آیا اعمال حق شفعه در مورد آپارتمان ها قابل قبول میباشد؟

آیا اعمال حق شفعه در مورد آپارتمان ها قابل قبول میباشد؟

به موجب احکام فقهی ومقررات مدنی ،حق شفعه وقتی آشکار میگردد که فقط دو نفر در مال غیر منقول قابل تقسیمی شریک باشند ویکی از دو شریک حصه مالکانه خود را به عقد بیع به ثالثی منتقل کند فلذا با تحقق عقد ورعایت شرایط صحت عقد بیع ورعایت شرایط صحت عقد بیع به ثالثی منتقل کند فلذا با تحقق عقد بیع ورعایت شرایط صحت عقد بیع،حق شفعه آشکار میگردد واین معنی را ماده 808 قانون مدنی درفراز اول خود بدین صورت بیان کرده است:(هرگاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو نفر مشترک باشد ویکی از دو شریک حصه خود را به قصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند،این حق را قانون برای شریک دیگر شناخته است حق شفعه میگویند ووصاحب آن شفیع نامیده میشود) بنابراین وقتی برای کسی حق شفعه پیدا شد صاحب ان یعنی شفیع میتواند با اراده خود قیمتی را که مشتری به بایع (فروشنده)داده است عینا به او بدهد وبدون موافقت شریک قبلی(بایع)ویا مشتری فقط با اعمال اراده یک طرفه خود،حصه مبیعه را تملک نماید،این حق که فقه وقانون برای شفیع شناخته،استثناء براصل مالکیت است وچون نتیجه اعمال اراده یک طرف میباشد بنابراین از ایقائات است.(1)

با توجه به آنچه گفته شد چون به موجب احکام فقهی ومقررات قانون مدنی،اگر بنا ودرخت بدون زمین فروخته شود احکام شفعه بر آن جاری نخواهد بود،این سوال پیش می آید اگر آپارتمان ها که معمولا اعیانی با حق استفاده مشاعی از زمین مجموعه آپارتمان ها فروخته میشود بین دو نفر مشترک باشد مورد عقد واقع گردد ویکی از دو شریک حصه خود را با ثالثی منتقل نماید آیا شریک دیگر حق اخذ به شفعه دارد یا خیر؟

در پاسخ باید گفت در آپارتمان ها که ساختمان بدون زمین فروخته میشود(البته با حق اشتراکی از زمین زیر آن)وعنایت به ماده 809 قانون مدنی که میگوید: (هر گاه بنا ودرخت بدون زمین فروخته شود حق شفعه نخواهد بود) و با توجه به این که در آپارتمان ها علی رغم قانون ومقررات مربوط به مالکیت املاک مشاعی،مالکیت هر آپارتمان در زمین مشترک حالت خاصی را مثلا تحت عنوان بقای همان آپارتمان در زمین مشاعی واحد دارد ولاغیر وهر آپارتمان فقط حق استفاده مشترک ومشاعی از زمین زیر آپارتمان رادارد ومالکیت اختصاصی بر آن را فاقد است به صراحت میتوان گفت که مطابق قانون مدنی ومقررات مربوط به تملک،درآپارتمان ها تحت هیچ صورت وحالتی اعمال حق شفعه قابلیت تصور و اجرا نمی باشد.

پی نویس:


1-ایقاع عملی است قضایی ویک طرفه که به صرف قصد انشا ورضای یک طرف منشا اثر حقوقی شود بدون این که تاثیر یک طرفی قصد ورضای مذکور ضرری به غیر داشته باشد
.

نوشته : استاد منوچهر قوامی - وکیل پایه یک دادگستری


مسئولیت كیفری و مدنی پزشك ( قسمت اول )

مسئولیت كیفری و مدنی پزشك

چكیده: در این مقاله ابتدا دیدگاه فقهای عظام اعم از شیعه یا سنّی با رعایت شرایطی دربارة دو مبنای «طبابت واجب كفایی است» و «قاعدة احسان» بررسی شده است. سپس نگارنده به مسئولیت كیفری یك پزشك از لحاظ تعریف این اصطلاح، مواد قانونی و ... توجه كرده است.

در پایان اقوال فقهای عظام در مورد مسئولیت مدنی همچنین شرایط عدم مسئولیت پزشكی ومسألة برائت مورد دقت واقع شده است.

كلید واژه‏ ها:  قاعدة احسان، طبابت واجب كفایی است، مسئولیت پزشكی، مسألة برائت، مسئولیت مدنی.

تاریخچة پزشكی بشر از بدو تكوین انسان تاكنون در صحنة پیكار برای تندرستی و سالم زیستی اهمیت ویژه ‏ای دارد. دراینكه چه زمان و دركجا و به وسیلة چه كسی بنیان علم طب و جراحی به نفع بشر گذاشته شده، حرفها بسیار است ولی قدر مسلّم اینكه كشف علم طبابت را نمی‏توان در یك قوم یا ملتی خاص محدود و محصور كرد. جادوگران یمن تا كاهنان بابل در آفرینش این دانش حیرت ‏انگیز و حیاتی بشر شریكند، چه بسا أقوامی كه روزگاری با استفاده از اصول و قواعد علوم پزشكی دردها و آلام دردمندان زمان را مداوا می‏كردند و در كشاكش تهاجمات طومار حیاتشان به هم پیچیده و از صحنة حیات فراموش شده‏اند ولی دانش آنان در قالب موازین علمی نسل در نسل به بازماندگان و اقوام دیگر انتقال یافته و در مسیر جاویدان تاریخ به راه خود ادامه می‏دهد.

هدف نهایی علم طبابت، پیشگیری و درمان مرض و صدمه، آسوده كردن دردمندان و رهایی آنها از چنگال بیماری است. اگر در گذشته مردم و حكیمان بر اساس نیاز روابط خود را تنظیم می‏كردند و از این گذر تا حدّی از آلام دردمندان تسكین می‏یافت، امروزه از یكطرف با وجود پیشرفتهایی شگرف كه نصیب علم پزشكی شده تا حدّی كه عمیقتر از گذشته به ایراد جرح و قطع نسوج بدن جهت سلامت می‏پردازند و از طرف دیگر با دخالت قوای حاكم كه باگذشت زمان سعی بر این دارد تمامی رفتارهای فرد در اجتماع را تحت قواعد خاصی درآورد تا هركس به حقوق و تكالیف خود اهتمام ورزد، رابطة بیمار و پزشك تحت نظم و قانون درآمده است كه در بند 2 مادة 59 قانون مجازات اسلامی به برخی از این روابط اشاره می‏كند. علی القاعده ایراد جرح با هر قصد و انگیزه‏ای خلاف قانون است و مرتكب آن تحت تعقیب و مجازات قرار می‏گیرد. اینكه افراد خاصی به امتیاز حرفه‏شان مصون از آن باشند استثنا و خلاف قاعده‏ای است كه نیاز به نص قانونی دارد، به همین لحاظ این ماده در مقام شمردن شرایطی جهت عدم تعقیب كیفری اشخاص واجد صلاحیتی است كه اعمال طبی یا جراحی انجام می دهند كه در واقع انجام این اعمال مبتنی بر دو اذن قانونگذار و بیمار است. مسألة دیگر مسئولیت مدنی این اشخاص در صورت تشدید بیماری در اثر عملیات پزشكی علی‏رغم رعایت موازین علمی و فنی و نظامات دولتی است كه مادة 319 قانون مجازات اسلامی صراحتا˝ در رفع مسئولیت كیفری پزشك برآمده اما مسئولیت مدنی پزشك را مرتفع نساخته است. به هر حال در تجزیه و تحلیل مانحن فیه از دو جنبة نظری و قانونی به بحث پرداخته شده است.


دیدگاه  فقهای عظام
فقهای عظام اعم از شیعه یا اهل سنّت بر اساس مبانی و اصول نشأت گرفته از دین مبین اسلام با رعایت شرایطی به ارتفاع مسئولیت پزشك قائل شده‏اند كه قبل از پرداختن به نظریات آنها، به بررسی دو مبنا می‏پردازیم:

الف. طبابت «واجب كفایی» است:
  برپا بودن جامعه و چرخیدن نهادهای آن به آثار ناشی از سلامت جسمی و روحی افراد وابسته است. لذا جامعه از بدو تكوین به طبیب و طبابت به لحاظ فایدت به دیدة احترام نگریسته و بزرگترین مصالح از نظر هر مذهبی (از جمله اسلام) حفظ و سلامت نفس[2] اعم از جان وعضو است. به همین جهت طبابت از ضروریات و نیازمندیهای زندگی اجتماعی محسوب می‏شود كه بزرگان دین درمقام ارزشگذاری و اهمیت دادن به آن، علم را به دو بخش علم الأبدان (طبابت) و علم الأدیان (الهیات) تقسیم كرده‏اند]كلینی1413 ج 1: 37[. فقها نیز در بحث واجب كفایی به عنوان مثال متعرض آن شده‏اند. بدین تفصیل كه جامعه واعضای آن باید خود را در قبال أمراضی كه سلامت هر فرد را تهدید می‏كند، مسئول ببینند ولی در صورتی كه عضوی از این جامعه تحت عنوان پزشك كه متخصص این امور است درصدد رفع این خطر برآمد دیگر تكلیف از عهدة دیگران ساقط می‏شود. حال مسأله این است كه اگردر اثر این فعل طبیب، خساراتی به بار آید از دید این بحث، طبیب تا چه اندازه‏ای مسئول است؟ به نظر می‏رسد وقتی انجام فعلی مثل معالجه برای جامعة اسلامی واجب شد و صاحب صلاحیتی نیز با عمل به فنون طبابت به نمایندگی از جامعه با أخذ رضایت و برائت قبلی خود را مكلف به انجام آن دید، بعید است در قبال عواقب ناگواری، مسئولیت جزایی یا مدنی پیدا نماید، چون منتفع اصلی عمل پزشك، مریض و جامعه است و مطابق این قاعدة مهم فقهی «مَن لَه الغنم فَعَلیه الغُرم»( جعفری لنگرودی 1377: 787) [3].

اگر قرار است جبران خسارتی شود متوجه خود مریض و جامعه می‏باشد. البته اكثر فقها وارد بحثی بدین شكل نگردیده ‏اند، ولی عبدالقادر عوده در كتاب خود (1373 ج1: 331) با بیان قاعدة كلی، مستنبط از فقه اهل سنّت، درخصوص مسئولیت پزشك معتقد است كه وقتی چیزی واجب شد و مقید به هیچ شرطی نگردید در صورتی كه عمل به آن موجب خسارت گردد، مسئولیتی متوجه پزشك نخواهد بود.

ب. قاعدة احسان: مبنای دیگری كه در مورد رفع مسئولیت پزشك می‏توان از محتوای كلام فقها بر اساس آیة شریفة «ما عَلَی الْمُحسِنیِنَ مِن سَبِیلٍ»  ] توبه: 91 [  به دست آورد، قاعدة احسان است. البته شمول این قاعده به لحاظ انطباق مفهوم آن با اعمالی كه از  روی حُسن نیت و صداقت انجام می‏گیرد، بر مصادیق زیادی قابل تعمیم است كه از جملة آنها می‏توان عمل پزشك را نام برد. صاحبنظران مسائل فقهی غالبا˝  كاربرد این قاعده را در مواردی می‏دانند كه ضرری ناخواسته یا گریزناپذیر به دلیل انجام عمل صادقانه و خیرخواهانه‏ای محقق شود (كلینی1413 ج 6: 48)

یعنی در مانحن فیه اگر طبیبی مطابق دانش طبابت و تحصیل برائت از مریض با قصد  و احتمال علاج وی دست به عملیات درمانی بزند و حاصل زحماتش برحسب اتفاق پیشامد و ضرری ناخواسته باشد مطابق این قاعده باید پزشك  را به حال خود گذاشت و مسئولیتی متوجه او نكرد چون طبابت روی این مریض از موارد أعمال حَسَن است و در نتیجه طبیبی كه  تعدی وتفریط نكرده است از مصادیق محسنین می‏باشد.[4] از احادیث زیر این برداشت می‏شود چون درغیر این صورت علاج بسیاری از بیماران به بن‏بست می‏كشد یعنی اگر بیمار را به حال خود رها كنیم خدشه در سلامتی او ایجاد می‏گردد ولی در صورت مداوا و جراحی احتمال نجات او هست، در اینجا بدون شك اقدام به معالجة او هرچند ممكن است موجب خطر گردد جایز است، شاهد این سخن روایات متعددی است كه از ائمة معصومین(ع) در این زمینه نقل شده است؛ از جمله روایتی كه احمد بن اسحاق نقل می‏كند: «فرزندی داشتم كه گرفتار سنگ كلیه یا مثانه شد به من گفتند تو شریك خون فرزندت هستی ناچار نامه‏ای به امام حسن عسگری(ع) نوشتم، حضرت در جواب فرمودند: تكلیفی بر عهدة شما به خاطر آنچه كه انجام دادی نیست، هدف تو معالجه بود ولی اجل او در آن بوده كه انجام شده» (كلینی1413 ج 6: 53)

  حدیث دیگری از امام صادق(ع) در این زمینه نقل شده كه شكافتن زخمها و سوزاندن زخم و استفاده از بعضی موارد سمّی برای معالجه اشكال ندارد هرچند گاهی منجر به مرگ بیمار شود ( كلینی1413 ج 8: 193-194) در صحیحة أبان ابن تغلب از امام صادق(ع) روایت شده است:

قال(ع): كان المسیح(ع)  یقول: إن التاركَ شفاء المجروح مِن جُرحِه شَریكُ جارحِه، لامَحاله و ذلك إن الجارحَ أرادَ فساد المجروح، و التارك لاشفائه لَم یَشاءَ صلاحاً فاذا لم  یَشأ صلاحُه فقد شاء فسادُهُ إضطراراً فكذلك لاتُحد ثوابا لحكمةِ غیر أهلها فتجهلوا و لاتمنعوها أهلها فتأثموا فلیكن أحدكم به منزله الطبیب ألمداوی اِن رأی موضعاً لدوائه و الا أمسك(حر عاملی 1412 باب 4 ح 2؛ ج 5 باب 2؛ كلینی 1413 ج 8: 345)

یعنی حضرت مسیح(ع) فرمود: «كسی كه معالجة مجروحی را ترك  بكند، بی ‏تردید در گناه با عوامل جراحت وی شریك است. زیرا جارح، فساد مجروح را اراده نموده است و تارك شفای مجروح، اصلاح را اراده نكرده است و هرگاه كه اصلاح وی را اراده نكند، اضطراراً فساد مجروح را اراده كرده است و حكمت را به نااهل نگویید كه نادانید و از اهل آن نیز دریغ مدارید كه گناهكارید و باید هر یك از شما همانند طبیب با تجربه‏ای باشید كه اگر موضع و موردی را برای مداوا یافت، مداوا كند و الا از درمان دست برمی‏دارد». شاید ممكن است اشكال شود كه به دلیل عموم قاعدة «لایبطل دم امرنی مسلم» باید ضمانت دیه را ثابت دانست. در پاسخ می‏گوییم ما هم معتقد به سقوط دیه نیستیم، بلكه در اینگونه موارد چون طبیب از باب قاعدة احسان و وجوب معالجه اقدام نموده است، دیه از بیت المال پرداخت می‏شود.

