حق سرپرستی و نگهداری کودک (حضانت).قسمت سوم

حق سرپرستی و نگهداری کودک (حضانت).قسمت سوم

نقد و بررسی


با بررسی دیدگاهها و روایاتی که در مساله وارد شده است، برای رسیدن به نتیجه نکته هایی را یاد آور می شویم:

1. آنچه به طور یقینی از مجموع دیدگاهها و روایات به دست می آید، این است که در نگهداری کودک، در دو سال اول زندگی، هیچ اختلافی نیست و همه فقیهان، نگهداری و سرپرستی را حق مادر می دانند. بنابراین، اگر بخواهیم اصلی رادر مورد نگهداری تاسیس کنیم، برابر قاعده، باید اصل در نگهداری و سرپرستی را با مادر بدانیم، به خلاف ولایت که جنبه مالی دارد و اصل در ولایت با پدر است.

روایاتی هم که پیش از این بیان شد، مبنی بر سزاوارتر بودن پدر، به طور مطلق، اگر به نشانه ها و فرعهای آنها دقت شود، معلوم می گردد که بیش تر ناظر به جنبه مالی مساله است، نه به سرپرستی و نگهداری. از این روی، هرگونه خارج شدن از اصل حق سرپرستی مادر باید به دلیل قطعی و ثابت باشد.

پس تمسک فقیهانی مانند صاحب جواهر (134) به این که اصل در مساله، سزاوارتر بودن پدر است نگهداری مادر در دو سال آغازین زندگی کودک، خارج از اصل است، بدون دلیل خواهد بود و با گوناگونی دیدگاهها در باب نگهداری و ولایت، نمی توان این اصل را پذیرفت.

2. جمعی که مشهور فقها بین روایات پذیرفته اند، مستند روایی ندارد; یعنی ما روایتی نداریم مبنی بر این که نگهداری پسر تا دو سال و دختر تا هفت سال، به عهده مادر باشد. در واقع، این یک جمع تبرعی است و شاهد جمع ندارد; زیرا اجماعی که در مساله ادعا شده، با گوناگونی آرای فقها، نمی تواند مورد پذیرش قرار گیرد و امکان دارد مستند کسانی که ادعای اجماع کرده اند، همان سزاوارتر بودن پدر به پسر و مادر به دختر باشد و کاشف از قول معصوم نیست. با توجه به مطالبی که پیش از این بیان شد، روشن شد که سزاوارتر بودن هم، مورد قبول نمی تواند باشد; زیرا اگر فلسفه نگهداری را در نظر بگیریم که نگهداشت مصالح کودک است، باید مراحل رشد او را هم مورد دقت قرار دهیم. کودکان برای رشد جسمی و روحی تا چند سال نیاز به گونه ای نگهداری و همراهی دارند که پسر و دختر بودن آنان تفاوت چندانی ندارد. در مثل اگر بچه دو ساله یا سه ساله را می خواهیم غذا بدهیم یا شست وشو کنیم و یا او را به تفریح ببریم و وسایل سرگرمی برای او فراهم آوریم، بین پسر و دختر فرقی نیست که بگوییم پسران به مهربانی کم تری نیازمندند و دختران به مهربانی بیش تری! به طور قطع، در مراحل رشد، نمی توان چنین اظهارنظری کرد.

بعد از شش و هفت سالگی که کودک از نظر عقلی رشد می کند و کم وبیش مسائل جنسی را می فهمد، اگر امر دایر باشد بین سرپرستی پدر و مادر در پسر و دختر، پدر سزاوارتر است به پسر و مادر به دختر، و این به معنای بی نیازی پسر از مادر و یا دختر از پدر نیست.

روایاتی که در باب تربیت وارد شده، اشاره ای به این تفاوت بین پسر و دختر، تا شش و هفت سالگی نکرده اند، با این که در مقام بیان ویژگیهای رشد بوده اند.

در مثل، در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که حضرت فرمود:

« فرزند خودرا تا هفت سالگی آزاد بگذار تا به بازی سرگرم شود و در هفت سال دوم مراقب او باش....» (135)

در روایت دیگری از پیامبر اسلام(ص) نقل شده که حضرت فرمود:

«جای خواب پسر بچه ها و دختر بچه ها را از ده سالگی جداکنید.» (136)

با توجه به دقتی که در این روایات و مانند آنها به چشم می خورد، فرقی که در موارد لازم بین پسر و دختر و سن آنان گذاشته شده است، این نتیجه به دست می آید که اگر ویژگیهای رشد، بین پسر و دختر، دست کم، از جهت نگهداری متفاوت بود، در روایات به آن اشاره می شد. در عرف امروز هم، به طور معمول از خانمها برای مربی گری مهدهای کودک استفاده می کنند و موفق هم هستند. بنابراین، ما نمی توانیم سزاوارتر و شایسته تر را که فقها ادعا کرده اند، بپذیریم. همان گونه که گفته شد، آقای خویی، این تفصیل را نپذیرفته اند و آقای خوانساری هم گرایش به این تفصیل نشان نداده اند.

مرحوم محمد جواد مغنیه هم این جمع را مورد انتقاد قرارداده و می نویسد:

«این جمع بدون شاهد است و دلیلی از شرع و عرف ندارد و عمل مشهور هم، تاثیری در جمع بین نصوص ندارد.» (137)

با شرحی که داده شد، نه تنها قول مشهور از درجه اعتبار می افتد، بلکه هر قولی که به گونه ای تفصیل در نگهداری قبل از شش و هفت سالگی را بیان کند، معتبر نخواهد بود، مانند قول دوم. پس در پالایش مساله، باید راه دیگری را پیمود.

3. از بررسی قول مشهور می توان نتیجه گرفت: روایاتی که دلالت بر سزاوار بودن پدر و نگهداری کودک پس از دو سال دارند و روایاتی که پس از هفت سال را بیان می کنند، مورد پذیرش فقیهان بوده، از این روی، در صدد جمع بین آنها برآمده اند و بین دختر و پسر تفصیل داده اند، یا بین واجب و مستحب بودن تفصیل داده اند. بنابراین، اگر بخواهیم بر مبنای روایات نظر بدهیم و روایات دیگر را مورد پذیرش قرار ندهیم، باید از بین این دو دسته از روایات، نظریه مطلوب را بجوییم:

همان طور که گفته شد، روایت دلالت کننده بر هفت سال، روایت ایوب بن نوح است که از نظر سند اشکالی ندارد و مورد پذیرش فقیهان هم هست.

صاحب مدارک، این روایت را صحیح ترین روایت این باب می داند و می نویسد: «والعمل بها مستحبه.» (138)

بنابراین، روایات هفت سال قابل خدشه سندی نیست و از نظر دلالت هم، به طور قطع، نمی توان خدشه کرد; زیرا وقتی روایت می گوید: مادر، تاهفت سال، سزاوارتر و شایسته تر است، بی گمان، ناظر به «حضانت » است و احتمال سزاوارتر و شایسته تر بودن از جهتهای دیگر، مثل ولایت، نیست; زیرا به طور قطع، ولایت بر فرزند به عهده پدر و هزینه زندگی فرزند بر پدر واجب است; اما مهم ترین روایت دلالت کننده بر دو سال، روایت داودبن الحصین و روایت ابی الصباح الکنانی است.

در مورد سند روایت داودبن الحصین، بعضی مانند صاحب مدارک (139) ، خدشه کرده اند، لکن بر فرض که این خدشه ها وارد هم نباشد و نقل اعلام و پذیرش فقها را دال بر درستی سنداین حدیث بدانیم، باید در مورد دلالت آن وارد بحث شویم. با دقت در مضمون و صدر و ذیل روایت، نمی توان گفت که به طورقطع،منظور روایت از سزاوارتر بودن مساله حضانت است; زیرا تمام مضمون درمورد شیردادن وارد شده و صدور روایت هم مفهوم روشنی ندارد; زیرامی فرماید: «کودک، در دوران شیرخوارگی، به گونه برابر، بین پدر و مادر است.»

شاید بهترین وجه این است که بگوییم: امور کودک در این زمان به عهده پدر و مادر است، درمثل، شیردادن به عهده مادر و مزد آن به عهده پدر. ولی اگر بگوئیم سرپرستی و نگهداری در این مدت، به گونه مساوی یا ولایت به گونه مساوی است، به طور قطع، خلاف اجماع فقهی است. از این روی در جمله بعد که به طور تفریع فرموده: «فاذا فطم فالاب احق به من الام » نمی توان به قطع گفت: ناظر به حضانت است، شاید ناظر به همان جهات مالی و ولایت باشد; یعنی حق شیردادن مادر تمام شده و حق ولایت پدر باقی مانده است، بویژه با توجه به این که روایت درتفسیر آیه: «والوالدات یرضعن اولادهن » وارد شده و تمام بحث در مورد رضاع و شیردادن است و نمی توان به سادگی مضمون آن را به مساله حضانت سریان داد. دست کم باید گفت: از نظر دلالت ابهام دارد. در مورد روایت ابی الصباح الکنانی هم همین شبهه وجود دارد چون آن روایت هم به بحث درباره رضاع و نفقه می پردازد. از این روی با توجه به مضمون صریح روایات دلالت کننده بر هفت سال، چگونه می توان این روایات را در برابر آنها قرار داد؟

حال جای این پرسش باقی می ماند: آیا هفت سال سن، موضوعیت دارد، یا اماره ای برای حد تمییز در کودک است؟ گرچه شاید نتوان نظر قاطعی را در این باره بیان داشت; اما دور نیست که سن در این گونه موارد، اماره باشد، چنانچه در مورد دو سال هم مدت شیرخوارگی مطرح بود و در کلمات شیخ طوسی و دیگران که قول سوم را مطرح کرده بودند. سن تمییز مطرح شده بود با عنوان: هفت یا هشت سال. در هر صورت، نگهداشت احتیاط در این گونه موارد و در نظر گرفتن مصالح طفل ضروری است.

4. در بین روایاتی که دلالت می کنند مادر، تا زمانی که ازدواج نکرده، حق نگهداری و سرپرستی دارد، تنها مرسله منقری درخور بحث است.

با این که این روایت از سوی اصحاب و صاحب جواهر (140) پذیرفته شده و ادعای جبران ضعف شده با این پذیرش، نمی توان گفت: از نظر مضمون می تواند در برابر روایات صحیحه دلالت کننده بر هفت سال، قرار بگیرد و در مورد کودکی که بیش از فت سال دارد و مادرش ازدواج نکرده، بگوییم، نگهداری و سرپرستی به عهده مادر است، بلکه شاید روایت ناظر به شرایط سرپرست و نگهدارنده باشد که یکی از بازدارنده ها چنانکه گفته شد، ازدواج مادر است.

نتیجه:
از مجموع نکته هایی که بیان شد، می توان این نتیجه را گرفت:
با توجه به طبیعت انسان، افزون بر این که اصل در نگهداری و سرپرستی مربوط به مادر است روایاتی هم که دلالت می کنند فرزند تا هفت سال باید در اختیار مادر باشد. از نظر مضمون و دلالت قوی هستند و روایاتی که به گونه ای دلالت بر سزاوارتر بودن پدر دارند، بیش تر ناظر به جنبه های ولایتی هستند; از این روی، اگر بین پدر و مادر به وسیله طلاق جدایی افتاد، نگهداری در مدت هفت سال اول زندگی کودک، یا سن تمییز، او را باید به مادر سپرد و پس از آن به عهده پدر است، با توجه به شرایط سرپرست و نگهدارنده و نگهداشت مصالح کودک.

ب. سرپرستی کودک در صورت مرگ پدر یا مادر:


پدر و مادر اصلی ترین عناصر تربیتی کودک هستند. ازاین روی، این مساله مورد اتفاق فقهاست. که با مرگ یکی از آن دو، نگهداری و سرپرستی کودک به دیگری منتقل می شود، حتی اگر مادر ازدواج کرده باشد و یا برای کودک وصی و قیم معین کرده باشند. (141)

شهید می نویسد:

«بازدارندگی ازدواج مادر از سرپرستی کودک، در صورتی است که پدر کودک موجود باشد، به دلیل و به مقتضای نص [مرسله منقری] در جایی که نزاع در مورد کودک بین پدر و مادر به وجود آمده باشد، مادر سزاوارتر است، به شرط این که ازدواج نکرده باشد.» (142)

در پاره ای از روایات هم تصریح شده است که در صورت مرگ پدر، مادر سزاوارتر است، مانند داودبن الحصین که پیش از این بیان شد: «اذا مات الاب فالام احق به من العصبه » .

و در صحیحه ابن سنان هم این جمله آمده است:

«ولیس للوصی ان یخرجه من حجرها حتی یدرک ویدفع الیه ماله.» (143)

وصی حق ندارد کودک را از مادر بگیرد، تا زمانی که کودک رشید شود و اموال او را به او بدهد.

بنابراین، در صورت مرگ یکی از مادر و پدر، حق نگهداری و سرپرستی به دیگری منتقل می شود. قانون مدنی ایران هم در ماده 1171 به این نکته اشاره می کند:

«حضانت طفل در صورت مرگ یکی از والدین، به دیگری منتقل می شود، حتی اگر پدر طفل فوت کرده باشد و برای او قیم تعیین کرده باشد.»

البته در این مورد فقهای اهل سنت ابراز می دارند:

«با وجود مادر، یا مادر مادر و به طور کلی با وجود یکی از زنان وابسته به مادر، نوبت به پدر نمی رسد.» (144)

ج. سرپرستی کودک، در صورت مرگ پدر و مادر


در این مساله، بنابر قول مشهور، سرپرستی به جد پدری منتقل می شود; زیرا او ولایت بر مال و دیگر امور کودک را دارد. (145)

اما اگر جد پدری وجود نداشت، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد که آیا سرپرستی به ترتیب وارثان است، یا این که سرپرستی و نگهداری به وصی پدر یا جد پدری منتقل می شود؟ و پس از آن، به ترتیب ارث مطرح می شود؟ (146)

شرح این دیدگاهها، در کتابهای فقهی یاد شده است و نیازی به یادآوری همه آنها نیست.

قول مشهور این است که: حضانت به وصی پدر یا جد پدری می رسد و پس از آنها به ترتیب ارث است و اگر صاحبان حق بسیار شدند و در یک رتبه قرار داشتند، بین آنها قرعه زده می شود. (147)

اهل سنت در این مورد می گویند:

«اگر صاحبان حق بسیار و مساوی باشند، سرپرستی به کسی می رسد که از نظر توان و اخلاق مقدم باشد و اگر مساوی باشند، کسی که بزرگ تر است مقدم می شود.» (148)

در هر صورت، در این مساله مدرک قطعی روایی وجود ندارد و استدلال فقیهان، مبتنی بر فحوای دلیلها و فلسفه حضانت است; از این روی در مورد مسائلی که مدرک قطعی روایی وجود ندارد، با توجه به فلسفه حضانت بهتر است که تصمیم گیری به عهده مراجع ذی صلاح قضایی باشد.

پیامدهای حق سرپرستی و نگهداری

در این جا، دو مقوله، در خور بررسی وجود دارد:


1. هزینه نگهداری.

2. مدت نگهداری.

در مدت نگهداری، دو نوع هزینه مطرح است:


الف. هزینه، خوراک و پوشاک.

ب. هزینه نگهداری.

هزینه خوراک و پوشاک کودک، جزء نفقات به شمار می رود و احکام نفقه بر آن بار است. بنابراین، اگر کودک ثروت نداشته باشد، بر پدر واجب است که هزینه خوراک و پوشاک او را بدهد. میزان و چگونگی آن هم با عرف است. این مساله در فرضی که کودک در اختیار پدر یا پدر و مادر است، بحثی ندارد; اما در موردی که مادر نگهداری کودک را به عهده دارد، فقها گفته اند:هزینه خوراک و پوشاک کودک، بر عهده پدر است; یعنی فرزند از نفقه پدر خارج نمی شود، مگر این که خود ثروت مند باشد. صاحب جواهر می نویسد:

«بدون هیچ خلاف و اشکالی، نفقه فرزند، پسر باشد یا دختر، بر عهده پدر است، هر چند مادر فرزند ثروتمند باشد، به دلیل آیه کریمه، فان ارضعن لکم.» (149)

شیخ طوسی هم به این مساله تصریح کرده و به آیاتی از قرآن نیز استدلال کرده است: (150)

از جمله آیه شریفه:
«لاتقتلوا اولادکم خشیة املاق.» (151)

اگر نفقه بر او واجب نبود، از ترس فقر او را نمی کشت.

روایاتی هم (152) در این زمینه وارد شده است، از جمله این روایت:

«شخصی از امام صادق(ع) می پرسد: هزینه زندگی چه کسی را باید من برآورم؟

امام فرمود: هزینه زندگی پدر، مادر، فرزند و زن.» (153)

در قانون مدنی ایران ماده 1172 هم به این نکته، اشاره شده است:

«هزینه حضانت به عهده پدر و در صورت فوت او، با مادر است.»

فقهای اهل سنت هم، به این نکته اشاره روشن دارند:

«سرپرست و نگهدارنده، چه مادر باشد، یا غیر مادر می تواند هزینه زندگی کودک را در زمان معینی، برابر نظر حاکم و مراعات حال پدر، دریافت کند و پدر حق ندارد به سرپرست و نگهدارنده بگوید: او را نزد من بفرست، تا غذا بخورد و برگردد، چون این کار، به کودک زیان می رساند.» (154)

اما در مورد هزینه نگهداری بین فقها اختلاف است:

از عبارات بعضی از فقیهان، مانند شهید ثانی، استفاده می شود که هزینه نگهداری را، جزء نفقه نمی داند و می نویسد:

«اگر کودک به نفقه ای زائد بر شیردادن و نگهداری نیازمند باشد... بر عهده پدر است.» (155)

از این روی، اگر هزینه حضانت را جزء نفقه به حساب نیاوریم، این بحث پیش می آید که این هزینه، به عهده چه کسی است؟

آیت الله خویی می نویسد:

«ظاهرا مادر حق گرفتن مزد برای نگهداری دارد، مگر این که از برای رضای خدا بپذیرد و یا شخص دیگری این نیکویی را انجام دهد.» (156)

صاحب جواهر (157) همین قول را تقویت می کند و آن را از لوازم حق اسقاط می شمارد.

در مقابل این قول، محمد جواد مغنیه، دیدگاه کسانی را تقویت می کند که بر این باورند، مزدی برای نگهداری وجود ندارد و می نویسد:

«چون در این مورد نصی وارد نشده است و عادت عرف هم بر مزد جاری نیست و نگهداری از نفقه به شمار نمی رود و نگهداری و سرپرستی در ذات، به پدر مربوط نمی شود، تا کسی بگوید هر کس آن را انجام داد حق مزد دارد.» (158)

مشهور فقیهان اهل سنت هم، بر این باورند که کسی حق مزد بر نگهداری ندارد. اما در مورد هزینه های جنبی، مانند پختن غذا، شستن لباس و... بر این باورند که حق مزد وجود دارد (159) و باید مزد کسانی که کاری انجام داده اند و می دهند، پرداخت شود.

مهم در این مساله، این است که آیا نگهداری، از نفقه به شمار می رود، یا خیر؟

اگر بپذیریم که عرف نگهداری را هم مانند شیردادن، از نفقه به شمار می آورد، و یا به تنقیح مناط، بگوییم: نگهداری، هم، مانند شیردادن است. گرفتن مزد، مانعی نخواهد داشت. وگرنه، با این نگرش که نگهداری حقی است درخور از بین بردن، نمی توان ثابت کرد که گرفتن مزد، اشکالی ندارد، چون درخور از بین بردن این حق، با سزاوار نبودن مزد گرفتن، قابل جمع است.
 

 
پی نوشتها:

1. «مصباح المنیر»، ج 1/172; «لسان العرب »، ج 13/122-123; «معجم مقاییس اللغه »، ج 2/73; «مجمع البحرین »، ج 6/237-238.

2. «نهایة » ابن اثیر، ج 1/400-401، اسماعیلیان، قم; «تاج العروس »، محمد مرتضی الحسینی الزبیدی المصری، ج 1/180-181، داراحیاءالتراث العربی.

3. «مسالک الافهام »، شهید ثانی، ج 1/581، چاپ سنگی.

4. «مجمع البحرین »، طریحی، ج 6/237، مکتبة المرتضویه، تهران.

5.«الفقه الاسلامی وادلته »، وهبة الزحیلی، ج 7/717-718، دارالفکر، دمشق.

6. «جواهر الکلام »، شیخ محمد حسن نجفی، ج 31/300، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

7. «وسائل الشیعه »، شیخ حر عاملی، ج 15/190، احکام الاولاد، باب 81، ح 1، مکتبة الاسلامیه، تهران.

8. «مسالک الافهام »، ج 1/584.

9. «السرائر»، ابن ادریس، ج 2/652، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین قم.

10. «الکافی »، ابوالصلاح حلبی/316، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، اصفهان.

11. «الفقه الاسلامی و ادلته »، وهبة الزحیلی، ج 7/703.

12 . «تحریرالوسیله »، امام خمینی، ج 2/312.

13. «منهاج الصالحین »، سید ابوالقاسم خویی، ج 2/286، مدینه العلم، قم.

14 . «جواهر الکلام »، ج 31/283; «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/718.

15 . «نهج البلاغه »، فیض الاسلام/1274.

16. «وسائل الشیعه »، ج 15/192; «من لایحضره الفقیه »، ج 3/275، ح 4.

17. «جواهر الکلام »، ج 31/284.

18 . «منهاج الصالحین »، ج 2/286.

19 . «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/733.

20 . «بحارالانوار»، علامه مجلسی، ج 92/248، مؤسسة الوفاء، بیروت.

21 . «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/720.

22. «جواهرالکلام »، ج 31/291.

23. «الفقه علی المذاهب الاربعه »، عبدالرحمن جزیری، ج 4/596-597، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

24 . «مسالک الافهام »، ج 1/582.

25 . «قواعد الاحکام »، علامه حلی 1/166، چاپ سنگی.

26 . «نهایة المرام »، سید محمد عاملی، ج 1/468، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

27. «الحدائق الناضره »، شیخ یوسف بحرانی، ج 25/91، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

28 . «جواهر الکلام »، ج 31/287.

29 . همان مدرک/286.

30 .«وسائل الشیعه »، ج 15/181-182.

31. همان مدرک/182، ح 3.

32 . «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/726.

33 . «مسالک الافهام »، ج 1/582.

34. «وسائل الشیعه »، ج 8/431، ح 2.

35. «الحدائق الناضره »، ج 25/91-92.

36 . «جواهر الکلام »، ج 31/289.

37. «المبسوط »، شیخ طوسی، ج 6/40، المکتبة المرتضویه، تهران.

38. «تحریر الاحکام »، علامه حلی/44.

39. «نهایة المرام »، ج 1/469.

40. «الحدائق الناضره »، ج 25/93.

41. «قواعد الاحکام »/166.

42. «ایضاح الفوائد»، فخرالمحققین، ج 3/265، اسماعیلیان، قم.

43 . «جواهر الکلام »، ج 31/289.

44 . «مسالک الافهام »، ج 1/582.

45 . «الفقه علی المذاهب الاربعه »، ج 4/597-598.

46 . «المبسوط »، ج 6/40.

47 . «مسالک الافهام »، ج 1/581.

48 . «نهایة المرام »، ج 1/468.

49 . «الحدائق الناضرة »، ج 25/90.

50 . سوره «نساء»، آیه 141.

51 . «وسائل الشیعه »، ج 17/376، ح 11.

52 . «جواهر الکلام »، ج 31/287.

53 . «حقوق مدنی »، ناصر کاتوزیان، ج 2/173، شرکت انتشار، تهران.

54 . «وسائل الشیعه »، ج 15/186، ح 5.

55 . همان مدرک/185، ح 1.

56 . «جواهر الکلام »، ج 31/294.

57 . «المبسوط »، ج 6/40.

58 . همان مدرک، ج 6/40.

59 . «مسالک الافهام »، ج 1/582.

60 . «نهایة المرام »، ج 1/469.

61 . «جواهر الکلام »، ج 31/289.

62 . «الخلاف »، شیخ طوسی، ج 3/83، دائرة المعارف الاسلامیه.

63 . «الفقه علی المذاهب الاربعه »، ج 4/600-602.

64 . «جواهر الکلام »، ج 31/288.

65 . «المقنعه »، شیخ مفید/531، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

66 . «المبسوط »، ج 6/41; «الخلاف »، ج 3/83-84; «نهایة الاحکام » 2/، کتاب النکاح.

67 . «الختصر النافع »، محقق حلی/194 المکتبة الاسلامیة الکبری، تهران.

68. «قواعد الاحکام »/166.

69 . «السرائر»، ج 2/651.

70 . «مسالک الافهام »، ج 1/582; «اللمعة الدمشقیة »، شهید ثانی، ج 5/463، باحاشیه های کلانتری، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

71 . «نهایة المرام »، ج 1/469-470.

72 . «حدائق الناضره »، ج 25/92.

73 . «جواهر الکلام »، ج 31/292.

74 . «وسائل الشیعه »، ج 15/191، ح 4.

75 . «اللمعة الدمشقیة »، ج 5/463.

76 . «جواهر الکلام »، ج 3/289.

77 . «المستدرک »، باب 58، احکام الاولاد، ح 5.

78 . «سنن بیهقی »، ج 8/4.

79. «وسائل الشیعه »، ج 15/181، ح 2.

80 . «مسالک الافهام »، ج 1/582.

81 . «الفقه علی المذاهب الاربعه »، ج 4/597-598; «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/728.

82 . «الخلاف »، ج 3/84; «المبسوط »، ج 6/41.

83 . «قواعد الاحکام »/166.

84 . «نهایة المرام »، ج 1/470.

85 . «المهذب البارع »، ج 3/430.

86 . «اللمعة الدمشقیة »، ج 5/463.

87 . «الحدائق الناضرة »، ج 25/92.

88. «تحریر الوسیله »، ج 2/313.

89 . «السرائر»، ج 1/651.

90 . «ریاض المسائل »، سید علی، ج 2/192، چاپ سنگی.

91 . «منهاج الصالحین »، ج 2/286.

92 . «حقوق مدنی »، ماده 1169.

93 . «نهایة الاحکام »، ج 2/514.

94 . «السرائر»، ج 2/653.

95 . «المختصر النافع »/194.

96 . «مختلف الشیعه »، علامه حلی، ج 2/577، مکتبة نینوی، تهران.

97 . «ایضاح الفوائد، ج 3/264-265.

98 . «اللمعة الدمشقیة »، ج 5/458-459.

99 . «الینابیع الفقهیه »، گردآوری علی اصغر مروارید، ج 18/204، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

100 . «کشف اللثام »، فاضل هندی، ج 1/101.

101 . «کشف الرموز»، فاضل ابی، ج 2/200-201، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

102 . «مفاتیح الشرایع »، فیض کاشانی، ج 2/371-372، مجمع الذخائر الاسلامیه.

103 . «ریاض المسائل »، ج 2/191-192.

104 . «الحدائق الناضره »، ج 25/88.

105 . «یک دوره فقه فارسی »، محمد تقی مجلسی/152.

106 . «جواهر الکلام »، ج 31/290-292.

107 .«تحریر الوسیله »، ج 2/312-313.

108 . «جواهر الکلام »، ج 31/290.

109 . «المقنعة »/31.

110. «الجامع للشرایع »، یحیی بن سعید الحلی 460/، مؤسسه سید الشهداء.

111 . «مختلف الشیعه »، ج 1/577.

112. «الخلاف »، ج 3/82-83.

113 . «المهذب البارع »، ابن فهد حلی، ج 3/426، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین، قم.

114 . «التنقیح الرائع » فاضل مقداد، ج 3/271-273، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم.

115 . «الینابیع الفقهیه »، ج 18/350.

116 . «التنقیح الرائع »، ج 3/271.

117. «مختلف الشیعه »، ج 2/577.

118 . «نهایة المرام »، ج 1/466.

119 . «منهاج الصالحین »، ج 2/285.

120 . «جامع المدارک » سید احمد خوانساری، ج 4/474، و مؤسسه سید الشهداء.

121. «الفقه علی المذاهب الاربعه »، ج 4/594-598.

122 . «وسائل الشیعه »، ج 15/181.

123 . همان مدرک، ج 15/190-191.

124 . همان مدرک/190-191، ح 1.

125 . همان مدرک/191، ح 2.

126 . همان مدرک/182; «بحارالانوار»، ج 38/328.

127. «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/720.

128 . «بحارالانوار»، ج 92/248.

129 . «وسائل الشیعه »، ج 15/191، ح 4.

130. «جواهر الکلام »، ج 31/289.

131 . «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/720.

132 . «وسائل الشیعه »، ج 15/192، ح 6.

133 . همان مدرک، ح 7.

134 .«جواهر الکلام »، ج 31/300.

135 . «وسائل الشیعه »، ج 15/193.

136 . همان مدرک/182.

137. «فقه الامام الصادق »، محمد جواد مغنیه، ج 5/313، دارالتعارف، بیروت.

138 . «نهایة المرام »، ج 1/467.

139. همان مدرک/469.

140 . «جواهر الکلام »، ج 31/289.

141 . «المبسوط »، ج 6/43-44; «الخلاف »، ج 3/85; «المذهب البارع »، ج 3/426; «اللمعة الدمشقیة »، ج 5/459; «نهایة المرام »، ج 1/470; «ریاض المسائل »، ج 2/192; «الحدائق الناضره »، ج 25/95; «التنقیح الرائع »، ج 3/275; «جواهر الکلام »، ج 31/3293.

142. «مسالک الافهام »، ج 1/582.

143 . «وسائل الشیعه »، ج 15/178، ح 1.

144 . «الفقه علی المذاهب الاربعه »، ج 4/594-596; «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/722-723.

145 . «جواهر الکلام »، ج 31/295.

146. همان مدرک/296.

147 . همان مدرک/296-300.

148 . «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/724.

149. سوره «طلاق »، آیه 6.

150 .«الخلاف »، ج 3/77.

151 . سوره «اسراء»، آیه 31.

152 . «وسائل الشیعه »، ج 15/236.

153 . همان مدرک/237، ح 3.

154 . «الفقه الاسلامی و ادلته »، ج 7/724-725.

155 .«مسالک الافهام »، ج 1/581.

156 . «منهاج الصالحین »، ج 2/286.

157 . «جواهر الکلام »، ج 31/284.

158 . «فقه الامام الصادق(ع)»، ج 5/315.

159 . «الفقه الاسلامی وادلته »، ج 7/734-735.

160 . «جواهرالکلام »، ج 31/292.

161 . همان مدرک.

162 . «المبسوط »، ج 6/40-41.

163 . «جواهر الکلام »، ج 31/301.

164 . همان مدرک/284.

165 . «الفقه علی المذاهب الاربعه »، ج 4/598-599.

166 . «حقوق مدنی »، ج 2/151-152.

پایان


بررسی حق نفقه در قوانین موضوعه

بررسی حق نفقه در قوانین موضوعه

تضمین حقوق مالی زوجه؛ با جرم انگاری ترک انفاق

گروه قضایی- حق نفقه در مواد قانون مدنی و جرم‌انگاری در قانون مجازات اسلامی، باعث شده تا زوجه در جامعه ما به آرامش بیشتری دست یابد. نفقه در خانواده باعث ثبات اقتصادی زوجه در مخارج زندگی خود می‌شود كه می‌تواند به تحكیم بنیان خانواده كمك كند. با افزایش بحران‌اقتصادی در خانواده‌ها ترك انفاق رو به افزایش می‌باشد. این امر موجب شده دادخواست ترک انفاق از سوی زوجه در دادگاه ها سیر صعودی پیدا کند؛ «حمایت» در گفت‌وگویی با كارشناسان به کالبد شکافی این موضوع پرداخته است.

 نفقه، تامین حقوق حداقلی زوجه

بر اساس ماده 1107 قانون مدنی: «نفقه عبارت است از همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل مسكن، البسه، غذا، اثاث منزل و هزینه‌های درمانی و بهداشتی و خادم در صورت عادت یا احتیاج به واسطه نقصان یا مرض».

دکتر بهنام حبیبی استاد دانشگاه در خصوص تعریف نفقه گفت: نفقه عبارت است از تامین موقعیت حداقلی مالی برای همسر یا زوجه و حدود و ثغور آن نیز بستگی به چند عامل دارد: فاكتور اول، موقعیت خانوادگی خود همسر می باشد. فاكتور دوم، اوضاع و احوال و شرایط مالی زوج یا شوهر و فاكتور سوم، مربوط به ابزارهای نفقه است. ماده 1107 قانون مدنی تعریف نفقه می‌باشد و حدود و ثغور نفقه نیز بر اساس عرف می باشد. قانون فقط موارد خوراك و پوشاك و مسكن زن را جزء حداقل نفقه‌ اعلام کرده است و در قانون آورده است، ولی گستره آن بستگی به این دو معیار دارد: نوع اول آن همان عرف است و یك معیار شخصی است. معیار نوعی را قانونگذار ارایه داده یعنی حداقل‌ها در نفقه را گفته است. معیار شخصی هم ضمیمه معیار نوعی می‌شود كه مطابق با آداب و رسوم و موقعیت خانوادگی و سلایق طرفین و مسایلی از این دست می باشد.وی درباره شرایط دریافت نفقه افزود: نفقه حكم قانون است و اثر ناشی از ازدواج نیست. یعنی قانونگذار هم مهریه و هم نفقه را خودش شخصا وضع كرده است. اثر ازدواج ایجاد علقه زوجیت است، بنابراین خود نفقه اثر نیست، بلكه حكم مستقیم قانون است. در نظام حقوق‌ اسلامی علی‌الاصول وقتی كه رابطه زوجیت دایم بین زن و شوهر باشد، زن مستحق نفقه و نفقه هم یك امر تدریجی می باشد. نفقه یك امر تدریجی و همیشه در حال ایجاد می‌باشد. یكی از شرایط ایجابی آن رابطه زوجیت بین زن و شوهر است. در واقع نفقه تكلیف مرد و حق زن می‌شود. برای اینكه حق زن مستمر باقی بماند یك شرط دیگر را می‌طلبد كه به آن شرط سلبی می‌گویند. زن نباید ناشزه باشد یعنی نشوز باعث عدم پرداخت نفقه است و اگر زن تكالیف زناشویی خود را به جا نیاورد و ناشزه‌گری بدون علت قانونی باشد در آن حالت زن مستحق نفقه نیست.
 
این حقوقدان در خصوص نوع تمکین در قوانین نفقه تصریح کرد: تمكینی كه ناشی از مقرره‌های شرعی و اصول قانونی بالاخص قوانین مدنی و قانون خاص خانواده است، تمكین خاص محسوب می‌شود. هرچند یك رای وحدت رویه دیوان عالی كشور وجود دارد مبنی بر این كه تكلیف تمكین زن در برابر شوهر به معنای عام آن است.
 
وی ادامه داد: مطالبه نفقه از طرف زن زمانی مطرح می‌شود كه روابط طرفین ترافعی باشد. دادخواست مطالبه نفقه در صلاحیت دادگاه خانواده است و از دعاوی مالی است. اگر زن نفقه‌ای از گذشته داشته باشد كه شوهر آن را پرداخت نکرده می تواند به لحاظ حقوقی برای زمان حال مطالبه كند. این یك ابزار قانونی است که در نظام حقوقی جمهوری‌ اسلامی ایران برای زن در نظر گرفته شده است.
 
