مسئولیت كیفری و مدنی پزشك ( قسمت دوم )
مسئولیت كیفری و مدنی پزشك
شرایط عدم مسئولیت پزشكی
پس از آنكه اركان مسئولیت پزشكی را از نظر قانون مورد بررسی قرار دادیم، باید توجه داشته باشیم كه این مسئولیت درشرایط معینی برداشته میشود البته در بعضی موارد مسئولیت مدنی و در بعضی دیگر مسئولیت كیفری و بالاخره ممكن است هر دو نوع مسئولیت رفع شوند.
1) اجازة قانونگذار
اولا˝ طبابت از نظر شرع و قانون، عملی مباح و جایز محسوب میشود و حتی در شرایطی، فقها آن را واجب وترك معالجه را حرام و مستوجب گناه و معصیت الهی میدانند. این مسأله به قدری اهمیت داشته كه بعضی فقها به دلیل وجوب، اخذ اجرت در مقابل آن را جایز نمیدانستند. بنابراین قانون به كسانیكه صلاحیت اشتغال به این حرفه را دارند، اجازة فعالیت داده است و اولین شرط عدم مسئولیت یعنی مشروعیت پزشكی را فراهم آورده است و همانطور كه قبلا˝ گفتیم مبنای این مشروعیت علاوه بر سنّت نبی اكرم(ص) و ائمة معصومین(ع) دلیل وجوب حفظ نفس محترمه است كه در شریعت مقدس اسلام توجه خاصی بدان شده است و طبابت به عنوان حرفهای كه مقدمة این وجوب را فراهم میسازد واجب یا حداقل جایز است.
اما قانونگذار صلاحیت پزشكان را نامحدود نمیداند و محدودة آن را مشخص كرده است. محدودة صلاحیت پزشكان اولا˝، به داشتن پروانة رسمی پزشكی كه بعد از گذراندن دوره های نظری و عملی خاص در دانشكده ها و مراكز آموزش عالی كشور و اخذ مدرك پایانی به آنها داده میشود، بستگی دارد و بدون داشتن پروانة رسمی، اقدام به اعمال پزشكی جرم محسوب شده و مسئولیت كیفری به دنبال دارد و درصورتی كه منجر به خسارت شود مسئولیت مدنی نیز خواهد داشت.
ثانیا˝، محدودة عمل پزشكان نیز مشخص شده و از آنجا كه امروزه طبابت به رشتههای مختلف تخصصی تقسیم شده است، جز در موارد فوریتهای پزشكی، طبیب نمیتواند در غیر رشتة تخصصی خود وارد عمل شود و نیز در زمینة تجویز داروها محدودة عمل پزشك منحصر به داروهای مجاز میباشد و رضایت بیمار هم نمیتواند مسئولیت پزشك را در صورت خروج از محدودة مجاز از بین ببرد.
ثالثا˝، در مواردی كه پزشك مرتكب جرم تعزیری و عمدی شود پروانة پزشكی او لغو میشود و در این صورت اگر به طبابت بپردازد عمل او به عنوان دخالت غیرمجاز در امور پزشكی تلقی میشود.
بنابراین قانونگذار محدودة شروع، ادامه و ختم فعالیت پزشك را مشخص نموده كه عدم رعایت هر یك از آنها میتواند برای او ایجاد مسئولیت كند.
2) قصد درمان
دومین شرط عدم مسئولیت پزشك، داشتن قصد درمان در اقدامات پزشكی است نه چیز دیگری از قبیل كسب تجربه، تجارت یا آزمایشهای علمی. اما با توجه به پیشرفت علم پزشكی و وسعت یافتن قلمرو آن بهتر است به جای این شرط، عدم مسئولیت را قرار دهیم.
3) مشروعیت اعمال پزشكی
بند 2 مادة 59 قانون مجازات اسلامی، شرعی بودن عمل طبی را در عدم مسئولیت پزشك شرط میداند. مادة 6 آییننامة انتظامی پزشكی مقرر میدارد: «اشتغال به امور مخالف شئون پزشكی ممنوع است». ارتكاب این موارد كه شورای نگهبان آن را منصرف به اشتغالات حرام دانسته، موجب مسئولیت كیفری خواهد بود.
4) رعایت موازین پزشكی
علاوه بر رعایت موازین شرعی، قانونگذار در مادة 59 قانون مجازات اسلامی رعایت موازین فنی و علمی را نیز در عدم مسئولیت كیفری پزشك شرط كرده است.
5) رضایت بیمار
در اینجا رضایت به معنی اذن است كه بیمار قبل از درمان به پزشك میدهد و شروط اذن را در مبحث مربوطه مورد بررسی قرار دادیم و در اینجا نیز میگوییم رضایت باید از شخصی كه اذن او معتبر است صادر شده باشد و نیز آگاهانه باشد یعنی پزشك آگاهیهای لازم در مورد نوع درمان و عواقب آن را به بیمار گوشزد كند و اگر بخواهد با رفتار یا گفتار خلاف واقع موجب جلب رضایت بیمار شود به عنوان طبیب غار (فریب دهنده) مسئول خواهد بود و خود نیز در صورتی كه اذن بیمار محدود باشد باید در همان محدوده عمل كند.
اما در مورد شكل رضایت به نظر میرسد به هر صورت كه باشد اعم از شفاهی یا كتبی، صریح یا ضمنی و خلاصه به هر صورت كه مبین رضایت بیمار باشد، كفایت میكند.
از آنجا كه رضایت یك حق خصوصی است در صورتی كه پزشك قبل از درمان آن را اخذ نكرده باشد و بیمار بعدا˝ گذشت كند مسئولیت پزشك منتفی میشود.
قانون مجازات اسلامی، اخذ رضایت را در موارد اضطراری لازم ندانسته و در این موارد پزشك مسئولیتی نخواهد داشت. از جمع بند 2 مادة 59 و مادة 60 چنین نتیجه گرفته میشود كه در موارد اضطراری، عدم اخذ رضایت فقط مسئولیت كیفری را برمیدارد.
6) اخذ برائت
قانونگذار ایران، اخذ برائت را رافع مسئولیت پزشكی میداند البته باید دانست كه در این صورت مسئولیت مدنی برداشته میشود.
با وجودی كه مادة 60 قانون مجازات اسلامی در این موارد اطلاق دارد اما مادة 59 به عنوان مقید عمل میكند و نشان میدهد كه پزشك در صورت تقصیر، هرچند كه برائت گرفته باشد، مسئول است و همانطور كه در بحث ابراء گذشت، برائت دهنده باید دارای شرایط خاصی باشد و برائت باید از روی آگاهی و ارادة آزاد صورت گرفته باشد. در مورد این شرط هم باید گفت در موارد اضطراری نیازی به اخذ برائت نیست و پزشك طبق قانون از هرگونه مسئولیتی معاف خواهد بود. شاید مبنای این قانون، قاعدة لزوم حفظ نفس و یا قاعدة احسان باشد]حقوق پزشكی ج 4: 101، 122[.