مسئولیت كیفری پزشك

تعریف مسئولیت پزشكی
بعضی از نویسندگان در تعریف مسئولیت پزشكی گفته‏ اند: مسئولیت پزشكی عبارت است از اثر جنایت پزشك مانند قصاص، تعزیر یا ضمان.

از نظر ایشان مسئولیت پزشكی می‏تواند دارای دو جنبة اخلاقی و حرفه ‏ای باشد، جنبة اخلاقی آن به اخلاق و آداب عمومی كه واجب است پزشك آنها را مراعات نماید، تعلق دارد و جنبة حرفه‏ای آن متعلق به حرفة پزشكی و قواعد و اصولی است كه پزشك ملزم به انجام آن می‏باشد. موجبات مسئولیت پزشك را اینگونه دسته‏ بندی كرده ‏اند:

1ـ عمد؛ 2ـ خطا؛ 3ـ مخالفت با اصول حرفة پزشكی؛ 4ـ ندانستن اصول حرفة پزشكی؛ 5ـ تخلف از اذن بیمار؛ 6ـ تخلف از اذن ولی بیمار؛ 7ـ فریب؛ 8ـ ترك معالجه؛ 9ـ معالجات ممنوع؛ 10ـ افشای اسرار بیماران. بنابراین موضوع مسئولیت پزشكی بررسی انواع جنایات پزشك، اثبات اینكه آیا این جنایات سبب ایجاد مسئولیت برای او می‏شود یا خیر، بیان چگونگی اثبات آن علیه پزشك و ذكر آثاری كه بر این اثبات مترتب است، می‏باشد. بعضی دیگر از حقوقدانان مسئولیت پزشك را از اقسام مسئولیت حرفه‏ای می‏دانند و بنابراین نخست باید مسئولیت حرفه‏ای را تعریف كنیم. قبلا˝ گفته شد كه مسئولیت انواع مختلفی دارد، اینك از دیدگاه دیگر ممكن است مسئولیت با توجه به حرفة شخص و در بین صنف خاصی مورد نظر باشد، در این صورت چنانچه فردی از آن حرفه مرتكب اعمالی بر خلاف اخلاق، عرف یا مقررات آن حرفه گردد، با او برخورد می‏شود. به همین ترتیب در حرفة پزشكی مجموعة قواعد و مقرراتی وجود دارد كه رعایت آنها از طرف پزشكان لازم است و در صورت تخلف مجازاتهایی بر متخلفین اعمال می‏شود. این مسئولیت را كه ناشی از تقصیر انضباطی می‏باشد، مسئولیت حرفه ‏ای می‏گویند.

ممكن است فردی مرتكب خطای حرفه ‏ای شود كه با توجه به نتیجه ‏اش مسئولیت جزایی، مسئولیت مدنی یا تنبیه انضباطی برای او در نظر گرفته شود. در مواردی هم امكان دارد كه دارای مسئولیت توأم جزایی و مدنی باشد یا علاوه بر اینها از نظر انضباطی نیز مسئول شناخته شود.

بررسی مواد قانونی

قانون مجازات اسلامی در بخش دیات چنین مقرر می‏دارد:

مادة 294: دیه مالی است كه به سبب جنایت بر نفس یا عضو به مجنی علیه یا به ولی یا اولیای دم داده می‏شود.

مادة 295: دیه در مواردی پرداخت می‏شود كه یكی از آن، مورد زیر است:

ـ قتل یا جرح یا نقص عضو كه به طور خطای شبه عمد واقع می‏شود و آن در صورتی است كه جانی قصد فعلی را كه نوعا˝ سبب جنایت نمی‏شود، داشته باشد و قصد جنایت را نسبت به مجنی علیه نداشته باشد مانند آن كه كسی را به قصد تأدیب به نحوی كه نوعا˝ سبب جنایت نمی‏شود، بزند و اتفاقا˝ موجب جنایت گردد یا طبیبی مباشرتا˝ بیماری را به طور متعارف معالجه كند و اتفاقا˝ سبب جنایت او شود.

تبصره: هرگاه بر اثر بی‏احتیاطی یا بی‏مبالاتی یا عدم مهارت و عدم رعایت مقررات مربوط به امری قتل یا ضرب یا جرح واقع شود به نحوی كه اگر آن مقررات رعایت می‏شد حادثه‏ای اتفاق نمی‏افتاد قتل یا ضرب یا جرح در حكم شبه عمد خواهد بود. قانون مجازات در بخش موجبات ضمان چنین مقرر می‏دارد:

مادة 316: جنایت اعم از آنكه به مباشرت انجام شود یا به تسبیب یا به اجتماع مباشر و سبب، موجب ضمان خواهد بود.

مادة 317: مباشرت آن است كه جنایت مستقیما˝ توسط خود جانی واقع شده باشد.

مادة 318: تسبیب درجنایت آن است كه انسان سبب تلف شدن یا جنایت علیه دیگری را فراهم كند و خود مستقیما˝ مرتكب جنایت نشود به طوری كه اگر نبود جنایت حاصل نمی‏شد، مانند آن كه چاهی بكند و كسی در آن بیفتد.

مادة 319: هرگاه طبیبی گرچه حاذق و متخصص باشد در معالجه‏هایی كه شخصا˝ انجام می‏دهد یا دستور آن را صادر می‏كند هرچند با اذن مریض یا ولی او باشد باعث تلف شدن جان یا نقص عضو یا خسارت مالی شود، ضامن است.

مادة 320: هرگاه ختنه‏ كننده در اثر بریدن بیش از مقدار لازم موجب جنایت یا خسارت شود، ضامن است گرچه ماهر بوده باشد.

مادة 321: هرگاه بیطار و دامپزشك گرچه متخصص باشد در معالجه حیوانی هرچند با اذن صاحب او باشد موجب خسارت شود، ضامن است.

مادة 322: هرگاه طبیب یا بیطار (دامپزشك) و مانند آن قبل از شروع به درمان از مریض یا ولی او یا از صاحب حیوان برائت حاصل نماید، عهده‏دار خسارت پدید آمده نخواهد بود.

همچنین در باب حدود مسئولیت جزایی كه مواد 49 تا 62 را شامل می‏شود چنین آمده است: مادة 59 مورد زیر جرم محسوب نمی‏شود.

ـ هر نوع عمل جراحی یا طبی مشروع كه با رضایت شخص یا اولیا یا سرپرستان یا نمایندگان قانونی آنها و رعایت موازین فنی و علمی ونظامات دولتی انجام شود در موارد فوری اخذ رضایت ضروری نخواهد بود.

مادة 60: چنانچه طبیب قبل از شروع درمان یا اعمال جراحی از مریض یا ولی او برائت حاصل نموده باشد ضامن خسارت جانی یا مالی یا  نقص عضو نیست و در موارد فوری كه اجازه گفتن ممكن نباشد طبیب ضامن نمی‏باشد ( قوانین و مقررات  جزایی)

مسئولیت مدنی پزشك

برای اینكه ببینیم پزشك در چه صورت دارای مسئولیت است نخست باید با ماهیت مسئولیت پزشكان در نظام حقوقی ایران آشنا شویم.

مادة اول قانون مسئولیت مدنی مقرر می‏دارد: «هركس بدون مجوز قانونی، عمدا˝ یا در نتیجة بی‏احتیاطی به جان یا سلامتی یا مال یا آزادی یا حیثیت یا شهرت تجارتی و یا به هر حق دیگری كه به موجب قانون برای افراد ایجاد گردیده لطمه‏ای وارد نماید كه موجب ضرر مادی یا معنوی دیگری شود، مسئول جبران خسارت ناشی از عمل خود می‏باشد».

بنابراین هدف از مسئولیت مدنی جبران خسارت زیان دیده است و نیز مسئولیت مدنی به دو نوع قراردادی (ضمان ناشی از عقد) و قهری(ضمان ناشی از قانون) تقسیم می‏شود.

ضرر اگر ناشی از نقض تعهد میان مسبب ضرر و زیان دیده باشد مسئولیت قراردادی به وجود می‏آید و اگر به دلیل نقض تعهد قانونی كه اضرار به غیر را ممنوع می‏كند باشد، مسئولیت قهری شكل می‏گیرد.

حال باید دید رابطة پزشك و بیمار آیا یك رابطة قراردادی است یا خیر؟ و اگر قراردادی است از چه نوع است؟

ضرورت پاسخگویی به این سؤالات  ناشی از آثاری است كه بر هر یك از مواد فوق الذكر مترتب است. مثلا˝ در رابطة قراردادی تضامن برخلاف اصل است مگر اینكه در قرارداد تصریح شود.

بنابر توضیحاتی كه داده شد پزشك در صورتی دارای مسئولیت مدنی خواهد بود كه مرتكب جرم مدنی شود و جرم مدنی با توجه به مادة 1 قانون مسئولیت مدنی شامل عملی است  كه موجب ورود ضرر و زیان و یا خسارت به دیگری شده و عامل آن ملزم به جبران ضرر و زیان و یا رفع خسارت است.  (حقوق جزای عمومی ج 1: 202)

بررسی اقوال فقهای عظام

شهید ثانی ـ قدس سره ـ  در شرح لمعه در كتاب دیات در مورد مسئولیت طبیب اینگونه بحث می‏كند: طبیب آنچه را از نفس یا عضو به خاطر معالجه كردنش تلف می‏كند از مال خودش ضامن است چون تلف مستند به فعل است و نباید خون انسان مسلمان به هدر برود و نیز  او (پزشك) در انجام فعل قاصد بود و خطا در نتیجه حاصل شده پس مانند این است كه فعلش شبیه عمد باشد، هرچند احتیاط نماید و جدّیت به خرج دهد و مریض نیز اذن به علاج داده باشد؛ چون هیچ یك از اینها دخالت در عدم ضمان طبیب ندارد و با خطای محض ضمان محقق می‏شود و در اینجا به طریق اولی ضمان تحقق می‏یابد.

البته در مورد ضمان طبیب میان فقها اختلاف نظر است. ابن ادریس معتقد است: «اگر طبیب با علم و جدّیت كار نماید به دلیل اصل برائت ضامن نیست و ضمان با اذن مریض ساقط می‏گردد چون علاج فعلی جایز است كه ضمان را به دنبال ندارد». شهید در جواب می‏گوید: «استناد به اصل برائت به دلیل وجود اصل اشتغال درست نیست و اذن مریض نیز در علاج است نه در اتلاف و نیز هیچ منافاتی بین جایز بودن فعل از نظر شرعی و ضمان ندارد، مانند كسی كه برای تأدیب می‏زند» و از امام علی(ع) روایت است كه فرمود: «ختنه‏ كننده اگر آلت بچه را قطع كند، ضامن است».

سیدنا الاستاذ حضرت امام خمینی(س) در كتاب تحریر الوسیله ] ج 2: 689 [ در مورد مسئولیت طبیب معتقد است: «اگر از نظر علمی و عملی كوتاهی كند هرچند مأذون باشد ضامن هر آن چیزی است كه به  خاطر علاج كردنش تلف می‏كند و نیز طبیب ضامن است اگر بدون اذن ولی مریض یا بدون اذن مریض بالغ اقدام به معالجه نماید هرچند عالم مبرزی نیز باشد و اگر مریض یا ولی‏اش به پزشك حاذق اجازه داد و تلف نیز حادث گردید قولی وجود دارد كه می‏گوید ضامن نیست ولی قول اقوی ضامن بودن طبیب از اموالش است.

ظاهر در برائت طبیب و مثل او ... یا ابراء كردن مریض قبل از علاج است و ابرای مریض اگر بالغ و عاقل باشد و علاج منتهی به قتل نشود درست است و بعید هم نیست ابرای مریض بالغ و عاقل كفایت كند حتی اگر علاج منجر به قتل گردد.

بنابر قول مشهوری كه در كتاب مسالك شهید ثانی ـ قدس سره ـ‌ نیز هست و نیز در كتاب غنیه دعوی اجماع به آن شده است ضامن نیست به هر حال روایت معتبرة سكونی به نقل از امام صادق(ع) به آن دلالت می‏كند كه فرمود امام علی(ع) فرمودند: «كسی كه طبابت یا دامپزشكی كند باید از ولی‏اش برائت اخذ نماید والا ضامن است و مراد از ولی كسی است كه صاحب امری باشد.