این استاد دانشگاه درباره جرم انگاری ترک انفاق خاطر نشان کرد: از آن جایی كه نهاد خانواده در نظام حقوقی ایران محترم و جزء نهادهای پایه‌ای و بنیادی محسوب می‌شود، ابزار كیفری هم در این راستا پیش‌بینی شده كه در ماده 642 قانون مجازات اسلامی می گوید: «اگر مرد تمكن مالی داشته باشد و زن تمكین داشته باشد ولی با وجود این، مرد حاضر به تادیه نفقه در قبال همسرش نشود، زن می‌تواند در قالب عنوان مجرمانه ترك انفاق علیه شوهر خودش موضع‌گیری كیفری هم تواماً با موضع‌گیری حقوقی داشته باشد».
 
وی ادامه داد: رویه قضایی زمانی مطرح می‌شود كه مقرره‌های قانونی تغییر‌بردار باشد، لذا به اندازه پرونده هایی كه وجود دارد، قضات مختلفی با نظرها و ذهنیت‌های قضایی مختلف مبتنی بر تغییرها، برداشت‌ها و استنباط‌ ها از قوانین وجود دارند. مجازات ترک انفاق برای مرد از 2 ماه تا 5 ماه حبس مقرر شده است ، ولی از آن جایی كه هدف در نظام قضایی حبس‌زدایی است و به خصوص در نهاد خانواده، به همین دلیل در رویه قضایی حبس داده نمی‌شود و اگر حبس در احكام دادگاه داده شود، معمولا در 90 درصد تبدیل به جزای نقدی می‌شود، چون صرفا از جایگاه شاكی دعوا كه زوجه باشد به مساله نگریسته نمی‌شود . بنابراین حبس موضوعیت ندارد، بلكه طریقیت دارد و بسته به مورد خاص و ذهنیت قاضی ممكن است حبس یا جزای نقدی در نظر گرفته شود یا سوءنیت ممكن است به راحتی برای این شخص قابل احراز نباشد و به این ترتیب، امر صرفا دایر بر امور حقوقی باشد.

نشوز، باعث سقوط حق نفقه است

بر اساس ماده (1108) قانون مدنی هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع كند، مستحق نفقه نخواهدبود. این عدم تمکین بدون عذر موجه را نشوز می نامند که باعث اسقاط حق نفقه زن می شود.

احمد حسینی عضو هیات علمی دانشگاه و وکیل پایه یک دادگستری نیز در این‌باره گفت: ماده 1107 قانون مدنی نفقه را تعریف کرده است.وی افزود: ماده 1108 قانون مدنی می‌گوید: «هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع كند مستحق نفقه نخواهد بود»، یعنی زنی كه از شوهر خود تمكین نكند ناشزه گفته می شود. برای تعیین نفقه وضعیت زن را در نظر می‌گیرند و وضعیت مرد برای تعیین نفقه در نظر گرفته نمی شود، حتی اگر زوج از نظر مالی وضع بدی داشته باشد. وضعیت اقتصادی، اجتماعی زن را مد نظر قرار می‌دهند و خانواده زوجه را در نظر می گیرند و بر اساس آن، نفقه را تعیین می‌كنند.
 
این استاد دانشگاه در خصوص تمکین مورد نظر قانونگذار ادامه داد: این موضوع مورد اختلاف نظر است و برخی منظور از تمكین را تمکین عام و برخی تمکین را تمکین خاص می دانند. ولی به نظر می‌رسد هم تمکین خاص مورد نظر است و هم تمکین عام؛ یعنی باید به گونه‌ای باشد كه مرد امکان تمام انتفاع جنسی را از زن داشته باشد و هم تمكین عام در روند زندگی وجود داشته باشد.
 
وی درباره نحوه دادخواست نفقه در دادگاه تصریح کرد: دادگاه صالح به رسیدگی به این دعوا ، دادگاه خانواده است. این دادخواست با موضوع دعوای مالی مورد رسیدگی قرار می گیرد و زوج در صورت اثبات تمکین زوجه به پرداخت نفقه محکوم می شود.
 
این وکیل پایه یک دادگستری درباره جرم‌انگاری عدم پرداخت نفقه ادامه داد: نفقه از اموری است كه جنبه حقوقی و کیفری دارد. در جنبه حقوقی باید دادخواست داده شود ؛ ولی در جنبه كیفری نیز اگر مردی نفقه زن را پرداخت نكند زن می‌تواند شكایت كیفری كند و زوج در صورت ترك انفاق به حبس محکوم شود.
 
احمد حسینی درخصوص رویه قضایی در احکام نفقه خاطر نشان کرد: قانون در این مورد صراحت دارد و زوج را به حبس محکوم کند ولی دست قانون باز است و می‌تواند به جای حبس، جزای نقدی معین نماید یا مجازات را تعلیق كند. قاضی رسیدگی کننده می تواند حبس را تعلیق كند و در تخفیف و تعلیق ، دست قاضی باز می‌باشد.

حبس در انتظار زوج در صورت ترک انفاق

در صورت عدم پرداخت نفقه، زوج طبق ماده (642) قانون مجازات اسلامی که می‌گوید: «هرکس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد یا از تادیه نفقه سایر اشخاص واجب النفقه امتناع نماید، دادگاه او را از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس محکوم می‌نماید»، به مجازات محکوم می شود.
 
شبنم بشیرتاش، وکیل پایه یک دادگستری نیز در این خصوص گفت: طبق ماده 1106 قانون مدنی، در عقد دائم نفقه برعهده شوهر می‌باشد و ماده 1107 قانون مدنی نیز نفقه را تعریف کرده است . موارد مصرح در این ماده به عنوان مثال و نمونه می‌باشد و در جنبه حصری ندارد و می‌توان گفت تامین نیاز مادی هر زندگی كه عرف جامعه است با شوهر است و دادگاه عرف را تشخیص می دهد.
 
وی افزود: زن در صورتی حق نفقه دارد كه از مرد تمكین خاص و عام نماید. طبق ماده 1108 قانون مدنی، چنان چه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع كند، مستحق نفقه نیست. به عبارت دیگر ،اگر زن بدون عذر موجه حاضر نشود با شوهر خود زندگی كند یا استمتاع جنسی به زوج بدهد و در اداره خانواده همكاری نكند، دیگر حق نفقه ندارد.شبنم بشیرتاش درباره نحوه دادخواست نفقه اضافه کرد: مطالبه نفقه دو راهكار قانونی دارد: یكی به صورت حقوقی و دیگری به صورت كیفری می باشد. طبق ماده 1111 قانون مدنی، زن می‌تواند در صورت عدم پرداخت نفقه توسط زوج، به دادگاه مراجعه كند که این جا منظور دادگاه حقوقی می‌باشد. در این صورت، دادگاه خود میزان نفقه را مشخص و شوهر را به دادن نفقه محكوم می‌كند. حال آن كه زوجه به صورت كیفری هم می‌تواند اقدام كند، چون عدم پرداخت نفقه طبق ماده 642 قانون مجازات اسلامی واجد عنوان مجرمان است.
 
وی در خصوص رویه قضایی ترک انفاق خاطر نشان کرد: رویه قضایی یكسانی در این زمینه وجود ندارد، ولی اگر زوج سابقه كیفری نداشته باشد، معمولا جزای حبس به جزای نقدی تبدیل می شود. ولی این حکم در صورتی تبدیل می‌شود که برای بار دوم و سوم تكرار نشده باشد.

گام بلند دستگاه قضایی برای ساماندهی قوانین خانواده‌

گام بلند دستگاه قضایی برای ساماندهی قوانین خانواده‌

در قوانین ایران با مجموعه ای از قوانین پراكنده در حوزه خانواده مواجه هستیم که مهم‌ترین آنها قانون حمایت از خانواده مصوب سال 1353 است که همین پراکندگی و گذشت زمان طولانی از عمر این قوانین موجب ایجاد مشکلاتی در این حوزه شده است. خبرنگار «حمایت» در گفت‌و‌گویی با سیدعلی کاظمی رییس اداره مطالعات حقوقی و قضایی قوه قضاییه و قاضی دادگستری به آسیب شناسی در حوزه این قوانین پرداخته است.

تحلیل شما از مجموعه قوانین موجود در حوزه خانواده چیست؟ آیا این قوانین توانسته است به خانواده ها برای تحکیم بنیان آن کمک کند؟

وقتی به قوانین و مقررات در حوزه خانواده نگاه می‌كنیم، با مجموعه ای از قوانین پراكنده مواجه می شویم که مهم‌ترین آنها قانون حمایت از خانواده سال 1353، قانون حمایت از كودكان بی‌سرپرست، قانون مدنی و امثال آنها كه مربوط به خانواده است می باشد. قوانین در این حوزه زیاد و متنوع هستند از این رو پراكندگی این قوانین خود موجب ایجاد مشکلاتی در این حوزه می‌شود. لذا یكی از معضلات در حوزه حمایت از خانواده را می‌توان بخش پراكندگی قوانین در نظر گرفت كه خود به نوعی در تعارض با اصل 10 قانون اساسی می باشد. دولت در این اصل مكلف است شرایط و زمینه‌های لازم برای تحكیم نهاد خانواده را در نظر بگیرد.

قانون اساسی به عنوان محور قوانین، تاکید ویژه‌ای بر نهاد خانواده دارد. آیا قانونگذار توانسته با تصویب قوانین تکمیلی اهداف قانون اساسی را در حمایت از خانواده محقق کند؟

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نگاه ویژه‌ای به خانواده و حقوق زنان دارد. یكی از وجوه ممیز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با زمان مشروطه، اصل (10) و (3) قانون اساسی مربوط به حقوق زنان است. اصل 21 قانون اساسی نیز اصل حقوق بشری و سرشار از مضامین متعالی درخصوص حقوق خانواده است. مثل بند (1) آن‌كه می‌گوید دولت مكلف است زمینه‌های رشد و فضیلت افراد را فراهم كند و یا بند (9) كه مربوط به رفع تبعیض است و بند (14) مربوط به تامین همه‌جانبه حقوق زن و مرد. در فصل سوم قانون اساسی، قوانینی مثل تامین اجتماعی یا حفظ حرمت برای همه افراد موجود می باشد که مربوط به ارتقای حقوق انسانی همه افراد است. اگر قصد بررسی قوانین و مقررات موجود در رابطه با قانون اساسی است به نظر می‌رسد هرچند كارهای خوبی بعد از انقلاب صورت گرفته ولی هنوز فاصله زیادی با آرمان‌های قانون اساسی وجود دارد.

از نظر شما ایرادات وارده به مجموعه قوانین جاری درحوزه خانواده چیست؟

در حوزه خانواده مسایل متعددی وجود دارد كه در تشكیل یك زندگی موثر می‌باشد. از مساله گسست و جدایی تا فوت که باید آنها را در نظر گرفت. در هر مرحله‌ای ممكن است خلاءها و نواقصی وجود داشته باشد، مثل مقررات مربوط به ازدواج که گاهی اوقات دچار ابهاماتی است مثل قوانین مربوط به خواستگاری و امثالهم. به عنوان مثال سن مربوط به ازدواج كه با كمی رشد از 9 سال به 13 سال رسیده خود موجب آسیب‌های اجتماعی ‌شده كه حتی با مصلحت دادگاه و با درخواست ولی طفل می‌شود آن را اصلاح کرد. در همین ارتباط مقررات مربوط به ازدواج موقت یكی از معضلات جامعه ما می‌باشد. بحث تعدد زوجات از مواردی است كه بسیار مشکل‌برانگیز بوده كه ما قریب چند‌ دهه است گرفتار آن هستیم كه باید راهكار قطعی برای آن پیدا كنیم. بحث اشتغال زن كه باید تناسب با شأن خانوادگی داشته باشد از مسایل مورد بحث هست. ماده (1117) قانون مدنی در این ارتباط می‌گوید مرد می‌تواند زنش را از كاری كه در شأن خانواده نباشد منع كند، حال این شأن و شئون خانواده چگونه تعریف می‌شود، این مسئله با برخی تعهدات بین‌المللی ما از جمله ماده (111) سازمان بین المللی کار ناسازگار می باشد. از مباحث دیگر كه در قانون نهادینه شده مثل مهریه و نفقه از مشكلاتی است كه زنان با آن مواجه هستند و گاه برخی افراط و تفریط ها در این زمینه می‌تواند مشكل‌ساز باشد. وقتی زندگی مشترك جلوتر می رود بحث‌هایی مربوط به حق و حقوق طرفین و مباحث مربوط به خشونت‌های خانگی و امثال اینها هنوز از پوشش قانونی لازم برخوردار نیست. وقتی افراد صاحب فرزند می‌شوند حق و حقوق زن نسبت به فرزندان، تعارض حقوق زن با حقوق مرد، تعارض حقوق زن با ولی‌قهری و امثال اینها از مشكلاتی است كه موجود است. بعد از جدایی طرفین، سن حضانت در خصوص كودكان و باز نحوه مطالبه مهریه و حقوق زن و مباحث از این دست از مشكلاتی است كه در قانون حل نشده است. بحث ازدواج موقت یا كودكان نامشروع از معضلاتی است كه برای آنها چاره‌اندیشی نشده و ممكن است تعداد اینها بسیار كم باشد ولی قانون باید همه افراد جامعه را مورد پوشش قرار دهد و حتی یك مورد هم نباید خارج از مدار عدالت قرار گیرد.

برداشت شما از لایحه حمایت خانواده که در مجلس مطرح است چیست، آیا این لایحه می تواند ضعف های قانونی موجود در حوزه خانواده را مرتفع سازد؟

قوانین موجود؛ دارای پراكندگی، عدم انطباق با قوانین و مقررات بین‌المللی و برخی اصول و تعاریف مربوط به خانواده با فرهنگ هم متفاوت و متعارض هست. به همین دلیل قوه قضاییه تلاش كرد كه این مقررات را تدوین و تنقیح کند و در پیش‌نویس لایحه حمایت از خانواده قوه‌قضاییه، قریب 11 قانون مربوط به خانواده با این قانون نسخ می‌شود. در واقع به نوعی در این قانون هم تنقیح شكلی قرار گرفت و هم تنقیح ماهوی، از یك سو اوراق قانونی در خانواده متورم شده بود که این ها گردآوری شد و در قالب یك لایحه شكل گرفت و دوم از جهت ماهوی مقررات پراكنده و متضاد در قالب یك سیاست واحد گرد آمد كه می‌توانیم بگوییم از جهت تجمیع قوانین این لایحه موفق بوده است. هرچند مقررات مربوط به كودكان از این قانون جدا شده ولی در پیش‌نویس اولیه، مقررات مربوط به كودكان بی‌سرپرست هم در دل این قانون بود كه جدا شد. با ارایه این لایحه در حوزه خانواده از تشتت قوانین جلوگیری شد.

نگاه ویژه قانونگذار به نقش زن در خانواده و نیازسنجی تعریف قوانین جدید در این موضوع را تا چه حد جدی می دانید؟

بحث حقوق زن از بحث‌های پردامنه و پرحاشیه است. مرحوم شهید مطهری در كتاب نظام حقوقی زن تاكید دارد كه با رویكرد اسلامی، حقوق زن را احیا كنیم و یكی از وظایف و اهداف انقلاب را توجه به زن می‌داند كه در مقدمه قانون اساسی آمده است. در سال های اخیر گاهی از این اولویت غفلت شده و مقررات ما در این ارتباط كامل نیست. در یكی از تحقیقات روان‌شناسی كه در دانشگاه تربیت مدرس انجام شده بود از دانش‌آموختگان پرسش شد كه شما چه میزان علاقه‌مند هستید كه همسرتان شاغل باشد. كه قریب 90 درصد گفته بودند مایل به این امر هستند، حال آنكه جواب این پرسش قبل از انقلاب قریب 10 درصد بوده است كه این نوع تفكر نشان می دهد، زنان وارد عرصه اجتماع شده اند. این ورود به جامعه ، خواه ناخواه مسایلی را به وجود می‌آورد. مثل بحث کم شدن دامنه كار برای مردان كه خود یك معضل جدی محسوب می‌شود. بحث توازن بین حقوق و مسئولیت‌های زن در خانه و جامعه مسایل و مشكلاتی را به بار آورده كه به نظر من هنوز با نظام حقوقی متناسب نیست. به عنوان مثال خانم‌هایی كه باردار هستند، هنوز از حمایت‌های قانونی لازم در محیط كار در زمان زایمان و شیردهی برخوردار نیستند.

آیا قوانین فعلی در حوزه حقوق زن توانسته پاسخگوی معیارهای دینی ـ اسلامی در این حوزه باشد؟

در اسلام تاكید بر آن است كه زنان در پرورش كودكان نقش موثر داشته باشند، به ویژه یافته‌های علوم پزشكی تاكید می‌كند كه در سه سال اول زندگی كودك، حضور مادر نقش موثری در خلاقیت و شكوفایی كودك در آغاز زندگی دارد. بحث خشونت علیه زنان و سوءاستفاده از آنان در محیط كار از مسایل حل نشده می باشد كه هنوز نیاز به چارچوب قانونی لازم دارد.

تاکید کارشناسان بر تخصصی‌کردن دادگاه های خانواده برای حصول نتایج مطلوب تر است، نظر و راهکار شما در این خصوص چیست؟

از قدیم، دادگاه‌های مدنی خاص و دادگاه‌های خانواده موجود بود. در قانون اساسی، اصل (21) تاكید می‌كند كه این دادگاه‌ها باید به وجود آید. اختصاصی بودن صلاحیت دادگاه‌ها تاثیر بسیار زیادی در دعاوی خانوادگی دارد، نظام آموزشی ما هنوز نتوانسته كرسی‌ها و رشته‌های مرتبط با حقوق خانواده را تعریف كند، هرچند برخی دانشگاه‌ها رشته‌های فوق‌لیسانس و تحصیلات تكمیلی را به تناسب ایجاد كرده‌اند. نیاز است قضاتی كه در دادگاه خانواده كار می‌كنند، دوره‌های خاصی برای حقوق خانواده ببینند و نگاه خاصی به مسایل خانواده پیدا کنند.

علل افزایش طلاق در جامعه را در چه می دانید و آیا این موضوع به نقص قوانین ارتباط دارد؟ چه راهکار قانونی برای این مشکل پیشنهاد می‌کنید؟

اساسا هر مسئله اجتماعی و پدیده اجتماعی ناشی از عوامل متعدد است. این عوامل عبارتند از بحران‌های اقتصادی، شكوفایی زنان در عرصه‌های اجتماعی، بالا رفتن سطح تحصیلات زنان، اشتغال زنان، بالا رفتن سطح توقع زنان و... می‌باشد. زنان بنا بر سنت‌های اجتماعی که به آنها تحمیل می شود، قیدهارا شكسته و نسبت به طلاق اقدام می كنند. از بعد منفی متاسفانه برخی بدآموزی‌ها، بی‌توجهی‌ها و گاهی عدم تحمل زندگی، زندگی را از یك روند عادی و متعالی تبدیل به یك زندگی متزلزل می كند. باید بر روی آنها یك بررسی همه‌گیر و طولی در كشور انجام شود تا علل و عوامل آن شناسایی شده تا نسبت به رفع آنها با ابزارهای لازم اقدام شود.


طلاق بر مبنای عسر و حرج زن

طلاق بر مبنای عسر و حرج زن

مرتضی بهرامی – کارشناس ارشد حقوق خصوصی دانشگاه تهران

چکیده
با عنایت به تبصره ماده 1133 قانون مدنی زن نیز در موارد محدودی می تواند از دادگاه تقاضای طلاق نماید . این موارد عبارتند از : 1- خودداری یا عجز شوهر از دادن نفقه (ماده 1129 ق . م ). 2- غیبت شوهر بیش از چهار سال ( ماده 1029 ق . م ) . 3- وکالت زن در طلاق ( ماده 1119 ق . م ) . 4- عسر و حرج زن ( ماده 1130 ق . م ) .
عسر در مقابل یسر به معنای تنگی و دشواری (سیاح، 1373، ج 2، ص 1049)، تنگدستی، فقر و تهیدستی (معین، 1379، ج 2، ص 2300) و «حرج» نیز در معنایی مشابه عسر یعنی تنگدستی و سختی (سیاح، 1373، ج 1، ص 284)، تنگدل شدن و به کار در ماندن (معین، 1379، ج 1، ص 1347) قرار گرفته است. موجود بودن سبب عسر وحرج در زمان درخواست طلاق، تشخیص و احراز عسر وحرج زوجه توسط دادگاه و دائم بودن رابطه زوجیت از جمله شرایط اعمال ماده مذکور است.

مقدمه :
موجبات طلاق بر اساس قانون مدنی سه دسته می باشند: طلاق به اراده مرد، طلاق به درخواست زن و طلاق توافقی. قانون مدنی در ماده 1133 به اختیار شوهر در طلاق اشاره کرده و به وی اجازه داده است ، با مراجعه به دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید.
همچنین مطابق تبصره ماده فوق زن نیز در موارد محدودی می تواند، از دادگاه تقاضای طلاق نماید. این موارد عبارتند از : 1- خودداری یا عجز شوهر از دادن نفقه ( ماده 1129 ق . م ) .
2- غیبت شوهر بیش از چهار سال ( ماده 1029 ق . م ) . 3- وکالت زن در طلاق ( ماده 1119 ق . م ) . 4- عسر و حرج زن ( ماده 1130 ق . م ) .
در این نوشتار به بررسی طلاق به دلیل عسر و حر ج زن می پردازیم.

بخش 1 :
کلیاتی پیرامون قاعده عسر و حرج

تعریف لغوی عسر و حرج

عسر در مقابل یسر به معنای تنگی و دشواری (سیاح، 1373، ج 2، ص 1049)، تنگدستی، فقر و تهیدستی (معین، 1379، ج 2، ص 2300) و «حرج» نیز در معنایی مشابه عسر یعنی تنگدستی و سختی (سیاح، 1373، ج 1، ص 284)، تنگدل شدن و به کار در ماندن (معین، 1379، ج 1، ص 1347) قرار گرفته است . «نفی عسروحرج» از قواعد فقهی پذیرفته شده است که بر پایه ادله چهار گانه (کتاب، سنت، اجماع و عقل) قرار گرفته است. معنای این قاعده که از عناوین ثانویه است، در تمام ابواب فقه از جمله عبادات، معاملات و سیاسات جاری است. در معنای این قاعده باید گفت عسر و حرج عبارتند از عناوین ثانویه ای که راه یافتن آنها در موضوع احکام تکلیفی الزامیه، موجب می گردد تا الزام و تکلیف ناشی ازحکم از مکلفین برداشته شود. به زبان ساده هرگاه از اجرای احکام اولیه مشقتی غیر قابل تحمل پدید آید، آن تکلیف برداشته می شود.

تعریف حقوقی قاعده

در تعریف آن گفته شده است : « هر عملی که انسان را به تنگنا و ضیق اندازد. دشوار وسخت هم هست و بر عکس، هر کاری که انجام دادنش، برای آدمی سخت و شاق باشد ، موجب تنگی و اعمال فشار بر او نیز می شود . به علاوه ، ضابطه تعیین مصداق عسر وحرج ، عرف است که مطابق آن، هر کاری که موجب مضیقه و تنگنا باشد، حرج و دشواری نیز تلقی می شود».
همچنین در تعریف عسر و حرج به عنوان یک قاعده حقوقی آمده است: « قواعد حقوقی، به حکم طبیعت ویژه خود، به سوی عدالت گرایش دارند. ولی، عدالت مفهومی عام و در عین حال شکننده است. گاه اجرای عدالت نوعی، که موضوع حکم نخستین است، در پاره ای شرایط با انصاف ناسازگار است و اجرای آن گران جلوه می کند. پس برای تعدیل احکام نخستین حقوقی، قواعدی تمهید شده است تا جانب انصاف نیز نگاه داشته شود. نفی عسر وحرج از این گونه قواعد است که، هر گاه مشقتی تحمل ناپذیر از اجرای احکام نخستین و نوعی به وجود آید، آن حکم را تعدیل می کند. پس، وظیفه هدایت قانونگذار ایجاب می کند که نه تنها امری بیرون از توان و تحمل را در زمره احکام نیاورد، بلکه به شدت و سختگیری نیز نپردازد.

مستندات قاعده
1ـ کتاب: شامل آیه 78 سوره حج (جاهدوا فی الله حق جهاده هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج)، آیه 285 سوره بقره (لایکف الله نفسا الاّ وسعها) و آیات دیگری از جمله 185 سوره بقره (یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر)، ( وان کان ذواعسره فنظره الی میسره) و آیه سوره طلاق که در آن می فرماید: (لایکلف الله نفساً الا ما اتیها سیجعل الله بعد عسریسرا) که در مجموع بر رفع صعوبت و سختی در تکالیف شرعی دلالت دارند.
2ـ سنت: روایـات متعددی از پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم دلالت بـر نفی احکام حرجی از عهده مسلمین دارد. امام جعفر صادق(ع) به نقل از رسول اکرم(ص) می فرمایند: «... ان الله تعالی کان اذا بعث نبیا قال له اجتهد فی دینک و لاحرج علیک و ان الله تعالی اعطی امتی ذلک حیث یقول ما جعل علیکم فی الدین من حرج ». حدیث دیگر حدیث رفع است که «ما لا یطیقون» را از عهده امت برداشته است.
3ـ عقل: قباحت تکلیف «مالایطاق» در نظر عقل، مبنای نفی حکم عسر و حرجی است. اما باید توجه داشت که قباحت عقلی تنها شامل تکلیف مالایطاق نمی گردد. تحمیل آنچه در آن حرج و مشقت قراردارد، چنانچه نفعی به حال مکلف نداشته باشد و موجب اخلال در نظام زندگی وی شود، هرچند به حد ما لایطاق نرسد، نیز قباحت عقلی دارد. با این تفاوت که حکم عقل به قبح تکلیف مالایطاق قطعی و مطلق است و مقید به شرطی نیست، درحالی که در غیر مورد تکلیف مالایطاق مشروط برآن است که وجود مشقت و سختی همراه با تکلیف، برای تهذیب نفس ورفع نواقص آن و کسب کمالات ضرورت نداشته باشد. بدین ترتیب حکم عقل نه تنها شامل همه اقسام عسروحرج می گردد، بلکه حدود کاربرد قاعده مذکور و رابطه آن را با سایر احکام معین می سازد. به همین سبب می توان گفت: صرف نظر از مدارک نقلی قاعده عسروحرج، این قاعده عمدتاً قاعده ای عقلی است.
قاعده لطف نیز بر نفی حکم مشقت بار دلالت دارد؛ زیرا «سخت گیری های بیهوده واکنشی نامطلوب به وجود آورده، انگیزه مخالفت با قانون و مقاومت در برابر آن را تقویت می کند و اشخاص را به گناه و عصیان وا می دارد. پس وظیفه هدایت قانونگذار ایجاب می کند که نه تنها امری بیرون از توان و تحمل را در زمره احکام نیاورد، به شدت و سخت گیری نیز نپردازد .
4ـ اجماع: اجماع فقهای امامیه که برگرفته از سنت معصومان(ع) است، نیز بر نفی احکامی قرار گرفته است که موجب عسروحرج مکلف می شوند. بر مبنای نظر دیگر ادعای اجماع بر عدم جواز جعل حکم حرجی مقبول نیست. زیرا دلیل اجماع کنندگان در واقع آیات و روایات مربوط است و از سوی دیگر نظر بر اینکه اکثر علماء به این مسأله اشاره نکرده اند، ادعای استقرار چنین اجماعی مورد تردید است.

محدوده قاعده عسر و حرج
هر مشقت و ضرری عسر و حرج به شمار نمی آید، چه مطلق مشقت در بسیاری از تکالیف وجود دارد. پس عسر وحرج عبارت از ضرر و مشقت شدید یا فاحش است که عادتأ قابل تحمل نیست. مرحوم ملا احمد نراقی در این خصوص می فرمایند: بسیاری از تکالیف بالطبع با مقداری سختی و مشقت همراهند، آنچه نفی گردیده است، عسرو حرج مازاد بر سختی و مشقت طبیعی تکلیف است و ملاک آن طاقت متوسط مردم در حالت متعارف و عادی است. یعنی در حالتی که مبرا از مرض و عذر باشد، به این معنا که شارع عسر و حرج بر بندگانش نمی خواهد، مگراز جهت تکالیفی که براثر طاقت و توان اشخاص معمولی و متعارف در حال عادی ایجاد شده اند و عسروحرج مازاد برآن منتفی است. با این وصف مرجع تعیین معنای عسر وحرج عرف است .
به عبارت دیگر باید گفت نسبت عسروحرج با ضرر نسبت عموم و خصوص مطلق است، بدین معنا که «هر حرج ضرر است اما هر ضرر، حرج نیست» . از سوی دیگر در دلالت قاعده نفی عسروحرج باید گفت مفاد قاعده دلالت بر نهی دارد نه بر نفی که قهراً معنایش حرمت فعل است .

خصوصیات قاعده نفی عسر وحرج
الف- عسر و حرج جنبه شخصی دارد نه جنبه نوعی و کلی، به این معنا که در یک موقعیت خاص ممکن است انجام تکلیفی مانند روزه گرفتن برای اغلب مردم بسیار دشوار و توأم با عسر و حرج باشد. اما برای عده قلیلی به سبب حائز بودن شرایط خاص، چندان مشکل نباشد و یا بالعکس در موقعیتی انجام کاری برای اغلب مردم آسان و برای آنها شخصاً عسر وحرج وجود دارد و از عهده کسانی که قادر به انجام آن هستند ساقط نیست.
ب – نفی تکلیف به وسیله عسر وحرج موقتی و محدود است: به این معنا که تکلیف به اندازه ای که برای رفع حالت عسر وحرج لازم است و تا زمانی که عسر وحرج وجود دارد، از عهده مکلف ساقط است و به محض رفع عسر وحرج، چنانچه امکان انجام تکلیف باقی باشد، باید آن را انجام دهد.ج – قاعده نفی عسر و حرج در غیر مورد تکلیف مالایطاق، قاعدهای امتنانی است: به این معنا که نفی عسر وحرج از باب لطفی است که خداوند تعالی بر بندگان خود روا داشته است. بنابراین در صورتی تکلیف به سبب عسر و حرج ساقط می شود که سقوط آن لطف بربندگان محسوب شود. به همین سبب آنجا که تحمل سختی و مشقت لازمه حفظ حیات فرد یا جامعه است و یا برای تهذیب نفس و کسب کمالات ضرورت داشته باشد، رفع آن با امتنان توأم نیست، درنتیجه تکلیف توأم با چنین مشتقی به موجب قاعده نفس عسر و حرج ساقط نمی شود.

رابطه قاعده عسر و حرج با سایر احکام شرعی

سوالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چه رابطه ای بین ادله قاعده نفی عسر و حرج و سایر ادله احکام وجود دارد و چرا در مقام تعارض بین قاعده نفی عسر و حرج و سایر احکام، قاعده مذکور ترجیح داده می شود.
سبب ترجیح ادّله نفی حرج بر سایر ادّله احکام حکومت ادّله مذکور در ادّله احکام است. به این معنی که عمومات و قواعد اثبات کننده تکلیف به حالتی که عسروحرج وجود نداشته باشد تخصیص یافته و مقید شده اند. به عبارت دیگر، شارع عسروحرج را در موضوع همه احکام خود اخذ نموده است. به این صورت که مکلفین را به انجام اوامر و نواهی خود در غیرصورت عسروحرج مأمورساخته است. روایتی که در باب مسح در وضو برپارچه ای که روی زخم بسته شده نقل گردیده است، بطور واضح براین معنا دلالت دارد، زیرا باوجود وجوب مسح برپوست بدن در وضو،امام (ع) حکم مسئله و مسایل نظیرآن را به عموم نفی حرج احاله می نماید و این نشان می دهد که ادّله نفی حرج به خودی خود برادّله سایراحکام حکومت دارند و نیازی به ملاحظه تعارض بین آنها و یا ترجیح یکی بردیگری وجود ندارد .

کاربرد قاعده عسر وحرج

از مجموع آیات و روایاتی که به عنوان مدرک قاعده مورد استناد قرار گرفته اند، چنین برمی آید که عنوان عسر وحرج تنها نافی تکلیف ناشی از احکام وجوبی است. سختی و مشقت به تنهایی موجب جواز ارتکاب اعمال حرام نمی گردد. مگر آنکه به حد اضطرار برسد، در این باره از پیامبراکرم نقل شده است که فرمود: « مانهیتکم عنه فاجتنبوه و ماأمرتکم به فافعلوا منه ما استطعتم ». بنابراین عنوان نافی تکلیف ناشی از احکام تحریمی اضطرار است نه عسرو حرج .
 
عسر وحرج در طلاق
یکی از مصادیق قاعده موضوع بحث، نفی عسروحرج زوجه از ادامه زندگی زناشویی و تخصیص حدیث نبوی « الطلاق بید من اخذ بالساق » است. مستثنیات اختصاص حق طلاق به زوجه در چهار مورد در فقه و به تبع آن در قانون مدنی مطرح گردیده است که عبارتند از مواد 1129 (ترک انفاق)، 1130 (بروز عسروحرج برای زوجه از ادامه زندگی زناشویی)، 1029 (غایب مفقود الاثر)و 1119( وکالت زوجه در طلاق).

جایگاه قانونی طلاق بر مبنای عسر وحرج
عدم وجود حق توسل به طلاق برای زوجه، استثنایی بودن مواردی که زوجه می توانست طبق قانون درخواست طلاق نماید و مشکلات ناشی از آن ایجاب می کرد که مقنن راه حل مناسبی ارائه دهد. قبل از انقلاب اسلامی، طبق ماده 8 قانون حمایت خانواده مصوب 1353 زوجین مجاز بودند، در صورت احراز موارد احصایی در 14 بند این ماده با مراجعه به دادگاه مدنی خاص تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش نمایند.
همچنین ماده 1130 قانون مدنی قبل از انقلاب اسلامی با بیان سه مورد برای زن حق طلاق قرار داده بود و حکم ماده 1129 قانون مدنی (اجبار زوج تارک انفاق به طلاق زوجه توسط حاکم) را در سه حالت جاری ساخته بود؛
1ـ در مواردی که شوهر سایر حقوق واجب زن را وفا نکند و اجبار او هم بر ایفاء ممکن نباشد؛
2ـ سوء معاشرت شوهر به حدی که ادامه زندگانی زن را با او غیر قابل تحمل سازد؛
3ـ در صورتی که به واسطه امراض مسری صعب العلاج دوام زندگی زناشویی برای زن موجب مخاطره باشد.
مقنن در این ماده به بیان حالاتی که می تواند موجب عسرت و سختی زوجه شود، پرداخته است؛ اما صریحاً به بروز عسروحرج به عنوان علت طلاق اشاره ننموده است. عدم ایفاء حقوق واجب زن می تواند موجب عسروحرج زوجه شود، اما با توجه به ضرورت اعمال ضابطه شخصی در احراز عسروحرج و همچنین غیر محصور بودن مصادیق عسروحرج، وضع ماده به این شکل چاره ساز نبود . پس از انقلاب اسلامی ایران مقنن به دو گام اصلاحی مبادرت نمود: اول ـ اصلاح ماده 1130 قانون مدنی در سال 1361 به شرح ذیل: «در مورد زیر زن می تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق نماید. در صورتی که برای محکمه ثابت شود که دوام زوجیت موجب عسروحرج است، می تواند برای جلوگیری از ضرر و حرج، زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود» دوم ـ جعل شروطی در نکاح نامه های رسمی که به موجب آن در موارد دوازده گانه به زوجه حق طلاق داده شده است. متن نکاحیه با شروط مذکور که به تصویب شورای عالی قضایی رسید، طی شماره های 34823/1 ـ 19/7/61 و 31824/1 ـ 28/6/62 به سازمان ثبت اسناد و املاک کشور ابلاغ گردید .
شروط فوق که تقریباً مشابه موارد احصا شده در ماده 8 قانون حمایت خانواده می باشد، به زوجه اجازه می دهد در صورت تحقق هر یک با رجوع به دادگاه و اخذ مجوز، پس از انتخاب نوع طلاق، خود را مطلقه نماید. همچنین به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داده شده تا در صورت انتخاب طلاق خلع و بذل، از سوی زوج قبول بذل نماید .
به لحاظ اشکالات مندرج در ماده 1130 مصوب 1361، قانونگذار در سال 1370 به اصلاح ماده مزبور به شکل ذیل همت گمارد:«: در صورتی که دوام زوجیت موجب عسروحرج زوجه باشد، وی می تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند. چنانچه عسروحرج مذکور در محکمه ثابت شود، دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد، زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود».
تغییر ماده به این صورت یک نتیجه مثبت و یک نتیجه منفی در بر داشت؛ از یک سو با عمومیت بخشیدن به بندهای سه گانه مندرج در ماده 1130 سابق، حق مراجعه زوجه به دادگاه را در تمامی حالاتی که ادامه زندگی زناشویی برای وی موجب عسروحرج است، قرار داد. اما از سوی دیگر زوجه را از درخواست طلاق در مواردی که صرفاً نشوز زوج بوده، صرف نظر از اینکه موجد عسروحرج زوجه شده است یا خیر، محروم نموده است .
سرانجام قانونگزار در 29/4/1381 تبصره ای را به ماده 1130 قانون مدنی الحاق نمود که مبین برخی از مصادیق عسر و حرج است، شرح آن در موارد آتی خواهد آمد.