برای اینكه پزشك بتواند به حالت ضرورت استناد نماید و بدون اخذ رضایت و برائت اقدام كند سه شرط لازم است:
الف. وجود خطر شدید جانی كه اثبات آن برعهدة خود پزشك است و در صورت اختلاف، نظریة پزشكی قانونی ملاك قرار میگیرد.
ب. بیمار قادر به اجازه دادن نباشد.
ج. تا زمانی كه ضرورت باقی است، رضایت و برائت لازم نیست.
برخی استثنائات حكومتی نیز در این مورد وجود دارند كه نیازی به اخذ برائت و رضایت نیست و پزشك در صورت عدم تقصیر مسئول نخواهد بود و آن مواردی است كه قانونگذار به پزشك اذن داده باشد، چرا كه اذن او حاكم به اذن بیمار است.
بررسی مسألة برائت
صاحب مفتاح الكرامه در بررسی مسألة برائت، نخست نظر علامه را چنین بیان میكند: در برائت طبیب به وسیلة ابرای قبل از معالجه، نظر است و این ناشی از آن است كه از یكسو مورد نیاز ضروری مردم است و نیز قول علی(ع) كه فرمود: «من تطبب او تبیطر فلیاخذ البرائه من ولیه والا فهو ضامن» در تأیید آن وجود دارد و از سوی دیگر ابرای قبل از استحقاق باطل است و باز روایتی از علی(ع) در این مورد آمده است كه ایشان ختنه كنندهای را كه حشفه پسر بچه را قطع كرده بود، ضامن دانستند و این قول حسن است.
ظاهر عبارت این است كه ابراء كننده همان مریض است، همچنان كه ظاهر عبارات شرایع و ارشاد و لمعه و صریح عبارت تحریر هم همین است و در نافع چنین آمده است: «اگر مریض ابراء كند یا ولی ابراء كند» و شارحان نیز از كلام او تبعیت كردهاند و شهیدان در غایه المراد و مسالك و الروضه نیز همین نظر را دارند ولی ابن ادریس حكم را مربوط به ابرای ولی دانسته و بعد گفته است اگر خود مریض عاقل ومكلف باشد و به امر طبیب عمل كند، طبیب ضامن نیست چه برائت گرفته باشد و چه نگرفته باشد و نظر محقق هم كه از قول او در نكت النهایه آمده چنین است كه اذن در مباحث باعث سقوط ضمان است.
صاحب مفتاح بعداً در ادامة مطالب خود میفرماید: «ما در اینكه اذن در جنایت باعث سقوط ضمان میشود تامل میكنیم هر چند كه این مسأله مشهور است» و شهید در غایه المراد فرموده است اگر مریض یا ولی او قبل از فعل، طبیب را بری كنند و شیخان و اتباع ایشان و ابوالصلاح گفته اند طبیب بریء الذمه میشود چون این مسأله از نیازهای ضروری است و مردم از معالجه بی نیاز نیستند فلذا اگر طبیب یا دامپزشك بفهمد كه هیچگونه خلاصی از ضمان ندارد در این صورت از معالجه دست برمیدارد. در حالی كه ضرورت آن غیر قابل انكار است، پس باید ابراء مشروع باشد تا حاجت ضرورت را دفع كند و دلیل دیگر آن، روایت سكونی از امام جعفر صادق(ع) است و این قول را قاعدة «المؤمنون عند شروطهم» تأیید میكند و مراد از ابراء، عدم مؤاخذه و عدم ثبوت حق است در صورتی كه موجب آن حاصل شود و هیچ استبعادی در لزوم وفای به شرط نیست به این معنا كه در آن صورت حقی ثابت نشده یا اینكه بگوییم ثابت شده و ساقط میشود بنابراین از قبیل اسقاط غیر ثابت نیست پس تأمل كن.
اما اختلاف بیشتر فقها در این است كه ابراء كننده چه كسی است آیا ولی مریض است یا خود مریض؟ یا هر دو؟ صاحب مفتاح میگوید معنی روایت این نیست كه سبب ابراء ایجاد شده باشد و صاحب مسالك و كاشفاللثام كه چنین برداشت كرده و بر اساس آن گفتهاند ولی باید ابراء كند، مطلب را درست متوجه نشدهاند؛ زیرا معنای تطبب این است كه اراده انجام آن را كرده باشد نه اینكه انجام داده باشد و این با عرف و فهم فقها مساعد است و دلایلی كه آورده و گفته اند صرف حاجت باعث مشروعیت حكم نمیشود، درست نیست چون ما احكام بسیاری داریم كه با وجود مخالفت ادله، تنها به صرف حاجت، صادر شدهاند و ضعف روایت هم با شهرتی كه معلوم است و حتی در كلام مخالفین هم نقل شده جبران میشود و من در این زمینه مخالفت صریحی نیافتم و ظاهر كلام مصنف هم در اینجا و در ارشاد و تحریر هم تردد است و در پایان نتیجهگیری میكند كه این مسأله آن چنان كه از ظاهر الغنیه و التنقیح برمیآید به حدّ اجماع رسیده و از آنجا كه مورد نیاز ضروری مردم است و نیز معلوم نیست كه ادلة ضمان در جنایت شبیه عمد، بعد از اذن و ابراء، شامل ما نحن فیه بشود بنابراین مقتضای اصل، عدم ضمان است و قبلا˝ هم گفتیم ثابت نشده كه هر اتلافی موجب ضمان است چرا كه گاهی بر مریض واجب است كه به طبیب مراجعه كند و بر طبیب هم واجب است كه او را معالجه كند.
صاحب جواهر در دنبالة مطالب خود در زمینة برائت طبیب چنین میفرماید: (آیا بری میشود) پزشك (به وسیلة ابرای قبل از معالجه؟گفته شده: بله) بری میشود و قائل این قول هم شیخان و پیروان آنها هستند ـ به دلیل روایت سكونی از ابی عبدالله(ع) كه فرموده است: امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «من تطبب او تبیطر فلیاخذ البراءه من ولیه، و الافهو ضامن» و به این دلیل كه معالجه و درمان از چیزهایی است كه مورد احتیاج مردم است و اگر ابراء را مجاز شرعی ندانند، در این صورت مسألة درمان متعذر خواهد شد و بعضی گفتهاند پزشك با ابرای قبل از علاج، از مسئولیت بری نمیشود زیرا كه این، اسقاط حق است قبل از ثبوت آن.
دیگر كسانی كه ابراء را قبل از معالجه، جایز میدانند عبارتند از ابوالصلاح، ابن براج در مهذب ظاهراً و در كتاب الاجاره صریحاً، آبی، فخرالمحققین، شهید، ابوالعباس، مقداد، مقدس اردبیلی و فاضل الریاض بنا بر آنچه كه از برخی از آنها حكایت شده است، بلكه در مسالك آن را مشهور دانسته و در الغنیه به طور ظاهر یا صریح، آن را مورد اجماع دانسته است. ولی قول دیگر را هیچ قائلی قبل از مصنف نگفته است. هر چند كه از ابن ادریس حكایت شده كه او هم گفته است: «بری نمیشود چون اسقاط حق است قبل از ثبوت آن».