مرحوم شیخ محمد نجفی صاحب جواهر الكلام ]ج 43: 78[ و محقق حلی ـ قدس سرهما ـ در شرح شرایع اسلام در این خصوص چنین بحث می‏كند: «پزشك هر چند حاذق، از جهت معالجه كردن طفل یا مجنون بدون اذن ولی‏اش كه به تلف منجر شود ضامن است ولو قاصر نباشد». در این خصوص هیچ اختلافی بین فقها نیست بلكه در كتاب تنقیح اجماع است كه پزشك قاصرالمعرفه ضامن هر آن چیزی است كه به خاطر علاجش تلف می‏شود و نیز پزشك ضامن تلف ناشی از معالجة عاقل مختاری است كه بدون اذن واقدام به درمانش می‏نماید. در كتاب مجمع البرهان آمده كه طبیب در صورت قصور در علاج، ضامن هر آن چیزی است كه تلف می‏كند چه حاذق باشد چه نباشد، خواه مریض یا ولی مریض به او اذن داده باشد یا نداده باشد كه ظاهر عدم اختلاف در این مورد است. در كتاب ریاض آمده كه اگر طبیب قاصر المعرفه باشد یا بدون اذن معالجه كند در جایی كه اخذ اذن شرط است، ضامن است كه ظاهرا˝  اختلاف در آن وجود ندارد. مقدس اردبیلی در این خصوص به نفی اختلاف میان فقها تصریح دارد و ادامه می‏دهد كه قبلا˝ شنیده بودم ولی به علم و اذن نرسیدم و به هر حال اشكال ندارد، آنجا كه اذن لازم است و طبیب از گرفتن اذن قصور كرده باشد ضامن است زیرا سقوط ضمان به دلیل سقوط سبب ضمان محقق می‏شود و با اذن در جرح جهت علاج هرچند تلف مترتب گردد، ضمان ساقط می‏گردد هرچند اقوی در ضمان طبیب است زیرا قاعدة ضمان به هر حال مشمول متلفی است. مخصوصاً در مورد خون كه خون مرد مسلمان نباید هدر رود.  به هر حال اگر طبیب در علم و عمل عارف باشد و مریض به او اذن درعلاج بدهد و طبیب قصور در طبابت نكند و در نتیجه علاجش منتهی به تلف نفس یا نقص عضو گردد، ابن ادریس در اینجا می‏گوید طبیب به دلیل اصل برائت، ضامن نیست؛ چون ضامن با اذن ساقط می‏گردد و نیز طبابت فعل جایزی از نظر شرع است كه ضمان را به دنبال ندارد.

در كتاب سرائر آمده كسی كه طبابت یا دامپزشكی می‏كند  باید از ولی كسی كه طبابت او را می‏كند و یا صاحب حیوان برائت را اخذ نماید والا طبیب ضامن تلف است. همین حكم در موردی كه طبیب جرحی را روی غیربالغ یا مجنون وارد می‏آورد، هست.

به هر حال اگر قائل به این باشیم كه طبیب ضامن نیست، بحثی نیست و اگر  گفتیم  ضامن است او ضامن از مال خودش است میان فقها اختلافی در این مورد نیست. زیرا از مصادیق شبه عمد است با قصد فعل بدون قتل، كه دیه در این خصوص بر عهدة خود جانی است، فلذا صاحب جواهر ـ قدس سره ـ می‏فرمایند: «در این موضوع مخالفی نیافتم (هرگاه طبیب، كسی را معالجه بكند، ولی این كار را بدون اجازه از مریض یا اولیای وی انجام بدهد یا اجازه بگیرد و خطا بكند، ضامن است)» ( نجفی بی تا ح 43: 441) و در كتاب مجمع البرهان مقدس اردبیلی (كتاب الدیات: 1) نیز آمده است كه در این موضوع خلافی نیست. صاحب ریاض نیز می‏فرماید: «در این موضوع اختلافی نیافتم» ( طباطبایی ج 3: 596  ) شهید اول در لمعه و شهید ثانی در الروضه البهیه (ج 4: 108  ) و امام خمینی(س) در تحریرالوسیله ( ج 5: 504 م 4 )همگی بر این عقیده ‏اند.

پایان بخش نخست


مسئولیت كیفری و مدنی پزشك ( قسمت دوم )

مسئولیت كیفری و مدنی پزشك

محقق حلی در شرائع در این باره می‏فرماید: «الطبیب یضمن ما یتلف بعلاجه، ان كان قاصرا˝ او عالج طفلا˝ او مجنونا˝، لاباذن الولی أو بالغا˝ لم یأذن»( 1374 ج 4: 231 )

هرگاه طبیب اجازه بگیرد و خطا هم نكند، ولی اتفاقا˝ عمل او منجر به تلف شود در این مورد اكثر فقهای شیعه قائل به ضمان طبیب هستند و ظاهرا˝ غیر از ابن ادریس كسی مخالفتی ندارد.

شهید اول در لمعه در این باره می‏فرماید: «... و ان احتاط و اجتهد و اذن المریض». یعنی طبیب حتی اگر احتیاط بكند و كوشش نماید و مریض نیز اجازه داده باشد، ضامن است و شهید ثانی ] 1412 ج 10: 108 – 110 [ در تحلیل نظریة وی می‏فرماید اجتهاد طبیب تأثیری در عدم ضمان، در اینجا یعنی خطای طبیب، ندارد چون كه ضمان حتی در خطای محض محقق است و در اینجا اولی است كه قائل به ضمان بشویم.

محقق حلی در شرائع  (1374 ج4: 231 )  در این باره می‏فرماید: «و لو كان الطبیب عارفا˝، و اذن له المریض فی العلاج، فآل الی التلف، قیل: لایضمن لان الضمان یسقط بالاذن لانه فعل سائغ شرعا˝. قیل: یضمن لمباشرته الاتلاف و هو اشبه». یعنی «اگر طبیب عارف باشد (حاذق باشد) و مریض به او اجازة علاج داده باشد ولی مداوا  منجر به تلف شود، گفته شده است كه ضامن نیست؛ چون كه ضمان با اذن ساقط می‏شود و به دلیل اینكه فعل شرعا˝ جایز است و گفته شده كه به دلیل مباشرت طبیب در اتلاف ضامن است این قول اشبه است».

اما ابن ادریس كه مخالف با این نظریه می‏باشد بیان می‏دارد: «طبیب اگر عالم باشد و كوشش نماید و مرض و درمان آن را تشخیص دهد، ضامن نیست؛ اگرچه مریض در اثنای معالجه بمیرد، یا بیماری‏اش تشدید شود یا اعضا و حواسش ناقص شود». ابن ادریس سه دلیل برای نظریة خود بیان می‏كند:

الف. اصالت برائت، چون كه اگر طبیب متصف به صفات مذكوره باشد ضمانی ندارد.

ب. اذن مریض، چون كه مریض برای درمان و معالجه اجازه داده است و اذن مریض مسقط ضمان است اگرچه مریض اقدام نموده است.

ج. علاج و مباشرت فعلی است كه از نظر شرعی و عقلی جایز است و هرگاه كه عمل از نظر شرعی مباح باشد طبیب ضامن نیست.

شهید ثانی در پاسخ ابن ادریس می‏فرماید: اولا˝، اصالت برائت جاری نمی‏گردد چون كه اشتغال الذمة طبیب كه بر اساس روایات وارده، ذمة طبیب به سبب طبابت مشغول می‏باشد و اصالت برائت ضمان زمانی جاری است كه دلیل اجتهادی بر اشتغال نباشد در حالی كه وجود روایاتی بیان می‏دارد طبیب ذمه‏اش مشغول است. ثانیا˝، اذن از ناحیة مریض، اذن در معالجه و درمان است نه اذن در اتلاف. ثالثا˝، منافاتی بین جواز فعل و ضمان نیست مانند زدن به قصد تأدیب كه مجاز است ولی موجب ضمان می‏باشد.

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است كه ختّان كه حشفة پسر نابالغ را قطع می‏كند ضامن است] 1412 باب24 ح 1 [. شهید ثانی در پایان می‏فرماید: «بهتر است كه در این مورد به اجماع اعتماد بكنیم چون كه روایت به دلیل وجود سكونی ضعیف است».

در هر صورت فقهای امامیه، در مورد عدم مسئولیت كیفری طبیب در معالجاتش از نظر قصاص اتفاق نظر دارند. اما طبیب را به هر صورت از نظر پرداخت دیه مسئول می‏دانند. مگر اینكه طبیب قبل از درمان از مریض در این مورد برائت حاصل نماید و نظریه اجماعی است كه در قانون مجازات اسلامی مادة 319 از نظریة مشهور تبعیت نموده است. «هرگاه طبیبی گرچه حاذق و متخصص باشد، در معالجه‏هایی كه شخصا˝ انجام می‏دهد یا دستور آن را صادر می‏كند، هر چند با اذن مریض یا ولی امر باشد، باعث تلف جان یا نقص عضو یا خسارات مال شود، ضامن است».

ظاهرا˝ این ماده با بند 2 مادة 59 قانون مجازات اسلامی در تعارض است: «...هر نوع عمل جراحی یا طبی شروع كه با رضایت شخص یا اولیا یا سرپرستان یا نمایندگان قانون آنها ورعایت موازین فنی وعلمی و نظامات دولتی انجام شود، در موارد فوری اخذ رضایت ضروری نخواهد بود...». مطابق مادة فوق، چنین عملی جرم نیست. یعنی مسئولیت كیفری از نظر قصاص ندارد. ولی به دلیل مادة 319 قانون مجازات اسلامی بر طبیب ثابت است. چنین تفسیری كه مطابق با اصول قانونی و نظریات فقهای شیعه است، با اصول منطق سازگاری ندارد؛ زیرا در موارد فوری باعث خودداری پزشكان از معالجه می‏شود كه درواقع موجب خودداری از امر واجب می‏گردد، مگر اینكه معتقد باشیم كه در مورد بند 2 مادة 59 دیه نیز برعهدة طبیب نخواهد بود كه این تفسیر با نظریات فقهای شیعه سازگاری ندارد.

مستندا˝ نظریة فوق الذكر فقها كه اجماعی است می‏توان روایت سكونی از امام صادق(ع) باشد «قال امیرالمؤمنین من تطبب او تبیطر فلیأخذ البرائه من ولیه الا فهو ضامن» ] 1412 ج 11 باب24 ح 1 [. یعنی  هركسی كه طبابت كند یا حیوان را مداوا كند،  باید برائت از ولی مریض بگیرد، در غیر اینصورت ضامن است.

محقق حلی(ره) در این مورد به  روایت مذكور به دلیل نیاز ضروری به علاج استناد كرده و می‏فرماید: «لان العلاج مما تمس الجاجه الیه، فلو لم یشرع الابراء، تعذر العلاج» ] 1374 ج 4: 232 [ یعنی چون معالجه از جمله چیزهایی است كه حاجت به سوی آن می‏كشاند پس اگرابراء مشروع نباشد، معالجه كردن متعذر می‏شود. شهید اول در لمعه نیز بر همین نظر است و در غنیه نیز به این موضوع ادعای اجماع شده است.

شرایط عدم مسئولیت پزشكی

پس از آنكه اركان مسئولیت پزشكی را از نظر قانون مورد بررسی قرار دادیم، باید توجه داشته باشیم كه این مسئولیت درشرایط معینی برداشته می‏شود البته در بعضی موارد مسئولیت مدنی و در بعضی دیگر مسئولیت كیفری و بالاخره ممكن است هر دو نوع مسئولیت رفع شوند.

1) اجازة قانونگذار
اولا˝ طبابت از نظر شرع و قانون، عملی مباح و جایز محسوب می‏شود و حتی در شرایطی، فقها آن را واجب وترك معالجه را حرام  و مستوجب گناه و معصیت الهی می‏دانند. این مسأله  به قدری اهمیت داشته كه بعضی فقها به دلیل وجوب، اخذ اجرت در مقابل آن را جایز نمی‏دانستند. بنابراین قانون به كسانی‏كه صلاحیت اشتغال به این حرفه را دارند، اجازة فعالیت داده است و اولین شرط عدم مسئولیت یعنی مشروعیت پزشكی را فراهم آورده است و همان‏طور كه قبلا˝ گفتیم مبنای این مشروعیت علاوه بر سنّت نبی اكرم(ص) و ائمة معصومین(ع) دلیل وجوب حفظ نفس محترمه است كه در شریعت مقدس اسلام توجه خاصی بدان شده است و طبابت به عنوان حرفه‏ای كه مقدمة این وجوب را فراهم می‏سازد واجب  یا حداقل جایز است.

اما قانونگذار صلاحیت پزشكان را نامحدود نمی‏داند و محدودة آن را مشخص كرده است. محدودة صلاحیت پزشكان اولا˝، به داشتن پروانة رسمی پزشكی كه بعد از گذراندن دوره ‏های نظری و عملی خاص در دانشكده‏ ها و مراكز آموزش عالی كشور و اخذ مدرك پایانی به آنها داده می‏شود، بستگی دارد و بدون داشتن پروانة رسمی، اقدام به اعمال پزشكی جرم محسوب شده و مسئولیت كیفری به دنبال دارد و درصورتی كه منجر به خسارت شود مسئولیت مدنی نیز خواهد داشت.

ثانیا˝، محدودة عمل پزشكان نیز مشخص شده و از آنجا كه امروزه طبابت به رشته‏های مختلف تخصصی تقسیم شده است، جز در موارد  فوریتهای پزشكی، طبیب نمی‏تواند در غیر رشتة تخصصی خود وارد عمل شود و نیز در زمینة تجویز داروها محدودة عمل پزشك منحصر به داروهای مجاز می‏باشد و رضایت بیمار هم نمی‏تواند مسئولیت پزشك را در صورت خروج از محدودة مجاز از بین ببرد.

ثالثا˝،  در مواردی كه پزشك مرتكب جرم تعزیری و عمدی شود پروانة پزشكی او لغو می‏شود و در این صورت اگر به طبابت بپردازد عمل او به عنوان دخالت غیرمجاز در امور پزشكی تلقی می‏شود.

بنابراین قانونگذار محدودة شروع، ادامه و ختم فعالیت پزشك را  مشخص نموده كه عدم رعایت هر یك از آنها می‏تواند برای او ایجاد مسئولیت كند.

2) قصد درمان
دومین شرط عدم مسئولیت پزشك، داشتن قصد درمان در اقدامات پزشكی است نه چیز دیگری از قبیل كسب تجربه، تجارت یا آزمایشهای علمی. اما با توجه به پیشرفت علم پزشكی و وسعت یافتن قلمرو آن بهتر است به جای این شرط، عدم مسئولیت را قرار دهیم.

3) مشروعیت اعمال پزشكی
بند 2 مادة 59 قانون مجازات اسلامی، شرعی بودن عمل طبی را در عدم مسئولیت پزشك شرط می‏داند. مادة 6 آیین‏نامة انتظامی پزشكی مقرر می‏دارد: «اشتغال به امور مخالف شئون پزشكی ممنوع است». ارتكاب این موارد كه شورای نگهبان آن را منصرف به اشتغالات حرام دانسته، موجب مسئولیت كیفری خواهد بود.

4) رعایت موازین پزشكی

علاوه بر رعایت موازین شرعی، قانونگذار در مادة 59 قانون مجازات اسلامی رعایت موازین فنی و علمی را نیز در عدم مسئولیت كیفری پزشك شرط كرده است.