شرایط اعمال ماده 1130 قانون مدنی

1ـ سبب عسروحرج باید در زمان درخواست طلاق موجود باشد: بنابراین زوجه نمی تواند به واسطه علتی که سابقاً موجب عسروحرج وی از زندگی زناشویی شده است و در حال حاضر رفع گردیده، درخواست طلاق نماید. زیرا هدف دادرسی کیفر دادن شوهر به دلیل رفتار ناشایست او در گذشته نیست؛ طلاق وسیله مجازات نیست، ریسمان رهایی است.
به بیان دیگر، در دعوای طلاق، گذشته آیینه آینده است و تنها به این اعتبار مورد توجه قرار می گیرد، وگرنه، در موردی که ثابت شود، رفتار ناهنجار شوهر اصلاح شده یا تنگدستی و بیماری و گرفتاری او پایان یافته است، دادگاه حق ندارد، شوهر را به طلاق اجبار کند، زیرا در چنین فرضی، نمی توان ادعا کرد که دوام زوجیت موجب عسر و حرج است . به نظر می رسد این موضوع، یکی از نتایج نفی تکلیف موقتی و محدود قاعده عسر و حرج است .
2ـ ضابطه تشخیص عسروحرج زوجه، معیار شخصی است و با توجه به وضعیت مادی، روحی ـ روانی و شخصیت زوجه احراز می گردد. اما این مانع از آن نیست که در تشخیص تنگی و مشقت به عرف مراجعه ننماییم. مرحوم امامی در این رابطه می گوید: «ملاک تشخیص آن که چه امری سوء معاشرت است و تشخیص درجه ای که زن نمی تواند زندگانی زناشویی را ادامه دهد، به نظر عرف می باشد، در هر مورد با در نظر گرفتن وضعیت روحی، اخلاقی و اجتماعی زوجین و همچنین وضعیت محیط از حیث زمان و مکان آن را تعیین می نماید» . ملاک عسر وحرج هم شخصی است هم نوعی، شخصی بودن آن به مناسبت تنگ شدن عرصه بر فرد است که به مناسبت تحمل، بنیه و طاقت او و آستانه وقوع اختلاف فرق می کند. از آن نظر نوعی است که نمونه عنوان شده از طریق دادگاه و به یاری کارشناس و اهل خبره قابل تشخیص و سنجش است . بنابراین باید به هر دو معیار توجه داشت، اگرچه جنبه شخصی آن ترجیح دارد.
3ـ دائم بودن رابطه زوجیت: با توجه به اختصاص طلاق به نکاح دائم اعمال ماده 1130 قانون مدنی محدود به عقد نکاح دائم است.
حال اگر زنی به نکاح موقت مردی در آید و رفتار مرد موجبات عسروحرج او را فراهم کند، آیا زن می تواند برای رهایی خود از دادگاه الزام شوهر به بذل مدت را بخواهد؟
طبق نظری « درخصوص استفاده از قاعده عسر و حرج برای بذل باقیمانده مدت از طرف دادگاه قانونی وجود ندارد، ولی با توجه به آنکه حاکم ولی ممتنع است و با توجه به ملاک ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی درصورتی که حرج زوجه به هر جهت برای دادگاه ثابت شود، می تواند به بذل بقیه مدت اقدام نمایند».
بر اساس نظری دیگر: هرچند تحقق عسر و حرج درمورد ازدواج موقت مشکل و در غالب موارد غیرمتصور است، زیرا که در غالب موارد در ازدواج های موقت، زوجه تا حدودی از آزادی بیشتری برخوردار بوده وحقوق و تکالیفی که در ازدواج دائم برعهده زن هست در ازدواج موقت نیست و یا خیلی کمتر است ولی درعین حال چنانچه در مواردی زوجه با عسر و حرج ( حرجی بودن ادامه زوجیت ) روبرو شود و این موضوع بر دادگاه ثابت گردد، دراین صورت دادگاه می تواند از ملاک ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی تنقیح مناط نموده و حکم به اجبار زوج به بذل بقیه مدت متعه و در صورت میسرنشدن این امر حکم به انحلال زوجیت و قطع بقیه مدت نکاح موقت صادر نماید .
در بررسی نظرات فوق باید گفت ماده 1130 قانون مدنی با ذکر واژه «طلاق» حکم آن را مختص عقد نکاح دائم نموده است؛ اما از آنجا که وفق اصل 167 قانون اساسی و ماده 3 قانون آیین دادرسی مدنی در موارد سکوت، نقص، اجمال یا تعارض قوانین مدون، قاضی مکلف به مراجعه به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر است تا حکم قضیه را بیابد، در پاسخ به سؤال فوق نیز دادگاه می تواند، با مراجعه به عمومات که همانا قاعده «نفی عسروحرج» است، به الزام زوج به بذل بقیه مدت اقدام نماید و قائل شدن تفصیل میان عقود موقت کوتاه مدت و بلند مدت فاقد وجاهت عقلی و منطقی بوده و صرفاً در تشخیص عسروحرج زوجه می توان به مدت عقد نکاح توجه کرد.
4ـ احراز عسر و حرج: این امر توسط دادگاه صورت می گیرد و مطابق قاعده «البینه علی المدعی» زن خود مدعی است و باید تمام ارکان آن را در دادگاه ثابت کند. به عبارت دیگر، اذن دادگاه به صدور حکم طلاق بر دو امر استوار است:
1- ارائه دلیل اثباتی عسر و حرج از جانب زوجه. 2 – احراز وضعیت زندگی مشترک و عدم توانایی زوجه بر ادامه زندگی زناشویی.
بعد از تحقق دو امر بالا اذن دادگاه تجلی مرحله اثباتی و ثبوتی است. قاعده عام عسر و حرج در ماده 1130 قانون حاکم، هیچ گونه عذر و بهانه ای را با وجود شرایط مشقت بار زوجه نمی پذیرد. در واقع منظور این نیست که با هر ادعای عسر و حرج راه طلاق هموار شود. ولی این به آن معنا هم نیست که با سخت گیری بی وجه، زندگی مشقت بار زوجه به حال خود رها شود و امر شاق ادامه عسر وحرج مباح گردد .
البته باید به این مسأله توجه کرد که کراهت و نفرت زوجه به تنهایی عنوان عسر وحرج ندارد. مطابق نظریه اداره حقوقی قوه قضاییه:« کراهت زوجه به تنهایی عنوان عسر و حرج ندارد و نمی تواند مصداق آن باشد، عسر و حرج مذکور در ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی با کراهت مذکور در مورد طلاق خلع و مبارات موضوع مواد ۱۱۴۶و ۱۱۴۷ قانون مدنی متفاوت است، ولی اگر دادگاه پس از رسیدگی های لازم احراز نماید که نفرت به حدی است که ادامه زوجیت را برای زوجه غیرممکن می سازد و موجب عسر و حرج زوجه است، می تواند برابر ماده ۱۱۳۰ اصلاحی قانون مدنی اقدام کند».

پاسخ به سوالاتی پیرامون طلاق بر مبنای عسر وحرج

طلاق بر مبنای عسرو حرج رجعی است یا بائن؟ این مسأله مورد اختلاف و قابل بحث است. اگر اصل رجعی بودن طلاق و موارد طلاق بائن مذکور در ماده 1145 قانون مدنی را در نظر بگیریم، باید بگوییم طلاقی که به درخواست زن و به موجب حکم دادگاه واقع می شود، اعم از اینکه خود شوهر بر اساس حکم و الزام دادگاه زن را طلاق داده باشد، یا طلاق به وسیله حاکم یا نماینده او واقع شود، رجعی است و شوهر می تواند در ایام عده رجوع کند . لیکن این نظر به دلایل ذیل قابل ایراد است: اولاً، نقض غرض است که از یک سو شوهر به حکم دادگاه به طلاق ملزم و طبق آن طلاق واقع شود و از سوی دیگر شوهر در ایام عده به طلاق رجوع نموده، اثر آن را از بین ببرد . به دیگر سخن، با دادن حق رجوع به شوهر، در واقع حکم طلاق والزام شوهر به آن لغو و بی فایده خواهد بود.
ثانیاً، نظم عمومی و حرمت احکام طلاق ایجاب می کند که حق رجوع برای شوهر نباشد.
ثالثاً، وقتی که قانونگذار در طلاق خلع و مبارات که شوهر به اختیار خود آن را واقع ساخته است برای رعایت حال زن و جلوگیری از ضرر او طلاق را، تا زن رجوع به عوض نکرده، باین تلقی کرده است، به طریق اولی طلاق قضایی که شوهر به حکم دادگاه ملزم به آن شده، باید باین باشد .
رابعاً، اصل رجعی بودن طلاق و روایاتی که مبنای آن می باشد، مربوط به طلاقی است که به اختیار و اراده مرد واقع می شود، نه طلاقی که شوهر به حکم دادگاه ملزم به آن می گردد. به تعبیر دیگر، اصل رجعی بودن و روایات مربوط به آن منصرف از طلاق به حکم دادگاه است .فقط طلاق زوجه غایب مفقودالاثر، با آن که به حکم دادگاه می باشد، با توجه به وضع خاص شوهر رجعی به شمار آمده است . ( ماده 1030 ق.م)
خامساً، ماده 1145 قانون مدنی مفید حصر نیست و فقط ناظر به طلاق های باینی است که به اراده و اختیار و خواست شوهرواقع می شود .
مطابق نظریه اداره حقوقی قوه قضاییه: « طلاقی که به موجب ماده ۱۱۳۰ ق . م . و به علت عسر و حرج زوجه واقع می شود، بائن است و نمی تواند رجعی باشد زیرا در آن صورت رافع عسر و حرج زوجه نخواهد بود وبی نتیجه وعبث است بعضی از فقهای بزرگ معاصر نیز مانند آیت الله خوئی در منهاج الصالحین بدین گونه فتوا داده اند » .
با توجه به مطالب فوق می توان گفت طلاق به حکم دادگاه باین است نه رجعی.

در رویه عملی محاکم خانواده، این نوع طلاق در قالب طلاق خلع واقع می شود. به این صورت که زوجه ملزم می گردد، تا مقداری از مهریه خود را بذل نماید و با این کار مادام که زن، به بذل رجوع نکرده است، شوهر حق رجوع ندارد. به این ترتیب طلاق بائن می گردد.
در خصوص این نحوه عملکرد باید گفت: اولاً، طلاق بر مبنای عسر و حرج همیشه نمایان گر کراهت زن از شوهر نمی باشد، درحالی که عنصر اصلی طلاق خلع کراهت است . بناراین مفهوم این دو نوع طلاق با هم منطبق نیست .
ثانیاً، طلاق خلع نیازمند قبول بذل از ناحیه شوهر می باشد . البته در این خصوص می توان گفت: حاکم که ولی ممتنع (زوج) است، می تواند قبول بذل کند. «در این نوع طلاق حاکم از اختیارات حکومتی خود استفاده می کند و اصل طلاق را که به دست مرد است با وصف عدم امکان اجبار زوج به طلاق، انجام می دهد. قبول بذل که از متفرعات طلاق است، نیز می تواند توسط حاکم شرع انجام شود و این اشکال که حاکم نمی تواند قبول بذل کند، چون وکالت از سوی زوج ندارد، منتفی است؛ زیرا در باب ولایت، وکالت سالبه به انتفاء موضوع است .
ثالثاً، قاضی در مقام احقاق حق، نمی تواند حقی را از کسی بدون مبنای قانونی و شرعی، ضایع کند. لذا الزام زن به بذل بخشی از مهریه خود ، فاقد وجاهت قانونی است .
در پایان هر چند در خصوص تشخیص نوع این گونه طلاق خلأ قانونی احساس می شود، لیکن تا زمان مرتفع شدن این مشکل، به نظر می رسد قضات می توانند از اختیار و الزام ناشی از اصل 167 قانون اساسی و ماده 3 قانون آیین دادرسی مدنی استفاده نمایند و بر اساس منابع معتبر اسلامی و نظریات حقوقدانان نوع طلاق را شناسایی و مورد رأی قرار دهند .

2- آیا صدور حکم طلاق در صورت ثبوت عسر و حرج زوجه موقوف به پرداخت مالی از طرف زوجه، به زوج می باشد؟

اداره حقوقی قوه قضاییه در پاسخ این گونه عنوان داشته است: « در مواردی که عسروحرج زوجه به نظر دادگاه ثابت است، صدور حکم طلاق و اجبار زوج به طلاق مشروط به پرداخت مالی از طرف زوجه نخواهد بود و در این حالت چنانچه زوج حاضر به طلاق نشود، به تصریح ذیل ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی، دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود » .
بدیهی است در صورت وقوع این گونه طلاق، هیچ گونه تغییری در حقوق مالی زوجه از جمله مهریه، واقع نمی شود، چرا که به حکم ماده 1082 قانون مدنی: « به مجرد عقد، زن مالک مهر می شود ... » بنابراین باید مالکیت زن نسبت به مهر را استصحاب کنیم . لذا زوجه با وصف وقوع طلاق موصوف همچنان توانایی مطالبه حقوق خود را دارد، مگر آنکه با رضایت خود، ازاین نوع حقوق گذشت نماید.

3ـ  آیا در خصوص زوج غایب موضوع ماده 1029 قانون مدنی می توان قبل از گذشت چهار سال به واسطه عسر و حرج حکم بر طلاق صادر نمود؟ همچنین در خصوص ماده 1129 قانون مدنی چنانچه عدم پرداخت نفقه موجب عسروحرج زوجه شود، می توان بدون اعمال مراحل اولیه ماده (الزام زوج به دادن نفقه و عدم امکان اجرای حکم محکمه یا احراز عجز زوج از پرداخت نفقه و اجبار زوج به طلاق) بر مبنای ماده 1130 قانون مدنی حکم به طلاق داد؟
در پاسخ باید گفت عسروحرج حکم کلی و عمومی بوده، بر موارد عدیده صادق است. در هر حالتی که بتوان سختی و مشقت غیر قابل تحمل زوجه را احراز نمود، صرف نظر از علت ایجادی آن، اعمال ماده 1130 قانون مدنی جایز است؛ لذا صدور حکم بر طلاق زوجه در مواردی که شوهرش غایب مفقود الاثر شده و مدت غیبت به حدی نرسیده که مشمول ماده 1029 قانون مدنی شود یا در حالتی که زوجه به علت ترک انفاق دچار عسروحرج شده، منافاتی با قوانین مرتبط ندارد. به عبارت دیگر، نسبت مواد 1029 و 1129 قانون مدنی با ماده 1130، نسبت عموم و خصوص من وجه است. چه بسا مواردی مشمول مواد 1029 و 1129 قانون مدنی باشد، اما موجب عسروحرج زوجه نشود و موارد دیگری به عکس موجب عسر و حرج شود.
امام خمینی (ره) در باب عسروحرج زوجه و اینکه آیا در مورد زوج غایب می توان قبل از گذشت مدت چهار سال به واسطه عدم انفاق به زوجه توسط زوج یا دیگری حکم به طلاق زوجه را صادر نمود، چنین می فرمایند: «در صورتی که زوجه برای نداشتن شوهر در حرج باشد نه از جهت نفقه، به طوری که در صبر کردن معرضیت فساد است. حاکم پس از یأس، قبل از مضی مدت چهار سال می تواند طلاق دهد. بلکه اگر در مدت مذکور نیز در معرض فساد است و رجوع به حاکم نکرده است، جواز طلاق برای حاکم بعید نیست در صورت یأس .
همچنان که ملاحظه می گردد، امام خمینی(ره) به علت اهمیت مفسده ایجادی و جنبه عمومی آن برای حاکم حق می داند، حتی بدون درخواست زوجه نسبت به طلاق وی اقدام نماید.

4. آیا نشوز زوج بدون آنکه موجب عسر و حرج زن باشد، می تواند مجوز اعمال ماده 1130 قانون مدنی باشد ؟
در تبیین سوال فوق باید گفت که نشوز زوج و عسر و حرج زوجه همیشه ملازم هم نیستند. بنابراین ممکن است که با وجود نشوز زوج، زوجه در تنگنا و مضیقه قرار نگیرد . به عنوان مثال ممکن است، مردی نفقه ندهد؛ ولی نیازهای مالی زن توسط فرد دیگری تأمین شود، یا زن خود دارای توان مالی باشد. بنابراین بین نشوز زوج و عسر و حرج زوجه رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است . پس نباید این دو اصطلاح را مترادف پنداشت .
با مداقه در فلسفه وجودی ماده 1130 قانون مدنی که همان قاعده عسر و حرج است، می توان گفت که اعمال این ماده مشروط به عسر و حرج و احراز آن است، در تأیید این سخن می توان به وجود قید « ....موجب عسر و حرج زوجه باشد ...» در صدر ماده اشاره کرد . لذا در حال حاضر هیچ مستند قانونی که بیانگر اعطای حق طلاق به زن به صرف نشوز زوج، بدون ایجاد عسر و حرج برای زن باشد، وجود ندارد.
البته در خصوص استنکاف شوهر از دادن نفقه، که نوعی نشوز محسوب می شود، قانون مدنی در مواد 1111 ، 1112 و 1129 خود، حکم خاصی را بیان کرده و حق درخواست طلاق را برای زوجه با شرایطی ملحوظ داشته است .

مصادیق عسر وحرج

اختلاف سلیقه ها در تشخیص عسر و حرج و مسکوت ماندن ماده 1130 قانون مدنی موجب شد مقنن در فکر چاره به تصویب طرح الحاق یک تبصره به ماده 1130 روی آورد. این تبصره در نهایت در 29/4/81 به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید. این تبصره در بیان تمثیلی از عسروحرج چنین مقرر می دارد: «یک تبصره به شرح ذیل به ماده 1130 قانون مدنی مصوب 14 /8/70 الحاق می گردد.
تبصره: عسروحرج موضوع این ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعیتی که ادامه زندگی را برای زوجه، با مشقت همراه و تحمل آن را مشکل سازد. موارد ذیل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسروحرج محسوب می گردد:
1ـ ترک زندگی خانوادگی توسط زوج حداقل به مدت شش ماه متوالی یا 9 ماه متناوب در مدت یک سال بدون عذر موجه.
2ـ اعتیاد زوج به یکی از انواع مواد مخدر یا ابتلای وی به مشروبات الکلی که به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و امتناع یا عدم امکان الزام وی به ترک آن در مدتی که به تشخیص پزشک برای ترک اعتیاد لازم بوده است. در صورتی که زوج به تعهد خود عمل ننماید یا پس از ترک، مجدداً به مصرف مواد مذکور روی آورد، بنا به درخواست زوجه طلاق انجام خواهد شد.
3ـ محکومیت قطعی زوج به حبس پنج سال یا بیشتر.
4ـ ضرب و شتم یا هرگونه سوء رفتار مستمر زوج که عرفاً با توجه به وضعیت زوجه قابل تحمل نباشد.
5ـ ابتلاء زوج به بیماریهای صعب العلاج روانی یا ساری یا هر عارضه صعب العلاج دیگری که زندگی مشترک را مختل نماید.
موارد مندرج در این قانون مانع از آن نیست که دادگاه در سایر مواردی که عسروحرج زن در دادگاه احراز شود حکم طلاق صادر نماید.»
علاوه بر این که دادگاهها این حق را خواهند داشت که هر کارى که انجام دادنش براى زوجه سخت و شاق وعادتاً غیرقابل تحمل باشد را از مصادیق عسر و حرج داشته و او را مطلقه نمایند.
 
در مجموع اهم مصادیق عسرو حرج را ناشى از سه عامل مى توان دانست :
الف - عوامل طبیعى یا حقیقى:

۱- مانند اعتیاد که با تغییر وضعیت طبیعى و ارگانیکى شخص، جسم و روح او را تغییر داده و شرایط بنیادین زمان عقد را از بین مى برد.
۲- عقیم بودن مرد: طبیعى است هر دخترى به امید مادر شدن و تربیت فرزندان صالح ازدواج نموده و به خانه شوهر مى رود. لذا حسرت مداوم ناشى از مادر نشدن غم و درد جانکاهى را در او ایجاد مى نماید که مى تواند او را دچار عسر و حرج نماید.
۳- جلوگیرى از بچه دار شدن: در صورتى که مرد، به صورت غیرمنطقى مانع از بچه دار شدن زن مى گردد.
ب: عوامل خارجى و واقعى:
۱- حبس طولانى: دورى زوج از زوجه، در مدت طولانى با فلسفه یک زندگى مشترک منافات داشته و براى زوجه مشقت آور خواهد بود.
۲- غیبت طولانى و ترک خانواده: این موضوع نیز به منزله فراموشى تعهداتى است که یک مرد با امضاى مقدس ترین میثاق بشرى یعنى میثاق ازدواج به آن، باید پایبند باشد. لذا این موضوع در جایى که به صورت عمدى اتفاق بیافتد، از حساسیت بیشترى برخوردار خواهد بود.
ج: عوامل شخصى:
۱- استنکاف از پرداخت نفقه: اگر مردی طبق ماده ۱۱۲۹ قانون مدنى، مردى مرتکب ترک نفقه گردد، زن به استناد این ماده مى تواند، از دادگاه تقاضاى طلاق نماید؛ اما به دلیل اهمیت پرداخت نفقه از سوى مرد در صورتى که از پرداخت نفقه خوددارى شود، مى تواند یکى از مصادیق عسر و حرج نیز به حساب آمده و براساس آن نیز زوجه تقاضاى طلاق نماید.
۲- سوء معاشرت
۳- زناشویى غیرمتعارف
۴ ـ اکراه شدید
۵- اختلاف سنى زیاد
۶- ازدواج مجدد بدون رضایت همسر اول
۷- جنون در صورتى که از موارد فسخ نباشد
۸- عدم رعایت شغل متناسب با حیثیت خانوادگى زوجه
۹- عقیم بودن مرد و بچه دار نشدن در طول ۵ سال و دهها یا صدها مورد دیگر مى تواند از مصادیق عسر و حرج به حساب آید.
در مجموع این قانون هم براى دادگاهها راه گشا و هم زنان را از سردرگمى قبلى بیرون آورده و تا حدودی از برخورد سلیقه اى قضات جلوگیرى و آن را قانونمند نموده است. این نکته را نباید فراموش نمود که مصادیق عسر و حرج در زمانها و مکانهاى متفاوت متغیر است و این دوعنصر در تعیین مصادیق مؤثر و مورد اجماع فقهاست. لذا تعیین مصادیق با توجه به اوضاع و احوال یک نیاز حیاتى است و با نفوذ در احکام اولیه که متضمن سختى و مشقت مکلف باشد، قاعده لاحرج حکم اولیه را بر مى دارد. عسر و حرج در همه مصادیق آن از نیاز و احتیاج برمى خیزد، لذا این نیاز باید حادث شود، پس حدوث عنصر اصلى کاربرد این قاعده در همه ابعاد آن است . با این وصف راه براى زنان جهت تمسک به هر عنوان مستحدث باز است ومى تواند فقدان ناشى از اختیارات قانونى خود را در زمینه طلاق جبران نماید.

منابع و مآخذ:

- اسدی، لیلا سادات، جایگاه عسر و حرج – قانون و رویه، فصلنامه فقه وحقوق، تابستان – پاییز 1383، ش 35 -34
- امامی، اسد ا..، صفایی، سید حسین، مختصر حقوق خانواده، انتشارات میزان، چاپ هجدهم، پاییز 1388
- امامی، سید حسن، حقوق مدنی، بی جا، کتابفروشی اسلامیه، چاپ چهارم، 1368
- جعفری لنگرودی، محمد جعفر،، ارث ، تهران، نشر گنج دانش، چاپ اول، 1361
- همو ، ترمینولوژی حقوق، تهران، انتشارات گنج دانش، چاپ اول، 1363
- همو، دایرة المعارف علوم اسلامی، تهران ، انتشارات گنج دانش، چاپ چهارم، 1368
- سیّاح، احمد، ترجمه فرهنگ بزرگ جامع نوین (المنجد)، تهران، انتشارات اسلام، چاپ شانزدهم، 1373
- کاتوزیان، ناصر، حقوق خانواده، تهران، انتشارات بهنشر، چاپ دوم، 1368
- همو، مقدمه علم حقوق ، تهران، شرکت انتشار، چاپ سوم، 1371
- کریمی، حسین، موازین قضایی از دیدگاه امام خمینی (ره)، قم، انتشارات شکور قم، چاپ اول، 1365
- کلینی، اصول کافی، ترجمه وشرح: مصطفوی، حاج سید جواد، تهران دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیه السلام، بی تا
- محقق داماد، سید مصطفی، حقوق خانواده، تهران، نشر علوم، چاپ دوم، 1367
- همو، قواعد فقه (بخش مدنی2)، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها، چاپ اول، 1374
- مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیه، ج 1، قم 1382
- معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضاییه، مجموعه نشست های قضایی، تهران، چاپ اول، 1382
- معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ پانزدهم، 1379
- موسوی، سید ابراهیم ، قاعده نفی عسر و حرج، اسفند 1385
- موسوی بجنوردی، سه قاعده فقهی، فصل نامه مطالعات حقوقی و قضایی، تهران، روزنامه رسمی کشور، 1366
- همو، قواعد فقهیه،نشر میعاد، چاپ دوم، پاییز 1372
- موگویی،حاجیعلی،قاعده عسر و حرج و حق زنان در طلاق، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، 1387
- هدایت نیا، فرج ا... ، ارزیابی قوانین خانواده ( بخش پایانی ) ، کتاب زنان، زمستان 1383 ، ش 26

شرایط قانونی فسخ نكاح

شرایط قانونی فسخ نكاح

هر آغازی را پایانی است. حقوق و قواعدی كه انسان‌ها برای ساختارهای اجتماعی خود تعیین كرده‌اند نیز به پیروی از این اصل، راهكارهایی برای پایان دادن به روابط و قراردادها و عقود میان افراد ارایه و تبیین كرده است. عقد ازدواج نیز به‌عنوان یكی از شناخته‌شده‌ترین عقود در جوامع از این امر مستثنا نیست و همگان می‌دانند به هر روی، روزی فرا می‌رسد كه زندگی مشترك زوجین از طریقی پایان می‌پذیرد. زوجین از هم طلاق می‌گیرند یا یكی از آنها فوت می‌شود و رابطه زوجیت از بین می‌رود یا رابطه زوجیت آنها به دلیلی فسخ می‌شود یا اگر كه نكاح موقت باشد، با بذل مدت (كه مختص ازدواج موقت است)، ازدواج خاتمه می‌یابد. قانون مدنی در ماده 1120، صرفا به سه مورد از راه‌های انحلال نكاح اشاره كرده و گفته است: «عقد نكاح به فسخ یا به طلاق یا به بذل مدت در عقد انقطاع منحل می‌شود.» این در حالی است كه باید بر موجبات انحلال نكاح مرگ یكی از زوجین را نیز افزود. همچنین نكاح در اثر لعان و كافر شدن شوهر زن مسلمان یا اسلام آوردن زن كافر نیز منحل می‌شود. هر یك از راهكارهای ارایه شده، دارای آثار و شرایطی است كه در مواد و فصل‌هایی مجزا، به آن پرداخته شده است. فصل اول باب دوم با موضوع «در انحلال عقد نكاح» به موارد امكان فسخ نكاح پرداخته است اما لازم است پیش از بررسی این موارد كمی بیشتر با مفهوم فسخ نكاح آشنا شویم. نكاح عقد است و همانند سایر عقود تا جایی كه سازگاری با طبیعت ویژه عقد ازدواج داشته باشد، قواعد عمومی قراردادها در آن اعمال می‌شود. یكی از موارد عمومی كه قانونگذار برای جلوگیری از ضرر طرفین برای آنها در نظر گرفته، اختیار فسخ معامله است: این اختیار در زبان حقوقی «خیار فسخ» نامیده می‌شود. مانند خیار غبن، خیار تدلیس، خیار عیب و امثالهم. اما به دلیل خصوصیات خاص عقد نكاح و تمایل قانونگذار به حفظ كیان خانواده، تمامی این خیارات فسخ قابلیت اجرا در عقد نكاح را ندارند و صرفا در مورد عیب و تدلیس و تخلف از شرط صفت فسخ نكاح را امكان‌پذیر می‌داند. ماده 449 قانون مدنی اعلام داشته است: «فسخ به هر لفظ یا فعلی كه دلالت بر آن نماید حاصل می‌شود.» اما این به آن معنی نیست كه هر فردی كه مدعی وجود یكی از شرایط فسخ است، با اعلام آن، فسخ هم عملا صورت گیرد. بلكه برای احراز وجود شرایط فسخ و اثبات انحلال نكاح باید به دادگاه رجوع كرد. پیش از پرداختن به موجبات فسخ نكاح، یعنی مواردی كه موجب فسخ نكاح می‌شوند، شاید این سوال پیش آید كه اصولا تفاوت فسخ نكاح و طلاق چیست و در چه مواردی است كه برای انحلال عقد نكاح می‌توان به شرایط فسخ نكاح استناد كرد. واقعیت آن است كه این دو از جهات گوناگون به هم شباهت دارند اما ماهیت حقوقی آنها متفاوت است. مثلا طلاق تشریفات خاصی همچون صیغه طلاق با حضور دو مرد عادل را نیاز دارد، حال آنكه فسخ نكاح فاقد چنین تشریفاتی است یا زن به هنگام جاری شدن صیغه طلاق باید شرایط خاصی داشته باشد كه در فسخ نكاح نیازی به آن نیست. همچنین احكام مهر در این دو در برخی موارد با یكدیگر تفاوت دارد یا مثلا طلاق مخصوص نكاح دایم است ولی موارد فسخ نكاح در دایم و منقطع یكسان است. در واقع مبنا و فلسفه فسخ نكاح اصولا مواردی است كه با طلاق متفاوت است و به طور كلی در برگیرنده عیوب یا رفتارهایی است كه وجود یا عدم آنها تاثیر مستقیم در شكل‌گیری یا عدم شكل‌گیری یك عقد نكاح دارد. به همین دلیل است كه نكاح به وسیله سه خیار 1- عیب، 2- تدلیس و 3- تخلف از شرط صفت قابلیت فسخ دارد. اما خیار عیب چیست؟ مطابق قواعد عمومی قراردادها و بنابر ماده 426 قانون مدنی: «تشخیص عیب بر حسب عرف و عادت می‌شود و بنابراین ممكن است بر حسب ازمنه و امكنه مختلف شود.» به همین اساس معیار روشن و ثابتی برای تشخیص عیب وجود ندارد و این امر جنبه شخصی و فرهنگی دارد. اما از سویی دیگر در رابطه با مسایل مربوط به امور خانواده كه حفظ سلامت آن اهمیت بسزایی برای جوامع و قانونگذاران آن دارد، نمی‌توان به راحتی با باز گذاشتن دامنه تشخیص عمومی و عرفی بر وجود یا عدم عیب، استحكام بنیان خانواده را متزلزل كرد. از همین‌روست كه قانونگذار عیوب زن و مرد را به دقت معین كرده است. ماده 1122 قانون مدنی به تعیین عیوب پرداخته كه وجود آن در مرد، حق فسخ را برای زن فراهم می‌كند كه عبارتند از 1- حضا، 2- عنن 3- مقطوع بودن آلت تناسلی. حضاء به معنی اختگی مرد است اما این عیب در صورتی حق فسخ را برای زن ایجاد می‌كند كه اولا پیش از نكاح برای مرد اتفاق افتاده باشد و زن نیز به آن آگاه نبوده و دوم آنكه مانع از ایفای وظایف زناشویی باشد كه این دو شرط در مورد سوم هم صادق است. اما در مورد عنن، شرایط اندكی متفاوت است. عنن در واقع ناتوانی مرد در ایفای وظایف زناشویی است و اگر این ناتوانی پیش از ازدواج وجود داشته و زن به آن آگاه نبوده، حق فسخ برای زن ایجاد می‌شود. لكن برخلاف دو مورد حضاء و مقطوع بودن آلت تناسلی، چنانچه ماده 1125 قانون مدنی اشاره كرد، حادث شدن عنن پس از عقد نیز حق فسخ را برای زن فراهم می‌كند. اما عیوبی هم در زن وجود دارد كه موجبات حق فسخ را برای مرد ایجاد می‌كند كه ذیل ماده 1123 قانون مدنی گنجانده شده و عبارتند از: 1- قرن، 2- جذام، 3- برص، 4- افضاء، 5- زمین‌گیری 6- نابینایی از هر دو چشم. «قرن» (بفتح قاء و راء) به معنای استخوان یا گوشت زایدی است در رحم زن كه مانع از نزدیكی با او می‌شود.«جذام» مرضی است ساری كه خوره نیز نامیده می‌شود.«برص» همان پیسی است و«افضاء» به معنای یكی بودن مجرای دفع ادرار و حیض است. نكته مهم در مورد عیوب زن چنانچه در ماده 1124 همین قانون آمده آن است كه در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است كه عیب مزبور در حال عقد وجود داشته باشد. یعنی چنانچه هر یك از عیوب فوق پس از ازدواج در زنی ایجاد شود، مرد نمی‌تواند با توسل به آن، نكاح را فسخ كند.