بله، ظاهرا˝ فاضل هم در این مسأله مردد بوده است همانطور كه مصنف هم در اینجا فقط به نقل دو قول اكتفا كرده و ممكن است كه دلیل تردد این باشد كه خبر مزبور را حمل بر برائت مجانی یا مالی بعد از جنایت كرده باشند و این احتمال ظاهر است و چه بسا كه لفظ «ولیه» سبب چنین احتمالی باشد ولی با این وجود این احتمال ضعیف است و احتیاج هم به تنهایی نمیتواند دلیل باشد بر اینكه حكمی را كه مخالف ادله است، شرعی بدانیم و همین وجه است كه صاحب مسالك به آن اشاره میكند و قبل از آن هم ترجیح این وجه را از قواعد علامه و تمایل به آن را از تحریر فاضل حكایت میكند. ولی ضرورت دارد كه احتمال مزبور هیچ منافاتی با ظاهر خبر كه در احكام شرعی حجت است، نداشته باشد؛ همانگونه كه ضعف سند منافاتی با جبران آن به عمل اصحاب ندارد و نیاز ضروری مردم نیز این مسأله را تأیید میكند و تمام اینها كافی است برای خروج از قاعدة عدم اسقاط حق قبل از ثبوت آن. علاوه بر این، اگر به عنوان شرط در عقد اجازة طبیب اخذ شود باید به آن ملتزم باشد، چرا كه در آن صورت مانند اشتراط سقوط خیار حیوان و مجلس است كه تحت قاعدة «المؤمنون عند شروطهم» واقع میشود.
علاوه بر تمام اینها، چون در اموال از جمله حیوانات كه مورد بیطره (دامپزشكی) واقع میشوند، امكان قطع به این مسأله وجود دارد و دلیل آن هم این است كه چنین كاری، اذن در اتلاف است به گونهای كه جاری مجرای افعال عقلاست در سایر اتلافها و بنابراین چنین اذنی به حكم ضرورت، چنان اقتضایی دارد.
و بدین گونه این مسأله در مورد غیر اموال هم كه اذن در آنها وجود دارد مثل علاج كه جاری مجرای فعل عقلاست، توجیه میشود پس از مقولة ابرای قبل از ثبوت حق نیست، بلكه از قبیل اذن در چیزی است كه این اذن، عدم ثبوت آن چیز را اقتضا میكند، مثل اذن در خوردن مال و ظاهرا˝ در این مسأله، اگر مریض از سلامت عقل برخوردار باشد، اذن ولی كفایت نمیكند؛ زیرا در آن حالت اصلا˝ ولی ندارد بلكه خودش به نفس خود اولی است و اینكه بعد از مرگ، ولی طلب خونبها میكند باعث نمیشود كه سلطنت مریض را بر نفس خود در زمان حال بردارد و آنچه در خبر مزبور آمده است حمل بر ارادة ولی در این مورد میشود كه شامل مریض و صاحب مال میباشد.
وقول شهید در غایه المراد و كتابهای دیگر به اعتبار اذن ولی یا مریض است كه حمل میشود بر تفصیلی كه ما ذكر كردیم، نه اینكه مرادشان، اكتفا، به اذن ولی باشد در حالی كه مریض دارای عقل كامل است و مصنف در نكت النهایه در كتاب الدیات، در مورد این خبر چنین گفته است:
«لفظ ولی در خبر برای این است كه در صورت تلف، او خون بها را طلب میكند؛ پس وقتی كه به دلیل ضرورت، ابراء قبل از استقرار حق، مشروع باشد انصراف دارد به كسی كه در صورت وقوع مورد ابراء، متولی مطالبه است. پس ابراء از جانب مریض، هیچ استبعادی ندارد چرا كه معالجه از افعال مأذون فیه و جایز است و مجنی علیه اگر اذن در جنایت بدهد، ضمان ساقط میشود، چه رسد به اینكه اذن متعلق به فعل مباح باشد» البته اگرچه نظر ما را رد نمیكند ولی محل نظر است و باید تامل كرد.
تمام آنچه گفتیم در صورتی است كه طبیب خودش متولی علاج باشد، اما اگر بگوید «به گمانم این دارو برای این درد نافع است یا بگوید اگر من بودم چنین میكردم» و مانند اینها، یعنی مباشرت در علاج نكند، قول موجه آن است كه ضامن نیست، هر چند كه مریض به اختیار خود یا اگر اختیار ندارد ولی او آن كار را از روی اعتماد به قول طبیب انجام داده باشد، به دلیل اصل و دلایل دیگر.
در مواردی كه طبیب، نتیجة معالجه را نمیداند و اظهار بیاطلاعی میكند ولی چون احتمال مرگ در صورت عدم معالجه وجود دارد، مریض به گفتة او عمل میكند، باز هم قول موجه آن است كه ضامن نیست.
شاید خبر احمد بن اسحاق مروی در كتاب كافی در باب نوادر در آخر كتاب عقیقه، حمل بر همین مطلب بشود.
از این خبر چنین استفاده میشود كه معالجه حتی در صورتی كه گمان به سلامتی یا احتمال آن وجود دارد جایز است. خبرهای دیگری هم وجود دارند كه نظیر این معنا را افاده میكنند.
و الحمدلله رب العالمین
منابع
ـ جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1377). ترمینولوژی حقوق. تهران: كتابخانة گنج دانش.
ـ حر عاملی، محمدبن حسن. (1412). وسائل الشیعه الی التحصیل مسائل الشریعه. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.
ـ حقوق پزشكی.
ـ حقوق جزای عمومی.
ـ خمینی، روحالله. (1361). تحریرالوسیله. تهران: مكتبه الاعتماد.
ـ شهید ثانی، زینالدین بن علی. (1412). الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.
ـ طباطبایی كربلایی، علی بن محمدعلی. (1412). ریاض المسائل فی بیان احكام. بیروت: دارالهادی.
ـ عوده، عبدالقادر. (1373). التشریح الجنائی الاسلامی. بیجا: نشر میزان.
ـ قوانین و مقررات جزایی.
ـ كلینی، محمدبن یعقوب. (1413). اصول كافی. بیروت: دارالاضواء.
ـ مقدس اردبیلی، احمدبن محمد. (1378). مجمعالفایده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان. قم: جماعه المدرسین.
ـ محقق حلی، جعفر بن حسن. (1374). شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. تهران: دانشگاه تهران، موسسة چاپ و انتشار.
ـ موسوی بجنوردی، سید محمد. (1372). قواعد فقهیه. تهران: میعاد.
ـ موسوی بجنوردی، سید محمدحسن. (1419). القواعد الفقهیه. قم: نشر الهادی.
ـ نجفی، محمدحسن. (بیتا). جواهرالكلام فی شرح شرایع الاسلام. بیروت: دارالاحیاء.
[1] . مدیر گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی پژوهشكدة امام خمینی و انقلاب اسلامی، دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم.