5) رضایت بیمار

در اینجا رضایت به معنی اذن است كه بیمار قبل از درمان به پزشك می‏دهد و شروط اذن را در مبحث مربوطه مورد بررسی قرار دادیم و در اینجا نیز می‏گوییم رضایت باید از شخصی كه اذن او معتبر است صادر شده باشد و نیز آگاهانه باشد یعنی پزشك آگاهیهای لازم در مورد نوع درمان و عواقب آن را به بیمار گوشزد كند و اگر بخواهد با رفتار یا گفتار خلاف واقع موجب جلب رضایت بیمار شود به عنوان طبیب غار (فریب ‏دهنده) مسئول خواهد بود و خود نیز در صورتی كه اذن بیمار محدود باشد باید در همان محدوده عمل كند.

اما در مورد شكل رضایت به نظر می‏رسد به هر صورت كه باشد اعم از شفاهی یا كتبی، صریح یا ضمنی و خلاصه به هر صورت كه مبین رضایت بیمار باشد، كفایت می‏كند.

از آنجا كه رضایت یك حق خصوصی است در صورتی كه پزشك قبل از درمان آن را اخذ نكرده باشد و بیمار بعدا˝ گذشت كند مسئولیت پزشك منتفی می‏شود.

قانون مجازات اسلامی، اخذ رضایت را در موارد اضطراری لازم ندانسته و در این موارد پزشك مسئولیتی نخواهد داشت. از جمع بند 2  مادة 59 و مادة 60 چنین نتیجه گرفته می‏شود كه در موارد اضطراری، عدم اخذ رضایت فقط مسئولیت كیفری را برمی‏دارد.

6) اخذ برائت

قانونگذار ایران، اخذ برائت را رافع مسئولیت پزشكی می‏داند البته باید دانست كه در این صورت مسئولیت مدنی برداشته می‏شود.

با وجودی كه مادة 60 قانون مجازات اسلامی در این موارد اطلاق دارد اما مادة 59 به عنوان مقید عمل می‏كند و نشان می‏دهد كه پزشك در صورت تقصیر، هرچند كه برائت گرفته باشد،  مسئول است و همان‏طور كه در بحث ابراء گذشت، برائت دهنده باید دارای شرایط خاصی باشد و برائت باید از روی آگاهی و ارادة آزاد صورت گرفته باشد. در مورد این شرط هم باید گفت در موارد اضطراری نیازی به اخذ برائت نیست و پزشك طبق قانون از هرگونه مسئولیتی معاف خواهد بود. شاید مبنای این قانون، قاعدة لزوم حفظ نفس و یا قاعدة احسان باشد]حقوق پزشكی ج 4: 101، 122[.

برای اینكه پزشك بتواند به حالت ضرورت استناد نماید و بدون اخذ رضایت و برائت اقدام كند سه شرط لازم است:

الف. وجود خطر شدید جانی كه اثبات آن برعهدة خود پزشك است و در صورت اختلاف، نظریة پزشكی قانونی ملاك قرار می‏گیرد.

ب. بیمار قادر به اجازه دادن نباشد.

ج. تا زمانی كه ضرورت باقی است، رضایت و برائت لازم نیست.


برخی استثنائات حكومتی نیز در این مورد وجود دارند كه نیازی به اخذ برائت و رضایت نیست و پزشك در صورت عدم تقصیر مسئول نخواهد بود و آن مواردی است كه قانونگذار به پزشك اذن داده باشد، چرا كه اذن او حاكم به اذن بیمار است.
بررسی مسألة برائت

صاحب مفتاح ‏الكرامه در بررسی مسألة برائت، نخست نظر علامه را چنین بیان می‏كند: در برائت طبیب به وسیلة ابرای قبل از معالجه، نظر است و این ناشی از آن است كه از یكسو مورد نیاز ضروری مردم است و نیز قول علی(ع) كه فرمود: «من تطبب او تبیطر فلیاخذ البرائه من ولیه والا فهو ضامن» در تأیید آن وجود دارد و از سوی دیگر ابرای قبل از استحقاق باطل است و باز روایتی از علی(ع) در این مورد آمده است كه ایشان ختنه‏ كننده‏ای را كه حشفه پسر بچه را قطع كرده بود، ضامن دانستند و این قول حسن است.

ظاهر عبارت این است كه ابراء كننده همان مریض است، همچنان كه ظاهر عبارات شرایع و ارشاد و لمعه و صریح عبارت تحریر هم همین است و در نافع چنین آمده است: «اگر مریض ابراء كند یا ولی ابراء كند» و شارحان نیز از كلام او تبعیت كرده‏اند و شهیدان در غایه ‏المراد و مسالك و الروضه نیز همین نظر را دارند ولی ابن ادریس حكم را مربوط به ابرای ولی دانسته و بعد گفته است اگر خود مریض عاقل ومكلف باشد و به امر طبیب عمل كند، طبیب ضامن نیست چه برائت گرفته باشد و چه نگرفته باشد و نظر محقق هم كه از قول او در نكت ‏النهایه آمده چنین است كه اذن در مباحث باعث سقوط ضمان است.

صاحب مفتاح بعداً در ادامة مطالب خود می‏فرماید: «ما در اینكه اذن در جنایت باعث سقوط ضمان می‏شود تامل می‏كنیم هر چند كه این مسأله مشهور است» و شهید در غایه ‏المراد فرموده است اگر مریض یا ولی او قبل از فعل، طبیب را بری كنند و شیخان و اتباع ایشان و ابوالصلاح گفته‏ اند طبیب بریء الذمه می‏شود چون این مسأله از نیازهای ضروری است و مردم از معالجه بی‏ نیاز نیستند فلذا اگر طبیب یا دامپزشك بفهمد كه هیچ‏گونه خلاصی از ضمان ندارد در این صورت از معالجه دست بر‏می‏دارد. در حالی كه ضرورت آن غیر قابل انكار است، پس باید ابراء مشروع باشد تا حاجت ضرورت را دفع كند و دلیل دیگر آن، روایت سكونی از امام جعفر صادق(ع) است و این قول را قاعدة  «المؤمنون عند شروطهم» تأیید می‏كند و مراد از ابراء، عدم مؤاخذه و عدم ثبوت حق است در صورتی كه موجب آن حاصل شود و هیچ استبعادی در لزوم وفای به شرط نیست به این معنا كه در آن صورت حقی ثابت نشده یا اینكه بگوییم ثابت شده و ساقط می‏شود بنابراین از قبیل اسقاط غیر ثابت نیست پس تأمل كن.

اما اختلاف بیشتر فقها در این است كه ابراء كننده چه كسی است آیا ولی مریض است یا خود مریض؟ یا هر دو؟ صاحب مفتاح می‏گوید معنی روایت این نیست كه سبب ابراء ایجاد شده باشد و صاحب مسالك و كاشف‏اللثام كه چنین برداشت كرده و بر اساس آن گفته‏اند ولی باید ابراء كند، مطلب را درست متوجه نشده‏اند؛ زیرا معنای تطبب این است كه اراده انجام آن را كرده باشد نه اینكه انجام داده باشد و این با عرف و فهم فقها مساعد است و دلایلی كه آورده و گفته ‏اند صرف حاجت باعث مشروعیت حكم نمی‏شود، درست نیست چون ما احكام بسیاری داریم كه با وجود مخالفت ادله، تنها به صرف حاجت، صادر شده‏اند و ضعف روایت هم با شهرتی كه معلوم است و حتی در كلام مخالفین هم نقل شده جبران می‏شود و من در این زمینه مخالفت صریحی نیافتم و ظاهر كلام مصنف هم در اینجا و در ارشاد و تحریر هم تردد است و در پایان نتیجه‏گیری می‏كند كه این مسأله آن چنان كه از ظاهر الغنیه و التنقیح برمی‏آید به حدّ اجماع رسیده و از آنجا كه مورد نیاز ضروری مردم است و نیز معلوم نیست كه ادلة ضمان در جنایت شبیه عمد، بعد از اذن و ابراء، شامل ما نحن فیه بشود بنابراین مقتضای اصل، عدم ضمان است و قبلا˝ هم گفتیم ثابت نشده كه هر اتلافی موجب ضمان است چرا كه گاهی بر مریض واجب است كه به طبیب مراجعه كند و بر طبیب هم واجب است كه او را معالجه كند.

صاحب جواهر در دنبالة مطالب خود در زمینة برائت طبیب چنین می‏فرماید: (آیا بری می‏شود) پزشك (به وسیلة ابرای قبل از معالجه؟گفته شده: بله) بری می‏شود و قائل این قول هم شیخان و پیروان آنها هستند ـ به دلیل روایت سكونی از ابی عبدالله(ع) كه فرموده است: امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «من تطبب او تبیطر فلیاخذ البراءه من ولیه، و الافهو ضامن» و به این دلیل كه معالجه و درمان از چیزهایی است كه مورد احتیاج مردم است و اگر ابراء را مجاز شرعی ندانند، در این صورت مسألة درمان متعذر خواهد شد و بعضی گفته‏اند پزشك با ابرای قبل از علاج، از مسئولیت بری نمی‏شود زیرا كه این، اسقاط حق است قبل از ثبوت آن.
دیگر كسانی كه ابراء را قبل از معالجه، جایز می‏دانند عبارتند از ابوالصلاح، ابن براج در مهذب ظاهراً و در كتاب الاجاره صریحاً، آبی، فخرالمحققین، شهید، ابوالعباس، مقداد، مقدس اردبیلی و فاضل الریاض بنا بر آنچه كه از برخی از آنها حكایت شده است، بلكه در مسالك آن را مشهور دانسته و در الغنیه به طور ظاهر یا صریح، آن را مورد اجماع دانسته است. ولی قول دیگر را هیچ قائلی قبل از مصنف نگفته است. هر چند كه از ابن ادریس حكایت شده كه او هم گفته است: «بری نمی‏شود چون اسقاط حق است قبل از ثبوت آن».

بله، ظاهرا˝ فاضل هم در این مسأله مردد بوده است همان‏طور كه مصنف هم در اینجا فقط به نقل دو قول اكتفا كرده و ممكن است كه دلیل تردد این باشد كه خبر مزبور را حمل بر برائت مجانی یا مالی بعد از جنایت كرده باشند و این احتمال ظاهر است و چه بسا كه لفظ «ولیه» سبب چنین احتمالی باشد ولی با این وجود این احتمال ضعیف است و احتیاج هم به تنهایی نمی‏تواند دلیل باشد بر اینكه حكمی را كه مخالف ادله است، شرعی بدانیم و همین وجه است كه صاحب مسالك به آن اشاره می‏كند و قبل از آن هم ترجیح این وجه را از قواعد علامه و تمایل به آن را از تحریر فاضل حكایت می‏كند. ولی ضرورت دارد كه احتمال مزبور هیچ منافاتی با ظاهر خبر كه در احكام شرعی حجت است، نداشته باشد؛ همان‏گونه كه ضعف سند منافاتی با جبران آن به عمل اصحاب ندارد و نیاز ضروری مردم نیز این مسأله را تأیید می‏كند و تمام اینها كافی است برای خروج از قاعدة عدم اسقاط حق قبل از ثبوت آن. علاوه بر این، اگر به عنوان شرط در عقد اجازة طبیب اخذ شود باید به آن ملتزم باشد، چرا كه در آن صورت مانند اشتراط سقوط خیار حیوان و مجلس است كه تحت قاعدة «المؤمنون عند شروطهم» واقع می‏شود.

علاوه بر تمام اینها، چون در اموال از جمله حیوانات كه مورد بیطره (دامپزشكی) واقع می‏شوند، امكان قطع به این مسأله وجود دارد و دلیل آن هم این است كه چنین كاری، اذن در اتلاف است به گونه‏ای كه جاری مجرای افعال عقلاست در سایر اتلافها و بنابراین چنین اذنی به حكم ضرورت، چنان اقتضایی دارد.

و بدین گونه این مسأله در مورد غیر اموال هم كه اذن در آنها وجود دارد مثل علاج كه جاری مجرای فعل عقلاست، توجیه می‏شود پس از مقولة ابرای قبل از ثبوت حق نیست، بلكه از قبیل اذن در چیزی است كه این اذن، عدم ثبوت آن چیز را اقتضا می‏كند، مثل اذن در خوردن مال و ظاهرا˝ در این مسأله، اگر مریض از سلامت عقل برخوردار باشد، اذن ولی كفایت نمی‏كند؛ زیرا در آن حالت اصلا˝ ولی ندارد بلكه خودش به نفس خود اولی است و اینكه بعد از مرگ، ولی طلب خونبها می‏كند باعث نمی‏شود كه سلطنت مریض را بر نفس خود در زمان حال بردارد و آنچه در خبر مزبور آمده است حمل بر ارادة ولی در این مورد می‏شود كه شامل مریض و صاحب مال می‏باشد.

وقول شهید در غایه ‏المراد و كتابهای دیگر به اعتبار اذن ولی یا مریض است كه حمل می‏شود بر تفصیلی كه ما ذكر كردیم، نه اینكه مرادشان، اكتفا، به اذن ولی باشد در حالی كه مریض دارای عقل كامل است و مصنف در نكت النهایه در كتاب الدیات، در مورد این خبر چنین گفته است:

«لفظ ولی در خبر برای این است كه در صورت تلف، او خون بها را طلب می‏كند؛ پس وقتی كه به دلیل ضرورت، ابراء قبل از استقرار حق، مشروع باشد انصراف دارد به كسی كه در صورت وقوع مورد ابراء، متولی مطالبه است. پس ابراء از جانب مریض، هیچ استبعادی ندارد چرا كه معالجه از افعال مأذون فیه و جایز است و مجنی علیه اگر اذن در جنایت بدهد، ضمان ساقط می‏شود، چه رسد به اینكه اذن متعلق به فعل مباح باشد» البته اگرچه نظر ما را رد نمی‏كند ولی محل نظر است و باید تامل كرد.

تمام آنچه گفتیم در صورتی است كه طبیب خودش متولی علاج باشد، اما اگر بگوید «به گمانم این دارو برای این درد نافع است یا بگوید اگر من بودم چنین می‏كردم» و مانند اینها، یعنی مباشرت در علاج نكند، قول موجه آن است كه ضامن نیست، هر چند كه مریض به اختیار خود یا اگر اختیار ندارد ولی او آن كار را از روی اعتماد به قول طبیب انجام داده باشد، به دلیل اصل و دلایل دیگر.