 
جنون و فسخ نكاح

در شماره قبل توضیحاتی در باره عیوبی كه در زن و مرد موجب فسخ نكاح می شود داده شد، باید توجه داشت این قوانین در واقع مصوب بیش از 30 سال پیش هستند و چنانچه می‌دانیم جهان با سرعتی چشمگیر رو به پیشرفت است و علم هر روز درمانی جدید برای بیماری‌های لاعلاج ارایه می‌كند. لذا این سوال پیش می‌آید اگر امكان درمان این عیوب باشد یا خطر سرایت آنها وجود نداشته باشد، باز هم از علل فسخ نكاح خواهند بود؟ به نظر می‌رسد در صورت امكان رفع عیب به دو دلیل حق فسخ دیگر موضوعیتی نداشته باشد. اول آنكه حق فسخ برای جلوگیری از ورود ضرر به هر یك از زوجین و از بین بردن فلسفه ازدواج آنهاست. بنابراین اگر به طریقی آن ضرر منتفی شود، دلیلی بر فسخ نكاح وجود نخواهد داشت و دوم آنكه چنانچه پیشتر هم ذكر شد، تمایل قانونگذار بر حفظ بنیان خانواده است و به هر طریقی كه باشد از راه‌هایی كه جلوی فروپاشیدگی زندگی زناشویی را بگیرد، استقبال می‌كند.
حال در میان عیوب تنها یك عیب است كه میان زن و مرد مشترك است. ماده 1121 قانون مدنی می‌گوید: «جنون هر یك از زوجین به شرط استقرار، اعم از اینكه مستمر یا ادواری باشد، برای طرف مقابل موجب حق فسخ است.»
مرز بین جنون و عقل را نمی‌توان به سادگی معین كرد اما در حقوق، صرفا جنونی آثار حقوقی دارد كه در منطق عرف نیز به دیوانگی تعبیر شود به‌طوری‌كه فرد مجنون زندگی را برای همسر و اطرافیان خود طاقت‌فرسا كرده و موجب ضرر باشد.
بنابراین اگر جنون عارضه‌ای زودگذر باشد كه پس از مدتی با درمان به‌طور كامل قابل رفع باشد یا تحمل آن عرفا امكان‌پذیر باشد، امكان فسخ وجود ندارد. از همین‌روست كه قانونگذار شرط استقرار یعنی دایمی بودن جنون را از شرایط امكان فسخ دانسته است.
در مورد جنون ذكر این نكته ضروری است كه جنون نیز در كنار عنن، ذیل ماده 1125 قانون مدنی، در صورت بروز پس از عقد ازدواج، نیز موجبات حق فسخ را برای زن فراهم می‌كند. علت این استثنا در قانون این است كه مرد ریاست خانواده را به عهده دارد و در صورت بروز هرگونه اختلال در این امر مهم، ساختار خانواده دچار تزلزل می‌شود و از آنجایی هم كه زن به دلیل این موارد به سختی می‌تواند تقاضای طلاق كند، پس عدالت حكم می‌كند به او حق فسخ نكاح داده شود.
در انتهای مبحث عیوب ذكر این نكته ضروری است كه فارغ از عیوب اشاره شده، به هر حال اگر عاملی در زندگی زناشویی وجود داشته باشد كه ادامه آن را برای زن سخت كرده باشد، زوجه می‌تواند با مراجعه به دادگاه، با اثبات آن شرایط سخت كه در اصطلاح حقوق عسر و حرج نامیده می‌شود، با اجازه دادگاه از مرد طلاق بگیرد. هر چند كه در عمل اثبات عسر و حرج برای زنان، امر به مراتب طاقت‌فرساتری است كه گاها زنان را با بن‌بستی برای خروج از زندگی زناشویی مساله‌دارشان مواجه می‌كند.

تدلیس و تخلف از شرط در نكاح


همانطور كه در شماره‌های قبلی گفته شد، عیوب هر یك از طرفین در نكاح و به طور كلی خیار عیب (اختیار فسخ نكاح با استناد به عیب یكی از طرفین) یكی از خیاراتی است كه موجب فسخ نكاح می‌شود. دو خیار دیگر نیز در قانون پیش‌بینی شده كه عبارتند از خیار تدلیس و خیار تخلف از شرط. البته در قانون مدنی، نامی از تدلیس برده نشده و عملا هر دو این خیارات ذیل ماده 1128 قانون مدنی این‌گونه آمده‌اند: «هرگاه در یكی از طرفین صفت خاصی شرط شده و بعد از عقد معلوم شود كه طرف مذكور فاقد وصف مقصود بوده برای طرف مقابل حق فسخ خواهد بود. خواه وصف مذكور در عقد تصریح شده یا عقد متباینا بر آن واقع شده باشد.» تدلیس مفهومی در فقه امامیه است كه عبارت است از عملیاتی كه موجب فریب طرف معامله شود. در نكاح نیز تدلیس به این مفهوم است كه یكی از زوجین به طریقی طرف دیگر را بفریبد به گونه‌ای كه با پنهان كردن معایبی كه دارد یا اظهار خصوصیاتی كه در واقع فاقد آن است، شرایطی را فراهم آورد كه امری خلاف واقع، حقیقی بنماید و موجبات ضرر طرف دیگر را فراهم آورد. مثلا برای مردی، موضوع بكارت یكی از خصوصیات مهم در همسر آینده‌اش باشد و به همین دلیل به خواستگاری دختری برود و دختر «با فریبكاری» وانمود كند كه باكره است در حالی كه در واقع این‌گونه نباشد. چنین امری پس از اثبات، به مرد این اختیار را می‌دهد كه عقد نكاح را فسخ كند. حال برای روشن شدن تعریف خیار «تخلف از شرط صفت» از همین مثال استفاده می‌كنیم. به فرض برای مردی وجود بكارت، از خصوصیات مهم همسر آینده‌اش باشد و با این تصور كه دختر باكره است و تمامی شواهد و قراین نیز دال بر آن است، به خواستگاری همسر آینده‌اش برود و ازدواج صورت گیرد. اما پس از ازدواج متوجه شود همسرش باكره نبوده، این امر در حالی است كه زن هیچ‌گونه عملی برای فریب دادن مرد انجام نداده و در واقع تصور مرد نادرست بوده و وضعی كه به زعم وی مبنای عقد قرار گرفته، در همسرش وجود نداشته است. بنابراین تفاوت این دوخیار تدلیس و تخلف از شرط صفت، در مساله فریب‌كاری است. اما در عمل مبنای هر دو، وصفی است كه مبنای توافق (عملی یا ضمنی) طرفین بوده كه در طرف دیگر موجود نیست. یكی به دلیل سوءبرداشت است و دیگری به دلیل فریبكاری و در نهایت هر دو این صورت‌ها امكان فسخ را برای طرف دیگر فراهم می‌آورند. در شماره آینده درباره این بحث بیشتر توضیح خواهیم داد.

منبع : روزنامه شرق

ازدواج در ایران و در فرانسه

ازدواج در ایران و در فرانسه

اشاره : این مقاله در سنه 1317 در موضوع مقایسه میان نهاد خانواده و ازدواج در ایران و فرانسه نوشته شده است . بالطبع نویسنده در این بررسی به وضع قوانین در زمان خود نظر داشته و بدیهی است از آن زمان تا به امروز پیشرفت قوانین و تسهیل امور در نهاد خانواده با تحولات، اصلاحات و ترقیات زیادی توأم بوده است . " راه مقصـود "
 
خانواده از مهمترین عناصر تشکیل‏ دهندهء ملل امروز است. ارزش این منوط به اهمیت آن و هرگاه خانواده ضعیف‏ شود یا از بین برود، به همان نسبت ملت حیات خود را از دست خواهد داد.

خانواده برای نوع انسانی از لوازم حیاتی است. چه‏ ضعف طبیعی جدید الولاده‏ ها و مواظبت‏ هائی که نمو جسمانی‏ و روحی اطفال الزام میکند، کارِ یک روز نبوده و بر ابوین‏ تکالیفی زیاد تحمیل می نماید که اساس و پایهء روابط خانوادگی‏ را تشکیل میدهد.

در ایران و در فرانسه خانواده پایهء اساسی جامعه‏ و خود متکی بر ازدواج است ولی مقننین این دو مملکت‏ نسبت به نکاح عقاید مختلفی دارند:

بر حسب آنچه که از قانون مدنی ایران استنباط میشود، ازدواج رابطه ای است غیر ثابت. عقدی است که بیشتر منافع شوهر در آن ملحوظ میگردد. ولی در حقوق فرانسه نکاح عقد محکم‏ و دائمی است که بیشتر بنفع اولاد توجه دارد.

اینست وضعیت حقوقی ولی در عمل اختلاف فوق الذکر چندان قابل‏ ملاحظه نیست. چه حقوق ایران چه حقوق فرانسه تحت‏ تأثیر عوامل متضاد رو به تکامل رفته و روز بروز اختلاف‏ فیمابین کمتر میشود: در ایران مقنن سعی میکند که نکاح‏ وضعیت نسبتاً ثابتی بخود گرفته و حافظ منافع اولاد باشد در صورتیکه علاقهء محاکم فرانسه باستحکام روابط بین‏ زوجین رو به نقصان میرود. بنابراین میتوان گفت که حقوق‏ ایران و حقوق فرانسه در حالی که برای تکامل تدریجی خود دو مسیر مختلف طی میکنند، در نظر دارند عملا وضعیت تازه‏ برقرار کنند که بیشتر با احتیاجات فعلی این دو ملت متناسب‏ باشد. این اختلاف در سیر تکاملی باوجود وحدت مقصد نتیجهء اختلافی است که در ابتداء امر بین قانون ازدواج‏ در ایران و در فرانسه وجود داشته است:

در فرانسه قانونی که پایهء اولیهء نظامات مربوطه‏ بازدواج را تشکیل داده ناشی از حقوق مسیحی است که‏ معتقد به جنبهء مقدس ازدواج میباشد. در این مذهب «نکاح‏ یکی است و دائمی است». یعنی از یک طرف نکاح واقع‏ میشود بین یک مرد و یک زن. بنابراین تعدد زن یا شوهر باطل است و از طرف دیگر نکاح رابطهء است دائمی و غیر قابل فسخ. ولی در ایران قوانین مربوطه به ازدواج ماخوذ از حقوق اسلامی میباشد و شارع مقدس اسلام معتقد است‏ که «ازدواج نه یکی است و نه همیشگی»

خلاصه آنکه در ایران و در فرانسه دو مذهب مختلف‏ اساسی قانون ازدواج را تشکیل میدهند و بهمین جهت‏ نظامات مربوطهء به آن باهم مغایرت دارند. گرچه در این‏ دو کشور مذهب و دولت از هم تفکیک شده ‏اند .ولی این‏ تفکیک مانع تدوین قسمت عمده ای از قواعد مذهبی نبوده و تغییراتی که قانون مدنی ایران و فرانسه در اصول مذهبی‏ داده‏ اند آنقدر زیاد نیست که جنبهء مذهبی ازدواج به کلی از بین رفته باشد. این مطلب خصوصا در ایران بیشتر صادق‏ است. چه از یک طرف قانون مدنی ما محتوی قواعدی میباشد که شارع مقدس اسلام پیش‏ بینی نموده و از طرف دیگر از نظر ازدواج ایرانیان غیر شیعه تابع مقررات مذهبی خودشان‏ میباشند. بنابراین قواعدی که در قانون مدنی ما پیش ‏بینی‏ شده دربارهء بعضی از ایرانیان (زردشتیان کلیمیان ارامنه) مجری نیست و این وضعیت لطمهء بزرگی به وحدت نظامات‏ مربوطه به ازدواج وارد آورده است.

پس اولین اختلاف بین ازدواج در ایران و در فرانسه‏ آنکه اولی هنوز جنبهء مذهبی خود را حفظ کرده و قواعد مربوطهء به نکاح بر حسب مذهب تغییر میکند و حال اینکه در دومی تفکیک بین قانون ازدواج و مذهب کامل و کلیهء فرانسویان از هر کیش که باشند مطیع قانون مدنی‏ خواهند بود.

اختلاف دوم مربوط به طبیعت نکاح است. مطابق‏ قانون مدنی ایران، ازدواج عقدی است که جنبه خصوصی در آن غلبه دارد ولی در حقوق فرانسه ازدواج رابطه ای است‏ حقوقی که بیشتر حائز جنبه عمومی میباشد. این معنی از مقایسهء زیر بخوبی معلوم میشود:

در ایران ازدواج واقع میشود بایجاب و قبول (ماده‏ 1062 قانون مدنی) در فرانسه تراضی طرفین کافی برای‏ صحت عقد نکاح نبوده و تا موقعی که متصدی اجراء صیغه که‏ مأمور رسمی دولت است، وقوع نکاح را با عبارات مخصوصه‏ اعلام نکرده ازدواج واقع نمیگردد. از این ‏رو معلوم میشود که مداخله دولت در تشکیل عقد نکاح اهمیت مخصوص داشته‏ و از این حیث با عقود و معاملات عادی اختلاف زیادی‏ دارد. همین نکته در سایر شرایط صحت ازدواج نیز ملاحظه‏ میشود. مثلا قانون ایران وکالت را در نکاح جائز دانسته (ماده‏ 1071)و حال اینکه در حقوق فرانسه اصل، بطلان چنین‏ وکالتی است. چه باید که زن و شوهر شخصا تراضی بازدواج‏ نمایند.

جنبه خصوصی ازدواج در ایران و جنبه عمومی آن‏ در فرانسه از نظر موارد انحلال عقد نکاح نیز قابل دقت‏ است. در فرانسه مواد حل نکاح محدود بوده و هیچ یک‏ از طرفین نمی‏توانند امور دیگری را در عقد نکاح قید نمایند.

اختلاف سومی که ظاهرا بین ازدواج در ایران و در فرانسه موجود میباشد، مربوط به جنبه مادی آن است.‏ از مطالعه بعضی از مواد قانون مدنی ایران چنین استنباط میگردد که مَهر عبارت است از ارزشی که متعاقدین یا عرف و عادت برای نزدیکی مرد با زن قائلند و بهمین جهت انحلال‏ عقد نکاح قبل از نزدیکی زن را از تمام یا نصف و یا قسمتی از صداق‏ محروم میسازد(مواد 1087 و 1088 و 1092 و 1093 و 1097 و 1098 و 1101)-و حتی در نکاح منقطع‏ عدم ذکر مهر موجب بطلان عقد است(ماده 1095) بنابراین ازدواج در قانون مدنی ما نوعی معامله است که در آن جنبه مادی ملحوظ شده ..... ولی در حقوق فرانسه ابدا در عقد نکاح صحبتی از امور مالی بمیان نیامده و مهر به هیچ وجه‏ معمول نیست. البته بین متعاقدین گفتگوئی راجع به آثار مالی ازدواج نیز میشود ولی این مطلب در قباله علیحده‏ مذکور گردیده و ابدا قباله نکاح اشاره ای به آن نمی ‏نماید و در هر صورت قانون‏گذار فرانسوی ارزش مالی برای‏ زناشوئی قائل نیست.

از اختلاف فوق نباید نتیجه گرفت که زوجین فرانسوی‏ بی علاقه بمال بوده ولی زن و شوهر ایرانی مال‏ دوست هستند .

دقت بیشتری در اختلاف فوق نشان میدهد که این مغایرت‏ ظاهری است. برای فهم این نکته لازم است ببینیم در عمل‏ امور مالی مربوطه با ازدواج چگونه و روی چه اصلی در این‏ دو کشور حل میشود:

از یک طرف در ایران مطالبهء مهریه نه بمناسبت ارزش‏ مالی است که مرد برای بُضع زن قائل است. اگر ما ایرانیان‏ هنوز در ازدواج خود به مهریه اهمیت میدهیم بیشتر برای‏ محدود کردن اختیارات شوهر است در طلاق زن . و بهمین‏ جهت اغلب اوقات زن مهر خود را حین العقد مطالبه نکرده‏ و فقط در موقع انحلال عقد نکاح آنرا میگیرد. از طرف‏ دیگر تصور نباید کرد که در فرانسه متعاقدین در نکاح توجهی‏ به جنبه مالی امر ندارند. چه بسا اتفاق میافتد بمناسبت‏ اختلاف‏ نظر یا در مقدار جهاز زن و یا در حدود اختیارات‏ مالی شوهر ازدواج عملی نمیگردد.

آخرین اختلاف مهم بین ازدواج در ایران و در فرانسه عبارت از اینست که نکاح در وضعیت حقوقی زن‏ ایرانی مؤثر نبوده و اختیارات مالی او به هیچ‏ وجه محدود نمیشود و مستقلا میتواند در دارائی خود هر نوع تصرفی‏ که میخواهد بکند(مادهء 1118)-ولی زن فرانسوی در اغلب تصرفات خود محتاج باجازهء شوهر است. گرچه قانون‏ اخیر فرانسه حدود اختیارات مالی زن را قدری توسعه داده‏ است ولی هنوز اجازهء زوج برای صحت بعضی از عقود زوجه‏ ضرورت دارد.

بطور کلی میتوان گفت که از نظر شخصی(ولایت،‏ طلاق و غیره) وضعیت زن ایرانی بخوبی وضعیت زن‏ فرانسوی نیست ولی از حیث مالی زوجه ایرانی بمراتب بر زوجه فرانسوی تفوق و برتری دارد. گرچه بمناسبت بعضی‏ از مواد قانون مدنی وضعیت شخصی زن ایرانی از سابق بهتر است و از این حیث باید سپاسگذار بود ولی مقتضی است‏ اقدامات دیگری نیز در این زمینه بعمل آید و بعلاوه قانونگذار ایران بمناسبت علاقه مخصوص خود به حریت زن، وسائل‏ طلاق و فسخ نکاح را برای او تسهیل کرده و این معنی لطمه‏ بزرگی به اساس ازدواج وارد آورده است. چه حفظ منافع‏ اولاد محتاج به دائمی بودن روابط زناشوئی میباشد و امکان‏ تفریق اغلب بضرر اولاد تمام میگردد. حق این بود که‏ عوض توسعه اختیارات زن در امر فسخ و طلاق اختیارات‏ شوهر از این حیث محدود میگردید تا تساوی حقوق زوجین‏ موجب تزلزل بنیان زناشوئی نمیشد.

در هرحال آن روزی که قانونگذار ما در مورد اختیارات شخصی‏ زن(حق ولایت، حق طلاق و غیره) اصلاحاتی بنماید وضعیت‏ حقوقی زن ایرانی از هر حیث بر زوجه فرانسوی مزیت و برتری خواهد داشت.


آسیب شناسی مهـریه ( ۱ )

آسیب شناسی مهـریه

موج مهریه های عجیب و سنگین، خانواده های جوان ایرانی را تهدید می كند

عقلت را مهرم کن!

«زندان»! این سرنوشت كسانی است كه این روزها، با یك دعوای ساده پایشان به آن سوی میله ها می‌رسد. جرم آنها، نه قتل است، نه دزدی و نه زورگیری. كسانی كه اتفاقا نیت «خیر» هم داشته اند اما چرخ روزگار طوری گشته كه این نیت خیر شده لقمه گلوگیر. تعدادشان هم یكی، دو تا نیست؛ 18هزار نفر برای كمتر از 2 سال. همین می شود كه صدای دلسوزان در می آید. آنها می گویند این همه زندانی آن هم به‌خاطر موضوعی مانند«مهریه» شایسته نظام اسلامی نیست. قرار دادن شرط مهریه سنگین در ازدواج‌ها، موجب نگرانی مقام معظم رهبری هم شده است؛ به طوری‌كه ایشان، در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع «زن و خانواده» با انتقاد از تعیین مهریه‌های سنگین فرمودند:«مهریه‌هاى سنگین به خیال اینكه می تواند پشتوانه حفظ خانواده و حفظ زوجیت باشد تعیین می شود در حالى كه اینجور نیست. حداكثر این است كه شوهر از دادن مهریه امتناع می كند و به زندان می افتد و یك سال، دو سال زندان می ماند. در این اقدام به زن چیزى نمی رسد، او بهره‌اى نمی برد جز اینكه كانون خانواده‌اش هم متلاشى می شود.» در طی 10 سال گذشته بارها و بارها روسای وقت قوه‌قضائیه هم بر زندانی نشدن مردانی كه قادر به پرداخت مهریه نیستند به صورت كتبی و شفاهی تاكید كرده اند اما این توصیه ها هنوز عملی نشده و مردانی كه توان مالی برای پرداخت مهریه ندارند همچنان باید به حكم دادگاه به زندان بروند. اما این روزها موضوع فقط مهریه های سنگین هم نیست؛ عده ای پا را فراتر از هرگونه عقلانیتی گذاشته اند و به شرط«مهریه های عجیب» رسیده اند. فكر كنید مهریه عروسی، دست و پای چپ آقای داماد باشد یا سكه به ارتفاع زمین تا کره ماه! معلوم است كه در چنین شرایطی آقا دامادها، حتی به رغم تمكن مالی، حاضر به پرداخت مهریه نیستند و زندان رفتن را به جان می‌خرند تا زن را در راهروهای دادگاه برای گرفتن مهریه جان به لب كنند و سرانجام رضایت بگیرند كه بدون پرداخت مهریه و یا قسط‌بندی كردن مهریه ای كه توان پرداخت یك جای آن را دارند، از زندان بیرون بیایند.

اما این وسط چه كسی مقصر است؟ عده ای انگشت اتهام را به سوی دختران نشانه می روند. اما عده ای دیگر این اتهام را رد می كنند و می گویند كه شرایط بد اقتصادی،نداشتن شغل، بی پشتوانه بودن زنان بعد از طلاق و حفظ نظام خانواده با استفاده از اهرمی به نام مهریه، از جمله دلایل، برای قرار دادن مهریه سنگین در ازدواج از سوی دختران است.

اما با وجود تمام توصیه هایی كه در خصوص تعیین نكردن مهریه های سنگین می شود هم‌چنان تعداد زیادی از مردان به دلیل قبول این مهریه ها و ناتوانی در پرداخت آن راهی زندان می شوند و زنان زیادی نیز برای دست یافتن به حقشان در راهروهای دادگاه سرگردان می شوند. این پرونده علاوه بر بررسی موج مهریه های سنگین در كشور، به یافتن پاسخی از سوی متشرعین، حقوقدان ها و آسیب شناسان، برای قرار دادن مهریه های متعارف و پسندیده تلاش می كند.


  •  
آیا با ریش سفیدی ستاد دیه معضل مهریه های نامتعارف حل می شود؟
  • مهرمان سنگین، جانشان اسیر
مهدیه تقوی راد

مهریه این روزها سیر عجیب و غریبی را طی می کند. بعضی به کمترین مقدار مهریه راضی اند و بعضی دیگر به سال تولد یا هم وزن عروس خانم مهر می کنند و برخی برای اینکه از دیگران متمایز باشند و بر سر زبان بیفتند مهریه هایی از قبیل یک کیلو سوسک سوخته، 5 کیلو پودر پیاز، 10 کیلو برگ گل یاس سفید، یک هزار شاخه رز سیاه که فقط در حوالی سیبری می روید و ... را مهر خود قرار می دهند و داماد نیز با علم به این که نمی تواند این مهریه را پرداخت کند و با اتکا به این جمله قدیمی که «مهریه را چه کسی داده و چه کسی گرفته»، با لبی خندان عقد نامه را امضا می‌کند اما مشکل از زمانی آغاز می شود که زوج جوان که روزگاری برای همدیگر جان می دادند، چشم دیدن هم را ندارند و برای زهر چشم‌گرفتن از هیچ کاری مضایقه نمی کنند. به اجرا گذاشتن مهریه آخرین حربه زنانی است که از زندگی با مرد رویاهایشان خسته شده اند و مرد نیز به حکم دادگاه راهی زندان می شود تا بتواند تکلیف تعهدی را که داده است، معلوم کند. روند رو به افزایش زندانیان دیه باعث شده تا کارشناسان و مسئولان به فکر اصلاح این وضعیت بیفتند و به دنبال راهی برای نظام مند و قانونمند کردن این مسئله باشند. وضعیت زندانیان مهریه به حدی وخیم شده است که به گفته اسدالله جولایی، رئیس ستاد دیه ، از سال 89 تا مهرماه سال جاری 18 هزار نفر به دلیل نپرداختن مهریه به زندان رفته اند. این در حالی است که ستاد دیه و مجلس شورای اسلامی از مدت ها قبل به دنبال ارائه راهکاری برای کاهش زندانیان مهریه هستند. اسدالله جولایی در گفت و گو با تهران امروز با اشاره به آمار 18 هزار نفری زندانیان مهریه می گوید: در حال حاضر از این تعداد زندانی 3 هزار و 400 نفر در زندان هستند و مابقی از زندان خارج شده اند. جولایی که سال هاست در خصوص پرداخت دیه به زندانیان غیر عمد و کمک به زندانیان مهریه فعالیت می کند این روزها جلسات متعددی را با هدف کاهش تعداد زندانیان مهریه و سر و سامان دادن به وضعیت مهریه با کمیسیون های مختلف مجلس، شورای فرهنگی زنان كشور، نهادها و سازمان های مرتبط با ازدواج و خانواده بر گزار می کند.

وی می گوید: مهریه موضوع مهمی است که باید به آن رسیدگی شود. در جلسات متعددی که ستاد دیه با کارشناسان و صاحب نظران داشته درخواست کردیم که هر چه زودتر به این مسئله رسیدگی شود.

این موضوع با حجت الاسلام ابوترابی، نائب‌رئیس مجلس شورای اسلامی، دکتر علی عباسپور تهرانی فرد، رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات و کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس در میان گذاشته شد و جلساتی در این خصوص در اداره قوانین مجلس تشکیل شد.

تشکیل جلسه با صاحب نظران و کارشناسان مختلف از حوزه معاونت قضایی سازمان زندانها و کارشناسان ستاد دیه و مجلس جلسه با مجموعه فراکسیون زنان و شورای فرهنگی اجتماعی زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز از دیگر جلساتی است که ستاد دیه تشکیل داده تا بتواند سرو سامانی به مهریه بدهد.جولایی با اشاره به تشکیل این جلسات می گوید: هدف نهایی ما از جلسات این است که حقوق خانم ها و آقایان حفظ شود و کاهش ورودی به زندان مهریه را داشته باشیم. به گفته مدیر ستاد دیه کاری که در خصوص مهریه انجام شده، کاری جامع و وسیع است و باید با همکاری کارشناسان و دستگاه های مرتبط انجام شود تا نتیجه خوبی داشته باشد. این کار اگر با عقل و درایت و منطق و منطبق با علم پیش برود نتایج خوبی خواهد داشت.

ساماندهی مهریه، شاید وقتی دیگر

وضعیت نابسامان مهریه باعث شد تا جلسات و مذاکرات متعددی در این باره تشکیل شود اما تا کنون این جلسات خروجی قابل توجهی نداشته است. یکی از این طرح ها تعیین مالیات بر مهریه نامتعارف بود که به دلیل مشکلات شرعی و قانونی و تبعات اجتماعی آن تصویب نشد. ثبت نشدن مهریه های نامتعارف و رقم بالا از دیگر طرح هایی بود که به سرانجام نرسد. وقتی همه راه ها در خصوص مهریه به بن‌بست رسید موضوع عندالاستطاعه و عند المطالبه مهریه ها بر سر زبان ها افتاد و قوانین تازه ای در باره آن به تصویب رسید. بر این اساس طرفین با امضای شرط سیزدهم(عندالمطالبه) رضایت می دادند که مهریه در زمان درخواست زن به او پرداخت شود و با امضای شرط 14 پرداخت آن مشروط به توانایی مالی مرد می شد. اما حتی این شروط هم نتوانستند تغییری در میزان مهریه و زندانیان آن داشته باشند.

چرا که بر اساس آمار حتی بعد از تصویب این قانون نیز تعداد زندانیان مهریه کم نشد و اکثر زوج ها از ثبت عندالاستطاعه بودن مهریه در سند ازدواج خود استقبال نکرده اند. همین موضوعات باعث شده تا جولایی از خلأ قانونی در خصوص مهریه انتقاد کند. وی می گوید: باید قوانینی وضع شود تا از ثبت مهریه های سنگین و نامعقول در دفترخانه ها جلوگیری شود. وی درباره اتكای جوانان به سخنان غیرمنطقی بزرگترها در خصوص مهریه می گوید: تعهد نسبت به پرداخت مهریه‌های نامعقول، بی‌رویه و خنده‌آور نیز باعث زندانی شدن برخی افراد می‌شود؛ به‌گونه‌ای كه اشخاص با اتكا به این سخن غیرمنطقی بزرگترها كه «مهریه را چه كسی داده و چه كسی گرفته»، مبالغ سنگینی را تعهد می‌كنند و با بروز كمترین اختلاف در زندگی مشترك و با به اجرا گذاشته‌شدن مهریه از سوی زوجه، باید به زندان بروند. مدیر ستاد دیه می گوید: اگر چه گفته می شود که مهریه توافقی بین زن و مرد است اما این موضوع درست نیست. در حال حاضر موضوع عدم آموزش جوانان مطرح است. جوانی که در ماه 150 هزار تومان حقوق می گیرد به راحتی با تعیین 2 هزار سکه مهریه موافقت می‌کند اما در عمل حتی توانایی پرداخت یک سکه را هم ندارد. وی با اشاره به لزوم اصلاح مسائل قانونی تصریح می کند: قوانین دفاتر ازدواج و طلاق نیز باید اصلاح شود و دفتر خانه ها اجازه ثبت مهریه های سنگین و نامتعارف را نباید داشته باشند. ما پیشنهاد دادیم دفترخانه هایی که می خواهند مهریه را بنویسند، ارزیابی کنند که داماد توان پرداخت این مقدار مهریه را دارد یا نه ؟اگر داماد توانایی پرداخت مهریه را نداشت اما این مهریه در دفترخانه ثبت شد، ثبت آن برای دفترخانه تخلف محسوب شود و پیگرد قانونی داشته باشد تا به این طریق دفترخانه ها نتوانند این مهریه ها را ثبت کنند.

وی می گوید: زمانی که آموزش های لازم دراین باره به جوانان داده نشود به مشکلاتی از این قبیل مواجه می شویم. در حال حاضر تعداد فرزندان طلاق زیبنده کشورمان نیست و آسیب های اجتماعی که پس از جدایی در جامعه نمود پیدا می‌کند، غیر قابل جبران است.

جولایی ادامه می دهد: در حال حاضر حدود 30 دستگاه در کشور مسئول آموزش و فرهنگسازی هستند. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید کاری کند که این دستگاه ها نقطه نظراتشان را در خصوص ازدواج و مهریه تجمیع کنند و مردم را آموزش دهند و همه یک راه را بروند.

قوانین مهریه خلاف شرع است


اما به نتیجه نرسیدن قوانین مهریه و طرح هایی که برای قانونمند کردن مهریه در نظر گرفته شده واکنش علما را در پی داشته است. آیت الله مکارم شیرازی در یکی از جلسات درس خارج خود قوانین مهریه را خلاف شرع دانست و گفت: مهریه‌های امروزی از 3 بابت خلاف شرع هستند: اول به دلیل زندان افتادن مردان معسر (با بضاعت مالی اندک و ناتوان در پرداخت مهریه). چرا که اثبات پول نداشتن در پرداخت مهریه لازم نیست؛ نباید اعسار ثابت شود و فرد زندان برود تا ثابت کند که معسر است این خلاف شرع است؛ شما باید ثابت کنید که پول دارد و مهریه نمی‌دهد و اگر ثابت شد با وجود توانایی مهریه را نمی‌پردازد در این صورت باید به زندان برود.، دوم به دلیل تمکین نکردن زنان از شوهر بعد از قسط‌بندی مهریه. چون اگر ثابت شد کسی معسر است و اعسارش ثابت و مهریه تقسیط شود سکه اول را که پرداخت کرد، زن باید تمکین کند.

و سوم این‌که مردان هنگام عقد ازدواج ته دلشان قصدی برای پرداخت مهریه ندارند. از آنجایی که برای عقد قصد جدی شرط است بنابراین جوانی که دانشجو است و برای عقدش زیر بار قرض رفته است مطمئنا پولی ندارد که بخواهد مهریه را عندالمطالبه بپردازد و با وجود تعهدی که کرده است قصد جدی برای پرداخت این مهریه از قبل نداشته است بنابراین زندانی کردن این فرد خلاف شرع است.

آیت الله مکارم معتقد است مسئله زندانی کردن، اثبات اعسار مرد و پس از آن، تقسیط بدهی مهریه تا 110 سال، در عین مضحک بودن، قانون است و برخی قوانین مهریه آبروی اسلام را می‌برد. او از دو قوه مقننه و قضائیه خواست تا این خلاف‌های شرعی را که به واسطه ازدواج در کشور اتفاق می‌افتد اصلاح کنند.

ستاد دیه وارد ماجرا می شود


رئیس ستاد دیه کشور با اشاره به اقدامات این ستاد برای آزادی زندانیان مهریه می گوید: در رابطه با مهریه‌های متعارف و معقول در صورتی‌كه تلاش گروه‌های تحقیق برای آشتی میان زوجین مؤثر واقع نشده و پس از صدور حكم طلاق شخص به زندان بیفتد، ستاد دیه 5 تا 10 میلیون تومان به صورت وام به این افراد كمك می‌كند. این در حالی است که فرهنگ غلط و رایج تعیین مهریه بالا در جامعه ما مشکلات زیادی ایجاد کرده به طوری که در برخی موارد میزان مهریه به اندازه ای است که فرد متهعد اگر 200 سال همه حقوق خود را به آن اختصاص دهد کافی نخواهد بود. جولایی با اشاره به نقش رسانه ها در این باره می‌گوید: باید در رسانه ملی این موضوع در فیلم نامه سریال‌ها و فیلمها گنجانده شود و روش های غلط زندگی به جوانان آموخته شود . وی یادآور می کند: نسل‌های گذشته بدلیل پایبندی به اصول و برنامه ریزی هرگز با پدیده هایی چون طلاق و مهریه مواجه نبودند اما امروز یکی از مشکلات جامعه ما این مسائل شده است. مدیرعامل ستاد دیه کشور با تاکید بر این‌که زندان جای افرادی است که موجب سلب آسایش مردم شده‌اند، نه کسانی که به علت نپرداختن مهریه به زندان می‌روند، می گوید: آمار افرادی که به دلیل نپرداختن مهریه یا جرایم غیرعمد در زندان هستند رو به افزایش است و امیدواریم با تصویب هرچه زودتر اصلاح قانون ماده ۲ محکومیت مالی از ورود این افراد به زندان جلوگیری شود.

وی درباره میانگین سنی افرادی که به دلیل نپرداختن مهریه در زندان هستند می گوید: سن این افراد عموما بین 20 تا 32 سال است و میانگین مهریه نیز حدود 550 سکه است .