[2] . «وَ مَنْ اَحْیاها فَكَأنَّما أحْیا النّاسَ جَمیِعا˝» (مائده: 32)
[3] . كسی كه بهره میبرد، خسارات هم به عهدة اوست.
[4] . برای مزید آشنایی با قاعدة احسان رجوع شود به: ( موسوی بجنوردی 1419 ج 4؛ 1372: 31-43)
محقق حلی در شرائع در این باره میفرماید: «الطبیب یضمن ما یتلف بعلاجه، ان كان قاصرا˝ او عالج طفلا˝ او مجنونا˝، لاباذن الولی أو بالغا˝ لم یأذن»( 1374 ج 4: 231 )
هرگاه طبیب اجازه بگیرد و خطا هم نكند، ولی اتفاقا˝ عمل او منجر به تلف شود در این مورد اكثر فقهای شیعه قائل به ضمان طبیب هستند و ظاهرا˝ غیر از ابن ادریس كسی مخالفتی ندارد.
شهید اول در لمعه در این باره میفرماید: «... و ان احتاط و اجتهد و اذن المریض». یعنی طبیب حتی اگر احتیاط بكند و كوشش نماید و مریض نیز اجازه داده باشد، ضامن است و شهید ثانی ] 1412 ج 10: 108 – 110 [ در تحلیل نظریة وی میفرماید اجتهاد طبیب تأثیری در عدم ضمان، در اینجا یعنی خطای طبیب، ندارد چون كه ضمان حتی در خطای محض محقق است و در اینجا اولی است كه قائل به ضمان بشویم.
محقق حلی در شرائع (1374 ج4: 231 ) در این باره میفرماید: «و لو كان الطبیب عارفا˝، و اذن له المریض فی العلاج، فآل الی التلف، قیل: لایضمن لان الضمان یسقط بالاذن لانه فعل سائغ شرعا˝. قیل: یضمن لمباشرته الاتلاف و هو اشبه». یعنی «اگر طبیب عارف باشد (حاذق باشد) و مریض به او اجازة علاج داده باشد ولی مداوا منجر به تلف شود، گفته شده است كه ضامن نیست؛ چون كه ضمان با اذن ساقط میشود و به دلیل اینكه فعل شرعا˝ جایز است و گفته شده كه به دلیل مباشرت طبیب در اتلاف ضامن است این قول اشبه است».
اما ابن ادریس كه مخالف با این نظریه میباشد بیان میدارد: «طبیب اگر عالم باشد و كوشش نماید و مرض و درمان آن را تشخیص دهد، ضامن نیست؛ اگرچه مریض در اثنای معالجه بمیرد، یا بیماریاش تشدید شود یا اعضا و حواسش ناقص شود». ابن ادریس سه دلیل برای نظریة خود بیان میكند:
الف. اصالت برائت، چون كه اگر طبیب متصف به صفات مذكوره باشد ضمانی ندارد.
ب. اذن مریض، چون كه مریض برای درمان و معالجه اجازه داده است و اذن مریض مسقط ضمان است اگرچه مریض اقدام نموده است.
ج. علاج و مباشرت فعلی است كه از نظر شرعی و عقلی جایز است و هرگاه كه عمل از نظر شرعی مباح باشد طبیب ضامن نیست.
شهید ثانی در پاسخ ابن ادریس میفرماید: اولا˝، اصالت برائت جاری نمیگردد چون كه اشتغال الذمة طبیب كه بر اساس روایات وارده، ذمة طبیب به سبب طبابت مشغول میباشد و اصالت برائت ضمان زمانی جاری است كه دلیل اجتهادی بر اشتغال نباشد در حالی كه وجود روایاتی بیان میدارد طبیب ذمهاش مشغول است. ثانیا˝، اذن از ناحیة مریض، اذن در معالجه و درمان است نه اذن در اتلاف. ثالثا˝، منافاتی بین جواز فعل و ضمان نیست مانند زدن به قصد تأدیب كه مجاز است ولی موجب ضمان میباشد.
از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است كه ختّان كه حشفة پسر نابالغ را قطع میكند ضامن است] 1412 باب24 ح 1 [. شهید ثانی در پایان میفرماید: «بهتر است كه در این مورد به اجماع اعتماد بكنیم چون كه روایت به دلیل وجود سكونی ضعیف است».
در هر صورت فقهای امامیه، در مورد عدم مسئولیت كیفری طبیب در معالجاتش از نظر قصاص اتفاق نظر دارند. اما طبیب را به هر صورت از نظر پرداخت دیه مسئول میدانند. مگر اینكه طبیب قبل از درمان از مریض در این مورد برائت حاصل نماید و نظریه اجماعی است كه در قانون مجازات اسلامی مادة 319 از نظریة مشهور تبعیت نموده است. «هرگاه طبیبی گرچه حاذق و متخصص باشد، در معالجههایی كه شخصا˝ انجام میدهد یا دستور آن را صادر میكند، هر چند با اذن مریض یا ولی امر باشد، باعث تلف جان یا نقص عضو یا خسارات مال شود، ضامن است».
ظاهرا˝ این ماده با بند 2 مادة 59 قانون مجازات اسلامی در تعارض است: «...هر نوع عمل جراحی یا طبی شروع كه با رضایت شخص یا اولیا یا سرپرستان یا نمایندگان قانون آنها ورعایت موازین فنی وعلمی و نظامات دولتی انجام شود، در موارد فوری اخذ رضایت ضروری نخواهد بود...». مطابق مادة فوق، چنین عملی جرم نیست. یعنی مسئولیت كیفری از نظر قصاص ندارد. ولی به دلیل مادة 319 قانون مجازات اسلامی بر طبیب ثابت است. چنین تفسیری كه مطابق با اصول قانونی و نظریات فقهای شیعه است، با اصول منطق سازگاری ندارد؛ زیرا در موارد فوری باعث خودداری پزشكان از معالجه میشود كه درواقع موجب خودداری از امر واجب میگردد، مگر اینكه معتقد باشیم كه در مورد بند 2 مادة 59 دیه نیز برعهدة طبیب نخواهد بود كه این تفسیر با نظریات فقهای شیعه سازگاری ندارد.
مستندا˝ نظریة فوق الذكر فقها كه اجماعی است میتوان روایت سكونی از امام صادق(ع) باشد «قال امیرالمؤمنین من تطبب او تبیطر فلیأخذ البرائه من ولیه الا فهو ضامن» ] 1412 ج 11 باب24 ح 1 [. یعنی هركسی كه طبابت كند یا حیوان را مداوا كند، باید برائت از ولی مریض بگیرد، در غیر اینصورت ضامن است.
محقق حلی(ره) در این مورد به روایت مذكور به دلیل نیاز ضروری به علاج استناد كرده و میفرماید: «لان العلاج مما تمس الجاجه الیه، فلو لم یشرع الابراء، تعذر العلاج» ] 1374 ج 4: 232 [ یعنی چون معالجه از جمله چیزهایی است كه حاجت به سوی آن میكشاند پس اگرابراء مشروع نباشد، معالجه كردن متعذر میشود. شهید اول در لمعه نیز بر همین نظر است و در غنیه نیز به این موضوع ادعای اجماع شده است.