در مواردی كه طبیب، نتیجة معالجه را نمی‏داند و اظهار بی‏اطلاعی می‏كند ولی چون احتمال مرگ در صورت عدم معالجه وجود دارد، مریض به گفتة او عمل می‏كند، باز هم قول موجه آن است كه ضامن نیست.

شاید خبر احمد بن اسحاق مروی در كتاب كافی در باب نوادر در آخر كتاب عقیقه، حمل بر همین مطلب بشود.

از این خبر چنین استفاده می‏شود كه معالجه حتی در صورتی كه گمان به سلامتی یا احتمال آن وجود دارد جایز است. خبرهای دیگری هم وجود دارند كه نظیر این معنا را افاده می‏كنند.

و الحمدلله رب العالمین

منابع


ـ جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1377). ترمینولوژی حقوق. تهران: كتابخانة گنج دانش.

ـ حر عاملی، محمدبن حسن. (1412). وسائل الشیعه الی التحصیل مسائل الشریعه. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.

ـ حقوق پزشكی.

ـ حقوق جزای عمومی.

ـ خمینی، روح‏الله. (1361). تحریرالوسیله. تهران: مكتبه الاعتماد.

ـ شهید ثانی،‌ زین‏الدین بن علی. (1412). الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه. بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.

ـ طباطبایی كربلایی، علی بن محمدعلی. (1412). ریاض المسائل فی بیان احكام. بیروت: دارالهادی.

ـ عوده، عبدالقادر. (1373). التشریح الجنائی الاسلامی. بی‏جا: نشر میزان.

ـ قوانین و مقررات جزایی.

ـ كلینی، محمدبن یعقوب. (1413). اصول كافی. بیروت: دارالاضواء.

ـ مقدس اردبیلی، احمدبن محمد. (1378). مجمع‏الفایده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان. قم: جماعه المدرسین.

ـ محقق حلی، جعفر بن حسن. (1374). شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. تهران: دانشگاه تهران، موسسة چاپ و انتشار.

ـ موسوی بجنوردی، سید محمد. (1372). قواعد فقهیه. تهران: میعاد.

ـ موسوی بجنوردی، سید محمدحسن. (1419). القواعد الفقهیه. قم: نشر الهادی.

ـ نجفی، محمدحسن. (بی‏‏تا). جواهرالكلام فی شرح شرایع الاسلام. بیروت: دارالاحیاء.
 
[1] . مدیر گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی پژوهشكدة امام خمینی و انقلاب اسلامی، دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم.

[2] . «وَ مَن‎ْ اَحْیاها فَكَأنَّما أحْیا النّاسَ جَمیِعا˝» (مائده: 32)

[3] . كسی كه بهره می‏برد، خسارات هم به عهدة اوست.

[4] . برای مزید آشنایی با قاعدة احسان رجوع شود به: ( موسوی بجنوردی 1419 ج 4؛  1372:  31-43)

مسئولیت مدنی تکلیف به جبران خسارت

مسئولیت مدنی تکلیف به جبران خسارت

مقدمه
مسئولیت مدنی تکلیف به جبران خسارت وارد به اشخاص است که منشأ آن عدم اجرای قرارداد ، زیان ناشی از جرم یا شبه جرم می باشد. اگر نقض تکلیف و ضرر ناشی از آن به زیان زننده قابل استناد باشد مسئولیت مدنی ایجاد می شود ولی اگر تقصیر و اقدام متعهد له یا زیان دیده درمیان باشد و یا هشدار کافی و مؤثر به زیان دیده داده شده باشد و یا اگر عامل زیان با حسن نیت بوده و قصد احسان داشته باشد و یا عدم مسئولیت شرط شده باشد , متعهد از مسئولیت معاف خواهد بود.
با توجه به این که در کشور ما در باره شرط عدم مسؤو لیت و حقوق مصرف کننده مقررات مدون وجود ندارد, مطالعه در مورد آن اهمیت مضاعفی می یابد. با توجه به این که تحقیقات انجام شده علیرغم زحمات بسیار نویسندگان آنها تمامی سؤالات را پاسخ نمی دهد .نویسنده تلاش نموده است با توجه بیشتر به متون فقهی در تکمیل ااین تحقیقات، گامی هر چند کوچک برداشته شود.

شرط عدم مسئولیت در حقوق ایران
از جمله سؤالاتی که در این باره قابل طرح است، عبارت است از:
1- آیا شرط عدم مسؤلیت, مصداق اسقاط ما لم یجب و در نتیجه باطل نیست؟
2- آیا شرط عدم مسئولیت, نسبت به مسئولیت قهری نیز قابل قبول است ؟
3- در صورتی که فروشنده با سوء نیت عیب را مخفی نموده و شرط عدم مسئولیت نماید و یا متعهد مرتکب تقصیر عمد و در حکم عمد گردد تیز شرط عدم مسئولیت نافذ است ؟
4- تاثیر بطلان شرط عدم مسئولیت, بر قرارداد چیست ؟

در این مقاله ادله فقهی و حقوقی صحت شرط عدم مسئولیت را بر شمرده ایم و سپس از قانون و رویه قضایی به عنوان ابزارهای مقابله با درج بی رویه شرط عدم مسؤولیت یاد کرده ایم .در ادامه, قصد مشروط علیه و معقول بودن و سایر شروط نفوذ شرط عدم مسئولیت نیز احصاء شده اند و در پایان آثار شرط و نیز اثر بطلان شرط بر عقد بررسی گردیده است .

گفتار اول : مفهوم و ماهیت شرط عدم مسئولیت
شرط عدم مسئولیت، شرطی است که به موجب آن مسئولیت ناشی از عدم اجرا قرارداد یا تاخیر آن پیش از این که تخلف از قرارداد رخ دهد و خسارت پیدا شود اسقاط و سلب می‌گردد
1-شرط عدم مسئولیت و مفاهیم مشابه
برای تمییز و شناخت دقیق تر شرط عدم مسئولیت به بیان تفاوتهای آن با سایر مفاهیم مشابه می‌پردازیم:
الف - شرط عدم مسئولیت و وجه التزام
یکی از روش های تعیین میزان مسئولیت، وجه التزام است که بر اساس آن طرفین به طور قاطع میزان خسارت خسارت را معین می‌کنند
در تفاوت وجه التزام و شرط عدم مسئولیت باید گفت که: وجه التزام میزان خسارت را به طور مقطوع تعیین می‌نماید؛ ولی شرط محدود کننده و معافیت از مسئولیت، حداکثر میزان خسارت یا عدم لزوم جبران خسارت را معین می‌نماید.
مشابهت بین این دو زمانی آشکار می‌شود که طرفین برای تخلف از قرارداد، مبلغی قید نمایند ولی مشخص نکنند که آیا مبلغ مزبور به عنوان وجه التزام منظور نظر بوده است یا این که حداکثر میزان مسئولیت را تعیین کرده اند. در این وضعیت، دادگاه با توجه به اوضاع و احوال قضیه باید معلوم نماید که قصد طرفین وجه التزام بوده است یا این که می‌خواسته اند مسئولیت متعهد را محدود به مبلغ شرط شده نمایند.
ب - شرط عدم مسئولیت وشرط کاهش تعهد مدیون:
برخی نویسندگان تفاوتی بین شرط عدم تعهد و شرط عدم مسئولیت ننهاده اند
تفاوتهای بین این دو را می‌توان چنین خلاصه کرد:
1- در اعتبار شرط کاهش تعهد تردید کمتری وجود دارد، ولی اعتبار شرط کاهش و عدم مسئولیت محل گفت وگو است.
2- محدودیتها و موانع شرط عدم مسئولیت علاوه بر مرحله انعقاد در مرحله اجرا نیز ادامه دارد و عدم ارتکاب تقصیر سنگین شرط است ولی در مورد شرط عدم تعهد محدودیت فقط منحصر به انعقاد و درج شرط است و نفوذ آن در مرحله اجرا مانع دیگری ندارد.
ج - شرط عدم مسئولیت و بیمه مسئولیت
در بیمه مسئولیت، مسئولیت فاعل زیان برخلاف شرط عدم مسئولیت زائل نمی‌گردد. به عبارت دیگر در بیمه مسئولیت متضرر از عقد اصلی خسارتش جبران می‌شود در واقع تاکید برمسئولیت مدیون است و متضرر را حمایت می‌کند ولی شرط عدم مسئولیت موجب حرمان زیان دیده و معافیت مسئول و مرتکب می‌باشد.
ه - شرط محدودکننده مسئولیت ومحدودیت مسئولیت به وسیله قانون
در برخی موارد قانون، مسئولیت شخص مسئول را محدود و معین می‌کند. در این موارد بدون این که طرفین قرارداد، توافق نمایند، میزان مسئولیت به وسیله قانون محدود می‌گردد. به عنوان مثال در بند 5 از ماده 55 قانون دریایی ایران آمده است: متصدی باربری یا کشتی هیچ کدام در مورد فقدان و یا خسارت وارده بر کالا مسئولیتی زائد بر 20 میلیون ریال برای هر بسته کالا و یا واحد آن نخواهد داشت، مگر این که نوع و ارزش این گونه بار قبل از حمل، توسط فرستنده بار اظهار گردیده و در بارنامه دریایی نیز قید شده باشد.
و - اذن و عدم مسئولیت

باید توجه داشت اذن فی نفسه موجب سقوط ضمان نیست؛ مگر به قرینه یا تصریح ضمان نفی شده باشد ولی هرگونه شرط عدم مسئولیت وعدم ضمان ملازم با اذن است لذا رابطه بین این دو عموم وخصوص من وجه است ؛ یعنی شرط عدم مسئولیت مستلزم وجود اذن است ولی وجود اذن دلالت بر عدم مسئولیت ندارد.
ز- تبری، برائت و ابراء
برائت و ابراء دو مفید معنی معاف شدن است. فرق اصلی تبری و ابراء در آن است که در ابراء ، طلبکار داوطلبانه و پس از ایجاد دین آن را اسقاط می کند ولی در تبری ، متعاملین با یکدیگر بر سر عدم مسئولیت توافق می کنند.
2- انواع شروط معافیت از مسئولیت و محدودکننده آن

معافیت از مسئولیت را به انحاء مختلف می‌توان در قرار داد درج نمود گاهی با توسعه یا تضییق قوه قاهره و گاهی نیز نوع مسولیت یا میزان و مبلغ آن تعیین و تحدید می‌گردد و همچنین شرط کاهش مدت اقامه دعوا و سلب مسولیت اقامه دعوا پس از مدت زمان مشخص نیز در زمره آنهاست .
الف - شرط توسعه و تضییق قوه قاهره
اینگونه شروط به جای این که قوه قاهره را با حذف یکی از ویژگی های آن توسعه دهد حوادث معین را در حکم قوه قاهره قرارمی دهد . از چنین شروطی به عنوان شرط استثنای بعضی اسباب عدم اجرا تعبیر می‌کنند و معنی شرط این است که متعهد در برخی موارد استثنایی مسئول اجرا نشدن قرارداد نیاشد مانند این که در قرارداد حمل و نقل شرط شود متصدی ضامن تلف کالا در صورت بروز دزدی یا حریق نیست ، یا در قرارداد پیمانکاری شرط شود متعهد مسئول تاخیر ناشی از طغیان پیش بینی شده رو دخانه نیست.
شرط کاهش مسئولیت ممکن است قوه قاهره را توسعه دهد مثلا غیر قابل پیش بینی بودن را از شرایط حذف کند. در این صورت بدون وجود شرایط کامل قوه قاهره، مطابق قرارداد احکام و اوصاف قوه قاهره بر آن بار می‌شود.
ب -شرط تحدید نوع مسئولیت و میزان یا مبلغ آن
ممکن است شرط شود مدیون فقط مسئول خسارت مادی باشد و خسارات عدم النفع یا زیان معنوی به عهده او نباشد و یا مبلغ معینی به عنوان سقف خسارت پیش بینی شود یا بخشی از کرایه کاهش یابد. (ن. ک ماده 509و517ق. م) به طور مثال: شرکت راه آهن میزان مسئولیت خود را به این روش محدود می‌کند که در صورت تاخیر بیش از مدت تعین شده 50 درصد کرایه به مسافر عودت داده می شود
ج - شرط کاهش مدّتِ اقامه ی دعوا (تحدید مرورزمان)
محدود کردن مدت اقامه دعوا گامی‌است در جهت تحکیم قراردادها و کاستن نزاع ها و دعاوی حقوقی و افزایش امنیت حقوقی از این رو این شرط نه تنها مخالفتی با قانون و نظم عمومی‌ندارد بلکه باید آن را تامین کننده نظم عمومی ‌دانست.. بدیهی است در صورتی که شرط کوتاه کننده مدت مرور زمان به وسیله قانون منع شود چنین شرطی باطل خواهد بود.
د- شرط عدم مسولیت نسبت به اعمال خیارات
ممکن است بتوان شرط اسقاط خیارات موضوع ماده 448 را یکی از مصادیق شرط عدم مسئولیت بر شمرد این شرط امروزه در بسیاری ازقولنامه ها واسناد به صورت رسم القباله درج می‌شود. و حتی دفاتر اسناد رسمی‌ به موجب بخشنامه1093 – 35126 صادره از سازمان ثبت مکلفند کافه خیارات را از متعاملین سلب نمایند. برخی نویسندگان شرط اسقاط کافه خیارات را بی اساس دانسته اند. برخی دیگر شرط سقوط خیار تفلیس را با نظم عمومی‌ مغایر دانسته و شرط را بی اثر تلقی نموده اند. سقوط خیار تدلیس نیز با مخالفت جدی ترحقوقدان ها مواجه شده است.
نگارنده علی رغم فحص بسیار، نص فقهی دال بر صحت شرط اسقاط کافه خیارات نیافته است ؛ شرط اسقاط خیارات را که ماده448 پیش بینی نموده است شامل برخی خیارات، مانند: خیار مجلس و تأخیر می گردد و نمی‌توان شامل خیارات تدلیس، تفلیس و نیز خیار رؤیت دانست؛با توجه به رواج شرط عدم مسئولیت نسبت به عیوب وشرط اسقاط کافه خیارات شایسته است دادگاه ها در هنگام رسیدگی به دعاوی مطروحه صرفا به استناد درج شرط، دعوی مشروط علیه را رد ننمایند و به مسأله لزوم تفهیم به مشروط علیه و اوضاع و احوال قرارداد و معقول بودن شرط توجه نمایند ، به این موضوع در حقوق انگلیس توجه ویژه ای می شود و در هنگام درج شرط معافیت، تفهیم به مشروط علیه را در مرحله انعقاد شرط و عقد لازم می داند .