«مهریه» و معضل عرف بیمارگونه

فرامرز قراباغی

«مهریه»، جزو حقوق امضایی شرع مبین اسلام است. در دین اسلام احكام و حقوق به دو دسته امضایی و تاسیسی تقسیم می‌شوند. احكام امضایی از پیش از اسلام وجود داشته‌اند و شارع مقدس آنها را یا كاملا پذیرفته است یا با اندك تغییراتی جزو احكام و حقوق اسلامی برشمرده است. حال آنكه احكام تاسیسی برای نخستین بار توسط شارع مقدس وضع شده‌اند و مسلمانان موظف شده‌اند از این احكام و حقوق پیروی كنند. هنگامی كه می‌گوییم «مهریه» جزو احكام و حقوق امضایی است، بدین معنی نیز هست كه «مهریه» جزو حقوق عرفی جامعه بوده و شارع مقدس آن را به رسمیت شناخته است. بنابراین وجه عرفی «مهریه» را نباید فراموش كرد، ضمن آنكه در اسلام عنوان «مهرالسنه» كه مهریه حضرت فاطمه سلام‌الله علیهاست و به عنوان میزان مهریه‌ای كه سنت حضرت رسول (ص) آن را پذیرفته و مقبول می‌داند، مورد تایید بزرگان دین قرار دارد. مقام معظم رهبری از دو تعبیر درباره مهریه‌های سنگین استفاده فرموده‌اند. نخست ضرر زدن به جامعه است و تعبیر دوم سنت جاهلی است به فرض اگر دخترخانمی خواستار مهریه‌ای معادل سكه‌هایی كه فاصله زمین تا ماه را پر كنند (در واقع چنین چیزی بوده است) و مرد هم آن را پذیرفت این دو هم به جامعه ضرر زده‌اند و هم سنتی جاهلی را ترویج داده‌اند. مهریه‌های عجیب و غریب مانند یك تن بال پشه و دست و پای داماد و امثال اینها نیز بیش از آنكه مهریه باشند، رفتارهایی عقلانیت‌گریز به شمار می‌روند. جامعه‌ای كه بر آن عقلانیت حاكم نباشد، جامعه‌ای است كه محیط مناسبی برای رشد انواع بزهكاری‌ها و ناهنجاری‌ها محسوب می‌شود. ازدواج امری عقلانی است، عقدی است دائم كه جز با رضایت طرفین منعقد نمی‌شود. براساس این عقد، زن و مرد بر یكدیگر حلال می‌شوند و كانونی به عنوان خانواده را تشكیل می‌دهند.در این كانون كه هسته‌ای‌ترین و بنیادی‌ترین نهاد اجتماعی نیز هست، فرزندانی رشد و پرورش می‌یابند كه قرار است انسان‌هایی صالح، سالم و كارآمد برای جامعه باشند. حال فرض بفرمایید كه زن و شوهر به هنگام عقد یكی از انواع عجیب و غریب مهریه را پذیرفته باشند و عقد براساس آن منعقد شده باشد، در این صورت خانواده‌‌ای كه در آینده شكل خواهد گرفت آیا می‌تواند رفتاری عقلانی و زیستگاهی معقول برای اعضای آن باشد؟ پاسخ قطعا منفی است. مهریه‌های سنگین یا مهریه‌های عجیب و غریب، خود معلولند، علت‌ها را باید شناخت و با ریشه‌یابی علت‌ها می‌توان با معلول برخورد كرد. متاسفانه طی چند دهه گذشته كمتر مشاهده شده است كه نهادهای فرهنگ‌ساز و نهادهایی كه در زمینه فرهنگ جامعه تصمیم‌گیری یا تصمیم‌سازی می‌كنند به این مهم توجه داشته باشند. اكنون ما با معضل رشد روزافزون مهریه‌های سنگین یا عجیب و غریب روبه‌رو هستیم. در واقع عرفی در حال شكل‌گیری است كه عرف بیمارگونه است. بی‌تردید باید به چاره‌جویی پرداخت. به نظر می‌رسد كه در گام نخست باید جامعه را نسبت به عوارض منفی این معضل آگاه ساخت كه آن نیز برعهده مدیران تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر است.

  •  
یك آسیب‌شناس اجتماعی موضوع مهریه بالا را بررسی می‌كند
  • زندان حق مردی است كه مهریه نمی‌دهد

دكتر مصطفی اقلیما ( رئیس انجمن مددكاری اجتماعی ایران )

مهریه هیچ تضمینی برای ادامه زندگی مشترك نیست و 80 درصد زن‌ها بعد از طلاق مهریه خود را می‌بخشند. بیشتر افرادی كه طلاق می‌گیرند در ابتدا به دلیل نداشتن شغل و بیكاری، نداشتن سر پناه و بعد نداشتن تفاهم و مسائل اخلاقی از یكدیگر جدا می‌شوند و در هنگام طلاق نیز به مقدار مهریه توجهی ندارند. موضوع مهریه‌های سنگین رابطه مستقیمی‌با سواد، درآمد و فرهنگ افراد دارد . افراد كم سواد و كم‌درآمد به‌دلیل مشكلات اقتصادی‌ای كه دارند مهریه بالا را تعیین می‌كنند و افرادی هم سطح خودشان نیز این مهریه‌ها را قبول می‌كنند. افرادی كه تحصیلكرده و دارای فرهنگ بالایی هستند یا مهریه تعیین نمی‌كنند یا مهریه پایینی دارند و كمتر طلاق می‌گیرند.

خانه به جای سكه


در قدیم خانواده‌ها به جای این كه طلا مهر كنند، 3دانگ خانه را به اسم عروس می‌كردند تا هم سرمایه‌ای برای عروس و پسرشان باشد و هم خانواده دختر آینده نگری می‌كردند تا صاحب ملك شود و سرپناهی داشته باشد اما به دلیل شرایط بد اقتصادی چون خانواده‌ها سرمایه ای ندارند كه بتوانند به عنوان مهریه استفاده كنند به سكه روی آورده اند. تعیین مهریه‌های نامتعارف به این دلیل است كه دختران شغلی ندارند و اگر طلاق بگیرند باید بتوانند به نحوی زندگی‌شان را بگذرانند و بالا گرفتن مهریه به این دلیل است كه دختر كار نمی‌كند و اگر طلاق گرفت بتواند زندگی اش را بگذراند. پسرها نیز در زمان خواستگاری به این دلیل این مهریه‌ها را قبول می‌كنند كه فكر می‌كنند مهریه را نه كسی داده و نه كسی گرفته و خوب می‌دانند كه نمی‌توانند حتی یك صدم مهریه ای را كه تعیین كرده‌اند، پرداخت كنند.

قانون حق دخالت در مهریه را ندارد


مهریه در اسلام بر اساس توافق طرفین و شرط و شروط است و قانون نمی‌تواند در آن دخالت كند چون زن و مرد طبق توافقی كه با هم كرده‌اند می‌خواهند با هم زندگی كنند. موضوع مهریه در اروپا كاملا با اسلام متفاوت است. در اروپا مهریه بر اساس نصف درآمد دو طرف بعد از شروع زندگی مشترك است و طبق قانون زوجین مالك نصف درآمد و دارایی طرف دیگر می‌شود.

آمادگی نداشتن برای ازدواج باعث طلاق می‌شود


مرد در زمان ازدواج باید بتواند علاوه بر خرج خودش خرج یك نفر دیگر را نیز بدهد ولی الان اكثر پسرها متكی به پدر و مادرشان هستند و خانواده‌ها تا مدت‌ها بعد از ازدواج خرجی زندگی پسرشان را می‌دهند اما این كار هم مقطعی است و پسر باید بتواند گلیم زندگی اش را از آب بیرون بكشد. وضعیت اقتصادی كشورمان الان به گونه‌ای است كه یك جوان پایه حقوقی معادل 380 هزار تومان دارد و هیچ‌كس نمی‌تواند با این مقدار در آمد خرج خورد و خوراك، ایاب و ذهاب، كرایه مسكن و دیگر خرج‌های زندگی مشترك را تامین كند. پس مشكل از همین جا شروع می‌شود . وقتی حداقل‌ها برای زندگی مشترك وجود ندارد تشویق كردن جوان‌ها به ازدواج كمی مشكل است. وام ازدواج هم نمی‌تواند كمكی به حل مشكلات جوان‌ها بكند. وظیفه دولت ایجاد اشتغال برای جوانان است نه دادن وام ازدواج . اگر جوان شغل واستقلال مالی داشته باشد می‌تواند ازدواج كند اما دولت استخدام را برای 10 سال د ركشور و 5 سال در تهران ممنوع كرده. به علت و ضعیت بد اقتصادی نیز تورم و بیكاری زیاد شده و این معضلات به دنبال خود افزایش طلاق را به همراه آورده‌اند.

كاهش درآمد، افزایش طلاق


براساس آمار در 6 ماه اول امسال میزان ازدواج 5/5 درصد كاهش و طلاق 4 درصد رشد داشته است. مقدار تورم نیز به نسبت سال قبل افزایش قابل توجهی داشته به گونه ای كه درآمد اشخاص نسبت به مخارج آنها 60 درصد كاهش پیدا كرده و مردم به نسبت سال قبل 10درصد فقیر تر شده اند. اگر بخواهیم طلاق در جامعه كم شود باید اشتغال،‌امید به آینده و هدف داشتن را برای جوانان تعریف كنیم تا بتوانیم از رشد تصاعدی طلاق در كشور جلوگیری كنیم.

زندان حق مردی است كه مهریه نمی‌دهد

وجود زندان برای مردانی كه حاضر به دادن مهریه نیستند ضروری است . افرادی كه به دلیل نپرداختن مهریه در زندان هستند به دلیل لجبازی نمی‌خواهند مهریه را بدهد وگرنه هر مردی می‌داند زمانی كه می‌خواهد همسرش را طلاق دهد باید بتواند مهریه را نقدا پرداخت كند. بعضی از افرادی كه برای مهریه در زندان هستند متمولند اما به دلیل لجبازی خانه و زندگی و اموالشان را به نام افراد دیگری می‌كنند تا زن در دادگاه نتواند ثابت كند كه شوهرش مال و اموالی دارد و نتواند مهریه اش را بگیرد. این افراد بعد از از این كه به زندان رفتند تقاضای اعسار می‌دهند و بعد به حكم دادگاه 5 تا 10 درصد مهریه را پرداخت می‌كنند و مابقی را تقسیط می‌كنند اما عده ای از آقایان همین مقدار تقسیط شده را هم نمی‌دهند و زن را اینقدر در دادگاه می‌دوانند تا خسته شده و از خیر مابقی مهریه‌اش بگذرد.

كمك ستاد دیه به زندانیان مهریه اشتباه است!


كمك ستاد دیه به زندانیان مهریه باعث شده تا مردها به این امید مهر همسرانشان را ندهند كه بتوانند در هنگام زندانی شدن از كمك‌های ستاد دیه برخوردار شوند. این افراد مدتی در زندان می‌مانند و از امكانات زندان استفاده می‌كنند و در نهایت با كمك مددكاران و ستاد دیه مقداری از مهریه را می‌پردازند و مابقی را تقسیط می‌كنند و از زندان بیرون می‌آیند بدون این كه در این مدت متحمل مشكل شده باشند.

اما در نهایت فردی كه در طلاق بازنده است، دختر است. ستاد دیه یك طرف ماجرا را نگاه می‌كند و به طرف دیگر كه دختری است كه مهر طلاق نه بر شناسنامه‌اش كه بر پیشانی اش خورده كاری ندارد. در حالی كه این دختر عمر و زندگی‌اش را باخته و باید خسارت یك عمر زندگی اش را از مرد بگیرد نه اینكه با مقداری پول حاضر شود مرد را از زندان خلاص كند. مردان اگر بدانند راهی برای پرداخت مهریه ندارند یا از ابتدا مهریه‌های سنگین را قبول نمی‌كنند یا به هر صورتی كه هست مهریه همسران‌شان را می‌دهند.

قانون برای پرداخت مهریه ضامن بخواهد


مرد موظف به پرداخت مهریه به همسرش است اگر بداند این دینی است كه به گردنش است و در صورت پرداخت نكردن برخورد سنگینی باوی می‌شود به اندازه وسعش مهر را تعیین می‌كند ولی چون می‌داند دادگاه و زندان و قانون اینقدر قاطعیت ندارند و جدی نیستند در پرداخت این دین، مهریه زن را نمی‌دهد. اما قانون در اینجا می‌تواند وارد عمل شود. همانگونه كه بانك‌ها برای پرداخت 2 میلیون وام ضامن طلب می‌كنند در هنگام ثبت ازدواج نیز باید دفترخانه‌ها از داماد ضامن بگیرند و مثلا پدر داماد ضمانت كند اگر پسرش نتوانست مهریه را بدهد وی مهریه را پرداخت می‌كند با این كار از تعداد طلاق‌ها هم كم می‌شود ولی چون ضوابط قانونی درستی نداریم در خیلی جاها به مشكل برخورد می‌كنیم.

بیمه مهریه، بیمه ای كه اجرایی نشد

10 سال قبل در مشهد طرحی را با عنوان بیمه طلاق و بیمه مهریه در مشهد با موافقت استاندار و فرماندار وقت مطرح كردیم. همانطور كه برای خودروها بیمه شخص ثالث اجباری شده به این نتیجه رسیدیم كه این بیمه هم باید اجرایی شود. اگر پایه حقوق فرد را 340 هزار تومان در حال حاضر در نظر بگیریم برای بیمه مهریه و طلاق فرد باید در سال 20 درصد حقوقش را پرداخت كند و اگر زمانی خواست همسرش را طلاق بدهد بیمه موظف می‌شود پایه حقوق دولتی را به زن بدهد كه در این صورت نیازی به اجرا گذاشتن مهریه نیست چرا كه اگر زن امنیت اقتصادی داشته باشد مرد را به زندان نمی‌اندازد. این كار به نفع بیمه هم هست، ولی همان زمان استاندار و فرماندار مشهد عوض شدند و تمام كارها خوابید. اگر این طرح در حال حاضر اجرا شود و مسئولان از آن حمایت كنند، خانم‌ها اطمینان دارند كه بعد از طلاق و تا زمانی كه ازدواج مجدد نكنند درآمد دارند و نیازی به اجرا گذاشتن مهریه و انداختن شوهر به زندان ندارند. در این صورت از هزینه‌هایی كه دولت برای زندانیان مهریه می‌كند، كم می‌شود و می‌توان این هزینه را صرف زندانیان دیگر كرد.


پایان بخش اول

آسیب شناسی مهـریه ( ۲ )

آسیب شناسی مهـریه

110 قطعه سفر و چند راس آهو!

صفحات حوادث روزنامه‌ها هر چند وقت یکبار از مهریه‌هایی خبر می‌آورند که تا مدتی نقل مجالس و محافل مردم می‌شود. یكی از شعبه‌هایی كه هرازگاه اخبار مهریه‌های عجیب و غریب در آن مطرح می‌شود شعبه 268 مجتمع قضایی خانواده ونك است.

در یکی از پرونده‌هایی كه در این شعبه مطرح شده، زن جوانی با حضور در دادگاه خواستار مهریه خود كه 110 راس آهوی وحشی است، شد.

در پرونده‌ای دیگر زن جوان درخواست كرد تا همسرش مهریه او را كه یك كیلو بال مگس بود در اختیارش قرار دهد. با این حساب در صورت اصرار وی آقای داماد باید تمام عمر خود را به شكار مگس بپردازد و یك كیلو بال مگس تهیه و به وظیفه قانونی برای پرداخت این مهریه غیرعقلانی عمل كند. یکی دیگر از این موارد در بهمن ماه 87 مهریه هزار بوسه‌ای یک زن جوان بود که دیگر حاضر نبود در کنار همسرش زندگی کند . البته این زن که به‌شدت از همسرش متنفر بود حتی نپذیرفت حکم یک بوسه برای جدایی‌اش صادر شود! در همین ماه زن جوانی نزد قاضی دادگاه خانواده رفت و در حالی که فقط 6 ماه از زندگی مشترکش می‌گذشت مهریه سفر به پایتخت 110 کشور را به اجرا گذاشت! نوعروس مدعی بود که داماد این مهریه عجیب را تعیین کرده و وعده داده هر دو ماه یکبار همسرش را به سفر خارج از کشور ببرد اما به قولش عمل نکرده است.

در یکی دیگر از موارد زن جوان مهریه 10 هزار سکه‌ای خود را به اجرا گذاشت تا شوهرش با زن مورد علاقه خود ازدواج کند. مرد که تاجر آهن است با اصرارهای مادرش با دختری ازدواج کرد که علاقه‌ای به وی نداشت در حالی که با دختر مورد علاقه‌اش رابطه پنهانی داشت و وی را به عقد موقت خود درآورده بود. به همین خاطر زن جوان مهریه سنگین خود را به اجرا گذاشت تا پای خود را از زندگی شوهر و هوویش بیرون بکشد. این فقط نوعروسان نیستند که مهریه‌شان را مطالبه می‌کنند. در یك نمونه دیگر در شعبه 268 دادگاه خانواده یك مادربزرگ 70 ساله پس از 55‌‌سال زندگی مشترك، قرص و محكم مقابل قاضی قرار گرفت و درخواست كرد تا همسرش 1500‌‌سكه‌ای را كه مهر او كرده پرداخت كند. در تحقیق از این زوج معلوم شد مادربزرگ 70 ساله یك سال پیش شوهرش را ترغیب كرده بود كه با هم راهی یك دفترخانه شوند و او مهریه‌اش را از 12سكه به 1500 سكه تغییر دهد!


تحصیلات در تعیین مهریه بی‌تاثیر است

دكتر حمید یعقوبی ( روانشناس و رئیس مرکز مشاوره وزارت علوم )

فرهنگ درانتخاب مهریه تاثیر بیشتری دارد تا تحصیلات. چشم و هم چشمی‌و رقابت بین خانواده باعث می‌شود تا مهریه‌ها به صورت نامعقول بالا برود و فرقی بین افراد تحصیلكرده و بی‌سواد وجود ندارد. تعیین مهریه سنگین تاثیری در تضمین زندگی آینده ندارد متعهد بودن، تعهد داشتن در رفتار و كردار خوب و... چیزهایی نیست كه با تعیین مهریه سنگین،‌بالا و پایین شود. انسانی كه متعهد باشد احتیاجی به مهریه سنگین ندارد. اما ممكن است مهریه سنگین عامل بازدارنده‌ای برای طلاق رسمی‌باشد ولی در عین حال ممكن است باعث طلاق عاطفی شود كه این طلاق‌ها هیچ گاه در آمار به حساب نمی‌آیند. وقتی یك طلاق ثبت می‌شود باید بررسی شود كه عوامل نارضایتی زوجین كدام است و مشكل كجاست. قبل از ازدواج باید به دختر و پسر یاد بدهیم كه نوع ارتباط با همسر خود را یاد بگیرند و بدانند كه مهریه سنگین باعث خوشبختی و شیرینی زندگی نمی‌شود اما اعتقاد بر این است كه این نوع مهریه‌ها می‌تواند اعتباری را برای خانواده‌ها به وجود بیاورد و برای دختر هم یك افتخار است كه مهریه‌اش فلان قدر است. بعضی وقت‌ها نیز خانواده‌ها به‌دلیل ترس از آینده دخترشان مهریه سنگین تعیین می‌كنند. از طرف دیگر به دلیل نا امنی اقتصادی و پولدار بودن پسر و چشم و هم چشمی‌خانواده‌ها چرتكه می‌اندازند و مهریه را بالا حساب می‌كنند و پسر هم قبول می‌كند. دخالت دولت در ازدواج صحیح نیست اما در زمان حاضر كه مقدار مهریه‌ها بی‌حساب و كتاب بالا می‌رود باید در این باره فرهنگ‌سازی صورت بگیرد تا بعد از مدتی خود به خود مقدار پایین مهریه در بین خانواده‌ها شكل بگیرد. به نظر می‌رسد كه بالا بردن میزان مهریه در بین خانواده‌ها به تجارت تبدیل شده هیچ جای دنیا اینگونه نیست كه مرد را به دلیل نپرداختن مهریه به زندان بیندازند. باعث تاسف است كه عده‌ای به دلیل لجبازی حاضر می‌شوند فردی كه تا دیروز شریك زندگیشان بوده را به زندان بیندازند. مردها نیز در این میان بی‌تقصیر نیستند. مردها در هنگام خواستگاری ساده انگارانه برخورد می‌كنند و می‌گویند این مهریه را كی داده و كی گرفته و فكر بعد را نمی‌كنند و با توجیهاتی مثل این كه زنم من را به خاطر مهریه به زندان نمی‌اندازد و با من راه می‌آید مهریه را قبول می‌كنند اما در هنگام طلاق هیچ كدام از طرفین راضی نمی‌شوند كه كوتاه بیایند و بیشتر لجبازی می‌كنند.
کلید زندان دست خودمان است

روح الله بهرامی ( كارشناس حقوقی )

قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران در مواد متعددی که ناظر به عقود وقراردادهای مختلف از جمله عقد ازدواج است فضای روشن وکاملا شفافی را پیش روی همگان قرار داده .این قانون در ماده 10 خود عقود وقراردادها را مشروط به عدم مخالفت صریح باقانون،اخلاق حسنه ونظم عمومی نافذ دانسته به شهروندان آزادی قراردادی بخشیده است. این قانون در سایر مواد مرتبط با موضوع عقود ومعاملات از جمله ماده 215 ،مالیت داشتن موضوع معاملات را امری شخصی ومنفعت عقلایی داشتن آن را امری عرفی قلمداد کرده ودر‌ها را بر روی کسانی که معمولا درعقد ازدواج مهریه را نظیر مواردی مانند یک کامیون بال مگس، یک پای داماد یا گردن مادر شوهر و...قرار می دهند بسته است.از این‌روست که «اعضای بدن مادر شوهر» ومواردمشابه اگرچه در جای خود قابل احترام ومهم است اما چون مال تلقی نمی شود نمی تواند به عنوان مهریه در ضمن عقد ازدواج درج شود حتی اگر برفرض مثال اعضای بدن مادرشوهر وداماد مال تلقی شونددرصورتی كه قرار باشد روزانه مهریه‌های زوجین نظیر مثال‌های قبل به متقاضیان پرداخت شود بعید است این امر مخالف نظم عمومی اجتماع واخلاق حسنه نباشد. قانون مدنی درماده 1078 و1079 جز شرط مالیت داشتن ،قابل تملک بودن ووجود علم اجمالی به مقدار مهریه شرط ویژه ای برای مهریه قرار نداده وسایر شرایط را به سایر مواد قانونی واصول مسلم حقوقی واگذار کرده است.این قانون تعیین مقدار مهریه را نیز براساس ماده 1080 منوط به تراضی طرفین کرده وحتی برای مواردی که مهریه تعیین نشده یا عدم مهریه در نکاح شرط شودومواردمشابه ازماده1078 تا ماده 1101 احکام خاصی مقرر داشته اما به صورت کلی زن را به موجب ماده 1082از حین عقد مالک مهریه شناخته ودر خصوص مطالبه آن از همسر عند المطالبه بودن را از اوصاف مهریه قرار داده است.

از سوی دیگر به موجب یک قاعده حقوقی مسلم که از ماده 219 این قانون استنباط می شود «عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین وقائم مقام آنها لازم الاتباع است» اصل لزوم معاملات درکنارقواعد فقهی وحقوقی مختلف وفاداری به مهریه واحکام آن را از تکالیف زوجین به شمار می آورد.ظاهرا همه چیز قانونی است وشخص مدعیحق دارد در پناه قانون از همسر خویش انتظارداشته باشد حتی بدون طرح مقوله طلاق آنچه شرعا وقانونا به او تعلق دارد راپرداخت کنداما مشکل اینجاست که معمولا همسران به تنها چیزی که در لحظه تعیین مهریه فکر نکرده‌اند پرداخت آن است!البته چندی قبل وبا صدور بخشنامه جدیدی از سوی رئیس قوه قضائیه در آینده ای نزدیك به مقوله اثبات اعسار محكومان مالی همزمان با دادرسی توجه خواهد شد و بسیاری از محكومان به پرداخت مهریه از تحمل حرمان حبس برای اثبات اعسارشان نجات خواهند یافت اما این اتفاق هیچ گاه به مفهوم حل شدن كامل معمای مهریه‌های نامتعارف نیست.

سقفی برای هیچ

قطعا دمل چرکین زندانیان مهریه زخم تازه ای نیست ودر ادوارمختلف مردان قانون به مصاف این معضل رفته اند.دریکی از آخرین تلاش‌ها نمایندگان دوره هفتم مجلس شورای اسلامی با پیش کشیدن طرح تسهیل ازدواج وبا این هدف که «براساس اصل 10 قانون اساسی همه قوانین و مقررات باید در جهت آسان كردن تشكیل خانواده بر پایه حقوق اسلامی‌باشد» درکنار مکلف کردن دولت به واگذاری تسهیلات به زوج‌های نیازمند تصمیم گرفتند سقف معینی برای مهریه مشخص کنند به این صورت که سقف مهریه ازدواج برای هر منطقه را كمیته سامان ازدواج تعیین و مشخص ‌كند و رعایت سقف تعیین‌شده ملاك صدور سند برای دفاتر ثبتی باشد. اما در کوتاه زمانی گروه‌های مختلفی که این نوع تعیین سقف را یانقض حقوق زنان می دانستند یا منافی آزادی قراردادی شهروندان، دركناربرخی منتقدان دیگر كمربه نابودی این این تلاش بستند تا«مهریه‌های سقف دار»که در قالب طرحی به مجلس تقدیم شده بود راه به جایی نبرد وحتی بعدها از لایحه حمایت از خانواده نیز حذف شده واصلاح این روند معیوب به حوزه مبهم وبلا تكلیف فرهنگ سازی واگذارشود.بدین سان گرهی را كه می‌شد با دست قانون باز كرد به دندان فرهنگ سپرده شدتا استخوان زندانیان مهریه همچنان لای زخم مصائب فرهنگی واجتماعی كشورمان باقی بماند.

این بمب زمان ندارد

وقتی واقع بینانه به ماجرای مهریه وزندانیانش می نگریم این فرآیند شباهت بسیاری باحکایت قومی دارد که بمب خطرناکی را به دست خود می سازند وپس از انفجار مهیب آن به فکر جبران مافات ونجات بازماندگان می افتند.خنده دار است اما در كشور ما اینگونه، پدیده زشت زندانیان مهریه تبدیل به واقعیت دنیای این روزهایمان می شود.واقعیتی که اگر بخواهیم با سلاح مواد قانونی به مصافش رویم باید اصول مسلم حقوقی مان را انکار کنیم واگر قرار باشد با فرهنگ‌سازی، باورهای نا بخردانه اجتماع درباره مهریه را اصلاح کنیم در دور باطلی خواهیم افتاد که اینک در آن به سر می بریم.کلید زندان در دست‌های خودمان است شایدبهتر باشدآن را دردست‌های خودمان نگاه داریم.

  •  
«نگاه اسلام به موضوع مهریه» در گفت‌وگوی تهران امروز با استاد اخلاق، حجت‌الاسلام سید مهدی طباطبایی
  • مهریه زیاد «دروغ» را در جامعه زیاد می كند

در این چند سال بس كه به مردم دروغ گفته شد و ذهن مردم به دروغ آشنا شد برای همین مردم دنبال این كارهای بد افتاده‌اند. گرانی هم همین طور است. وقتی اقتصاد بیماری وجود داشته باشد مردم به كار ملك فكر می‌كنند. جامعه و مردم باید به یكدیگر اعتبار بدهند و همدیگر را درك كنند

از فلسفه تعیین مهریه شروع كنیم. چرا باید در ازدواج مهریه‌ای تعیین شود؟

اصولا مهریه به معنای یك نوع احترام از ناحیه مرد به ناحیه زن است؛ علتش هم این است كه كار اولیه‌ زن خانه‌داری، تربیت و پرورش فرزند است. پرورش و تربیت بچه هم بدون هزینه نیست. برای اینكه كارایی زن بیشتر باشد این تفاوت گذاشته شده است كه زن در مقابل ازدواج مرد یك مهریه‌ای باید گذاشته شود. این تكریمی است كه خداوند برای زن تعیین كرده است. اندازه و مقدار این مهریه هم به عهده زوجین گذاشته است. مهریه كم و زیادش فرق نمی‌كند؛ حتی می‌تواند گفتن ذكر یا كاری باشد. به عنوان مثال آموزش هم می‌تواند مهریه حساب شود. هر جا بین زوجین تفاهم بوده غالبا مهریه‌ها از نظر كیفیت خیلی با ارزش بوده است. مثلا می‌تواند یك سوره قرآن آموزش داده شود یا شاخه گلی به همسر بدهند. به مرور این روش به دینار، درهم و ریال تبدیل شد. اصل واقعه یك كار ارتباطی، اجتماعی و اكرامی بین زن و شوهر است ولی در اثر نداشتن روش‌های سالم این مسئله در خیلی جاها دچار یك بحران شده است.

الان وضعیت تعیین میزان مهریه در بین زوج‌های كشور خودمان را چگونه می‌بینید؟

متاسفانه مهریه در ایران به عنوان پشتوانه زن محسوب می‌شود. از نظر دینی مهریه پشتوانه نیست، بلكه دیدگاه اجتماعی باعث شده كه مهریه به عنوان پشتوانه زن تلقی شود. بنابراین وقتی این دیدگاه تقویت می‌شود، مهریه را به عنوان پشتوانه حساب می‌كنند و فكر می‌كنند هر چقدر بالاتر برود و بیشتر شود، این پشتوانه قوی‌تر است. در صورتی كه دقیقا برعكس است. برای اینكه خانم‌ها و آقایان اگر تفاهم داشته باشند دیگر مشكلی به وجود نمی‌آید. خیلی از زن‌ها با مهریه كم هم راهی خانه شوهر شده‌اند و روی عقل و عقلانیت طوری زندگی كرده‌اند كه مرد با كمال میل تمام مال و اموالش را به نام زن كرده است. بعضی‌ خانواده‌ها هم نمی‌گذارند سوزنی به نام زنشان باشد. حتی هر دو كار اداری می‌كنند و درآمد دارند اما به درآمد زن توجهی نمی‌شود و مرد به نام خودش خانه می‌خرد، در حالی كه نصف بدهكاری توسط زن داده می‌شود. این اشتباهات و اصطكاكات متاسفانه در كشور ما به وجود می‌آید.

چرا تلاش برای تغییر این نگاه غلط جواب نمی‌دهد؟

الان مسئولان از بالا تا پایین تلاش می‌كنند كه این موضوع را حل كنند ولی هنوز به صورت كامل حل نشده است. علتش هم این است كه مردم هنوز این جمله را باور ندارند كه مهریه تحكیم خانواده و پشتوانه زن نیست. یك سلسله كار به وجود آمده كه به این بحران كمك كرده است. چون در پی طلاق‌هایی كه اتفاق افتاده، زن‌ها و دخترها با مهریه‌هایی كه گرفته‌اند ماشین خریده‌اند و خانه مجردی درست كرده‌اند لذا عده زیادی با دیدن این قضایا به طرف زیادی مهریه و گرانی و گرفتن مهریه روی آورده‌ا‌ند.

این مهریه‌های سنگین چه پیامدهایی در جامعه دارد؟

خیلی از عوامل دست به دست هم داده كه كار به اینجا رسیده است. الان آمار سنگینی از مردان جوانی داریم كه برای مهریه در زندان هستند كه این موضوع خیلی خطرناك است. در كنارش آماری داریم كه مردها برای ندادن مهریه از زن‌ها فرار كرده‌اند. خودشان را گم و گور كرده‌اند تا خودشان را نشان ندهند. در بقیه موارد هم با دعوا، تشر، فشار، دروغ‌سازی و سند‌سازی مدعی هستند كه پولی ندارند تا میزان مهریه را بدهند. این‌ها مفاسدی است كه بابت این مهریه‌ها به وجود می‌آید. معمولا مهریه زیاد برای آن مردی كه باید مهریه را بپردازد، سنگین است و زیر بار نمی‌رود. به هیچ شكلی هم نمی‌تواند موضوع را انكار و از پرداخت استنكاف كند. چون نمی‌تواند مجبور است كه به كلك متوسل شود. یكبار دعوا كند، كتك بزند و... تا بتواند موجودیت خودش را حفظ كند.

فكر می‌كنید با چه راهكاری می‌توان مشكلات مربوط به مهریه را حل كرد؟

اگر بشود كه با همكاری قوه قضائیه و دولت مبلغی را برای مهریه تعیین كنند خوب است. البته نه اینكه نوع و میزان مهریه را تعیین كند. دولت حق دارد كه سقفی معین كند و بگوید در ازای بالاتر از میزان، تعهدی در برابر میزان بالای مهریه ندارد. می‌تواند به طور قانونی اعلام كند كه مثلا تا میزان 50 یا 100 سكه را قبول می‌كند. یعنی بگوید ما تعهدات تا این میزان سكه را تعقیب می‌كنیم و بقیه را ما دنبال نمی‌كنیم. اگر دولت تعقیب نكند باید خودشان از همدیگر بگیرند. آن دعوا قابل اصلاح نیست و مشكل دومی پیش می‌آید كه باید برای آن هم فكری كرد. به نظرم اگر این كار را انجام بدهند و ساز و كار آن را تعیین كنند و تبلیغات انجام بگیرد و علما درباره آن بگویند به مرور در ذهن مردم جا می‌افتد كه این مهریه بالا مورد قبول نیست. باید بدانند كه مهریه نوعی اكرام و احترام است و پشتوانه نیست. همین الان هم این موضوع برقرار نیست. اگر بگوییم كه وقتی زن طلاق گرفت می‌تواند از مهریه‌اش به عنوان پشتوانه استفاده كند این غلط است. با این پول تازه بدبخت می‌شود. این زن دیگر نمی‌تواند زندگی كند. بلا سر این آدم می‌آید؛ مالش را می‌گیرند. كسی كه شوهر دومی پیدا كند بالاخره از دستش می‌رود و شوهر آن پول را می‌گیرد. اگر این اتفاق هم نیفتد پای مسئله عشق و عاشقی و محبت و زندگی در میان است. زن مجبور است برای اینكه شوهر را از دست ندهد خرجش كند. پول به هر شكل دوام ندارد و از بین می‌رود. مهریه آن است كه بر اساس شناخت و درك یكدیگر بتوانند میزان آن را تعیین كنند.

چرا به اینجا رسیده‌ایم كه تعیین مهریه زیاد را تضمین زندگی زناشویی می‌دانیم؟

من معتقدم یك بیماری اخلاقی در جامعه پدید آمده و آن این است كه مردم یكدیگر را درك نمی‌كنند. با هم تفاهم و تعاطف (لطف و محبت) دارند اما مثل قدیم همدیگر را دوست ندارند. مثل گذشته دیگر حاضر نیستند برای همدیگر كار كنند. یك حالت جدایی پیش آمده كه این همان بیماری است. من مواردی را دیده‌ام كه خانم و آقایی بعد از 10 سال زندگی همدیگر را درك نكرده‌اند. باید به جایی برسند كه بگویند دیگر با هم دعوا نمی‌كنیم چون طرف مقابل هر چه هست همین است و بهتر نمی‌شود. باید در همین شرایط با هم كنار بیایند. اجمالا آنچه بنده از احكام دین و مسائل مربوط به توانمندی‌ها و ناتوانی‌ها و اثرات معكوسی كه از میزان مهریه‌های بالا می‌بینم، یك بحران به وجود آمده است. به نظرم نمی‌رسد با این كارهایی كه الان انجام می‌گیرد مشكلات حل شود. دولت باید قانونی بگذارد كه قوه قضائیه بیش از میزانی معلوم ملزم به گرفتن مهریه نباشد. اگر ملزم به اخذ مهریه نشوند مردم می‌فهمند كه از یك میزانی، مهریه دیگر اعتباری ندارد. اعتبار حقوقی دارد اما از زندان و... خبری نیست. یك راهكار دیگر این است كه در روز اول عقد توانمندی در پرداخت را ببینند و اگر مردی توان تامین مهریه‌ را ندارد این كار را انجام ندهد. راهكار سوم هم این است كه از نظر شرعی به طرفین ازدواج بفهمانند كه بهترین زنان كسانی هستند كه مهریه‌شان كم باشد. هیچ كجا نگفته‌اند كه مهریه زیاد باشد، مهریه باید كم باشد. مقام معظم رهبری درباره زن بیاناتی را فرمودند كه اگر به آنها توجه شود راهگشاست. ایشان در جایی گفتند «مسئله‌ زن و خانواده براى كشور، جزو مسائل درجه‌ یك است. در همین زمینه‌ مسئله‌ زن، این همه منابع و تعالیم اسلامى در دسترس ماست. خدا در رابطه مردان و زنان مومن مسائل مهم و راهگشایی را فرموده است تا مردم بتوانند با مهریه دادن و مهریه گرفتن زندگی شرینی داشته باشند.