هرگاه طبیب اجازه بگیرد و خطا هم نكند، ولی اتفاقا˝ عمل او منجر به تلف شود در این مورد اكثر فقهای شیعه قائل به ضمان طبیب هستند و ظاهرا˝ غیر از ابن ادریس كسی مخالفتی ندارد.
شهید اول در لمعه در این باره میفرماید: «... و ان احتاط و اجتهد و اذن المریض». یعنی طبیب حتی اگر احتیاط بكند و كوشش نماید و مریض نیز اجازه داده باشد، ضامن است و شهید ثانی ] 1412 ج 10: 108 – 110 [ در تحلیل نظریة وی میفرماید اجتهاد طبیب تأثیری در عدم ضمان، در اینجا یعنی خطای طبیب، ندارد چون كه ضمان حتی در خطای محض محقق است و در اینجا اولی است كه قائل به ضمان بشویم.
محقق حلی در شرائع (1374 ج4: 231 ) در این باره میفرماید: «و لو كان الطبیب عارفا˝، و اذن له المریض فی العلاج، فآل الی التلف، قیل: لایضمن لان الضمان یسقط بالاذن لانه فعل سائغ شرعا˝. قیل: یضمن لمباشرته الاتلاف و هو اشبه». یعنی «اگر طبیب عارف باشد (حاذق باشد) و مریض به او اجازة علاج داده باشد ولی مداوا منجر به تلف شود، گفته شده است كه ضامن نیست؛ چون كه ضمان با اذن ساقط میشود و به دلیل اینكه فعل شرعا˝ جایز است و گفته شده كه به دلیل مباشرت طبیب در اتلاف ضامن است این قول اشبه است».
اما ابن ادریس كه مخالف با این نظریه میباشد بیان میدارد: «طبیب اگر عالم باشد و كوشش نماید و مرض و درمان آن را تشخیص دهد، ضامن نیست؛ اگرچه مریض در اثنای معالجه بمیرد، یا بیماریاش تشدید شود یا اعضا و حواسش ناقص شود». ابن ادریس سه دلیل برای نظریة خود بیان میكند:
الف. اصالت برائت، چون كه اگر طبیب متصف به صفات مذكوره باشد ضمانی ندارد.
ب. اذن مریض، چون كه مریض برای درمان و معالجه اجازه داده است و اذن مریض مسقط ضمان است اگرچه مریض اقدام نموده است.
ج. علاج و مباشرت فعلی است كه از نظر شرعی و عقلی جایز است و هرگاه كه عمل از نظر شرعی مباح باشد طبیب ضامن نیست.
شهید ثانی در پاسخ ابن ادریس میفرماید: اولا˝، اصالت برائت جاری نمیگردد چون كه اشتغال الذمة طبیب كه بر اساس روایات وارده، ذمة طبیب به سبب طبابت مشغول میباشد و اصالت برائت ضمان زمانی جاری است كه دلیل اجتهادی بر اشتغال نباشد در حالی كه وجود روایاتی بیان میدارد طبیب ذمهاش مشغول است. ثانیا˝، اذن از ناحیة مریض، اذن در معالجه و درمان است نه اذن در اتلاف. ثالثا˝، منافاتی بین جواز فعل و ضمان نیست مانند زدن به قصد تأدیب كه مجاز است ولی موجب ضمان میباشد.
از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است كه ختّان كه حشفة پسر نابالغ را قطع میكند ضامن است] 1412 باب24 ح 1 [. شهید ثانی در پایان میفرماید: «بهتر است كه در این مورد به اجماع اعتماد بكنیم چون كه روایت به دلیل وجود سكونی ضعیف است».
در هر صورت فقهای امامیه، در مورد عدم مسئولیت كیفری طبیب در معالجاتش از نظر قصاص اتفاق نظر دارند. اما طبیب را به هر صورت از نظر پرداخت دیه مسئول میدانند. مگر اینكه طبیب قبل از درمان از مریض در این مورد برائت حاصل نماید و نظریه اجماعی است كه در قانون مجازات اسلامی مادة 319 از نظریة مشهور تبعیت نموده است. «هرگاه طبیبی گرچه حاذق و متخصص باشد، در معالجههایی كه شخصا˝ انجام میدهد یا دستور آن را صادر میكند، هر چند با اذن مریض یا ولی امر باشد، باعث تلف جان یا نقص عضو یا خسارات مال شود، ضامن است».
ظاهرا˝ این ماده با بند 2 مادة 59 قانون مجازات اسلامی در تعارض است: «...هر نوع عمل جراحی یا طبی شروع كه با رضایت شخص یا اولیا یا سرپرستان یا نمایندگان قانون آنها ورعایت موازین فنی وعلمی و نظامات دولتی انجام شود، در موارد فوری اخذ رضایت ضروری نخواهد بود...». مطابق مادة فوق، چنین عملی جرم نیست. یعنی مسئولیت كیفری از نظر قصاص ندارد. ولی به دلیل مادة 319 قانون مجازات اسلامی بر طبیب ثابت است. چنین تفسیری كه مطابق با اصول قانونی و نظریات فقهای شیعه است، با اصول منطق سازگاری ندارد؛ زیرا در موارد فوری باعث خودداری پزشكان از معالجه میشود كه درواقع موجب خودداری از امر واجب میگردد، مگر اینكه معتقد باشیم كه در مورد بند 2 مادة 59 دیه نیز برعهدة طبیب نخواهد بود كه این تفسیر با نظریات فقهای شیعه سازگاری ندارد.
مستندا˝ نظریة فوق الذكر فقها كه اجماعی است میتوان روایت سكونی از امام صادق(ع) باشد «قال امیرالمؤمنین من تطبب او تبیطر فلیأخذ البرائه من ولیه الا فهو ضامن» ] 1412 ج 11 باب24 ح 1 [. یعنی هركسی كه طبابت كند یا حیوان را مداوا كند، باید برائت از ولی مریض بگیرد، در غیر اینصورت ضامن است.
محقق حلی(ره) در این مورد به روایت مذكور به دلیل نیاز ضروری به علاج استناد كرده و میفرماید: «لان العلاج مما تمس الجاجه الیه، فلو لم یشرع الابراء، تعذر العلاج» ] 1374 ج 4: 232 [ یعنی چون معالجه از جمله چیزهایی است كه حاجت به سوی آن میكشاند پس اگرابراء مشروع نباشد، معالجه كردن متعذر میشود. شهید اول در لمعه نیز بر همین نظر است و در غنیه نیز به این موضوع ادعای اجماع شده است.
شرایط عدم مسئولیت پزشكی
پس از آنكه اركان مسئولیت پزشكی را از نظر قانون مورد بررسی قرار دادیم، باید توجه داشته باشیم كه این مسئولیت درشرایط معینی برداشته میشود البته در بعضی موارد مسئولیت مدنی و در بعضی دیگر مسئولیت كیفری و بالاخره ممكن است هر دو نوع مسئولیت رفع شوند.