گفتار دوم: مبانی صحت و بطلان شرط عدم مسئولیت
1- مبانی صحت شرط عدم مسئولیت
موافقین شرط عدم مسئولیت به استناد ادله و مبانی فقهی و حقوقی این شرط را صحیح دانسه اند که این ادله را بررسی می نماییم .
1-1مبانی حقوقی صحت شرط عدم مسئولیت
برای توجیه حقوقی شرط به اصل آزادی اراده ، عرف و برخی قوانین می توان استناد نمود.
الف. ماده 386 قانون تجارت
قانون تجارت کشور گر چه عدم مسئولیت کلی متصدی حمل ونقل را قبول نکرده ولی انتهای ماده 386 مقرر داشته است : «قرارداد طرفین می‌تواند برمیزان خسارت مبلغی کمتر یا زیادتر از قیمت مال التجاره معین کند. » لذا به این ترتیب متصدی حمل ونقل می‌تواند با تعیین مبلغ کمی‌ خود را از قید مسئولیت رها کند.به عبارت دیگر شرط کاهش مسئولیت مورد قبول واقع شده است .
ب- ماده 381 قانون تجارت
در این ماده مقرر گردیده است «اگر عدل بندی عیب ظاهر داشته باشد ومتصدی حمل و نقل بار بدون قید عدم مسئولیت قبول کرده باشد مسئول آواری خواهد بود. » بنابراین متصدی حمل ونقل درصورتی مسوول آواری خواهد بود که مال را بدون قید عدم مسئولیت قبول کرده باشد و مفهوم مخالف آن چنین است که در صورت قبولی با قید عدم مسئولیت مسئول آواری نخواهد بود.
ج - ماده 230 قانون مدنی
این ماده مقرر می‌دارد: «اگر در ضمن معامله شرط شده باشد که در صورت تخلف متخلف مبلغی به عنوان خسارت تادیه نماید حاکم نمی‌تواند او را به بیشتر یا کمتر از آنچه ملزم شده است محکوم کند.
بنابراین پذیرش وجه التزام نیز به نوعی پذیرش شرط عدم مسئولیت تلقی می‌گردد. با تعیین وجه التزام متعهد خود را از مسئولیت بیشتر، معاف می‌کند و از این بابت نوعی شرط عدم مسئولیت شمرده می‌شود و با وجود تفاوت بین شرط عدم مسئولیت و وجه التزام، درحالی که میزان خسارتی که وارد می‌شود از مبلغ وجه التزام بیشتر باشد با شرط عدم مسئولیت منطبق می‌گردد.
د – ماده 436 قانون مدنی
ماده 436 قانون مدنی جنین مقرر نموده است که « اگر بایع از عیوب مبیع تبری کرده باشد به این که عهده عیوب را از خود سلب کرده یا با تمام عیوب بفروشد مشتری در صورت ظهور عیب حق رجوع به بایع نخواهد داشت».
در این ماده امکان سلب نمون مسئولیت عیوب کالا پیش بینی شده است و این ماده شرط عدم مسئولیت را صحیح دانسته است .
ه - ماده 448 قانون مدنی
طبق ماده 448 قانون مدنی: «سقوط تمام یا بعضی از خیارات را می‌توان ضمن عقد شرط نمود». در صورتی که طرفین معامله سقوط خیارات را شرط نمایند، در واقع مسئولیت خود را از این بابت سلب نموده اند. بنابراین شرط سقوط تمام یا برخی ازخیارات نوعی شرط عدم مسئولیت می‌باشد.
و - مواد 752 و 754 قانون مدنی
طبق ماده 752 قانون مدنی: «صلح ممکن است یا در مورد رفع تنازع موجود و یا جلوگیری از تنازع احتمالی در مورد معامله وغیرآن واقع شود. » بنابراین وقوع تنازع ضرورتی ندارد و اگر زمینه ایجاد دعوا باشد با انعقاد صلح از بروز نزاع پیش گیری می‌شود . شرط عدم مسئولیت نوعی صلح و مشروع خواهدبود، منتهی همانطورکه در ماده 754 مقررشده است هر صلح نافذ است جز صلح بر امری که غیرمشروع باشد.
ز - مواد 60 و 322 قانون مجازات اسلامی
برابر ماده 322 قانون مجازات اسلامی: «هرگاه طبیب یا بیطار و مانند آن قبل از شروع به درمان از مریض یا ولی او یا از صاحب حیوان برائت حاصل نماید عهده دار خسارت پدید آمده نخواهد بود ». مقنن در این ماده شرط عدم مسئولیت و برائت بین بیمار و معالجه کننده را مورد قبول دانسته است. از مواد قانونی که به آنها اشاره شد می توان صحت شرط عدم مسئولیت را استفاده کرد ولی در بند 8 ماده54 قانون دریایی شرط عدم مسئولیت باطل دانسته شده است، در این ماده مقرر شده است : « قید هر گونه شرط یا توافق در قرارداد باربری ، به منظور سلب مسئولیت متصدی باربری یا کشتی یا محدود کردن مسئولیت مزبور ، در مورد فقدان بار یا خسارات وارده به آن ناشی از غفلت و تقصیر و یا تسامح در انجام وظایف و تعهدات مصرحه در این فصل باطل و بلا اثر خواهد بود » .
باید توجه داشت که ماده 54 شرط عدم مسئولیت را به طور کلی باطل ندانسته است بلکه مقنن در صدد آن بوده است تا از فرار متصدی باربری از مسئولیت اجرای تکالیف قانونی مصرح در قانون جلوگیری کند و شرط عدم مسئولیت نسبت به آنها را بلا اثر دانسته است و حتی خود این ماده می تواند دلیل پذیرش صحت شرط عدم مسئولیت باشد چرا که ممکن است شرط عدم مسئولیت نیز در صورت غیر منصفانه بودن ، تحمیلی بودن و غرری شدن و برخی شرایط دیگر باطل و غیر قابل استناد باشد. .
1-2 مبانی فقهی صحت
برخی نویسندگان معتقدند، شروط عدم ضمان یا برائت از ضمان در فقه باطلند و دلیل این بطلان را نزد فقیهان بیم مخالفت شرط با نظم عمومی‌دانسته وگفته است فقها در پاره ای موارد بنا به ضرورت در رابطه پزشک و بیمار چنین شرطی را درست انگاشته اند. اما در پاسخ باید گفت: مصادیق بسیاری از شروط عدم مسئولیت در فقه صحیح دانسته شده و ازسوی دیگر نص صریحی مبنی بر بطلان شرط عدم مسئولیت وجود ندارد بجز اشکال «اسقاط ما لم یجب» که برخی فقها مطرح نموده اند و البته این اشکال مورد قبول برخی دیگر نمی‌باشد .
در روایت سکونی ، امام صادق (ع) فرمود: امیرالمومنین (ع) فرمود: هرکس طبابت می کند یا به معالجه حیوان می پردازد از ولیش برائت اخذ کند و الا ضامن است. این روایت مختص ضمان دیه نیست بلکه شامل ضمان اموال نیز می‌شود چرا که شامل دامپزشک هم شده است. علاوه بر روایات مذکور به قاعده شروط و قاعده سلطنت براموال می توان استناد کرد. برخی نویسندگان در اثبات صحت شرط عدم مسئولیت پزشک به قاعده شروط استناد کرده و نوشته اند: « قاعده المومنون عند شروطهم» تجویز مینماید پزشک در ضمن عقد اجاره خدمات خود تبری از مسئولیت را شرط کند و به تعبیر روشن تر همانگونه که می‌توان در ضمن قرارداد معامله تمام خیارات را اسقاط کرد و در حالی که بعضی ازخیارات مدتی بعد از معامله تحقق می‌یابد ولی چون با انجام معامله زمینه آن فراهم شده است می‌توان ضمناً آن را اسقاط کرد.
پذیرش عرف و نیازجامعه
با وجود شرط عدم مسئولیت بهاء خدمات و نیز قیمت مورد معامله کاهش می‌یابد وعرف نیز شرط عدم مسئولیت را پذیرفته است چرا که نباز جامعه چنین اقتضا دارد و از نتایج حاصل از درج چنین شرطی که گاهی با هدف کاهش دعاوی وجلوگیری از نزاع در معاملات پیش بینی ودرج می‌گردد وگاهی نیز فقدان چنین شرطی که ممکن است با کاهش رغبت به ارئه برخی خدمات منجر گردد زمینه را برای پذیرش عرف فراهم می‌سازد به طور مثال با توجه به نیازعمومی ‌به معالجه اگر شرط برائت پزشک پذیرفته نشود پزشکان از معالجه خودداری می‌نمایند و ازخوف مسئولیت به جراحی و اعمال مخاطره آمیزپزشکی مبادرت نمی‌نمایند. و همانطور که برخی فقها گفته اند: «مشهور بین اصحاب آن است که ابراء قبل از معالجه صحیح است و روایات نیز این موضوع را تجویز نموده است .

2-  مبانی عدم صحت شرط عدم مسئولیت
برخی در مخالفت با شرط عدم مسئولیت اشکالاتی را مطرح نموده اند که به آن اشاره می‌نماییم.
الف - شرط عدم مسئولیت موجب اختیاری شدن اجرای تعهد است
در این حالت شرط عدم مسئولیت ممکن است چنین تصویر شود که فرد در عین حالیکه در قرارداد متعهد می‌شود شرط کند نسبت به انجام تعهد مسئولیتی نداشته باشد و چنین شرطی نوعی شرط ارادی است که اجرای قراداد و یا عدم آن با اراده یک طرف قرارداد منوط گرداند و تعهد جوهرخود یعنی التزام را از دست می‌دهد در نتیجه شرط خلاف مقتضای عقد است؛ یا به تعبیر برخی نویسندگان، شرط عدم مسئولیت متعهد متخلف با نتیجه تعهد که پیدایش تکلیف همراه با ضمانت اجراست ، تضاد دارد و تعهد مفهوم حقوقی خود را از دست می دهد .
در پاسخ به این اشکال باید گفت: در صورتی که شرط عدم مسئولیت را باطل بدانیم همان هدفی را که متعهد له خواسته است تامین می‌گردد و قرارداد اجرا نشده می‌ماند.
ب - شرط عدم مسئولیت یا برائت اسقاط مالم یجب است.
اسقاط ما لم یجب را برخی نویسندگان باطل دانسته اند و از آنجا که شرط عدم مسئولیت را نیز اسقاط مالم یجب می‌دانند، نتیجه می گیرند که شرط عدم مسئولیت نیز باطل است. ولی باید توجه داشت که در مورد اسقاط ما لم یجب استدلال به بطلان فاقد استحکام بوده و متکی به نص نمی‌باشد.

گفتار سوم : احکام شرط عدم مسئولیت و آثار آن
1- شرایط نفوذ شرط عدم مسئولیت
شرط عدم مسئولیت , مانند هر قرارداد باید همراه قصد و بدون اکراه بوده و آلوده به سوء استفاده، فریب ، غرر و اضرارعمدی نباشد و قوانین امری را نیز نقض ننماید؛ در غیر این صورت نباید آن را نافذ دانست.اخلاق , نظم عمومی و قوانین امری از عوامل کنترل شرط عدم مسئولیت به شمار می روند.
الف - وجود قصد
شرط عدم مسئولیت وقتی می‌توان موثر باشد که مقصود متعاملین بوده و هردو از آن آگاه باشند. صورت دیگر شرط عدم مسئولیت در قالب ایقاع شرط عدم مسئولیت تنها با اراده مدیون یا متعهد می‌باشد. یکی ازمهمترین این موارد حالتی است که متعهد در تعهد به نفع ثالث در قبال عدم انجام آن شرط عدم مسئولیت یا تحدید مسئولیت می‌کند. در این موارد ثالث نمی‌تواند اجرای تعهد به نفع خود را مطالبه نماید و شرط تحدید مسئولیت یا عدم مسئولیت درقبال ثالث را نادیده انگارد ؛ زیرا در اینصورت در واقع متعهد به تعهدی که نخواسته پای بند و ملتزم می‌گردد.
فرض دیگری که ممکن است شبیه شرط عدم مسئولیت به اراده یکجانبه تصور شود. فرضی است که تولید کننده محدودیت ها و خطرات ناشی از به کارگیری کالا را به نحو متعارف به خریدار گوشزد و ضمیمه کالا نماید. ولی به نظر می رسد عدم مسئولیت در این قبیل موارد نیز از باب قاعده اقدام قابل تحلیل است زیرا که خریدار علی رغم هشدار و تحذیر علیه خود اقدام نموده و هشدار را نادیده انگاشته است.
ب - معقول بودن و رعایت اصل قسط
شرط عدم مسئولیت باید منصفانه و معقول باشد و مهمترین معیارهای معقولیت آن است که باید معنای واضح داشته و معلوم باشد و به طور خاص و نه کلی مشخص شود لذا شرایط معافیتی که با تعبیر«هرگونه ضرر» یا «هرگونه عیب» مطرح می‌شود معقول نیست. چرا که زمینه سوءاستفاده از حق و بی عدالتی و بر هم خوردن تعادل قرارداد فراهم می‌گردد و به فریب و تعدی به طرف دیگر معامله می‌انجامد.
ج - عدم مخالفت با قوانین حمایتی
در مواردی مقنن برای حمایت از مصرف کننده یا فرد غیرحرفه ای وگیرنده خدمات شرط عدم مسئولیت را غیر معتبردانسته است. مثلاً ماده 669 قانون موجبات و عقود لبنان هر نوع قرارداد که مسئولیت مهندس یا بنا را از عیوب ساختمان رفع و سلب نماید یا حتی تخفیف دهد مجاز ندانسته است.
در ایران ماده 5- لایحه حمایت از حقوق مصرف کنندگان که به منظور تامین حمایت دولت از حقوق مصرف کنندگان تهیه و به مجلس ارائه شده است، مقرر نموده است کلیه عرضه کنندگان وسایل نقلیه، وسایل خانگی، ماشین آلات، تاسیسات صنعتی، کالاهای مصرفی بادوام مکلفند ورقه تضمین نامه که در بردارنده مدت و نوع تضمین کالاها باشد، همراه صورت حساب فروش ارائه نماید و در تبصره 3 همان ماده تصریح نموده است شرط عدم مسئولیت تضمین یا تحصیل برائت از ضمان (گارانتی )توسط عرضه کنندگان باطل و بلا اثر می‌باشد.
د- عدم علم به عیب و کتمان آن
فروشنده حرفه ای نسبت به عیوب عالم فرض می‌گردد چرا که شخصی که به طور حرفه ای در زمینه ای فعالیت می‌کند بدون آگاهی کامل نباید اقدام نماید و نتیجه مترتب برتشبیه فروشنده حرفه ای به کسی که عالم به عیب است آن است که شروط کاهش یا اسقاط مسئولیت او باطل است.
ه - عدم ارتکاب عمد یا تقصیر سنگین
نمی‌توان پذیرفت کسی که به عمد و به قصد اضرار یا با عمل در حکم عمد باعث ورود خسارت گردیده خود را با شرط عدم مسئولیت از جبران خسارت معاف سازد بنابر این اگر در قراردادی شرط عدم مسئولیت شود و نسبت به شمول آن شرط به صورت وقوع تقصیر سنگین از جانب متعهد سکوت اختیار کنند وجود شرط مذکور مانع مسئولیت متعهد و ضامن او نمی‌شود یعنی مدلول آن شرط، تقصیر سنگین را شامل نمی‌شود. تقصیر سنگین در برخی موارد از جمله شرط عدم مسئولیت، معادل تقصیر عمدی بشمار می‌آید. به نظر می رسد اگر شرط عدم مسؤولیت ناظر به نقض عمدی قرارداد و اضرار عمدی باشد ، صحیح نیست ولی اگر شرط عدم مسؤولیت ناظر به تقصیر سنگین باشد و در اوضاع و احوال قرارداد پذیرش آن عرفأ معقول باشد بجز آسیبهای وارده به جسم و به شرط آنکه آلوده به تدلیس و سوء نیت نباشد بتوان آن را پذیرفت .