شما در حرف‌هایتان به این مورد اشاره كردید كه مردم در تعبیر غلطی مهریه را به عنوان پشتوانه محسوب می‌كنند. اسلام چه موردی را برای تضمین زندگی زن قرار داده است؟

زن با ازدواج واجب النفقه می‌شود. زنی با مهریه كم و زنی با مهریه 100 میلیون تومان در گرفتن نفقه با هم تفاوتی ندارند. شوهر باید به آنها نفقه پرداخت كند.

بهترین مهریه از نگاه اسلام چیست؟

در روایت داریم كه كمترین مهریه را تعیین كنید. این كمترین در زمان و اوضاع مختلف و شئون خانواده‌ها فرق می‌كند. در زمان فعلی ما شئون را هم گم كرده‌ایم. شئون را به مال و ثروت می‌دانیم در صورتی كه این طوری نیست. شئون خانوادگی به فرهنگ خانواده است كه فرهنگ خانواده‌ها به همدیگر بخورد. نه اینكه بگوییم كی پول دارد و كی ندارد. بسیاری از مردم به واسطه اینكه پولدار شدند چون استقلال پولی نداشتند با تظاهر به این كارها می‌خواهند خودشان را از عقده پول دربیاورند. هر كس دوست دارد نسبت به آنچه دارد خودنمایی كند لذا نوكیسه‌ها مهریه‌های بیشتری تعیین می‌كنند. به خاطر همین مهریه‌های دخترهای خانواده‌های اصیل مهریه‌های كمی دارند. من به واسطه اینكه با مسئله ازدواج سر و كار دارم دلم می‌سوزد می‌بینم كه ثروتمندان ما 4، 5 سكه مهریه می‌كنند اما آنهایی كه می‌خواهند خودشان را ثروتمند نشان بدهند 1000 سكه مهریه می‌كنند. این‌ها توانایی‌اش را ندارند اما این كار دروغین را برای خودشان اعتبار می‌دانند. تا بیماری‌های اخلاقی جامعه اصلاح نشود این موارد هم اصلاح نمی‌شود. جامعه باید یكدیگر را تحمل كنند. باید به همدیگر اعتماد كنند و نسبت به امور اجتماعی و آنچه از درد دیگران می‌شنوند یاور یكدیگر باشند. در این چند سال بس كه به مردم دروغ گفته شد و ذهن مردم به دروغ آشنا شد برای همین مردم دنبال این كارهای بد افتاده‌اند. گرانی هم همین طور است. وقتی اقتصاد بیماری وجود داشته باشد مردم به كار ملك فكر می‌كنند. جامعه و مردم باید به یكدیگر اعتبار بدهند و همدیگر را درك كنند. جامعه باید سلیم النفس باشد. در روایت هم آمده كه مردم خداوند واجباتی برای شما قرار داده است، واجبات خودتان را خوب انجام بدهید. واجبات خرج زندگی است اما آنچه بیرون زندگی اتفاق می‌افتد بَرج زندگی است؛ الان برج مردم بیشتر از خرجشان است. چون اقتصاد ناسالم بوده و كار كم شده و بیكاری زیاد است. اگر اخلاقیات درست باشد هم جدایی پایین می‌آید هم همدیگر را می‌خواهند.

پرداخت مهریه چه شرایطی دارد؟ آیا زندانی كردن مردان می‌تواند كمكی به بازپرداخت مهریه كند؟

مهریه عندالاستطاعه و عندقدرته است. یك دسته دیگر هم عندالمطالبه است. اینكه زن كی مطالبه كند و كی مرد بتواند پرداخت كند یك نوع است. نظر شرع این است كه اگر مرد نتواند مهریه را پرداخت كند باید به او مدت بدهند. زندانی كردن مردها بابت مهریه ندادن فقط به زن نگرفتن كمك می‌كند! یا اگر مردی زن بگیرد خودش را گم‌وگور می‌كند تا زن پیدایش نكند. اصل زن و شوهری عاطفه و محبت است. اگر این طور نباشد شیرازه خانواده‌ها از همدیگر می‌پاشد.

الان مهم‌ترین آسیب‌ها و تهدیدهایی كه در این زمینه می‌بینید چه مواردی هستند؟

من سه مشكل عمده می‌بینم. اولی عدم درك یكدیگر است. دوم اینكه خانواده‌ها به هیچ وجه حاضر نیستند فرهنگ همدیگر را بشناسند و قبل از فرهنگ شناسی ازدواج می‌كنند. فرهنگ‌شناسی هم پنهان نیست و خدا طوری معین كرده كه طرفین می‌فهمند. حتی با یك چایی خوردن و نشستن و برخاستن مشخص می‌شود. گاهی فرهنگ‌ها به هم نمی‌خورد. به طور مثال گاهی یك طرف خیلی رخت عوض می‌كند اما آن یكی هفته‌ای یكبار رخت عوض می‌كند. یك خانواده مصرف بهداشتی زیادی دارد و آن یكی كمتر مصرف دارد. در گفتار هم همین طور است. چون به این مسائل عادت كرده‌اند. وقتی زوجی با هم ازدواج می‌كنند زن جزو خانواده شوهر می‌شود و شوهر جزو خانواده زن اما هر كدام فرهنگ خودشان را دارند. یك طرف جوری بار آمده كه وقتی كلمات زشت می‌گویند با هم می‌خندند اما طرف مقابل با شنیدن كلمات زشت داغان می‌شود.

این آموزش‌های مهارت زندگی كجا باید به طرفین منتقل شود؟

بیشتر خانواده نقش دارد. در بیرون و كتاب و... نمی‌شود زندگی كرد. باید تجربیات را در درون فضای خانواده به همدیگر منتقل كرد. اولادها باید فرهنگ خانواده را بپذیرند و گفتارشان به هم بخواند، رفتارشان را قبول كند و كردارشان باید یگانه باشد. گاهی خانواده‌ای مسائلی را مهم می‌داند اما خانواده طرف مقابل مسخره می‌داند. اگر فرهنگ طرفین به هم بخواند دعوایی پیش نمی‌آید. فرهنگ آموزش تدریجی خانواده در گذشته زیاد بود. حالا هر كسی عزت و شوكت خودش را در یك فرهنگ نو می‌داند. با انقلاب در كشور ما مردم یكدفعه جابه‌جا شدند؛ فقیر دارا شد و دارا فقیر شد و تحولات زیادی به وجود آمد. فرهنگ‌ها به هم ریخت. الان اكثر مردم فرهنگ سالم ندارند الا اقلیتی كه اصالت خانوادگی خود را حفظ كرده‌اند.

در كدام مرحله از ازدواج باید اینگونه مسائل را حل كرد؟

فرهنگ غلطی در انتخاب همسر وجود دارد كه باید آن را عوض كنند. با فرهنگ زیست همراه ازدواج كنند. اگر غیر از این باشد هر چقدر هم مهریه زیادی داشته باشند فایده‌ای ندارد و نمی‌توانند با هم زندگی كنند. به خانم‌ها هم توصیه می‌كنم كه با دوستی‌ها و رابطه‌ها هیچ وقت امیدوار به ازدواج نباشند. پسرجوانی كه با ذهنیتی آلوده دختری را اغفال می‌كند و به خواسته‌های نامشروعش رسیده دلیلی نمی‌بیند كه مهریه بدهد و خرج سالن و ازدواج را بدهد. اگر حریم حرمت و سرمایه ازدواج را حفظ كنند می‌توانند طبق شرع و سنت اسلام ازدواج كنند. ‌

آسیب شناسی شیوع طلاق‌های توافقی

آسیب شناسی شیوع طلاق‌های توافقی

رابرآمارهای رسمی در کشور و علیرغم افزایش جمعیت و به سن ازدواج رسیدن جوانان دهه 60، از سال88 تاکنون اگرچه آمار ازدواج تغییری نکرده، اما در مقابل طلاق نسبت به ازدواج رشد یافته است. بر اساس آمار سازمان ثبت احوال کشورهرماه حدود 12هزار مورد طلاق در کشور به ثبت میرسد که گویای این موضوع نگرانکننده است که هر ماه حداقل 24 هزار زن و مرد ازدواج کرده، به تجرد باز گشتهاند. این آمار‌ها نشان میدهند که از هر چهار ازدواج در تهران یکی و در سایر استان‌ها به طور میانگین از هر پنج ازدواج یکی به جدایی و طلاق منجر میشود که حتی اگر نیمی از این طلاق‌ها کودکان و زنان بیسرپرست یا بد سرپرست با خود داشته باشد برای آینده شرایط اجتماعی کشور خطرناک و هشدار دهنده است. در این میان کارشناسان و روانشناسان روی نکته خاص دیگری تاکید کردهاند که در کشور ما به دلایل فرهنگ سنتی کمتر به آن اشاره میشود؛ در حالی که درصد بالایی از طلاق‌ها در کشور به دلیل مشکلات جنسی و ناآگاهی زوج‌ها از آداب زندگی زناشویی است. این مشکل اساسی که معمولا به دلیل شرم و حیا، مستقیما از سوی زوج‌ها به عنوان دلیل قطعی درخواست طلاق یا وقوع بزههای اخلاقی و رفتاری بیان نمیشود. پس از عبور از مراحل ساده و قابل درمان هنگامی که به مرحله اعتیاد به موادمخدر سنتی یا شیمیایی رسیده و یا افسردگی و بیماریهای جسمی و روحی دیگری به آن اضافه شده از سوی زوج‌ها به گوش دیگران میرسد و به تعبیری علت ثانوی را علت اصلی طلاق عنوان میکنند. متاسفانه در بررسیهای کلان جامعه هم علتهای ثانویه در بسیاری موارد به غلط سبب جدایی و طلاق مطرح میگردد.


اعتیاد ازجمله عوامل موثر در طلاق

یک عضو هیات علمی دانشگاه اعتیاد را ازجمله عوامل بسیار موثر در ویرانی کانون خانواده معرفی میکند و ریشه اعتیاد را بیماری و اختلالات شخصیتی میداند و میگوید: افراد گوشه گیر، ضداجتماعی، دمدمی مزاج، افراد فاقد اعتماد به نفس و شخصیتهای وابسته برای ارضا خود به سمت موادمخدر میروند. درحالی که فرد با تربیت سالم استعداد سیگاری و معتادشدن را بسیار کم دارد یا اصلا ندارد. اما یک شخصیتی که احساس میکند اجتماع و خانواده او را دوست ندارند، سریعتر به سمت ارتباطات نامناسب و دوستان ناباب و روابط ناسالم و در نهایت اعتیاد پیش میرود که بیشترین آمار طلاق‌ها هم مربوط به معتادان هست.
دکتر افشار تموک با تاکید بر استفاده از مشاور در این زمینه می گوید: مشاوره‌ها باید در ابعاد گوناگون باشد؛ زیرا در بخش ازدواج ابعاد مختلفی وجود دارد که پنهان کاری و عدم درمان دردهای روحی و روانی و جسمی چاره کار نیست. یک آسیب شناس هم با تاکید بر گسترش آسیبهای اجتماعی در کشورهای درحال توسعه همچون ایران میگوید: اگرچه مشکلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی میتواند سبب تغییر رفتار روحی و روانی مردم شود، اما دلیل عقلی و محکمه پسندی برای تن دادن به طلاق نیست که اگر چنین توجیهی برای زوجهای جوان کافی بود باید همه ازدواج‌ها به طلاق منجر شود.
پرویز توکلی بزرگترین عامل شکل گیری طلاق و جدایی زن و مرد را بروز دافعه های جسمی، فکری، کلامی و عاطفی می داند و می گوید: به مرور که بر عوامل دافعه ای افزوده می شود، به مرز خطرناک طلاق نزدیک تر میشود. متاسفانه ارتباطات ماهوارهای سبب بمباران جنسی در سرزمین متشرع و سنتی ما شده که سبب تحریک جنسی در جامعه و به ویژه در میان نسل جوان میشود و برخی از افرادی که به دلیل مشکلات اقتصادی قادر به ازدواج نیستند دچار انحرافات جنسی و اخلاقی میگردند.
وی دایره وسیع اطلاعات تصویری اینترنت و ماهواره‌ها را نمایش چهره زنان عریان و نیمه عریان میداند و میافزاید: نسل جوان ما که به شدت با اینترنت و ماهواره پیوند پیدا کرده است، این وضعیت را در تصاویر مشاهده میکند، اما در واقعیت ملموس جامعه با خلاف آن مواجه میشود که این تضاد‌ها سبب بروز اختلافات عقیدتی و سیاسی و روحی و روانی میگردد. متاسفانه جوانان ما و حتی بسیاری از زوج‌ها هیچ جایی برای طرح موضوعات و احیانا بیماری‌ها و سوالات خود ندارند و به درمانهای فردی اقدام میکنند. درحالی که اگر این سئوال‌ها به درستی پاسخ داده شود، درصد بسیار زیادی از آمارهای طلاق در کشور کاهش خواهد یافت. نباید از نظر دور داشت که برخی از بیماری‌ها و انحرافات جنسی اگر به درستی مطرح و درمان نشوند جوانان ما را دچار آسیب میسازند و فردی که دچار آسیب جسمی، جنسی و روحی شد، حتی پس از تشکیل خانواده هم موفق نخواهد بود.
یک استاد دانشگاه شهید بهشتی با اشاره به رشد 5/17 درصدی طلاق در جامعه میافزاید: طلاق و تجردهای ناخواسته از جمله مواردی است که آمار زنان سرپرست خانوار را افزایش میدهد وتن‌ها در یکی از مناطق تهران از هر سه ازدواج، یکی منجر به طلاق میشود.
دکتر محمد روشن با اشاره به اصل 10 و 21 قانون اساسی در جهت استحکام نهاد خانواده، میافزاید: بر این اساس ضمن تشکیل نهاد مقدس خانواده، استحکام بخشی و جلوگیری از اضمحلال آن تاکید شده که لازمه این امر در مرحله اول این است که خانواده‌ها از لحاظ معیشتی با مشکلی مواجه نباشند.
به گفته وی برخی طلاق‌ها بر اثر بیکاری همسران، مشکلات اقتصادی و مسکن خانواده انجام میشود و باید تلاش کرد ضمن ترویج اشتغالزایی بین افراد متاهل و پایین آوردن سطح توقعها، راههای تفاهم را به خانواده‌ها آموزش دهیم.

داشتن مهارت برقراری ارتباط

همچنین یک آسیب شناس داشتن مهارت برقراری تفاهم را از عوامل اصلی خط مشترک شادی در زندگی عنوان می کند و می گوید: در بررسیهای پرونده طلاق فهمیده ایم وجود اختلاف طبقاتی و اقتصادی باعث شده افراد پایگاه‌ها و نقش اجتماعی اصلی خود را پیدا نکنند و وقتی هنجار را پیدا نکنند، باعث به وجود آمدن تفاوت در معیارهای زوج می شود، این عدم تشابه، باعث تردید در اصالت معیار شده و در نتیجه آن‌ها به معیاری که در اصالت آن تردید دارند، پایبند نیستند. حرمت ارتباطات خارج از چارچوب خانواده، یکی از این معیارهاست که اکنون بسیاری از افراد در جامعه، در آن تردید دارند. بسیاری به معیارهای سابق خود و خانواده شان معتقد نیستند. عدم پای بندی به قوانین انسانی و آسمانی دارند و در همین راستاست که تضادهای جامعه افزایش می یابد.
ابهری با اشاره به موضوع طلاقهای توافقی عنوان می کند: طلاق زشت ترین حلالهای نزد خداوند است. طلاق، عرش خدا به لرزه در می آورد. بدترین نوع این طلاق، طلاق اختیاری است، بدتر از آن، «طلاق عاطفی» است، یعنی زوج‌ها مجبورند به خاطر حرف مردم، با همدیگر زیر یک سقف زندگی کنند، ولی هر کسی دنبال کار خود می باشد.
چقدر جوان‌ها از تشکیل خانواده و فروپاشی آن اطلاع دارند؟ وقتی خواستگار می آید می پرسیم توانایی مالی شما چقدر است؟ تا حالا پرسیده ایم برای چه می خواهی ازدواج کنی؟ چه معیاری برای او تعیین کرده ایم که ببینیم آمادگی شخصیتی و روانی ازدواج را دارد؟
ابهری با بیان این که در کشور ما معیار ازدواج، فقط بلوغ جنسی است، نه بلوغ عقلی و اجتماعی عنوان می کند: به همین دلیل دولت باید وارد این فضا شود و آشنایی افراد را با یکدیگر تسهیل کند. چرا از لحاظ خونی، نامزد‌ها را آزمایش می کنیم، ولی از لحاظ دانستن مهارتهای زندگی آن‌ها را نمی آزماییم؟ چرا آموزش و پرورش وارد نمی شود تا مهارتهای زندگی مشترک را به مردم آموزش بدهد؟ سئوال این است که چطور می توان آموزش برقراری ارتباط با جنس مخالف و شناخت او را مطرح کرد، ولی به ولنگاری نرسید؟
همانقدر که محدودیت باعث آسیب زایی می شود، ولنگاری هم باعث این مشکل می شود. ایجاد شناخت بین دختر و پسر در چارچوب هنجارهای دینی و اجتماعی باید صورت گیرد. در کنار باورهای اسلامی و ملی مان، باید این شناخت را اشاعه دهیم. باورهای دینی ما می گوید باید امکانات ازدواج را فراهم کرد.
وی طلاق توافقی را یک مصیبت برای جامعه می داند و می گوید:در واقع با طلاق توافقی انسان رضایت می دهد چشم سالمش را کور کنند. معنی ندارد بگویید عضو بدنم را جدا کنید ولو با رضایت من! کسانی که به طلاق توافقی می رسند به این تفاهم نرسیده اند که دیگر نمی توانند زندگی کنند، به این یقین نرسیده اند که از همدیگر جدا شوند. به این یقین رسیده اند که باید زودتر همدیگر را ر‌ها کنند، چون خسته شده اند و نمی توانند نصیحت مشاور و کارشناس و بزرگتر را گوش کنند. طلاق توافقی، دقیقا به دلیل عدم توافق است. زوجهای این چنینی در کل زندگی روی یک نکته توافق ندارند، چطور شد سر طلاق به توافق رسیده اند؟ مصیبت، طلاق توافقی است، نشانه رفتن بالا رفتن کم ظرفیتی افراد و کاهش آستانه تحمل است. به طلاقهایی توافقی گفته می شود که انتخاب زوجها، ازدواج آن‌ها و دلیل جدا شدنشان پوچ باشد. چه کنیم از این وضعیت نجات یابیم؟ اول باید جایگاه واقعی برای خانواده پیدا کنیم که این کار، وظیفه نهادهای فرهنگی و رسانه‌هاست.

دلایل شایع طلاق عاطفی در جامعه امروز

اما دلایل طلاق عاطفی چه هستند؟ دلایل متعددی برای طلاق عاطفی از دید روانشناسان و جامعه شناسان عنوان شده است. مهم ترین دلایل را از زبان حجت الاسلام مهدی فاطمی راد مشاور خانواده در نهاد رهبری دانشگاه‌ها میشنویم.
وی توضیح میدهد: اولین دلیل اختلافات منجر به طلاق، آمادگی نداشتن برای ازدواج است؛ چرا که هنوز مهارت لازم برای ازدواج و زندگی مشترک را نیاموخته اند. به همین دلیل تاکید فراوان شده که قبل از ازدواج برای جوانان جلسات آموزش مهارت ازدواج گذاشته شود.
وی ازدواج اجباری را یکی دیگر از دلایل طلاق عاطفی عنوان کرده و میگوید: در گذشته ازدواج اجباری از سوی خانواده‌ها به فرزندان تحمیل میشد. اما امروزه بعضاً خود افراد به خودشان یک ازدواج را تحمیل میکنند. دختر خانم وقتی 20 سالش است میخواهد با 15 فاکتوری که در ذهن دارد ازدواج کند. ما میگوییم اگر خواستگاری 13 تا فاکتور را داشت باید در مورد 2 فاکتور باقیمانده اغماض داشته باشد، اما چنین نمی شود. وقتی سن دختر به 28 سال رسید فاکتورهایش به 8 تا تقلیل پیدا میکند، اما دیگر فرد مناسبی که همین 8 فاکتور را داشته باشد، پیدا نمی شود. بنابراین با اولین خواستگار خود از ترس تنهایی ازدواج کرده و چنین ازدواجی پس از مدتی به مسیر طلاق عاطفی میافتد.
یکی دیگر از دلایل طلاق‌ها را که پیش لرزه اش طلاق عاطفی است، اعتیاد برشمرده اند، اما اعتیاد تن‌ها گرایش به مواد مخدر نیست. اعتیاد به اخلاق های ناپسند نظیر رفیق بازی مرد و گرایش بیش از حد به دوستانش، سوء ظنهای بالاکه با ورود تکنولوژی زمینه اش هم فراهم شده و برنامه های رسانه های جمعی از جمله سریال‌ها و فیلم‌ها هم به آن دامن میزنند، وسواسهای فکری و... نیز در زمره اعتیاد‌ها به حساب میآیند .
فاطمی راد ازدواج مصلحتی را نیز یکی دیگر از دلایل طلاق عاطفی عنوان کرده و میگوید: جوانانی هستند که اولین فاکتورشان در انتخاب موقعیت مالی پدر همسرشان است و خانم‌هایی را داریم که پول شوهر اولین فاکتور آنهاست.
در مورد مرد‌ها باید گفت هیچ پدرزن پولداری نیست که هم دخترش را تزویج کند و هم پول به پای دامادش بریزد. پس از مدتی که خواسته های مادی داماد برآورده نشد، فضای عاطفی زن و شوهر هر روز سرد و سردتر میشود و به ورطه جدایی میافتند.

منابع:

1- روزنامه حمایت29/9/ 90
2-روزنامه کیهان شماره 20105 4/10/90
3-روزنامه جمهوری اسلامی27/9/90
4-روزنامه کیهان3/10/90


روزنه ...

فاصله بین انتظارات و خواسته‌ها

دیدگاه جامعه شناسان و روانشناسان نسبت به طلاق عاطفی کمی متفاوت است. روانشناسان سرخوردگی احساسات و عواطف را دلیل بروز طلاق عاطفی میدانند و جامعه شناسان معتقدند فاصله افتادن بین انتظارات و خواسته های زوجین به طلاق عاطفی میانجامد.
مجید کاشانی دکترای جامعه شناسی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد با ابراز تاسف از دامنه دار شدن خواسته‌ها و بعضا نابرابری توان زوجین در برآورده کردن خواسته های یکدیگر که منطبق بر الگوهای سنتی نیست می گوید: متاسفانه مدلهای دیگری که از طریق امواج رسانه ای ورود پیدا کرده اند، جایگزین شدهاند و یا زوجین نسبت گذشتگان انتظارات دیگری از همسر خود دارند.
وی علائم طلاق عاطفی را این گونه برمی شمرد: عدم توجه به خواسته های همسر و سرکوب شدن خواسته‌ها، تحلیل ساعات گفت وگو، به تعویق افتادن کارکردهای خانواده و مخدوش شدن نقش های اعضای خانواده و... .
بنابراین جامعه شناسان معتقدند به صرف زخم خوردن احساسات و عواطف طلاق عاطفی رخ نمی دهد، هر چند شرط لازم است، ولی تن‌ها دلیل کافی برای بروز طلاق عاطفی نیست.
جامعه شناسان معتقدند فاصله افتادن بین تعهدات زن و شوهر و نیز نقش و وظیفه ای که در خانه به عهده آنهاست، رفته رفته به چالش بزرگی میانجامد.
طلاق عاطفی را باید زنگ خطر واپاشی خانواده دانست. بی اعتنایی به طلاق عاطفی موجب چرکین شدن زخم‌ها و رسیدن به مرحله تب و لرز و نیستی میشود. طلاق عاطفی از قهری ساده شروع و نهایتا به طلاق رسمی میانجامد. البته مواردی هم هست که نیاز به دلیل تراشی ندارد. مثلا اعتیاد، سوءظن حاد، وسواسهای حاد فکری، ضرب و شتم همسر و... دلایل اساسی و بارز طلاق عاطفیاند. به هر جهت وقتی جماعت اهل فن، روان شناسان، مشاوران و جامعه شناسان این همه بر روی اصل شناخت دو طرف پیش از ازدواج تاکید دارند، بیراهه نگفته و امروز به اثبات رسیده که انتخاب درست راه حل پرسود کاهش آمار جداییهاست.
مشکلاتی که منجر به طلاق عاطفی میشوند، دایره وسیعی دارند. گاه بنا به نظر روان شناسان مشکلات روحی و روانیاند و گاه بنا به نظر جامعه شناسان فاصله بین خواسته‌ها و توان واقعی زوجین منجر به بروز اختلافات میشود. افرادی که گریبانگیر طلاق اند، اغلب از روی فاکتورهای ظاهری در لحظه انتخاب همدیگر را ارزیابی کرده اند. وقتی ازدواج صورت گرفته تازه به ورطه شناخت درافتاده اند. در لحظه نبودهای آنچه انتظار داشته ایم تن‌ها با توسل به علاقه ای عمیق که ناشی از شناخت منسجم طرف مقابلمان است، آن نبود‌ها را با بودهای دیگری موازنه کرده و به آرامش میرسیم. اما بدا به حال کسانی که شناختی در لحظه انتخاب نداشته‌اند و از روی منفعتی گذرا انتخاب کرده‌اند.


مشروح لایحه حمایت از خانواده

مشروح لایحه حمایت از خانواده (بررسی)

لایحه «حمایت خانواده» بنا به پیشنهاد قوه‌قضاییه در مجلس در جلسه مورخ 3/4/1386 هیات وزیران به تصویب رسید.

فصل اول: دادگاه خانواده

ماده ۱- در اجرای بند ۳ اصل ۲۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و به منظور رسیدگی به امور و دعاوی خانوادگی و جرایم موضوع این قانون، قوه‌قضاییه موظف است ظرف سه سال از تاریخ تصویب این قانون در تمامی حوزه‌های قضایی شهرستان، به تعداد كافی شعب دادگاه خانواده تشكیل دهد. تشكیل این دادگاه در حوزه‌های قضایی بخش به تناسب امكانات و به تشخیص رییس قوه‌قضاییه خواهد بود.
ماده ۲- دادگاه خانواده با حضور رییس یا دادرس علی‌البدل و دو مستشار تشكیل می‌شود كه حتی‌المقدور یكی از مستشاران دادگاه از بانوان دارنده پایه قضایی می‌باشد. رسمیت جلسه و صدور رای با اكثریت امكان‌پذیر است.
ماده ۳- رییس یا دادرس علی‌البدل دادگاه خانواده باید متاهل و دارای حداقل چهار سال سابقه خدمت قضایی باشد.

فصل دوم: مراكز مشاوره خانواده

ماده ۱۷- به منظور تحكیم مبانی خانواده و جلو‌گیری از افزایش اختلافات خانوادگی به‌ویژه طلاق و سعی در ایجاد صلح و سازش، قوه‌قضاییه موظف است ظرف سه سال از تاریخ تصویب این قانون در كنار دادگاه‌های خانواده (مراكز مشاوره خانواده) ایجاد نماید.
ماده ۲۰- دادگاه باید با در نظر گرفتن نظریه كارشناسی مراكز مشاوره خانواده مبادرت به صدور رای نماید مگر آنكه نظریه مزبور را برخلاف اوضاع و احوال مسلم قضایی تشخیص دهد.

فصل سوم: ازدواج

ماده۲۲- ثبت عقد نكاح دایم، فسخ و انفساخ آن، طلاق، رجوع و اعلام بطلان نكاح و طلاق الزامی است.
تبصره: ثبت نكاح موقت تابع آیین‌نامه‌ای است كه به تصویب وزیر دادگستری می‌رسد.
ماده ۲۳- اختیار همسر دایم بعدی، منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانایی مالی مرد و تعهد اجرای عدالت بین همسران می‌باشد.
تبصره- در صورت تعدد ازدواج چنانچه مهریه حال باشد و همسر اول آن را مطالبه نماید، اجازه ثبت ازدواج مجدد منوط به پرداخت مهریه زن اول است.
ماده ۲۵- وزارت امور اقتصادی و دارایی موظف است از مهریه‌های بالاتر از حد متعارف و غیرمنطقی با توجه به وضعیت زوجین و مسایل اقتصادی كشور متناسب با افزایش میزان مهریه به صورت تصاعدی در هنگام ثبت ازدواج مالیات وصول نماید. میزان مهریه متعارف و میزان مالیات با توجه به وضعیت عمومی اقتصادی كشور به موجب آیین‌نامه‌ای خواهد بود كه به وسیله وزارت امور اقتصادی و دارایی پیشنهاد و به تصویب هیات وزیران می‌رسد.

فصل چهارم- طلاق

ماده ۲۶- ثبت طلاق و سایر اسباب انحلال نكاح در دفاتر رسمی صرفا پس از صدور گواهی عدم امكان سازش یا حكم مربوط از سوی دادگاه با گواهی مراكز مشاوره خانواده مبنی بر توافق زوجین بر طلاق مجاز می‌باشد. ماده ۲۷- در صورتی كه زوجین به صورت توافقی متقاضی طلاق باشند باید به مراكز مشاوره خانواده مراجعه نمایند.
ماده ۲۸- در صورتی كه طلاق صرفا به درخواست مرد باشد، دادخواست صدور گواهی عدم امكان سازش و اگر به درخواست زوجه باشد، حسب مورد دادخواست صدور حكم الزام به طلاق یا احراز شرایط اعمال وكالت در طلاق تقدیم دادگاه می‌شود.
ماده ۳۲- دادگاه ضمن صدور حكم طلاق یا گواهی عدم امكان سازش با توجه به شروط ضمن عقد و مطالب مندرج در اسناد ازدواج تكلیف جهیزیه، مهریه، نفقه زوجه، اولاد و حمل و ترتیب حضانت و نگهداری اطفال و هزینه آن و نحوه پرداخت را مشخص می‌كند.
ماده ۳۷- اجرای صیغه طلاق با رعایت جهات شرعی در دفترخانه یا در محل دیگری با حضور سردفتر یا نماینده وی به عمل می‌آید.

فصل پنجم: حضانت و نگهداری اطفال

ماده ۳۹- هرگاه دادگاه تشخیص دهد توافق راجع به ملاقات، حضانت، نگهداری و سایر امور مربوط به طفل برخلاف مصلحت وی باشد یا در صورتی كه مسوول حضانت از انجام تكالیف مقرر برای حضانت خودداری نماید یا مانع ملاقات طفل تحت حضانت یا اشخاص ذی‌حق شود می‌تواند هر تصمیمی كه به مصلحت طفل باشد از جمله واگذاری امر حضانت به دیگری یا تعیین شخص ناظر با پیش‌بینی حدود نظارت وی و نظایر آن مقرر نماید.

فصل ششم: مقررات كیفری

ماده ۴۴- چنانچه مردی بدون ثبت در دفاتر رسمی اقدام به ازدواج دایم، طلاق، فسخ و رجوع نماید، ضمن الزام به ثبت واقعه، به پرداخت مبلغ بیست‌میلیون تا یك‌صد‌میلیون ریال جزای نقدی و یكی از محرومیت‌های اجتماعی متناسب محكوم می‌شود.
ماده ۴۶- هر فرد خارجی بدون اخذ اجازه مذكور در ماده (۱۰۶۰) قانون مدنی با زن ایرانی ازدواج نماید، به حبس از نود و یك روز تا یك سال محكوم می‌شود.
ماده ۵۰- هرگاه مردی با دختری كه به سن قانونی ازدواج نرسیده است برخلاف مقررات ماده (۱۰۴۱) قانون مدنی ازدواج نماید، به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد. چنانچه در اثر ازدواج برخلاف مقررات فوق، مواقعه منتهی به نقص عضو یا مرض دایم زن گردد، زوج علاوه بر پرداخت دیه به دو تا پنج سال حبس و اگر منتهی به فوت زن شود علاوه بر پرداخت دیه، به پنج تا ده سال حبس محكوم می‌شود.
ماده ۵۲- آیین‌نامه اجرایی این قانون بنا به پیشنهاد وزیر دادگستری و تایید رییس قوه‌قضاییه به تصویب هیات وزیران می‌رسد.
ماده ۵۳- از تاریخ لازم‌الاجرا شدن این قانون، قوانین زیر و تمامی قوانین و مقررات مغایر نسخ می‌شود.