1) اجازة قانونگذار
اولا˝ طبابت از نظر شرع و قانون، عملی مباح و جایز محسوب میشود و حتی در شرایطی، فقها آن را واجب وترك معالجه را حرام و مستوجب گناه و معصیت الهی میدانند. این مسأله به قدری اهمیت داشته كه بعضی فقها به دلیل وجوب، اخذ اجرت در مقابل آن را جایز نمیدانستند. بنابراین قانون به كسانیكه صلاحیت اشتغال به این حرفه را دارند، اجازة فعالیت داده است و اولین شرط عدم مسئولیت یعنی مشروعیت پزشكی را فراهم آورده است و همانطور كه قبلا˝ گفتیم مبنای این مشروعیت علاوه بر سنّت نبی اكرم(ص) و ائمة معصومین(ع) دلیل وجوب حفظ نفس محترمه است كه در شریعت مقدس اسلام توجه خاصی بدان شده است و طبابت به عنوان حرفهای كه مقدمة این وجوب را فراهم میسازد واجب یا حداقل جایز است.
اما قانونگذار صلاحیت پزشكان را نامحدود نمیداند و محدودة آن را مشخص كرده است. محدودة صلاحیت پزشكان اولا˝، به داشتن پروانة رسمی پزشكی كه بعد از گذراندن دوره های نظری و عملی خاص در دانشكده ها و مراكز آموزش عالی كشور و اخذ مدرك پایانی به آنها داده میشود، بستگی دارد و بدون داشتن پروانة رسمی، اقدام به اعمال پزشكی جرم محسوب شده و مسئولیت كیفری به دنبال دارد و درصورتی كه منجر به خسارت شود مسئولیت مدنی نیز خواهد داشت.
ثانیا˝، محدودة عمل پزشكان نیز مشخص شده و از آنجا كه امروزه طبابت به رشتههای مختلف تخصصی تقسیم شده است، جز در موارد فوریتهای پزشكی، طبیب نمیتواند در غیر رشتة تخصصی خود وارد عمل شود و نیز در زمینة تجویز داروها محدودة عمل پزشك منحصر به داروهای مجاز میباشد و رضایت بیمار هم نمیتواند مسئولیت پزشك را در صورت خروج از محدودة مجاز از بین ببرد.
ثالثا˝، در مواردی كه پزشك مرتكب جرم تعزیری و عمدی شود پروانة پزشكی او لغو میشود و در این صورت اگر به طبابت بپردازد عمل او به عنوان دخالت غیرمجاز در امور پزشكی تلقی میشود.
بنابراین قانونگذار محدودة شروع، ادامه و ختم فعالیت پزشك را مشخص نموده كه عدم رعایت هر یك از آنها میتواند برای او ایجاد مسئولیت كند.
2) قصد درمان
دومین شرط عدم مسئولیت پزشك، داشتن قصد درمان در اقدامات پزشكی است نه چیز دیگری از قبیل كسب تجربه، تجارت یا آزمایشهای علمی. اما با توجه به پیشرفت علم پزشكی و وسعت یافتن قلمرو آن بهتر است به جای این شرط، عدم مسئولیت را قرار دهیم.
3) مشروعیت اعمال پزشكی
بند 2 مادة 59 قانون مجازات اسلامی، شرعی بودن عمل طبی را در عدم مسئولیت پزشك شرط میداند. مادة 6 آییننامة انتظامی پزشكی مقرر میدارد: «اشتغال به امور مخالف شئون پزشكی ممنوع است». ارتكاب این موارد كه شورای نگهبان آن را منصرف به اشتغالات حرام دانسته، موجب مسئولیت كیفری خواهد بود.
4) رعایت موازین پزشكی
علاوه بر رعایت موازین شرعی، قانونگذار در مادة 59 قانون مجازات اسلامی رعایت موازین فنی و علمی را نیز در عدم مسئولیت كیفری پزشك شرط كرده است.
5) رضایت بیمار
در اینجا رضایت به معنی اذن است كه بیمار قبل از درمان به پزشك میدهد و شروط اذن را در مبحث مربوطه مورد بررسی قرار دادیم و در اینجا نیز میگوییم رضایت باید از شخصی كه اذن او معتبر است صادر شده باشد و نیز آگاهانه باشد یعنی پزشك آگاهیهای لازم در مورد نوع درمان و عواقب آن را به بیمار گوشزد كند و اگر بخواهد با رفتار یا گفتار خلاف واقع موجب جلب رضایت بیمار شود به عنوان طبیب غار (فریب دهنده) مسئول خواهد بود و خود نیز در صورتی كه اذن بیمار محدود باشد باید در همان محدوده عمل كند.
اما در مورد شكل رضایت به نظر میرسد به هر صورت كه باشد اعم از شفاهی یا كتبی، صریح یا ضمنی و خلاصه به هر صورت كه مبین رضایت بیمار باشد، كفایت میكند.
از آنجا كه رضایت یك حق خصوصی است در صورتی كه پزشك قبل از درمان آن را اخذ نكرده باشد و بیمار بعدا˝ گذشت كند مسئولیت پزشك منتفی میشود.
قانون مجازات اسلامی، اخذ رضایت را در موارد اضطراری لازم ندانسته و در این موارد پزشك مسئولیتی نخواهد داشت. از جمع بند 2 مادة 59 و مادة 60 چنین نتیجه گرفته میشود كه در موارد اضطراری، عدم اخذ رضایت فقط مسئولیت كیفری را برمیدارد.
6) اخذ برائت
قانونگذار ایران، اخذ برائت را رافع مسئولیت پزشكی میداند البته باید دانست كه در این صورت مسئولیت مدنی برداشته میشود.
با وجودی كه مادة 60 قانون مجازات اسلامی در این موارد اطلاق دارد اما مادة 59 به عنوان مقید عمل میكند و نشان میدهد كه پزشك در صورت تقصیر، هرچند كه برائت گرفته باشد، مسئول است و همانطور كه در بحث ابراء گذشت، برائت دهنده باید دارای شرایط خاصی باشد و برائت باید از روی آگاهی و ارادة آزاد صورت گرفته باشد. در مورد این شرط هم باید گفت در موارد اضطراری نیازی به اخذ برائت نیست و پزشك طبق قانون از هرگونه مسئولیتی معاف خواهد بود. شاید مبنای این قانون، قاعدة لزوم حفظ نفس و یا قاعدة احسان باشد]حقوق پزشكی ج 4: 101، 122[.
برای اینكه پزشك بتواند به حالت ضرورت استناد نماید و بدون اخذ رضایت و برائت اقدام كند سه شرط لازم است:
الف. وجود خطر شدید جانی كه اثبات آن برعهدة خود پزشك است و در صورت اختلاف، نظریة پزشكی قانونی ملاك قرار میگیرد.
ب. بیمار قادر به اجازه دادن نباشد.
ج. تا زمانی كه ضرورت باقی است، رضایت و برائت لازم نیست.