2- قلمرو شرط عدم مسئولیت
موافقین شرط عدم مسئو لیت در امکان درج و انعقاد شرط عدم مسئو لیت نسبت به مسئولیت قرار دادی تردیدی ندارند ولی راجع به شمول شرط به مسئولیت قهری تردید شده است .
الف - شرط عدم مسئولیت نسبت به مسئولیت غیرقرادادی
منتقدین به اسقاط مسئولیت قهری گفته اند شرط عدم مسئولیت هرگز نمی‌تواند مسئولیت قهری را از بین ببرد زیرا برائت در این موارد خلاف نظم عمومی ‌و باطل است. باید توجه داشت که از امکان صلح برای جلوگیری ازنزاع احتمالی درمورد معامله وغیرآن که درماده 752 قانون مدنی مقررشده است . می‌توان صحت شرط عدم مسئولیت را پذیرفت .
سوالی که مطرح می‌شود آن است که اگرشرط عدم مسئولیت در قراردادی درج شود مسئولیت قهری باقی است یا مسئولیت قهری نیز از بین می‌رود؟
یکی از نویسندگان معتقد است: اگر مدیون به موجب شرطی از مسئولیت قراردادی معاف شده باشد اگر خود را میان مسئولیت قراردادی و قهری مخیر بدانیم مسئولیت قهری به قوت خود باقی است و دائن می‌تواند بر اساس آن و با اثبات خطای مدیون مطالبه خسارت کند زیرا این مسئولیت (مسئولیت قهری )به دلیل مخالفت بانظم عمومی‌از تاثیر شرط عدم مسئولیت مصون است. به عبارتی گویا شرط عدم مسئولیت قراردادی فقط موجب انتقال بار اثبات از مدیون به دائن است.
ولی به نظر برخی مانند سنهوری که این تخییر را نمی‌پذیرند با فرض صحت شرط عدم مسئولیت قراردادی موضوع مسئولیت قهری از بین می‌رود.
این تحلیل منطقی به نظر می‌رسد زیرا در صورتی که مدیون مرتکب عمد یا تقصیر سنگین نشده باشد پذیرش دعوی مسئولیت قهری موجب گشودن باب منازعه و اتلاف وقت و کاهش ارزش درج شرط عدم مسئولیت می‌گردد چرا که یکی از آثار مهم شرط عدم مسئولیت بستن باب نزاعها و دادن فرصت ابتکار و فعالیت است و هنگامی‌که مدیون عمد یا عمل درحکم عمد مرتکب نشده است نباید دعوی مسئولیت قهری را مسموع دانست.
ب - شرط عدم مسؤولیت نسبت به نقض اساسی قرارداد
در صورتی که شرط سالب مسولیت از جمله شروط اصلی و راجع به مقتضای عقد باشد نگرانی برهم خوردن عدالت قراردادی جدی تراست و برای پرهیز از این خطر ممکن است مخالفین شرط ، حتی عقد را نیز به علت اصلی و عمده بودن شرط در تیررس نظریه بطلان قرار دهند ولی نویسندگان حقوقی معتقدند نقض تعهد اساسی و مقتضای عهد مانع اعتبار شرط عدم مسئولیت نیست چرا که :« در مورد اثر اصلی (مقتضای عقد)...شرط عدم مسئولیت به معنی نفی مقتضی و جوهر عقد نیست زیرا با وجود شرط طلبکاری می تواند الزام متعهد را به طور مستقیم از دادگاه بخواهد و در صورت عدم امکان الزام متعهد و اجرای آن بوسیله دیگران عقد را به هم بزند . این قاعده که شرط عدم مسؤولیت نمی تواند طرف قرارداد را از مسئولیت در قبال نقض جدی یعنی اساسی قرارداد حمایت کند در برابر رشد فزاینده و تهدید کننده قراردادها ها مطرح شد و در آرای متعدد تصریح شد.
ج - شرط عدم مسئولیت نسبت به فعل ثالث
ممکن است مسئولیت ناشی از فعل ثالث از بیم نقض نظم عمومی باطل دانسته شود ولی نویسندگان معتقدند چنین شرطی صحیح است.
نکته قابل توجه در این گونه قراردادها آن است که مرتکب عمل زیانبار که شخص ثالث محسوب می شود نمی تواند به شرط عدم مسئولیت کارفرما و زیان دیده استناد کند . زیرا در انعقاد قرارداد نقشی نداشته است.
د – شرط عدم مسئولیت به نفع شخص ثالث
بدیهی است ایجاد حق یا تکلیف قراردادی برای اشخاص ، مستلزم دخالت اراده آنهاست ولیدر برخی موارد ممکن است بدون وجود اراده و به صورت ایقاع نیز حقی ایجاد شود .اما آیا می توان به نفع شخص ثالث شرط عدم مسئولیت درج نمود؟
در پاسخ باید گفت چون ثالث از این شرط منتفع می شود مانند تعهد به نفع ثالث و به استناد ادله صحت قراردادها مانند آیه شریفه أفوا بالعقود و قاعده شروط می توان آن را صحیح دانست . در متون فقهی نیز شرط به نفع ثالث معتبر دانسته شده است . مانند: شرط حق فسخ عقد به نفع ثالث و یا صحت شرط تعلق سود مضاربه به نفع فرد کسی که نقشی در قرارداد نداشته است

3- آثار شرط عدم مسئولیت

در این بخش به آثار شرط نسبت به طرفین، ثالث و وراث ونیز اثر بطلان شرط اشاره می‌نماییم.
الف - اثر شرط نسبت به طرفین
شرط عدم مسئولیت در صورت نفوذ، تعهد جبران خسارت را ازبین می‌برد وزیان دیده نمی‌تواند به هیچ عنوان پولی مطالبه کند یا الزام او را از دادگاه مطالبه نماید. اثر دیگر شرط عدم مسئولیت آن است که بار اثبات را از دوش مدیون تعهد قراردادی برداشته و به عهده طلبکار می‌نهد و اوست که باید تقصیر عمدی مدیون را اثبات کند. برای مثال در قرارداد حمل ونقل که شرط عدم مسئولیت درآن شده است زیان دیده در صورتی می‌تواند جبران خسارت خود را بخواهد که تقصیرعمدی متصدی را در دادگاه اثبات کند .
ب - اثر شرط نسبت اشخاص ثالث
همانطور که برخی نویسندگان گفته اند: نباید پنداشت که طلبکار(درمانحن فیه خریدار نهایی) هیچ ارتباطی با طلب بدهکار قبلی ندارد، خوانده (مدیون ) می‌تواند هر ایراد یا دفاعی در برابر طلبکارخود دارد در مقابله با دعوی دیگری نیز استفاده کند مگر دفاعی که سبب آن بعد از ایجاد حق مستقیم به وجود آمده باشد . از جمله این دفاع ها وجود شرط عدم مسئولیت است. . شرط عدم مسئولیتی که با رعایت ضوابط درج شده است را نباید به بهانه نسبی بودن قراردادها از لحظه ای که کالا را به دیگری منتقل نموده است بی اعتبار دانست. شرط عدم مسئولیت نیز مانند مدت قرارداد قید تعهد است و تعهدات متعاملین را توصیف می‌کند، بنابراین مدعی نمی‌تواند به تعهد استناد کند ولی قیود و شرایط آن را نادیده بگیرد. لذا شرط عدم مسئولیت فی مابین متعاملین برابر اشخاص ثالث نیز معتبراست و منافاتی با اصل نسبی بودن قراردادها ندارد.
باید توجه داشت در صورتی که زیان دیده وجود تقصیر سنگین یا نقض تکلیف قانونی را مبنای دعوای خود قرار دهد دیگر شرط عدم مسئولیت کارایی خود را از دست می‌دهد و قوانین حمایتی که برای حفظ حقوق مصرف کننده تدوین شده در مورد عرضه وسایل نقلیه، وسایل خانگی، ماشین آلات، تاسیسات صنعتی و کالای مصرفی که با جسم و جان مصرف کننده ارتباط دارد شرط عدم مسئولیت را باطل و بلااثر دانسته است (ماده 5 لایحه حمایت ازحقوق مصرف کننده )

ج - اثرشرط عدم مسئولیت نسبت به وارثان
اثر شرط عدم مسئولیت مانند سایرقراردادهای خصوصی، محدود به شخص زیان دیده نیست وارثان متوفی نمی‌توانند به استناد اصل نسبی بودن قراردادها مفاد شرط عدم مسئولیتی که به نفع مدیون درج شده است را نادیده بگیرند.

د - اثر بطلان

اگر قرارداد به طورصحیح منعقد شده باشد بطلان شرط عدم مسئولیت به دلایلی همچون مخالفت با نظم عمومی‌و…موجب بطلان عقد نمی‌گردد.
سیماتیراس استاد دانشگاه یونان در این باره معتقد است: به طورکلی بطلان شرط موجب بطلان قرارداد نمی‌باشد و قرارداد به اعتبار خود باقی است.
ماده 118 قانون دریایی مصوب 1343 نیز بطلان شرط عدم مسؤولیت را مبطل قرارداد ندانسته است :
از سوی دیگر تالی فاسد اعتفاد به بطلان قرارداد آن است که اثر دلخواه مدیون متعهد را تأمین می‌کند در حالی که باید با بلا اثر دانستن شرط عدم مسئولیت، مسئولیت قراردادی برقرار باشد، تا طلبکار بتواند خسارت ناشی از عدم انجام تعهد را مطالبه و دریافت کند. ولی نتیجه بطلان قرارداد آن است که طلبکار و متعهد له نتواند اجرای قرارداد و جبران خسارت را مطالبه کند. البته بدیهی است که امکان و فرصت اقامه دعوی مسئولیت قهری وجود دارد .

نتیجه گیری

به موجب شرط عدم مسئولیت, مسئولیت ناشی از عدم اجرای قرارداد یا تاخیر آن پیش از این که تخلف از قرارداد رخ دهد و خسارت پیدا شود اسقاط و سلب می‌گردد. برای اثبات صحت شرط عدم مسئولیت می توان به روایات و قواعد فقهی از جمله قاعده شروط و تسلیط استناد نمود علاوه بر این در متون قانونی منع و نهی از این شرط دیده نمی شود و مواد 10, 230 , 436 , 448 , 752 و754 قانون مدنی و مواد 381 و 386 قانون تجارت بر پذیرش این شرط از سوی مقنن دلالت دارد . اشکالاتی همچون اسقاط ما لم یجب بودن این شرط نیز، وارد نمی باشد؛ چرا که متکی به نص نبوده و علاوه بر این حتی فقها و حقوقدان هایی که آن را باطل دانسته اند. اسقاط خیارات, تبری از عیوب مبیع و برائت طبیب را پذیرفته اند.
شرط عدم مسئولیت , مانند هر قرارداد باید همراه قصد و بدون اکراه بوده و آلوده به سوء استفاده، فریب ، غرر و اضرارعمدی نباشد و قوانین امری را نیز نقض ننماید؛ در غیر این صورت نباید آن را نافذ دانست.اخلاق , نظم عمومی و قوانین امری از عوامل کنترل شرط عدم مسئولیت به شمار می روند.حقوق انگلیس در برخورد با این شروط بر لزوم تفهیم به مخاطب تأکید داشته و نیز با تصویب قوانین خاص مصرف کننده را حمایت نموده وعلاوه بر این، دادگاه های این کشور نیز با تکیه بر قواعدی نظیر تفسیر ابهامات علیه استناد کننده از تحمیل شروط غیر منصفانه جلوگیری نموده است .
در صورتی که مدیون مرتکب عمد یا تقصیر سنگین نشده باشد پذیرش دعوی مسئولیت قهری موجب گشودن باب منازعه و اتلاف وقت و کاهش ارزش درج شرط عدم مسئولیت می‌گردد چرا که یکی از آثار مهم شرط عدم مسئولیت بستن باب نزاعهای جزیی و بیهوده و دادن فرصت ابتکار و فعالیت است و هنگامی‌که مدیون عمد یا عمل درحکم عمد مرتکب نشده است نباید دعوی مسئولیت قهری را مسموع دانست. در پاسخ به این که آیا می توان به نفع شخص ثالث شرط عدم مسئولیت درج نمود؟ باید گفت چون ثالث از این شرط منتفع می شود مانند تعهد به نفع ثالث و به استناد ادله صحت قراردادها مانند آیه شریفه " أفوا بالعقود" و قاعده شروط می توان آن را صحیح دانست ؛ در متون فقهی نیز شرط به نفع ثالث معتبر دانسته شده است .
کمترین اثر شرط عدم مسئولیت آن است که بار اثبات را از دوش مدیون تعهد قراردادی برداشته و طلبکار باید تقصیر عمدی را اثبات کند.
اثر شرط عدم مسئولیت مانند سایرقراردادهای خصوصی، محدود به شخص زیان دیده نیست و بازماندگان نیز که به قائم مقامی ‌او می‌توانند درخواست جبران زیان کنند باید مفاد شرط عدم مسئولیت را محترم شمارند .همچنین شرط عدم مسئولیت فی مابین متعاملین برابراشخاص ثالث نیز معتبر است و منافاتی با اصل نسبی بودن قراردادها ندارد. البته باید توجه داشت در صورتی که زیان دیده وجود تقصیر سنگین یا نقض تکلیف قانونی را مبنای دعوای خود قرار دهد دیگر شرط عدم مسئولیت کارایی خود را از دست می‌دهد و قوانین حمایتی که برای حفظ حقوق مصرف کننده تدوین شده در مورد عرضه وسایل نقلیه، وسایل خانگی، ماشین آلات، تاسیسات صنعتی و کالای مصرفی که با جسم و جان مصرف کننده ارتباط دارد شرط عدم مسئولیت را باطل و بلااثر دانسته است (ماده 5 لایحه پیشنهادی حمایت از حقوق مصرف کننده ) .
بطلان شرط عدم مسئولیت به دلایلی همچون مخالفت با نظم عمومی ‌و…موجب بطلان عقد نمی‌گردد ؛ ماده 118 قانون دریایی مصوب 1343 نیز بطلان شرط عدم مسؤولیت را مبطل قرارداد ندانسته است .