بررسی لایحه حمایت از خانواده

مریم پرمحمدی (
كارشناس مسایل اجتماعی)


در لایحه حمایت خانواده كه مورخ 1/5/86 تدوین شد هدفش را تحكیم بنیان، حفظ و صیانت از نهاد ارزشمند خانواده برشمرده است.
در ماده (2) از فصل یك به حضور مستشار قضایی زن در دادگاه تاكید دارد كه می‌تواند به‌عنوان یك گزینه مثبت در نظر گرفته شود، اما پرسشی كه مطرح است حدود اختیارات است و اینكه نظر و رای وی به چه عواملی بستگی دارد.
آیا اولویت با حضور مستشار است یا جنسیت وی كه همان زن بودن است؟ آیا با عنوان مستشار باید مسوولیتش را انجام دهد یا به دلیل اینكه زن هست و با درك شرایط زنان می‌تواند نقش موثر خود را ایفا كند؟ كدام‌یك دارای اهمیت بیشتری برای دادگاه است و خاصیت آن برای طرفین دعوا (زوجین) چیست؟
در ماده (9) تقدیم دادخواست آیین دادرسی بدون تشریفات مدنی نوید رهایی زوجین از قیود بوروكراسی اداری و سرگردانی را می‌دهد كه در صورت تحقق شدن جای بسی خوشوقتی است چرا كه بسیاری از تشدید دعواها و عصبانیت‌‌ها خط و نشان كشیدن زوجین و خانواده‌هایشان و اعمال خشونت در راهروهای پر تردد دادگاه‌ها به تلف شدن زمان منجر می‌شود و فشار روانی مضاعف را بر زوجین و خانواده‌هایشان تحمیل می‌كند و اتفاقات ناگواری نیز در این‌خصوص به‌وقوع می‌پیوندد. در ماده (13) كه مورد مطالبه مهریه منقول یا نفقه زن است بخش اعظم آن ناشی از تفكرات سنتی و فرهنگ حاكم و جاری در محیط اطراف زندگی مردم است.
هنوز هیچ پژوهش جدی و آمار درستی از اینكه آیا مهریه زیاد باعث می‌شود كه شوهر به فكر اذیت كردن و طلاق نیفتد و یا مهریه كم دختر باعث بی‌ارزشی وی می‌شود و اصلا ارزش در این مقوله به چه مفهوم است و اگر مهریه بالا در نظر گرفته شود، امنیت زندگی زناشویی زن تامین می‌شود و جدایی وی را تهدید نمی‌كند یا اگر برای مرد یك اهرم فشار در زندگی باشد آیا نشاط، عشق و همدلی نیز در طرفین وجود دارد و این یك زندگی مشترك اجباری نیست؟ و زندگی مشترك از آرامش نسبی برخوردار است. و حتی در مواقعی غیرممكن زن از گرفتن حقوق خود صرف‌نظر می‌كند، چون در چند گزینه انتخابی قرار می‌گیرد و بین شروطی قرار می‌گیرد كه به‌طور مثال بین فرزند و مهریه یا نفقه، یكی را باید انتخاب كند!
ماده (23) بحث برانگیزترین ماده این لایحه به شمار می‌رود و در پی آن همچنین مفاد 24 و 25 اختیار همسر دایم را منوط به شروطی دانسته است.
از آن جمله؛ اجازه دادگاه، عدالت شوهر، بیماری زوجین، عدم اعتیاد وصول مالیات برای مهریه بالا.
در حال حاضر با تك همسری مردان آمار بالای ناسازگاری و تنش در بین زن‌وشوهرها بالا است و با وجود ماده (23) تزلزل بنیان خانواده و مصایب ناشی از آن كه برای فرزندان به‌وجود می‌آید در بسیاری مواقع غیرقابل جبران و حتی جبران‌ناپذیر است.
حتی برای مردان متاهل كه در بسیاری مواقع از روی خو‌ش‌گذرانی و شهوت به‌دنبال زنان دیگر می‌روند و آن را به نام خیرخواهی، خیر بودن و نوع‌دوستی و كمك به زنان بی‌پناه اعلام می‌دارند كه ممكن است در شروع واقعا نیت انسان‌دوستی باشد اما به تدریج وارد مراحل دیگری می‌شوند كه به ناچار یا داوطلبانه به ازدواج موقت روی می‌آورند. كه بعداز مدت كوتاهی مردان نیز پشیمان شده و دچار فشار بیشتر عاطفی، اقتصادی و... و سردرگمی در زندگی با زنان‌شان می‌شوند.
اجرای عدالت كه در این لایحه به آن اشاره شده است با ظهور تكنولوژ‌ی‌های جدید و جهانی شدن و... مردی كه با داشتن همسر، زن دومی را اختیار كند خود به خود از بحث عدالت خارج شده است.
وصول مالیات از مهریه نیز كمك چندانی برای چشم‌پوشی از مهریه بالا نمی‌كند و نمی‌تواند تاثیر چشمگیری داشته باشد.
در اصلاحات انجام شده ازدواج مجدد مرد با رضایت زن امكان‌پذیر می‌شود كه این نیز بسیار ساده‌انگارانه است. هیچ زن و مردی در زندگی زناشویی تحمل پذیرش رقیب را ندارند، حال این رضایت صوری برای زن اول در چه شرایطی انجام می‌گیرد، خود جای بحث دارد.
نافرمانی زن یا بیماری كه به آن اشاره شده از بی‌رحمانه‌ترین مضامین این لایحه و اصلاحات آن است. وقتی بحث نافرمانی زن مطرح می‌شود پس یك فرمانروا به نام شوهر در زندگی وجود دارد كه زندگی زن در دست اوست و طرف دیگر زن به‌عنوان فرمانبردار كه آنقدر این مطلب گویاست كه نیاز به تفصیل بیشتر نیست و بحث معنوی ازدواج، نقش تكاملی زوجین در امر مقدس پیوند زناشویی، بنیان خانواده و... را بی‌معنا و خنثی می‌كند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.به امید روزی كه قانون‌گذاران ما درك بهتر و واقعی‌تر نسبت به احساسات زنان و مردان در زندگی داشته باشند.


مزه تلخ جدایی با چاشنی توافق

مزه تلخ جدایی با چاشنی توافق

زمانی كه خانواده به هر دلیلی برای یكی از زوجین و یا هر دوی آنها به هیچ وجه قابل تحمل نباشد ادامه زندگی به صلاح نیست و به همین دلیل قوانین شرعی و حقوقی، طلاق را آخرین راه درمان این معضل می‌دانند. فقه امامیه و به تبع آن قوانین ایران حق طلاق را به مرد داده‌اند ولی با اصلاحاتی كه در قوانین و قباله‌های ازدواج ایجاد شده است دیگر در عمل طلاق تنها به خواست یكی از زوجین و بدون هیچ دلیلی انجام نمی‌گیرد. طلاق‌های توافقی كه در آن درباره تمام آثار مالی و غیرمالی ازدواج بین زوجین توافق شده است معمول‌ترین نوع جدایی است. این گزارش راهكارهای حقوقی این نهاد عرفی-قانونی را بررسی كرده است.

طلاق توافقی، طلاقی است که در آن زن و شوهر در تمام زمینه‌های مربوط به زندگی مشترک از جمله مهریه، نفقه جهیزیه و در صورت داشتن فرزند مشترک، حضانت فرزند توافق می‌کنند و دادخواست صدور گواهی عدم امکان سازش را تنظیم و به دادگاه تسلیم می‌کنند.طلاق در لغت به معنای رها کردن است و در فقه اسلامی طلاق، زایل کردن عقد ازدواج با لفظ مخصوص است. قانون مدنی ایران به تبعیت از فقه اسلامی، طلاق و جدایی زن و مرد را پذیرفته است. از نظر حقوقی، انحلال نکاح دایم با شرایط و تشریفات خاص از جانب مرد یا نماینده او طلاق نام دارد. در فقه اسلامی و در قانون مدنی ایران حق طلاق به مرد داده شده است. علت این هم احساساتی بودن زن است. زیرا زنان ممکن است تحت تاثیر عواطف و احساسات خود اقدام به طلاق کنند .بر اساس ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی، حق طلاق از حقوق قانونی شوهر است با وجود این، طلاق کاملا در انحصار مردان نیست و زنان نیز تحت شرایطی می‌توانند از دادگاه درخواست طلاق کنند. این موارد شامل استنکاف شوهر از پرداخت نفقه و عدم امکان الزام وی به انفاق، ناتوانی و عجز شوهر از پرداخت نفقه، غایب مفقودالاثر بودن شوهر و نیز در عسر و حرج بودن زوجه در صورت ادامه زندگی زناشویی است. در این گزارش درباره طلاق توافقی صحبت کرده‌ایم و با کارشناسان حقوقی این پدیده و راه‌های اجرای قانونی طلاق توافقی را بررسی می‌کنیم.

طلاق خلع

طلاق توافقی در قانون ذکر نشده، اما قضات دادگاه خانواده معمولا آن را به لحاظ قانونی با مواد مربوط به طلاق خلع توجیه می‌کنند. در این نوع طلاق، زن به شوهر مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او می‌بخشد که طلاقش دهد.در طلاق توافقی زن و مرد توافق می‌کنند از یکدیگر جدا شوند و این توافق در حکم دادگاه ثبت می‌شود و ضمانت اجرای قانونی پیدا می‌کند ولی از آنجا که بر اساس ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی حق طلاق با مرد است و مرد هر وقت که بخواهد می‌تواند زن خود را طلاق بدهد، معمولا زنان همه یا بخشی از حقوق مالی خود را می‌بخشند تا همسرشان را برای جدایی راضی کنند. از نظر اسلام طلاق، پدیده‌ای ناپسند و مذموم است که تا حد امکان باید از آن پرهیز کرد و در منابع اسلامی از طلاق به عنوان مبغوض‌ترین حلال و آنچه که عرش خداوند را به لرزه در می‌آورد یاد شده است. دین اسلام طلاق را به عنوان آخرین راه حل تجویز کرده است.در طلاق خلع، زوجه به واسطه کراهتی که از زوج دارد برای جدا شدن از وی باید مبلغی معادل مهریه یا کمتر و یا بیشتر را که این را فدیه می‌نامند به شوهر خود بدهد، زیرا ماده ۱۱۴۶ قانون مدنی می‌گوید که طلاق خلع آنست که زن به واسطه کراهتی که از شوهر خود دارد در مقابل مالی که به شوهر می‌دهد طلاق بگیرد، اعم از این که مال مزبور عین مهر یا معادل آن و یا بیشتر و یا کمتر از مهر باشد.اگر دادگاه نتواند زوجین را به ادامه زندگی مشترک متقاعد کند، طبق آیین‌نامه اجرایی تبصره یک ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق، هر یک از طرفین را مکلف می‌کند که ظرف ۲۰ روز یک داور را از میان نزدیکان خود معرفی کنند. البته در صورت موافقت قاضی، هر دوی آنها می‌توانند یک شخص را به عنوان داور انتخاب و معرفی کنند. همچنین داورها می‌بایست شرایطی مثل مسلمان بودن بالاتر از 40 سال تمام داشتن و متاهل بودن را دارا باشند و در صورت امتناع یا عدم توانایی هر یک از زوجین نسبت به معرفی داور، دادگاه راسا از بین افراد دیگر که واجد شرایط باشند، داور را تعیین خواهد کرد. داوران می‌بایست زن و شوهر را دعوت و حداقل در دو جلسه با مذاکره و نصیحت آنها را به رفع اختلاف و سازش و ادامه زندگی مشترک تشویق کنند و در مدتی که دادگاه تعیین کرده نظر خود را نسبت به امکان یا عدم امکان سازش به دادگاه تسلیم کنند.داوران می‌توانند نظرشان را جدا‌جدا و یا مشترکا در یک ورقه به دادگاه ارایه بدهند و ملزم نیستند که هر دو یک نظر داشته باشند. قاضی دادگاه خانواده با توجه به نظر داوران و صحبت‌هایی که خود با زوجین کرده و صورت‌جلسات تنظیمی و دیگر شواهد و قراین در مورد صدور یا عدم صدور گواهی عدم امکان سازش تصمیم می‌گیرد و پس از صدور گواهی عدم امکان سازش، آنها می‌توانند با ارایه گواهی به دفترخانه طلاق، صیغه طلاق را جاری و ثبت کنند. مدت اعتبار گواهی عدم امکان سازش سه ماه از تاریخ صدور حکم تعیین می‌شود، زیرا اگر زنی در مدت این سه ماه برای اجرای حکم طلاق اقدام نکند این معنا متصور است که روزنه‌های امیدی برای ادامه زندگی مشترک وجود داشته که در این مدت اقدام نکرده است.

شرط گواهی، باردار نبودن زوجه

در این بحث حقوق مشروح و قانونی زوجه شامل، مهریه، نفقه، ایام عده و اجرت‌المثل دوران زندگی كه كارشناسان میزان این بحث را مشخص می‌كنند مشخص می‌شود. مهدی صالحی طالقانی، وكیل دادگستری با اشاره به این موضوع ادامه می‌دهد: از اسم طلاق توافقی هم مشخص است که قانون حاكم بر طلاق توافقی، توافق زوجین است.وی می‌گوید: در زمینه طلاق توافقی همه چیز با توافق طرفین انجام می‌شود و در مورد حضانت فرزندان نیز توافق می‌شود. در این صورت مدت زمان صدور طلاق بسیار کم می‌شود.این وکیل دادگستری با اشاره به این نکته که در صورت بروز اختلاف، در ماده‌واحده سال 1371 آمده است كه اگر اختلافی باشد، داور باید در موضوع دخالت كند و نظر دهد، خاطرنشان می‌کند: زوجین هم‌زمان باید داوری را معرفی كنند. داوران باید گزارشی را به دادگاه ارایه دهند. گزارش داوران از چند حالت خارج نیست یا گزارشی مبتنی بر این دارند كه اختلافی نیست یا از دادگاه زمان بیشتری می‌خواهند تا بر روی رفتار زوجین كار كنند یا می‌گویند كه ما با زوجین صحبت كردیم و موفق به برقراری سازش بین آنها نشدیم و به نظر ما هم شاید طلاق تنها راه ممكن باشد.وی می‌افزاید: همه گزارش های داوران هم ضمیمه پرونده می‌شود و براساس این گزارش داوری و نكات دیگری كه در جلسه فوق‌العاده می‌گذارند، مباحث پرونده صورت‌جلسه شده و قاضی نظر خود را در مورد طلاق اعلام می‌کند. در این زمان دادگاه گواهی عدم امكان‌ سازش را صادر می‌كند و در مدت 3 ماه زوجین وقت دارند كه این گواهی را به محضر و دفتر رسمی طلاق ببرند. این دادنامه اجازه دارد كه طلاق را صادر كند.اما ظاهرا موارد دیگری نیز برای طلاق لازم است. این وکیل دادگستری درباره دیگر مدارک لازم برای جاری شدن طلاق می‌گوید: البته دادگاه یك گواهی عدم بارداری هم از زوجه می‌خواهد که توسط پزشك قانونی صادر و مورد قبول دادگاه است.صالحی طالقانی این را هم می‌گوید که با وجود زمانی كه گواهی عدم امكان سازش صادر شد، زوجین باید ظرف مدت 3 ماه آن را به محضرخانه ارایه دهند، اما اگر بعد از ارایه به دفتر طلاق تشریفات اداری طول بكشد طوری كه این موضوع بیش از 3 ماه شود مشکلی برای جاری شدن طلاق وجود نخواهد داشت.این وکیل دادگستری ادامه می‌دهد كه تشخیص شرعی بودن و یا نبودن طلاق توافقی با شورای نگهبان است اما طبق اصل 4 قانون اساسی لازم است که قوانین کشور مطابق با شرع باشد.

طلاق حق مرد است

برای طلاق، زوجین باید اسناد و مدارك ازدواج را مشخص كنند، سند رسمی ازدواج و شناسنامه و در بعضی موارد كارت ملی هم ضمیمه دادگاه می‌شود. سید كرامت‌الله محمدی مطلق، وكیل دادگستری با اشاره به موارد فوق می‌گوید: زوجین در دادخواستی كه مطرح می‌كنند، تعیین تكلیف می‌كنند كه چه چیزی را از یكدیگر می‌خواهند بگیرند.وی ادامه می دهد: بعضی از دادگاه‌ها در روز اول حرف‌های طرفین را صورت‌جلسه و 2 نفر داور را مشخص می‌كنند. كه این دو داور را خود زوجین معرفی می‌كنند. بعد از طی مراحل و بعد از گزارش داوران، دادگاه گواهی عدم امكان سازش را ارایه می‌كند و در نهایت زوجین این گواهی كه 3 ماه اعتبار دارد را برای اجرای طلاق به دفترخانه طلاق می‌برند.این وکیل دادگستری می‌گوید: البته طبق قانون مدنی حق طلاق با مرد است ولی در هنگام ازدواج، دادن حق طلاق به زن به صورت كلی وجود دارد، که آن را در قالب وكالت‌نامه تنظیم می‌کنند.محمدی مطلق این را هم می‌گوید که در طلاق توافقی همه چیز بر اساس توافق صورت گرفته و طرفین پس از جاری شدن طلاق امکان لغو شروط توافق شده را ندارند.

زمان کمتر برای اجرای صیغه طلاق

در طلاق توافقی طرفین باید در همه موارد با هم توافق داشته باشند. از نظر حقوق زوجه، مهریه، حقوق مالی زوجه و حضانت فرزندان باید تعیین تكلیف شود. محمد اكبری، سرپرست سابق دادگاه خانواده با اشاره به جملات فوق می‌گوید: دادگاه هم باید به موارد توافق نظارت داشته باشد. البته دادگاه در وهله اول سعی می‌كند كه میان زوجین سازش برقرار كند.وی ادامه می‌دهد: طلاق توافقی مدت زمان كمتری را نسبت به دادخواست یكطرفه زوج یا زوجه دارد.این سرپرست سابق دادگاه خانواده نیز به این موضوع اشاره می‌کند که دادگاه برای بررسی مشكلات جلسه فوق‌العاده تشكیل داده و همه موارد توافق را مشخص می‌كند. بعد از این جریان، طرفین هم باید داوری را به دادگاه معرفی كنند که داور هم باید نتیجه را به دادگاه ارایه دهد. در نهایت بعد از طی این مراحل، گواهی عدم امكان سازش كه باید در مدت 3 ماه به دفترخانه ارایه شود، صادر می‌شود. در دفترخانه گواهی طلاق صادر می‌شود.اکبری ادامه می‌دهد که اگر طلاق توافقی نباشد و از طرف زوج یا زوجه باشد و به دادگاه ارایه شود، مدت زمان طولانی‌تری را نسبت به طلاق توافقی خواهد داشت اما در طلاق توافقی معمولا در مدت زمان سه ماه طلاق جاری می‌شود.طلاق توافقی با توجه به موارد قانونی موجود در قوانین کشوری به طور كامل وجود ندارد و قضات آن را زیرمجموعه‌ای از طلاق خلع می‌دانند، طلاقی که با بیزاری زوجه از زوج همراه است، اما در طلاق توافقی شاید هر دو به یک میزان از یکدیگر بیزاری داشته باشند.

منبع: روزنامه حمایت

حقوق و تكالیف زوجین نسبت به یكدیگر

حقوق و تكالیف زوجین نسبت به یكدیگر

مسلما بعد از وقوع نكاح، حقوق و تكالیفی برای زوجین به وجود می‌آید كه این حقوق در قانون مدنی تشریح شده است. البته باید قبول كرد در تنظیم روابط عاطفی زن و شوهر اخلاق بیش از قواعد حقوقی حكومت دارد. برای مثال ماده 1102 قانون مدنی اعلام كرده است زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با یكدیگرند اما معیار دقیقی درخصوص موارد سوءمعاشرت در قانون ارایه نشده است. به همین دلیل برای تعیین مصادیق حسن معاشرت به ناچار باید به عادات و رسوم اجتماعی، فرهنگ، اخلاق و مذهب در میان اقشار مردم مراجعه كرد بنابراین مشاهده می‌شود حتی مواد قانونی درخصوص تكالیف زن و شوهر، ارتباطی نزدیك با اخلاق و فرهنگ جامعه دارد. به طور كلی تمام اموری كه از نظر اجتماعی توهین محسوب می‌شود مانند ناسزاگویی، ضرب و شتم، مشاجره، تحقیر و... یا اموری كه با عشق به كانون خانواده و اقتضای محبت بین دو همسر منافات دارد مانند ترك خانواده، بی‌اعتنایی به همسر و اعتیاد می‌توانند از مصداق‌های سوءمعاشرت در خانواده محسوب شوند. گرچه به زور اجراییه دادگاه، نه مرد را می‌توان به حسن معاشرت با زن واداشت و نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداری اجبار كرد اما سوءمعاشرت زوجین آثاری حقوقی نیز دارد. درواقع سوءمعاشرت زن استحقاق او را در گرفتن نفقه از بین می‌برد و هرگاه سوءمعاشرت مردی چنان باشد كه زندگی را برای زن غیرقابل تحمل كند، او به این استناد حق دارد از دادگاه درخواست طلاق كند. به نظر نگارنده آنچه بر یك خانواده موفق و خوشبخت حكومت می‌كند تنها اخلاق است و هرگاه زوجین بخواهند به جای مذاكره و حل و فصل مشكلات خانوادگی با استناد به قانون و دادگاه و اجراییه، همسر خود را مجبور به حسن معاشرت كنند، امید به بهبود روابط زناشویی به حداقل می‌رسد. به همین دلیل هم تكالیفی كه قانون برای زن و شوهر در مقابل هم تعیین كرده است، نوعی الزام اخلاقی محسوب می‌شود. برای نمونه می‌توان به ماده 1104 اشاره كرد كه در آن عنوان شده است زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود به یكدیگر معاضدت كنند. اما همان‌طور كه مشاهده می‌شود چنین الزامی تنها یك الزام حقوقی محسوب نمی‌شود بلكه برگرفته از اخلاق و عادات اجتماعی رایج در جامعه است. عرف از همسران انتظار فداكاری ندارد به همین دلیل هم در مواردی مانند دیوانگی یا ابتلا به امراض ساری همسر بیمار مكلف به پرستاری كردن نیست اما از نظر عرفی از زوجین این توقع می‌رود كه مانند دو شریك و همدل یاور هم باشند و هنگام بیماری اقدامی را كه به حكم عرف برای درمان ضرورت دارد، انجام دهند. همچنین وقتی قانون مشخص كرده زن و مرد موظف به تشیید مبانی خانواده‌اند، دیگر نمی‌توانند بابت خدماتی كه در خانواده انجام می‌دهند دستمزد بگیرند. اگرچه گفته شد این موارد موضوعاتی اخلاقی است اما به این معنا نیست كه هیچ ضمانت اجرای قانونی ندارند. باز هم امتناع زن از یاری كردن به همسر خود استحقاق وی را در گرفتن نفقه از بین می‌برد و بی‌مبالاتی شوهر نیز در این زمینه ممكن است به‌عنوان سوءمعاشرت و ایجاد عسر و حرج، باعث ایجاد حق طلاق برای زن شود. این دو ماده به حقوق و تكالیفی كه زن و شوهر در برابر هم دارند، اشاره كرده است. اما از آنجا كه زندگی مشترك، مانند یك شركت نیازمند مدیریت و ریاست است حقوق و تكالیفی نیز برای اداره‌كننده این نهاد در نظر گرفته شده است. در ابتدا باید تعیین كرد كه اداره این نهاد بر عهده كدام یك از طرفین است. به موجب ماده 1105 در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است. اما مفهوم ریاست كه در قانون مدنی به آن اشاره شده است، چیست؟ در سده‌های پیشین تصور می‌كردند كه مرد رهبر بی‌چون و چرای خانواده و حامی اشخاص ناتوانی است كه به نام زن و فرزند با او به سر می‌برند. همچنین تصور می‌كردند وظیفه زن اطاعت محض از شوهر است و مرد هرگونه بخواهد می‌تواند از ریاست خود استفاده كند. ولی امروزه ریاست مرد به انجام دادن وظایف اجتماعی شبیه‌تر است تا به اجرای حق شخصی. هدف قانونگذار، برتری دادن مرد بر زن و ارضای خواست‌های او نیست. كانون خانوادگی نیز مانند هر اجتماع دیگر نیاز به رهبر و مدیر دارد. این مدیریت بر عهده مرد گذاشته شده و او باید به منظور حفظ مصالح خانواده اختیار خویش را اعمال كرده اما نمی‌تواند از این حق خود سوءاستفاده كند. اما چرا قانون مدنی ریاست را همواره بر عهده مرد گذاشته است و زن حقی در این باب ندارد؟ پاسخ شایع این است كه مرد چه از نظر قوای جسمانی و چه از نظر احاطه بر امور اجتماعی نوعا صلاحیت بیشتری برای عهده‌دار شدن این مسوولیت دارد اما دیده شده است در پاره‌ای از خانواده‌ها شایستگی زن به مراتب بیش از مرد است. علت تعیین مرد به‌عنوان رییس در قانون مدنی این است كه قانونگذار با توجه به وضعیت غالب و معمول در جامعه چنین حكمی داده است. مسلما هستند زنانی كه قدرت مدیریت و احاطه‌شان بر امور اجتماعی به مراتب بیشتر از مردان است و آنچه در جامعه اتفاق افتاده این است كه هیچ خانواده‌ای برای تعیین رییس خانواده به قانون مراجعه نكرده است بلكه مدیر خانواده براساس شخصیت و موقعیت اقتصادی، عوامل روانی و اخلاقی، به طور طبیعی تعیین شده است چه بسا زنان چنین نقشی را ایفا كرده‌اند. در خانواده‌ای كه نان آور خانواده شوهر است و اقتصاد خانواده را بر عهده دارد، به اجبار نفوذ معنوی و حیثیت بیشتری می‌یابد و اراده‌اش برای دیگران محقق می‌شود و برعكس در كانونی كه زن و مرد در تامین معاش آن سهم برابر دارند از این نفوذ كاسته می‌شود

منبع: روزنامه شرق


آسیب شناسی قوانین خانواده

آسیب شناسی قوانین خانواده


قانون جامعی در رابطه با خانواده وجود ندارد
نابسامانی قوانین ما در حوزه خانواده و عدم فرهنگ سازی در این بخش باعث شده تا در سال‌های اخیر با افزایش آمار طلاق و تزلزل نهاد خانواده در جامعه روبرو شویم. همین امر باعث شده تا مسوولان در پی آسیب شناسی نهاد خانواده و تصویب قوانینی برای جبران کاستی‌های حقوقی در این بخش شوند. دکتر محسن طاهری جبلی ، معتقد است باید مشکلات اقتصادی و اجتماعی را در جامعه هموار کرد و با فرهنگ سازی مناسب از سوی مسوولان بتوان آمارهای طلاق را در جامعه کاهش داد و دلسردی‌های موجود نسبت به تشکیل خانواده در جامعه را از بین ببرد.

روزنامه «حمایت» در گفت و گو با این حقوقدان و استاد دانشگاه به بررسی و آسیب شناسی قوانین خانواده پرداخته است؛

تحلیل شما از مجموعه قوانین موجود در حوزه خانواده چیست؟
قوانین در حوزه خانواده با مشکلاتی همراه است. اولین مشکل آن پراکندگی در بین قوانین است، یعنی وقتی به موضوع این قوانین مراجعه می‌کنیم باید آن‌ها را در قوانین مختلف پیگیری کنیم. ما در خصوص خیلی از حوزه‌ها قانون جامع داریم ولی با توجه به اهمیت خانواده هنوز هیچ قانون جامعی در این زمینه به تصویب نرسیده است.این قوانین به دلیل پراکندگی در بین قوانین مدنی و جزایی در دادگاه‌ها با تشتت آرا مواجه می‌شود که این خود از مشکلات موجود در حوزه خانواده است. مشکل دیگری که موجود است مجمل و ساکت بودن این قوانین است. ایراد دیگری که در این خصوص وارد است عدم ضمانت اجرای قوی در این قوانین می‌باشد.

آیا این قوانین توانسته است به خانواده‌ها برای تحکیم بنیان آن کمک کند؟
همانطور که اشاره شد اگر در مقررات مدنی و مجازات اسلامی جستجو کنیم قوانین حوزه خانواده از ضمانت اجرایی قوی برخوردار نیست. همین امر باعث می‌شود تا در آرای دادگاه‌ها به نتیجه دلخواه نرسیم و همین امر سبب پراکندگی در رسیدگی دادگاه‌ها شده و این آرا بلااجرا می‌ماند. باید تلاش شود تا انتشاراتی که قوانین را چاپ می‌کند همه قوانین در حوزه خانواده را در یک مجلد به چاپ رساند تا قوانین نسخ شده و قدیمی از تاثیر در آرای قضات خانواده حذف شود.

مسوولان همواره اعلام کرده‌اند که در سال‌های اخیر جرایم در جامعه افزایش یافته که بخش عمده آن نیز به جرایم مرتبط با خانواده و دادگاه های خانواده بر می‌گردد. آیا قوانین در این حوزه مفید بوده‌اند؟
قوانین و مقررات ناظر بر نهاد خانواده ضعیف است، از این رو باید آن‌ها را تقویت کرد. برای اصلاح نهاد خانواده بایستی بیمه های خانواده و سرپرستان خانواده را گسترش داده و در حوزه های اجتماعی سرپرستان خانواده و زنان سرپرست خانوار را حمایت خاص کرد. همه تایید می‌کنند که خانواده هسته اول جامعه است. بنابراین صحت و سلامت آن مورد اهتمام همه دولت‌هاست حتی لیبرال ترین آن‌ها که سعی می‌کنند به حوزه های جامعه دخالت نکنند در امور خانواده مداخله می‌کنند. جوامع لیبرال خانواده را لازمه صحت جامعه می‌دانند. اگر خانواده متلاشی شود عناصر تشکیل دهنده آن هر کدام به عنوان یک واحد جامعه مبدل می‌شود که خود به صورت مستقل عمل می‌کنند. بدون نظارت و کنترل، خانواده به انحراف می‌روند و یک واحد سالم تبدیل می‌شود به 5 واحد مستقل مثل آن چیزی که در طب به آن می‌گویند سرطان و آن‌ها مانند سلول‌های سرطانی در جامعه می‌گردند و هر کدام می‌توانند آسیب زیادی در جامعه به وجود آورند. اگر این مساله در بین دولت و مسئولان به آن توجه نشود بعد از این هم شاهد این معضلات خواهیم بود.

آیا قانونگذار توانسته با تصویب قوانین تکمیلی ،اهداف قانون اساسی را در حمایت از خانواده محقق کند؟
به اعتقاد بنده در مقدمه قانون اساسی توجه خاص به نهاد خانواده وجود دارد. قانون گذار با توجه به نگرش اسلامی در خصوص نهاد خانواده توجه خاص در قانون اساسی به مبحث خانواده کرده است. قانون اساسی ما در یک قسمت توجه عام به خانواده دارد، که توصیه‌هایی برای صیانت از نهاد خانواده در آن شده است. یک قسمت‌هایی است که به صورت خاص به خانواده توجه می‌کند، که به نظر می‌آید هیچ کدام مد نظر قرار نگرفته است. مانند تحصیلات رایگان که به خانواده ربط ندارد و وظیفه دولت اشاعه تحصیلات رایگان است و بی توجهی به این مسایل موجب تحمیل فشار اقتصادی می شود.در قانون اساسی توجه ویژه ای به برخی مسایل خانواده شده است مثل بیمه های اعضای خانواده، پرداخت وام‌های ازدواج و رسیدگی به معیشت خانواده و افزایش‌های حقوق کارگران که باعث افزایش قدرت خرید و کاهش فشار اقتصادی و روانی بر خانواده می‌شود، ولی در بیشتر موارد به آن‌ها ترتیب اثر داده نمی‌شود و قانون نقض می‌شود و معیشت خانواده‌ها با مخاطره روبرو می‌شود.

ایرادات وارده به مجموعه قوانین جاری درحوزه خانواده چیست؟
مهم‌ترین مشکلی که در قوانین جاری در حوزه خانواده وجود دارد، مسایل مالی و در راس آن‌ها مشکلات مادی خانواده‌ها است. در قوانین ، مواردی که جنبه حمایت از خانواده داشته باشد ذکر نشده است. برای تسهیلات ویژه به خانواده مثل کارآفرینی، خوداشتغالی یا اعطای وام موادی در قوانین دیده نشده است.

نگاه ویژه قانونگذار به نقش زن در خانواده و نیازسنجی تعریف قوانین جدید در این موضوع را تا چه حد جدی می‌دانید؟
آنچه مسلم است خود بانوان در جامعه چنین چیزی را قبول ندارند هرچند به طور روزمره شاهد پررنگ‌تر شدن نقش زن هستیم، اما قوانین حمایتی خانواده این چنین نیستند یعنی قوانین حمایتی برای زن نقش ویژه ای در نظر نگرفته‌اند. بایستی ما یاد بگیریم اگرچه زن و مرد هردو در خانواده زندگی می‌کنند ولی کار کردن آن‌ها نباید موجب سلب امتیازات عمومی یا فردی آنها باشد. به هر حال در وضعیت فعلی حمایت‌هایی که باید از زن صورت بگیرد یک موضوع است و حمایت از زن سرپرست خانواده باید پررنگ‌تر باشد.

آیا قوانین فعلی در حوزه حقوق توانسته پاسخگوی معیار های دینی اسلامی در این حوزه باشد؟
نهایت تلاش مقنن این است که برای زن ، حقوقی در نظر بگیرد. مثلا به افزایش دیه زن پرداخته شود. همچنین در شرایط فعلی مقررات حمایتی مثل مهریه مطلوب نیستند و دریافت و تسویه مهریه در خانواده خیلی خوب نیست. باید مقررات حمایتی و مکانیسم‌های اجرای آن را تواما داشته باشیم، یعنی به نوعی مقنن باید تلاش کند که فرهنگ را تغییر دهد، تا درصورتی که زن وقتی مهریه خود را مطالبه کند موجب جدایی و از هم پاشیدن کیان خانواده نشود و دلسردی از تشکیل خانواده در جامعه صورت نگیرد. هرچند این جمله شعارگونه به نظر می‌رسد ولی اگر به دنبال تغییرات در قوانین باشیم در سال‌های آینده موفق خواهیم شد.

تاکید کارشناسان بر تخصصی کردن دادگاه های خانواده برای حصول نتایج مطلوب‌تر است، نظر و راهکار شما در این خصوص چیست ؟
چند سالی است که تخصصی کردن دادگاه‌ها در کشور دنبال می‌شود. دادگاه های خانواده نیز ترجیحا با حضور یک قاضی زن تشکیل می‌شود.در بعضی از کشورهای دنیا توصیه می‌شود دادگاه های خانواده به جای یک قاضی از یک کارشناس حقوق، مددکار اجتماعی و یا پزشک تشکیل شود. ما باید این قیود را بشکنیم که وقتی یک خانم مدعی شود همسرش دچار سوء زن شده هیچ راهکار حقوقی برای آن وجود نداشته باشد تا در مورد آن‌ها قضاوتی صورت بگیرد. الآن ابزار ما کاملا قضایی است ولی مسایل خانوادگی کاملا مبتنی بر احساس و مسایل انسانی می‌باشد. مقررات به طور کامل نمی‌تواند پاسخگوی این مسایل باشد، به همین علت مشکلاتی وجود دارد. حال اگر خانمی بگوید شوهرم دچار نوعی بیماری روانی است آیا در قانون می‌توان مستندی برای آن قرار داد؟ دادگاه می‌گوید باید با هم زندگی و رابطه داشته باشند، در صورتی که ممکن است به زن صدمه وارد آید. در مواردی که بیماری جسمی یا روانی دارند و ممکن است تهدید کنند باشد ، راهی وجود ندارد که از هم جدا شوند و یا اگر هم قرار است نهاد خانواده را حفظ کنند به صورت مجزا از هم زندگی می‌کنند .

آیا افزایش طلاق در جامعه به نقص قوانین ارتباط دارد؟
طلاق به قوانین مربوط نیست. طلاق به علت مسایل فرهنگی، اقتصادی، باورهایی که وجود دارد و عدم شناخت دخترها و پسرها که با وجود اندک آشنایی فکر می‌کنند زوج خوبی هستند صورت می‌گیرد. من فکر می‌کنم قوانین خانواده در این رابطه نمی‌تواند کاری انجام دهد. اصولا در جامعه ما دختر و پسر از همان ابتدا جدا هستند و در مدرسه و چه در جامعه هیچ نوع شناختی با هم ندارند و اولین برخوردی که تلقی عشق و عاشقی می‌شود زمینه ساز ازدواج می شود. در صورتی که باید به آن‌ها آموزش آکادمیک داد. مهم‌ترین مطلبی که وجود دارد هم “ کفو” نبودن زوجین می‌باشد یعنی در یک طبقه اجتماعی قرار ندارند، تفاوت باورهای اعتقادی اقتصادی و مشکلات معیشتی از جمله مسایلی است که خانواده‌ها را تهدید می‌کند. هیچ نهادی نیست که این خانواده‌ها را سازش دهد و اولین چیزی که به ذهن می‌رسد دادگاه خانواده، طلاق و توصیه به جدایی می‌باشد.

چه راهکار قانونی برای این مشکل پیشنهاد می‌کنید؟
از جمله عواملی که باعث کاهش طلاق می‌شود تاسیس نهادهایی است که به صورت خصوصی اداره می‌شوند و دادگاه‌ها را باید مکلف کرد تا افراد را قبل از اینکه از هم جدا شوند در آنجا آموزش دهند و مشاوره‌هایی را بگیرند یا حتی قبل از آن که برای ازدواج اقدام کنند با راهکارهای حل مشکل آشنا شوند.