برخی استثنائات حكومتی نیز در این مورد وجود دارند كه نیازی به اخذ برائت و رضایت نیست و پزشك در صورت عدم تقصیر مسئول نخواهد بود و آن مواردی است كه قانونگذار به پزشك اذن داده باشد، چرا كه اذن او حاكم به اذن بیمار است.
بررسی مسألة برائت
صاحب مفتاح الكرامه در بررسی مسألة برائت، نخست نظر علامه را چنین بیان میكند: در برائت طبیب به وسیلة ابرای قبل از معالجه، نظر است و این ناشی از آن است كه از یكسو مورد نیاز ضروری مردم است و نیز قول علی(ع) كه فرمود: «من تطبب او تبیطر فلیاخذ البرائه من ولیه والا فهو ضامن» در تأیید آن وجود دارد و از سوی دیگر ابرای قبل از استحقاق باطل است و باز روایتی از علی(ع) در این مورد آمده است كه ایشان ختنه كنندهای را كه حشفه پسر بچه را قطع كرده بود، ضامن دانستند و این قول حسن است.
ظاهر عبارت این است كه ابراء كننده همان مریض است، همچنان كه ظاهر عبارات شرایع و ارشاد و لمعه و صریح عبارت تحریر هم همین است و در نافع چنین آمده است: «اگر مریض ابراء كند یا ولی ابراء كند» و شارحان نیز از كلام او تبعیت كردهاند و شهیدان در غایه المراد و مسالك و الروضه نیز همین نظر را دارند ولی ابن ادریس حكم را مربوط به ابرای ولی دانسته و بعد گفته است اگر خود مریض عاقل ومكلف باشد و به امر طبیب عمل كند، طبیب ضامن نیست چه برائت گرفته باشد و چه نگرفته باشد و نظر محقق هم كه از قول او در نكت النهایه آمده چنین است كه اذن در مباحث باعث سقوط ضمان است.
صاحب مفتاح بعداً در ادامة مطالب خود میفرماید: «ما در اینكه اذن در جنایت باعث سقوط ضمان میشود تامل میكنیم هر چند كه این مسأله مشهور است» و شهید در غایه المراد فرموده است اگر مریض یا ولی او قبل از فعل، طبیب را بری كنند و شیخان و اتباع ایشان و ابوالصلاح گفته اند طبیب بریء الذمه میشود چون این مسأله از نیازهای ضروری است و مردم از معالجه بی نیاز نیستند فلذا اگر طبیب یا دامپزشك بفهمد كه هیچگونه خلاصی از ضمان ندارد در این صورت از معالجه دست برمیدارد. در حالی كه ضرورت آن غیر قابل انكار است، پس باید ابراء مشروع باشد تا حاجت ضرورت را دفع كند و دلیل دیگر آن، روایت سكونی از امام جعفر صادق(ع) است و این قول را قاعدة «المؤمنون عند شروطهم» تأیید میكند و مراد از ابراء، عدم مؤاخذه و عدم ثبوت حق است در صورتی كه موجب آن حاصل شود و هیچ استبعادی در لزوم وفای به شرط نیست به این معنا كه در آن صورت حقی ثابت نشده یا اینكه بگوییم ثابت شده و ساقط میشود بنابراین از قبیل اسقاط غیر ثابت نیست پس تأمل كن.
اما اختلاف بیشتر فقها در این است كه ابراء كننده چه كسی است آیا ولی مریض است یا خود مریض؟ یا هر دو؟ صاحب مفتاح میگوید معنی روایت این نیست كه سبب ابراء ایجاد شده باشد و صاحب مسالك و كاشفاللثام كه چنین برداشت كرده و بر اساس آن گفتهاند ولی باید ابراء كند، مطلب را درست متوجه نشدهاند؛ زیرا معنای تطبب این است كه اراده انجام آن را كرده باشد نه اینكه انجام داده باشد و این با عرف و فهم فقها مساعد است و دلایلی كه آورده و گفته اند صرف حاجت باعث مشروعیت حكم نمیشود، درست نیست چون ما احكام بسیاری داریم كه با وجود مخالفت ادله، تنها به صرف حاجت، صادر شدهاند و ضعف روایت هم با شهرتی كه معلوم است و حتی در كلام مخالفین هم نقل شده جبران میشود و من در این زمینه مخالفت صریحی نیافتم و ظاهر كلام مصنف هم در اینجا و در ارشاد و تحریر هم تردد است و در پایان نتیجهگیری میكند كه این مسأله آن چنان كه از ظاهر الغنیه و التنقیح برمیآید به حدّ اجماع رسیده و از آنجا كه مورد نیاز ضروری مردم است و نیز معلوم نیست كه ادلة ضمان در جنایت شبیه عمد، بعد از اذن و ابراء، شامل ما نحن فیه بشود بنابراین مقتضای اصل، عدم ضمان است و قبلا˝ هم گفتیم ثابت نشده كه هر اتلافی موجب ضمان است چرا كه گاهی بر مریض واجب است كه به طبیب مراجعه كند و بر طبیب هم واجب است كه او را معالجه كند.
صاحب جواهر در دنبالة مطالب خود در زمینة برائت طبیب چنین میفرماید: (آیا بری میشود) پزشك (به وسیلة ابرای قبل از معالجه؟گفته شده: بله) بری میشود و قائل این قول هم شیخان و پیروان آنها هستند ـ به دلیل روایت سكونی از ابی عبدالله(ع) كه فرموده است: امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «من تطبب او تبیطر فلیاخذ البراءه من ولیه، و الافهو ضامن» و به این دلیل كه معالجه و درمان از چیزهایی است كه مورد احتیاج مردم است و اگر ابراء را مجاز شرعی ندانند، در این صورت مسألة درمان متعذر خواهد شد و بعضی گفتهاند پزشك با ابرای قبل از علاج، از مسئولیت بری نمیشود زیرا كه این، اسقاط حق است قبل از ثبوت آن.
دیگر كسانی كه ابراء را قبل از معالجه، جایز میدانند عبارتند از ابوالصلاح، ابن براج در مهذب ظاهراً و در كتاب الاجاره صریحاً، آبی، فخرالمحققین، شهید، ابوالعباس، مقداد، مقدس اردبیلی و فاضل الریاض بنا بر آنچه كه از برخی از آنها حكایت شده است، بلكه در مسالك آن را مشهور دانسته و در الغنیه به طور ظاهر یا صریح، آن را مورد اجماع دانسته است. ولی قول دیگر را هیچ قائلی قبل از مصنف نگفته است. هر چند كه از ابن ادریس حكایت شده كه او هم گفته است: «بری نمیشود چون اسقاط حق است قبل از ثبوت آن».
بله، ظاهرا˝ فاضل هم در این مسأله مردد بوده است همانطور كه مصنف هم در اینجا فقط به نقل دو قول اكتفا كرده و ممكن است كه دلیل تردد این باشد كه خبر مزبور را حمل بر برائت مجانی یا مالی بعد از جنایت كرده باشند و این احتمال ظاهر است و چه بسا كه لفظ «ولیه» سبب چنین احتمالی باشد ولی با این وجود این احتمال ضعیف است و احتیاج هم به تنهایی نمیتواند دلیل باشد بر اینكه حكمی را كه مخالف ادله است، شرعی بدانیم و همین وجه است كه صاحب مسالك به آن اشاره میكند و قبل از آن هم ترجیح این وجه را از قواعد علامه و تمایل به آن را از تحریر فاضل حكایت میكند. ولی ضرورت دارد كه احتمال مزبور هیچ منافاتی با ظاهر خبر كه در احكام شرعی حجت است، نداشته باشد؛ همانگونه كه ضعف سند منافاتی با جبران آن به عمل اصحاب ندارد و نیاز ضروری مردم نیز این مسأله را تأیید میكند و تمام اینها كافی است برای خروج از قاعدة عدم اسقاط حق قبل از ثبوت آن. علاوه بر این، اگر به عنوان شرط در عقد اجازة طبیب اخذ شود باید به آن ملتزم باشد، چرا كه در آن صورت مانند اشتراط سقوط خیار حیوان و مجلس است كه تحت قاعدة «المؤمنون عند شروطهم» واقع میشود.
علاوه بر تمام اینها، چون در اموال از جمله حیوانات كه مورد بیطره (دامپزشكی) واقع میشوند، امكان قطع به این مسأله وجود دارد و دلیل آن هم این است كه چنین كاری، اذن در اتلاف است به گونهای كه جاری مجرای افعال عقلاست در سایر اتلافها و بنابراین چنین اذنی به حكم ضرورت، چنان اقتضایی دارد.
و بدین گونه این مسأله در مورد غیر اموال هم كه اذن در آنها وجود دارد مثل علاج كه جاری مجرای فعل عقلاست، توجیه میشود پس از مقولة ابرای قبل از ثبوت حق نیست، بلكه از قبیل اذن در چیزی است كه این اذن، عدم ثبوت آن چیز را اقتضا میكند، مثل اذن در خوردن مال و ظاهرا˝ در این مسأله، اگر مریض از سلامت عقل برخوردار باشد، اذن ولی كفایت نمیكند؛ زیرا در آن حالت اصلا˝ ولی ندارد بلكه خودش به نفس خود اولی است و اینكه بعد از مرگ، ولی طلب خونبها میكند باعث نمیشود كه سلطنت مریض را بر نفس خود در زمان حال بردارد و آنچه در خبر مزبور آمده است حمل بر ارادة ولی در این مورد میشود كه شامل مریض و صاحب مال میباشد.
وقول شهید در غایه المراد و كتابهای دیگر به اعتبار اذن ولی یا مریض است كه حمل میشود بر تفصیلی كه ما ذكر كردیم، نه اینكه مرادشان، اكتفا، به اذن ولی باشد در حالی كه مریض دارای عقل كامل است و مصنف در نكت النهایه در كتاب الدیات، در مورد این خبر چنین گفته است:
«لفظ ولی در خبر برای این است كه در صورت تلف، او خون بها را طلب میكند؛ پس وقتی كه به دلیل ضرورت، ابراء قبل از استقرار حق، مشروع باشد انصراف دارد به كسی كه در صورت وقوع مورد ابراء، متولی مطالبه است. پس ابراء از جانب مریض، هیچ استبعادی ندارد چرا كه معالجه از افعال مأذون فیه و جایز است و مجنی علیه اگر اذن در جنایت بدهد، ضمان ساقط میشود، چه رسد به اینكه اذن متعلق به فعل مباح باشد» البته اگرچه نظر ما را رد نمیكند ولی محل نظر است و باید تامل كرد.
تمام آنچه گفتیم در صورتی است كه طبیب خودش متولی علاج باشد، اما اگر بگوید «به گمانم این دارو برای این درد نافع است یا بگوید اگر من بودم چنین میكردم» و مانند اینها، یعنی مباشرت در علاج نكند، قول موجه آن است كه ضامن نیست، هر چند كه مریض به اختیار خود یا اگر اختیار ندارد ولی او آن كار را از روی اعتماد به قول طبیب انجام داده باشد، به دلیل اصل و دلایل دیگر.
در مواردی كه طبیب، نتیجة معالجه را نمیداند و اظهار بیاطلاعی میكند ولی چون احتمال مرگ در صورت عدم معالجه وجود دارد، مریض به گفتة او عمل میكند، باز هم قول موجه آن است كه ضامن نیست.
شاید خبر احمد بن اسحاق مروی در كتاب كافی در باب نوادر در آخر كتاب عقیقه، حمل بر همین مطلب بشود.
از این خبر چنین استفاده میشود كه معالجه حتی در صورتی كه گمان به سلامتی یا احتمال آن وجود دارد جایز است. خبرهای دیگری هم وجود دارند كه نظیر این معنا را افاده میكنند.
و الحمدلله رب العالمین
منابع
ـ جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1377). ترمینولوژی حقوق. تهران: كتابخانة گنج دانش.
ـ حر عاملی، محمدبن حسن. (1412). وسائل الشیعه الی التحصیل مسائل الشریعه. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.
ـ حقوق پزشكی.
ـ حقوق جزای عمومی.
ـ خمینی، روحالله. (1361). تحریرالوسیله. تهران: مكتبه الاعتماد.
ـ شهید ثانی، زینالدین بن علی. (1412). الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.
ـ طباطبایی كربلایی، علی بن محمدعلی. (1412). ریاض المسائل فی بیان احكام. بیروت: دارالهادی.
ـ عوده، عبدالقادر. (1373). التشریح الجنائی الاسلامی. بیجا: نشر میزان.
ـ قوانین و مقررات جزایی.
ـ كلینی، محمدبن یعقوب. (1413). اصول كافی. بیروت: دارالاضواء.
ـ مقدس اردبیلی، احمدبن محمد. (1378). مجمعالفایده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان. قم: جماعه المدرسین.
ـ محقق حلی، جعفر بن حسن. (1374). شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. تهران: دانشگاه تهران، موسسة چاپ و انتشار.
ـ موسوی بجنوردی، سید محمد. (1372). قواعد فقهیه. تهران: میعاد.
ـ موسوی بجنوردی، سید محمدحسن. (1419). القواعد الفقهیه. قم: نشر الهادی.
ـ نجفی، محمدحسن. (بیتا). جواهرالكلام فی شرح شرایع الاسلام. بیروت: دارالاحیاء.
[1] . مدیر گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی پژوهشكدة امام خمینی و انقلاب اسلامی، دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم.
[2] . «وَ مَنْ اَحْیاها فَكَأنَّما أحْیا النّاسَ جَمیِعا˝» (مائده: 32)
[3] . كسی كه بهره میبرد، خسارات هم به عهدة اوست.
[4] . برای مزید آشنایی با قاعدة احسان رجوع شود به: ( موسوی بجنوردی 1419 ج 4؛ 1372: 31-43)
+ نوشته شده در یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰ ساعت 16:13 توسط رامین خوارزم
|