وظیفه دولت و مجلس برای تسریع در قانونگذاری و حل مشکلات چیست؟
فکر می‌کنم مسایل خانواده بایستی فراتر از مسایل قانونی حل شود و قوانین هم توسط مقنن تصویب شود. می‌توان به آن‌ها با تاکید بر جنبه های رفتاری و آموزش‌هایی که صورت می‌گیرد فراتر از جریانات سیاسی، اجتماعی پرداخت و اگر هم قرار است در مجلس تصمیم گیری بشود به صورت یک سیاست جنایی به آن نگاه کنند نه به صورت یک سیاست تقنینی! یعنی نگاه کنند به آن چیزهایی که می‌تواند خانواده را مورد هجوم قرار دهد، قبل از اینکه این کار انجام شود باید در یک سیاستگذاری جامع به آن بپردازند.به نظر می‌آید در این زمینه باید مختصصین جامعه شناسی و روانشناسی خانواده نظر دهند و یک سیاست جامع تصویب شود که یک قسمتی هم در قانون گذاری متجلی می‌شود و بقیه آن نیز در تبلیغات و تشکیل مراکز ازدواج و مشاوره های قبل از آن در طول زندگی باشد. اصولا باید توجه کنیم که هرچه در رابطه با خانواده سرمایه گذاری شود بازتاب بلند مدت آن را نه در خانواده بلکه در مشکلات اقتصادی و رفع مشکلات اجتماعی می‌تو ا نیم ببینیم . در کشورهای پیشرفته یک مکانیسم خودکنترلی دارند به اسم خانواده که بدون هزینه این کار را انجام می‌دهد. ما باید به اندازه یک نسل سرمایه گذاری کنیم ولی اگر این کار صورت نگیرد بعد از آن وضع را نابسامان می‌بینیم.

منبع : روزنامه حمایت


فاجعه طلاق در ایران

فاجعه طلاق در ایران

مسئولان در برابر طلاق احساس مسؤولیت نمی کنند

خبرگزاری بین المللی زنان (وفا) : گاهی «پایان تلخ» بهتر از تلخی بی پایان است! مسلم است، هیچ دختر و پسری با هدف جدایی بر سر سفره عقد نمی نشینند، ولی اگر مهری میان دو نفر نباشد دیگر نمی توان با هم زیر یک سقف زندگی کرد.
 با این حال رشد روزافزون طلاق در جامعه ما زنگ خطر را به صدا درآورده است. بالا ترین آمار طلاق در جهان به ایالات متحده آمریکا تعلق دارد؛ در این کشور نیمی از ازدواج ها به جدایی می انجامد.
اما نکته قابل توجه این است که در کشور اسلامی ایران نیز یک چهارم ازدواج ها منجر به طلاق می شود ! پرسش های زیادی در این زمینه مطرح است؛ پژوهشگران مسایل اجتماعی دلایل مختلفی را برای این امر مطرح می کنند؛ برخی این مساله را به اقتصاد جامعه نسبت می دهند و برخی دیگر طلاق را حاصل تضاد در ارزشهای سنتی جامعه با مدرنیسم می دانند. در این گزارش تلاش کرده ایم در گفتگو با کار شناسان حوزه های مختلف به تحلیل عوامل افزایش طلاق در جامعه و راهکارهای کاهش این آمار بپردازیم.

مروری بر تازه ترین آمار طلاق نشان می دهد که این معضل اجتماعی و فردی نمود پررنگی پیدا کرده است. آمار ها در این زمینه غیر قابل باور است. بر اساس اعلام رسمی سازمان ثبت احوال کشور میزان طلاق نسبت به سال قبل نزدیک به 5 درصدافزایش داشته است! گفتنی است بیشترین طلاق ثبت شده برای مردان و زنان در گروه سنی 29-25 ساله بوده است.
در مقابل آمار ها نشان دهنده کاهش ازدواج در سال جاری است. بر اساس آمار سازمان ثبت احوال کشور، آمار ازدواج به ثبت رسیده نسبت به سال گذشته 2 درصد کاهش یافته است! این آمار نشان دهنده یک بحران جدی است؛ زیرا وقتی طلاق به صورت یک آفت اجتماعی گسترش می یابد دیگر نمی توان آن را مسأله ای شخصی دانست چون جامعه را به سوی معضلات جدی تری هدایت می کند. اما دلیل رشد فزاینده طلاق در جامعه ما چیست و برای حل این معضل چه باید کرد؟

نقش پررنگ مشکلات اقتصادی


دکتر مصطفی اقلیما، رییس انجمن مددکاران کشور، وضعیت نامطلوب اقتصادی را مهم ترین عامل افزایش طلاق در کشور می داند و به خبرنگار ما می گوید: داشتن حداقل استقلال و درآمد برای اداره یک زندگی یکی از عواملی است که ازدواج را پایدار می کند. یعنی درآمد فرد به اندازه ای باشد که بتواند مخارج یک نفر دیگر را نیز تقبل کند. از ده سال قبل با بالا رفتن تورم اقتصادی، فقر و گرانی نیز افزایش یافت تا جایی که در سال جاری برخی از اجناس حتی بلیت اتوبوس، 80 تا 100 درصد گران شد و از سوی دیگر پایه حقوق فقط 10 درصد افزایش یافت، در نتیجه فقر در خانواده ها نسبت به سال 89 با افزایش 60 درصدی روبرو شد.
وی می افزاید: از سوی دیگر دولت آمار پذیرش دانشگاه ها را بالا برد بدون اینکه به ظرفیت های کاری توجه کند و برای جوانانی که فارغ التحصیل می شوند به فکر کار باشد. در حال حاضر سالانه یک و نیم میلیون فارغ التحصیل لیسانس داریم حتی اگر 500 هزار نفر هم خودشان به هر طریقی کار پیدا کنند باز هم یک میلیون نفر بیکار می مانند. این مسایل موجب کاهش 3 درصدی ازدواج و افزایش 6 درصدی طلاق در سال جاری نسبت به سال 89 شده است.
وی با انتقاد از عملکرد دولت ادامه می دهد: دولت برای ایجاد کار برنامه ریزی لازم را نداشته و برنامه های سابق خود را نیز عملی نکرده است؛ برای مثال در برنامه دوم، سوم و چهارم، برنامه هایی برای بهبود وضعیت اقتصادی تصویب شده بود ولی از آنجایی که بیش از 20 تا 25 مورد آن ها اجرایی نشد همه کار ها خوابید و امروز به جایی رسیدیم که کار نداریم. وقتی هم کار نباشد کسی به فکر ازدواج نمی افتد، زندگی بسیاری از آنهایی هم که ازدواج کرده اند از هم می پاشد.

به مسؤولان هشدار داده بودیم!


این استاد دانشگاه یکی از اقدامات نادرست دولت را اعطای وام ازدواج به جوانان می داند و خاطرنشان می کند: در هیچ جای دنیا از غنی ترین تا کشورهایی مثل بنگلادش که جزو فقیر ترین هاست برای ازدواج وام نمی دهند بلکه دولت ها وقف تولید کارند؛ زیرا اگر کار تولید شود افراد با درآمد خودشان ازدواج می کنند و مسایلشان راحت تر حل می شود.
این در حالی است که درحال حاضر در کشور ما دو تا شش میلیون تومان وام ازدواج به جوانان می دهند، شاید بشود با این پول ازدواج کرد ولی به دلیل نداشتن کار و درآمد کافی، مسکن و افزایش اجاره منازل این ازدواج در نهایت به طلاق می رسد. ما این هشدار را ده سال قبل به مسؤولان دادیم ولی کسی توجه نکرد تا اینکه کار به اینجا رسید.

فاجعه طلاق


دکتر اقلیما می افزاید: در یک کشور خارجی اگر روزانه صد ها نفر طلاق بگیرند مساله ای نیست و خیلی زود فردی که از همسرش جدا شده با فردی دیگر ازدواج می کند ولی در کشور ما طلاق مخصوصا برای خانم ها یک فاجعه است چون باعث از هم گسیختگی یک فامیل می شود. مثلا خواهر و برادر فردی که طلاق گرفته در زندگی خصوصی خود و در ارتباط با همسر خود و خانواده وی دچار مشکل می شوند؛ حتی در برخی موارد زندگی آن ها نیز به همین دلیل با شکست مواجه شده است.
وی ادامه می دهد: از سوی دیگر جامعه ما به زن مطلقه نگاه کامجویانه ای دارد؛ زن مطلقه با درخواست های نامعقولی مواجه می شود، برای پیدا کردن کار و محل زندگی به مشکل برمی خورد و همه این ها او را به جایی می رساند که به سختی می تواند خود را نگاه دارد و دچار لغزش و آسیب نشود.
وی می افزاید: نکته قابل توجه این است که معمولا مردانی که از همسرشان جدا شده اند برای ازدواج مجدد به سراغ زن مطلقه نمی روند و از دختران مجرد خواستگاری می کنند! متاسفانه خانواده ها هم از ترس بالا رفتن سن دخترشان و نگاه جامعه به راحتی با ازدواج وی با مردی که قبلا همسر دیگر داشته-حتی گاهی با وجود اینکه مرد فرزندی هم دارد- رضایت می دهند بدون اینکه حتی گذشته وی را بررسی کنند، جامعه هم به دختر می گوید: زو دتر با این فرد ازدواج کن تا راحت شوی، زیرا از نظر فرهنگی به حدی فشار بر دختری که سنش برای ازدواج بالا رفته زیاد است که مجبور است با هر فرد نامناسبی ازدواج کند و در نهایت هم طلاق بگیرد و به مطلقه ها اضافه شود!

به توصیه های رهبری عمل نکردیم


دکتر اقلیما با بیان اینکه حل معضل ازدواج و طلاق در جامعه برای مسؤولان ما یک مساله فرهنگی است خاطر نشان می کند: دولت برای حل مشکل جوانان تنها راهبردی که تا کنون ارایه داده ازدواج موقت است! چنین توصیه هایی در واقع به نوعی پنهان کردن عامل اصلی و سرپوش گذاشتن بر روی واقعیات است. من سؤالم از مسؤولان و متولیان امور فرهنگی این است که آیا حاضرند دختر خودشان به عقد موقت مردی درآید که چنین مسایلی را مطرح می کنند. وی با اشاره به رهنمودهای مقام معظم رهبری که شایسته سالاری و پاسخگویی را راه حل مشکلات کشور می دانند تاکید می کند: اگر مسؤولان ما این دو توصیه رهبری را سرلوحه خود قرار دهند مشکلات کشور که خود عامل معضلاتی چون طلاق است کاهش می یابد.


حل معضل طلاق از عهده مجلس خارج است


اما مسؤولان کشور به ویژه نمایندگان مجلس در زمینه کاهش آمار طلاق تا کنون چه پیگیری هایی داشته اند؟

داریوش قنبری، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در پاسخ به این پرسش به خبرنگار ما می گوید: ما در کمیسیون اجتماعی مجلس جلساتی با مسؤولان مربوط داریم، آن ها گزارشهایی را ارایه می دهند ما هم توصیه هایی داریم اما در مجموع حل این معضل از عهده مجلس خارج است و با چند طرح و لایحه مشکل افزایش طلاق حل نمی شود.
وی با بیان اینکه حل این معضل نیازمند مجموعه ستادی توانایی است که با اجرای سیاست های مناسب بتواند مانع رشد روزافزون طلاق شود می گوید: این مجموعه اجرایی می تواند در قالب کمیته ملی خانواده فعالیت کند و حداقل اگر شغلی ایجاد نمی شود با جلوگیری از دست رفتن فرصت های شغلی موجود مانع از هم پاشیدن یک خانواده شود. وی راهبردی بودن این کمیته را منوط به همکاری دولت می داند و تاکید می کند: به هر حال دولت باید اعتقادی به تشکیل این کمیته داشته باشد و گرنه این مجموعه نیز در صورت تصویب مانند قوانین دیگر راه به جایی نمی برد.

قبح طلاق از بین رفته است


اما آیا تنها عاملی که موجب افزایش طلاق در جامعه ما شده مسایل اقتصادی است یا عوامل دیگری نیز دخیلند؟
دکتر باقر ساروخانی در کتاب پژوهشی در شناخت واقعیت و عوامل آن، معتقد است: وقتی ارزش های یک جامعه به مرحله بحران می رسند و ارزش های اساسی براساس لذت طلبی، تمتع آنی، مصلحت گرایی فردی، سودگرایی، ماده گرایی و ابزارگرایی استوار می شود، انسان ها صرفا به مصالح خود می اندیشند و همه چیز در چارچوب امور مادی، ملموس و جسمانی خلاصه می شود، ارتباطات انسانی نیز از این شرایط تاثیر می پذیرد. روابط انسانی از بعد معنوی تهی می شود و صرفا در راه التذاذ آنی قرار می گیرد. در این شرایط زوجیت نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و آمار طلاق روز به روز افزایش می یابد.
دکتر سروش ناصری، روان شناس و مشاور خانواده نیز در گفتگو با خبرنگار ما کاهش پایبندی به ارزش های مذهبی و دینی را یکی از دلایل مهم افزایش طلاق درسراسر دنیا می داند و می افزاید: جای تاسف است که کشور اسلامی ما نیز از این تحول در ارزش ها مصون نمانده و هر سال شاهد آمار بالاتری از طلاق در کشور هستیم. وی با اشاره به اینکه وقتی طلاق در جامعه ای عادی جلوه کند افراد با پدیدآمدن جزیی ترین مشکلات به جدایی می اندیشند می گوید: متاسفانه قبح طلاق در جامعه ما نیز از بین رفته و برخی از افراد به خصوص زوج های جوان اولین راه حل مشکل خود را جدایی می دانند در حالی که طلاق هنگامی توصیه می شود که تمام راه ها برای ادامه زندگی مشترک به بن بست رسیده باشد!
این روان شناس با اشاره به اینکه افزایش سطح توقع افراد جامعه، چشم و هم چشمی و تجمل گرایی نیز در بالا رفتن آمار طلاق تاثیرگذار بوده می گوید: در گذشته افراد زندگی مشترک خود را بسیار ساده و با حداقل وسایل آغاز می کردند، و با همه کمبود ها کنار می آمدند؛ جهیزیه عروس و مهریه او هم اندک بود اما امروزه به ویژه در شهرهای بزرگ، توقعاتی از سوی جامعه به افراد تحمیل می شود و اگر مرد به عنوان سرپرست خانواده نتواند این خواسته ها را تامین کند کار به جدایی می کشد.
شاید به همین دلیل در تهران شاهد بالا ترین آمار طلاق هستیم. وی خاطر نشان می کند: وجود فناوری های جدید مانند تلویزیون نیز بر افزایش طلاق در جامعه ما تاثیر داشته است؛ بر اساس آمار ها افراد جامعه ما به طور میانگین نزدیک به پنج ساعت از وقت خود را در محیط خانه به تماشای تلویزیون اختصاص می دهند؛ اما ارتباط گفتاری زن و شوهر تنها 17 دقیقه است یعنی تلویزیون جای ارتباطات خانوادگی را گرفته و مسلم است که کاهش تعامل ارتباطی زن و شوهر منجر به جدایی آن دو می شود. وی با اشاره به اینکه گسترش اعتیاد به مواد مخدر عامل دیگر گسترش روزافزون طلاق در جامعه ماست می گوید: اعتیاد یک آسیب اجتماعی است که خود ریشه در اقتصاد، سیاست و بنیانهای سست یک خانواده دارد؛ به بیان دیگر کمبودهای فرهنگی، اجتماعی و... در اعتیاد فرد به مواد مخدر تاثیر دارد و از سوی دیگر خود اعتیاد یک زندگی را از هم می پاشد. وی تهاجم فرهنگی را از دیگر عوامل گسترش طلاق می داند و تاکید می کند: رواج سبک زندگی غربی به ویژه از طریق ماهواره موجب شده چالشی جدی بین سنت ها و اعتقادات مذهبی مردم با ارزش های مذهبی به وجود آید که طلاق و از بین رفتن نهاد خانواده یکی از نتایج آن است.
وی بداخلاقی، خشونت، بی بندوباری های اخلاقی مرد، عدم تعهد و مسوولیت پذیری، بیکاری و اعتیاد را از دیگر عوامل وقوع طلاق در جامعه ما می داند و خاطرنشان می کند: به طور کلی یکی از مهم ترین عوامل جدایی زوجین ناسازگاری شخصیتی آن ها با یکدیگر و آشنانبودن با اصول همسرداری است. یعنی زن و شوهر درک درستی از روحیات یکدیگر ندارند و حرمتی برای حقوق هم قایل نیستند. بنابراین به دلیل نبود ارتباط و تعامل درست بین آن ها اساس خانواده متزلزل می شود.
وی با اشاره به اینکه در چنین مواردی ممکن است زوجین قبل از طلاق رسمی دچار طلاق عاطفی شوند می افزاید: در طلاق عاطفی با اینکه زن و شوهر زیر یک سقف زندگی می کنند اما نیازهای هم را نمی شناسند، دوست هم نیستند و برای شناخت هم تلاشی نمی کنند.

ضرورت آموزش مهارت های زندگی به جوانان


این مشاور خانواده درباره راهکارهای کاهش طلاق در جامعه می گوید: باید به طلاق به عنوان معضلی جدی نگریست و از عادی سازی آن جلوگیری کرد؛ گام اول در این راستا آشناسازی زوجهای جوان با آداب زندگی مشترک است. وی تاسیس یک نهاد خاص را برای تقویت نهاد خانواده و حل مشکلات زناشویی ضروری می داند و خاطر نشان می کند: این نهاد برای پیشگیری از ازدواج های ناموفق می تواند در دو مرحله قبل و بعد از ازدواج مثمر ثمر باشد؛ در مرحله قبل از ازدواج دختر و پسر می توانند با مراجعه به مشاوران این مرکز خصوصیات شخصیتی خود و طرف مقابل را ارزیابی نموده و در صورت تأیید مشاور ازدواج کنند. پس از ازدواج نیز مشاوران و مددکارن این مرکز می توانند به زن و شوهر ها در بهبود زندگی مشترک و تقویت آن کمک کنند.
وی برگزاری کلاس های آموزش مهارت های زندگی برای جوانان را از دیگر فعالیت های این مرکز می داند و می گوید: جوانان با اصول همسرداری آشنا نیستند و خواسته ها و معیارهای آن ها مطابق با واقعیت نیست. دختر و پسر قبل از ازدواج باید بفهمند هدف از زندگی مشترک چیست، و با دید باز ازدواج کنند و پس از ازدواج چشم بر عیوب طرف مقابل ببندند و این طور فکر کنند که همسرشان بهترین گزینه ای است که ممکن بود با وی ازدواج کنند.
وی تأکید می کند: اگر یک زندگی مشترک براساس شناخت درست از طرف مقابل شکل گیرد منجر به شکست نمی شود بنابراین گام نخست یعنی انتخاب همسر باید درست برداشته شود و اگر دختر و پسر از نظر فرهنگی و اعتقادی با هم سنخیت داشته باشند زندگی آن ها تداوم خواهد یافت و شاهد پدیده شوم طلاق نخواهیم بود.
این روان شناس با تأکید بر نقش رسانه های جمعی به ویژه تلویزیون در تقویت نهاد خانواده خاطر نشان می کند: باید فرهنگسازی لازم صورت گیرد و رسانه ها با آموزش مهارت های زندگی به طور عملی، قبح طلاق را به جامعه یادآور شوند.


منبع: خبرگزاری زنان و خانواده


طلاق وپیامد های آن

طلاق و پیامد های آن

منوچهر قوامی - وکیل پایه یک دادگستری

بیائید به این تراژدی گوش دهید که با فروپاشی خانواده وصیغه طلاق فصل سرد وخموش تنهائی آغاز میشود وبساط گرم کانون خانوادگی در هم میریزد ودر میان این غوغا وهیاهوی تاسف بار ودر برابر این تندباد سخت وسهمگین،کودکان معصوم وبیگناه بیش از همه قربانی این تراژدی غم انگیز میشوند وبا تجربه اولین تازیانه های تلخ زندگی،واژه های زیبای پدر ومادر ویا عبارتی ((بابا ومامان))خانه وکاشانه در آشیانه ودل وذهن کوچکشان رنگ میبازد!!!

آنان که روزگاری در میان فریاد وهلهله وشادی خود ودیگران میرفتند تا به ساختن فردائی روشن در کنار هم خوبی ها وزیبایی های زندگی را معنای دیگری بخشند امروز سرگشته وخصمانه،غریبانه رودر روی یکدیگر قرار گرفته وهر یک دیگری را مقصر قلمداد میکند ومسبب اصلی میداند.

فضای خانه سکوت وبی روح است،فاجعه از راه میرسد،همدلی وصمیمیت وصداقت کم رنگ تر وبی رنگ شده وبا فرو ریختن همه باور های زیبا وکاخ آرزوها،نگاه بیگانه ورمز تلخ جدائی در فضای سرد وخموش خانه فریاد تنهائی میزند.

با کمال تاسف باید بگویم با توجه به تجاربی که در دوران قضاوت خود به ویژه در این گونه دعاوی دارم به جرات میگویم که ابتدا حریم امن ومقدس خانواده با سوءظن،بد بینی،توهین،خیانت،خود خواهی،لجبازی ودروغ های مکرر شکسته شده کینه وعداوت آغاز ووقتی حریم شکسته شد همه چیز پایان می یابد ودر گورستان ندامت وجهالت مدفون میگرددد.

در راهروهای دادگستری ودر مقابل دادگاههای خانواده زنان ومردانی را با چهره های در هم ومضظرب خواهید دید که بی صبرانه به دنبال رهایی از این بن بست وفراراز تلخی ها وخستگی هایی که زندگی را به کامشان تلخ نموده است میباشند وباز چهره های پریشان مراجعانی را که سر در گریبان وبهت زده بر روی نیمکت های سرد وبی روح رنگ ورو رفته راهرو به انتظار نوبت نشسته اند وبه فردای تاریک ومبهم خویش می اندیشند که بیش از هر چیز نظر شما را به این چهره های غمگین وافسرده جلب مینماید.

اینگونه افراد در برابر سئوال خبر نگاران وکارشناسان ومددکاران که چه عاملی مسبب این اختلاف ونهایتا متارکه شده است،با عنوان نمودن مسائلی چون عدم تفاهم اخلاقی واختلافاتت خانوادگی،تحصیلی ،مشکلات اقتصادی ونظایر آن مواجه خواهند شد،در حالی که معتقدم زندگی گذشت از  جانب طرفین،اغماض از بعض مسائل پیش پا افتاده،تحمل وصبر در مقابل نا هماهنگی های جزئی،چشم پوشی از زرق وبرق دنیوی،تفکر واندیشه در فردای بچه ها و...میتواند موجبات اطفای آتش خشم ورفع غائله از این مصیبت گردد.

اسلام زناشوئی را پایه هستی وتنها راه برای آبادانی جهان میداند وسفارش میکند که در تشکیل خانواده اختیار کامل ورضایت طرفین باید رعایت شودوخطاب به مرد ها تاکید میکند((خیرکم عندالله خیرکم لاهه))یعنی بهترین شما در برابر خدا،بهترینتان نسبت به خانواده است ونیز به زنان تذکر داده است که ((ان رضاالزوج من رضاءالله))یعنی خشنودی شوهر از رضایت خداست.

پدیده طلاق هم از بعدکمی وهم از بعد کیفی بر جمعیت یک جامعه تاثیر منفی میگذارد وسبب میشود تا فرزندانی محروم از عواطف نعمات خانواده تحویل جامعه شوند که مسلما با مشکلات روانی بسیاری مواجه خواهند شد.

در خاتمه معتقدم که کارشناسان حقوقی واجتماعی،رسانه هی گروهی،مطبوعات وهمه مردم به یاری یکدیگر وبا تغییر نگرش های غلط در جامعه نسبت به طلاق،زمینه ادامه یک زندگی مستقل وسالم را در صورت جدائی ومفارقت زوجین ایجاد نمایند.

پرسمان فقهی

پرسمان فقهی

مبلغ نفقه طبق قانون چقدر است و آیا غیر از خرجی است؟ چرا؟ پس نفقه چیست؟

نفقه یعنی تأمین هزینۀ زندگی زن که باید توسط شوهر پس از عقد ازدواج پرداخت گردد. بر همین اساس ماده 1107 اصلاحی 1381 قانون مدنی میگوید: «نفقه عبارت است از همه نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل مسکن، البسه (لباسها)، غذا، اثاث منزل و هزینه های درمانی و بهداشتی و خادم در صورت عادت یا احتیاج به واسطۀ نقصان یا مرض» قبلاً ماده 1107 قانون مدنی نفقه را محدود به مسکن و البسه و غذا و اثاث البیت و خادم میدانست و نیازهای دارویی و بهداشتی آرایشی را مورد لحاظ قرار نداده بود و همین امر باعث انتقادهای نسبت به این ماده شده بود. تا اینکه پس از اصلاح این ماده، نفقه زن شامل هر نیازی میشود که برای زندگی متعارف نیاز است؛ بنابراین در صورتی که زن مریض شود حتی اگر هزینه های زیادی بخواهد، شوهر مکلف به پرداخت آن است. در فقه امامیه، نظر مشهور به استناد آیۀ: «عاشروهن بالمعروف، با زنان به نکوئی رفتار کنید.» (نساء 19) رعایت وضعیت و شرایط زن را به نشانۀ (معروف)، ملاک تعیین نفقه قرار دادهاند.
بنابراین دیدگاه، توانایی مرد برای پرداخت نفقه مورد لحاظ نیست. بلکه وضعیت و شرایط زن ملاک تعیین مقدار نفقه میباشد و بدین منظور جهت تعیین وضعیت و محتوای نفقه رجوع به عرف را لازم میدانند. در صورت اختلاف در مقدار نفقه، محاسبه میزان آن بر مبنای شئونات خانوادگی زن و عرف و عادت ساکنان هر منطقه و وضع مالی مرد، بر عهده دادگاه خانواده خواهد بود که با توجه به معیارهای یادشده، مقدار و مبلغ نفقه را تعیین خواهد کرد.
مراجع عظام تقلید نیز می فرمایند: «نفقه زن - که تأمین آن بر عهده شوهر است - عبارت است از: تهیه غذا، پوشاک، وسایل زندگى، هزینه معالجه و درمان و مسکن (درحد متعارف و مناسب با شأن زن).(امام خمینى، تحریر الوسیلة، ج 2، النفقات، م 8 ؛ آیت‏اللّه صافى، هدایة العباد، ج 2، النفقات، م 8 ؛ آیت‏اللّه تبریزى، منهاج الصالحین، ج 2، النفقات ؛ آیت‏اللّه وحید، منهاج الصالحین، ج 3، النفقات ؛ آیت ‏اللّه فاضل، جامع المسائل، ج 2، س 1310 ؛ آیت ‏اللّه سیستانى، منهاج الصالحین، ج 3، م 420 ؛ آیت ‏اللّه مکارم، توضیح المسائل، م 2062 ؛ آیت ‏اللّه نورى، توضیح المسائل، م 2408 ؛ آیت ‏اللّه بهجت، توضیح المسائل،م 1897 ؛ آیت ‏اللّه خامنه ‏اى، استفتاءات، س 383).
نفقه نوعی مسئولیت مالی است که با شرایط خاص خود بر عهده ای اشخاص گذاشته می شود، هر چند زن تمکن مالی نیز داشته باشد. برای آگاهی بیشتر شما در این مورد به برخی از مباحث مرتبط با نفقه اشاره می نماییم:

شرایط پرداخت نفقه:

1) عقد دائم: نفقه برای عقد ازدواج دائم میباشد و در عقد موقت زن مستحق نفقه نمی باشد.
2) عدم نشوز زن: همین که زن حاضر به ایفای وظایف زناشویی باشد، مستحق نفقه خواهد بود و در صورت امتناع از وظائفی که قانوناً بر عهده اوست، مستحق نفقه نخواهد بود. زیرا، فلسفۀ تعیین نفقه برای زن، استحکام خانواده و حمایت از زندگی مشترک میباشد، زن در صورتی مستحق نفقه خواهد بود که بدون دلیل از وظایف زناشویی امتناع نکند؛ در حقیقت حکم ماده 1106 قانون مدنی: (در عقد دائم نفقۀ زن به عهدۀ شوهر است)، مقید است به ماده 1108 قانون مدنی: (هرگاه زن بدون مانع مشروع از ادای وظایف زوجیت امتناع کند، مستحق نفقه نخواهد بود.) در اصطلاح حقوقی و فقهی به زنی که از وظایف زناشویی امتناع کند، ناشزه گفته میشود و ناشزه نفقه ندارد.

دلایل وجوب نفقه بر مرد:

درفلسفه وجوب نفقه زن برمرد علاوه برآیات وروایات متعدد، می توان گفت : چون وظیفه اصلی زن رسیدگی به امور فرزندان و سر و سامان دادن خانواده می باشد، تهیه نیازمندی های خانواده از وظایف پدر به شمار می رود. مرد به عنوان چهره برجسته خانواده، وسایل و امکانات تربیت فرزندان و اداره منزل را برای زن فراهم می نماید، چه، از طریق مادران صالح می توان صلح و آزادی آفرید و خیر و سعادت را برای خانواده و جامعه به ارمغان آورد. گویا اسلام میخواهد در برابر تمکین و اطاعت زن از شوهر خویش چنین هزینهای را بر مرد واجب کند و بدین وسیله تعامل دو جانبه و تساوی حقوق را به اجرا درآورد. از سوی دیگر، رنج طاقتفرسای تولید نسل، برعهدۀ زن است و این امر نیروی بدنی و توانایی کاری زن را کاهش میدهد. همچنین باقی ماندن جمال و نشاط زن، مستلزم آسایش بیشتر است و این با کار دائمی خارج از منزل منافات دارد. نیز ساختار وجودی زن و عواطف خاص او با درون منزل سازگارتر بوده و ویژگی جسمی و روحی مرد با کار و تلاش در خارج منزل تناسب دارد.

ضمانت اجرای نفقه:

برای دریافت نفقه، توافق طرفین مقدم بر هر چیزی است و اصولاً در روابط خانوادگی اخلاق و توافق مقدم بر مسائل قضایی است، ولی در صورت خودداری شوهر از پرداخت نفقه، زن میتواند به دو صورت حقوقی و کیفری نسبت به حق خویش اقدام نماید.
1) کیفری:

شکایت کیفری به دادسرا به اتهام ترک انفاق که پس از بررسی و اثبات آن، دادگاه مردی را که با داشتن استطاعت از پرداخت نفقه خودداری کرده، طبق ماده 642 قانون مجازات اسلامی از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس محکوم میکند. البته در این روش مجازات شوهر، برای عدم پرداخت نفقه است و نمیتوان از او نفقه را دریافت کرد و برای مطالبه نفقه که امر حقوقی است، باید به دادگاه حقوقی مراجعه کرد.
2) حقوقی:

زن با ارائه دادخواست مطالبه نفقه به دادگاه خانواده، شوهر را ملزم به پرداخت نفقه میکند. در صورت عدم اعسار(توانائی مالی) زوج و توانایی بر پرداخت نفقه، زوج ملزم به پرداخت میشود. نفقه زوجه نه تنها شامل ایام جاری زندگی می شود، بلکه نفقۀ ایام گذشته نیز از طریق ارائه دادخواست حقوقی به دادگاه خانواده قابل مطالبه است و در صورت محکومیت مرد، مشمول قانون نحوۀ اجرای محکومیتهای مالی میشود.

چرا در مورد دادن نفقه شرافت زن مورد توجه قرار می گیرد نه شرایط اقتصادی مرد؟ این در حالیست که مرد به خواستگاری می رود و این زن است که مرد را با شرایط اقتصادی قبول می کند. زن می تواند اگر مرد شرایط اقتصادی خوبی ندارد قبول نکند؟

دلیل وحکمت اینکه مرد بایستی متناسب با شئون همسر نفقه را تامین کند چند وجه را می توان اشاره کرد:
1) در تعیین میزان انفاق، نیاز و شئون فرد در نظر گرفته می شود و این فقط مخصوص به نفقه همسر نیست، بلکه در مورد میزان انفاق از زکات و صدقه به افراد نیاز مند نیز همین ملاک حکم فرماست. به عنوان مثال میزان اعطای صدقه به فرد تاجری که از بهترین غذا ها برخوردار بوده و در حال حاضر ورشکست شده است با فرد فقیری که از همان ابتدا به تکه ای نان بسنده می کرده است متفاوت است.
در حدیث موثّق از امام صادق (ع) روایت است که از آن حضرت پرسش شد آیا درست است به کسى که داراى خانه و خدمتکار است، زکات داده شود؟ فرمود: «آرى مگر آن که خانه‏اش درآمد داشته باشد که در آن صورت آنچه براى هزینه خود و خانواده‏اش کفایت کند از آن جدا مى‏کند و اگر درآمد آن، هزینه خود و عائله‏اش را ازحیث خوراک و پوشاک و دیگر احتیاجات بدون هیچ اسراف کفایت نکند زکات بر او حلال است، و اگر کفایت کند نه.»
2) نفقه همسر هم به شئون و حال او بستگی دارد. از طرفی شئون و وضعیت مالی و رفاهی خانم امری روشن و هویدا است که بر اساس این وضعیت مرد می تواند به حسابگری بپردازد که آیا می تواند نفقه او را در حدود شئونش تامین کند یا نه و بعد از این حسابگری همسر مورد نظرش را انتخاب و گزینش کند. در حالی که وضعیت مالی و میزان سرمایه مرد قابل مخفی کردن یا تدلیس و پنهان کاری است. چه بسا مردانی که به خاطر عشق زودگذر و احساسی نسبت به یک دختر از طبقه مرفه خود را ثروتمند جا زده و با مانورهای متقلبانه و وعده و وعید صلاحیت کذایی خود را برای تامین زندگی همراه با رفاه دختر مورد نظرشان ثابت می کنند و بعد از ازدواج مشخص می شود که امکان تامین نفقه را ندارند.
از این نکته فهمیده می شود که با وجود اینکه مرد به خواستگاری زن می رود و زن امکان انتخاب دارد، ولی زن همیشه نمی تواند، مردی را که امکانات مالی مناسب با وضعیتش ندارد را تشخیص دهد و یا به لحاظ شدت احساسات و عواطف ممکن است قدرت تصمیم گیری صحیح نسبت به این امر را نداشته باشد. لذامرد موظف شده است که نیازمندی های زن را مناسب با شأن او تامین نماید.
3) از طرفی این اختیار برای مرد در گزینش قوی تر است. مانند فردی که به مغازه خاصی می رود تا میوه خریداری نماید و مغازه دار میوه گران قیمتی را به آن عرضه می کند. در حقیقت این خریدار است که تصمیم نهایی را می گیرد و از اختیار قوی تری برخوردار بوده است. چرا که اولاً اختیار گزینش مغازه خاصی را داشته است و ثانیاً اختیار خرید یا عدم خرید میوه را دارد.
در مورد ازدواج هم اختیار مرد و وسعت گزینش او قوی تر از زن است، چرا که اولاً اختیار و آزادی دارد نسبت به اینکه برای خواستگاری به چه خانه ای و در چه سطحی از طبقات اجتماعی اقدام نماید . ثانیاً اختیار دارد در صورت پذیرش و موافقت خانم ازدواج با او را بپذیرد یا از آن سر باز زند. اتفاقاً در صیغه عقدی که بین زن و مرد اجرا می شود، هم همین ترتیب حاکم است. یعنی اول زن خود را برای ازدواج با شرایط و قواعد خاص عرضه می کند (وظیفه ایجاب با زن است) و مرد با پذیرش این شرایط و قواعد حق و اختیار قبول یا رد را دارد. (حق قبول با مرد است).
ازجمله این قواعد و شرایط که در عقد ازدواج نهفته است، تأمین نفقه زن متناسب با وضعیت و شئون اوست.