کتابنامه
1- امیری قائم مقامی،عبدالمجید، حقوق تعهدات، ج2،چاپ اول ،میزان و دادگستر ، 78
2- بهروم،مهد علی، سوء عرضه در حقوق انگلیس و تدلیس در حقوق اسلام، ترجمه قنواتی و عبدی پور، بوستان کتاب، قم، 1380
3- جعفری لنگرودی، محمد جعفر، فرهنگ عناصر شناسی ، چاپ اول،گنج دانش، 82..
4- جعفری لنگرودی، محمد جعفر، فلسفه حقوق مدنی (عنا صرعمومی عقود)چاپ اول، تهران، گنج دانش، 1380.
5-شهیدی، مهدی، آثارقراردادهاوتعهدات، چاپ دوم ، ناشرمجد،82.
6- قیصری، احمد، آثارالتزام درقانون مدنی لبنان، پایان نامه تحصیلی، راهنما دکتر شهابی، دانشکده حقوق تهران 1335
7- کاتوزیان، ناصر، الزامهای خارج از قرارداد،ج1 ، چاپ دوم، دانشگاه تهران، 1378 .
8-  کاتوزیان، ناصر ،قواعد عمومی قراردادها، ج 5،چاپ دوم ، شرکت انتشار1376.
9- کاتوزیان، ناصر قواعدعمومی قراردادها، ، ج 4 چاپ اول ، بهنشر ، 1368 .

منابع عربی :

10. سنهوری،عبدالرزاق احمد، الوسیط، ج1، بیروت، داراحیاءالتراث، بی تا .
11. العاملی ، زین الدین بن علی ( شهیدثانی) ، مسالک الافهام ج15 و ج 1، چاپ اول موسسه معارف اسلامی 1416هجری
12. کلینی ، کافی، غفاری، علی اکبر، ج 7،دار الکتب الإسلامیه، چاپ سوم، 1367.
13. .محمود سوادی، عبد الباقی، مسولیة المحامی المدنیة عن اخطائه المهنیة، ، چاپ دوم، مکتبة دار الثقافة، 1999
14. نراقی،احمد ، مستندالشیعه، ج14 ، چاپ اول، مشهد، مؤسسه آل بیت، 1418 ه
15. هاشمی شاهرودی، محمود ، کتاب الاجاره، ج2 چاپ اول موسسه دائره المعارف فقه الاسلامی 1423
مقالات
1. کنت، سیمانیتراس، اعتبار شروط عدم مسئولیت، ترجمه محمد اشتری، نشریه موسسه حقوق تطبیقی شماره1
2. صفایی، حسین، مفهوم تقصیر سنگین درارتباط با شرط عدم مسئولیت، مجله حقوقی ش4، زمستان 64
3 .مکارم شیرازی،ناصر، مقاله آیا طبیب ضامن است ؟ مجله درسهایی از مکتب اسلام، شماره 10 سال 65


پژوهشی در مسوولیت مدنی محجورین و سرپرستانشان

پژوهشی در مسوولیت مدنی محجورین و سرپرستانشان

مقدمه

موضوع مسوولیت محجورین(*) با توجه به حمایت قانون از ایشان از مباحث مهم حقوق مدنی و کیفری است. مسوولیت ایشان از دیدگاه جزایی به واسطه فقدان عنصر معنوی تحقق پذیر نمی باشد، اما از آنجا که ضمان یا همان مسوولیت مدنی قایم به وجود عنصر عمد نیست، قانون برای محجورین مسوولیت قایل شده است. در برخی نظام های حقوقی مانند کامن لا، مسوولیت محجورین و سرپرستان ایشان تابع مقررات عام مسوولیت مدنی است و قواعد خاصی در این زمینه وجود ندارد، اما در حقوق ایران گرچه مسوولیت محجورین صراحتا در قانون مدنی(ماده 1216) به رسمیت شناخته شده است اما با تصویب قانون مسوولیت مدنی پس از آن، با طرح موضوع مسوولیت سرپرست محجورین، تعارضاتی حادث شده که از دید حقوقدانان نیز پوشیده نمانده است. در این مقاله سعی بر آن شده است که ضمن تبیین ماهیت این تعارضات، جایگاه مسوولیت محجورین و سرپرستانشان در حقوق ایران روشن گردد، ان شاء الله.

مسوولیت مدنی محجورین در حقوق ایران


ماده 1216 قانون مدنی مقرر داشته است: « هرگاه صغیر یا مجنون یا غیر رشید باعث ضرر شود ضامن است.» این ماده به صراحت مسوولیت مدنی کلیه محجورین را پذیرفته است.

الف)تعریف محجورین

محجور از ریشه حجر به معنای منع گرفته شده است و در اصطلاح کسی را محجور می گویند که از پاره ای تصرفات حقوقی منع شده است یعنی فاقد «اهلیت استیفاء » است.ماده 1207 ق.م. محجورین مدنی را صغار و افراد غیر رشید و مجانین برشمرده است.

مفهوم صغر در برابر کبر استعمال می شود و کسی را که به سن بلوغ نرسیده باشد صغیر می گویند.امروزه مفهوم صغیر در فقه و حقوق مدنی یکسان بوده و آن فرد غیر بالغ است، اما مطابق ماده محذوف 1209 ق.م. صغیر به کسی گفته می شد که به سن هیجده سال تمام نرسیده باشد.

صغیر با رسیدن به سن بلوغ یعنی سن پانزده سال تمام قمری برای پسران و نه سال برای دختران (ماده 1210 ق.م) از صغارت و حجر خارج می گردد.

صغیر بر دو قسم ممیز و غیر ممیز است، صغیر غیر ممیز فاقد قوه ادراک و تمییز است اما ممیز مدرِک حسن و قبح بوده و می تواند در شرایطی صاحب اراده حقوقی باشد. در قانون مدنی اماره ای برای سن تمییز وجود ندارد اما در فقه امامیه با استناد به احادیثی شش یا هفت سالگی را اماره تمییز دانسته اند ؛ البته مستند فقها در این قضیه ( یعنی حدیث نبوی صلوات الله علیه که بیان می دارد فرزندان خود را از هفت سالگی امر به اقامه نماز نمایید) نمی تواند حجت معتبری برای این مورد باشد که اثبات آن خارج از موضوع این مقاله است. در حقوق فرانسه نیز همانند حقوق ایران تشخیص وجود قوه تمییز بر عهده دادگاه است. در حالت تردید در حدوث تمییز، باید بقای عدم تمییز را استصحاب کنیم.

مجنون کسی است که قوه عقل و درک نداشته و به اختلال قوای دماغی مبتلا بوده و مختل المشاعر است.جنون دارای درجاتی است، ودر حقوق ایران جنون در هر درجه ای که باشد موجب حجر است(ماده 1211 ق.م.). جنون بر دو قسم ادواری و دایمی می باشد که در هر دو حالت مسوولیت مجنون تحقق پذیر است.

سفه در برابر رشد به کار می رود. مطابق قانون غیر رشید یا سفیه کسی است که تصرف او در اموال و حقوق مالی خودش عقلایی نباشد( ماده 1208 ق.م.) و در واقع کسی است که عادت او اسراف و تبذیر در خرج است.اماره سن رشد که رسیدن به هجده سالگی تمام بود با اصلاحات سال 1362 در قانون مدنی، حذف شد اما امروزه با استناد به قانون راجع به رشد متعاملین( مصوب 1313 ه.) باز هجده سالگی تمام اماره رشد محسوب می شود؛ باید دانست که حجیت اماره، ظنی است ،و اثبات خلاف آن ،ممکن می باشد.

حجر سفیه بر خلاف سایر محجورین مطلق نبوده و محدود به امور مالی است اما در امور غیر مالی مانند طلاق سفیه دارای اهلیت می باشد. ملاک تمییز سفه و رشد ،تشخیص نفع و ضرر است نه حسن و قبح، چرا که حسن و قبح متعلق به امور جزایی است نه مالی، لذا می گویند رشید کسی است که اخذ و عطا (داد و ستد) را بداند.

ب)مبنای مسوولیت محجورین


در تحقق مسوولیت کیفری وجود عنصر معنوی یعنی سوءنیت ضروری و حتمی است و فقدان آن از عوامل رافع مسوولیت کیفری می باشد، لذا صغیر و مجنون فاقد مسوولیت کیفری هستند چراکه عمد و قصد برای آنها واقع نمی شود، اما مسوولیت مدنی با عوامل صغر و جنون رفع نمی گردد. در فقه امامیه در اثبات این قضیه دو دلیل ارایه شده است؛ اول آنکه احکام شرعی بر دو قسم است: الف) احکام تکلیفی که در آنها وجود بلوغ و عقل شرط است (یعنی وجود شرایط عامه تکلیف) مانند احکام حرمت و وجوب. ب) احکام وضعی که شامل همگان است مانند ضمان، لذا در صورت حدوث موجبات ضمان مانند اتلاف، محجور نیز ضامن است. دلیل دیگر که شهید اول رحمه الله علیه در کتاب قواعد آورده اند آن است که حجر صغیر و مجنون در افعال فعلیه موثر نیست و تاثیر آن در اسباب و افعال قولیه، یعنی عقود و ایقاعات و آنچه که نیاز به بیان صیغه دارد و در آنها قصد و رضا شرط است منحصر می باشد، لذا ورود زیان از جانب محجور ضمان آور است. ماده 1216 ق.م. با استناد به این قاعده فقهی وضع شده است، گرچه در آن نیازی به ذکر سفیه نبود، چرا که سفه در حقوق از عوامل رافع مسوولیت نیست، و بیان آن بدلیل متعلق بودن ماده به کتاب حجر و از باب تاکید بوده است.

ج) قلمرو مفهوم ضرر


لفظ ضرر در این ماده اگرچه مطلق است، لیکن ظهور در ضرر مادی دارد چراکه ضرر معنوی که غالبا متوجه عرض و شخصیت و اعتبار افراد است، جنبه کیفری دارد (تحت عناوین مجرمانه ای مانند تهمت و افترا و غیره)؛ و محجور نیز فاقد مسوولیت کیفری است.از سوی دیگر ایراد ضرر معنوی غالبا با اسباب قولیه صورت می گیرد و همانطور که عنوان شد مسوولیت آوری اسباب قولیه نیاز به قوه درک و تمییز دارد. لیکن خسارت معنوی که در قانون مسوولیت مدنی بدان اشاره شده است برای سفیه قابل تحقق است بدلیل قدرت داشتن بر تمییز حسن و قبح. در مورد صغیر و مجنون هم، ایراد خسارت معنوی از سوی ایشان برای سرپرستشان می تواند ایجاد مسوولیت کند که در ادامه -ان شاءالله- اشاره خواهد شد.

د) نحوه تادیه خسارت


زیان دیده می تواند با مراجعه به ولی یا قیم محجور که نماینده قانونی ایشان است، مطالبه خسارت کرده و ولی یا قیم نیز موظف است از محل اموال محجورین تادیه خسارت نماید؛ یا اینکه زیان دیده صبر نموده تا از محجور، رفع حجر گردیده و سپس مستقیما از خود او مطالبه نماید.موضوعی که وجود دارد، اما قانون بدان اشاره ای نکرده است ، عدم امکان بالفعل جبران خسارت توسط وارد کننده زیان است، یعنی اینکه اگر اموال محجور کافی برای جبران خسارت نباشد و یا اینکه محجور فاقد مالی باشد، تکلیف چیست؟ اگرچه این خسارت تا زمان تادیه به عنوان دین در ذمه باقی می ماند، اما این زمان ممکن است سالها طول بکشد ،لذا فلسفه ضمان که جبران خسارت زیان دیده است تحقق پیدا نکند، آنچه که می توانددر اینجا راهگشا باشد، بیمه مسوولیت است که در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد.

مسوولیت سرپرست صغار و مجانین

قانون مسوولیت مدنی در ماده هفت خود با مسوول شناختن سرپرست صغار و مجانین در صورت ایراد ضرر به غیر توسط ایشان، ابهاماتی را در باره ماهیت و مبنای این مسوولیت موجب شده است. ماده هفت این قانون مقرر می دارد: « کسی که نگه داری یا مواظبت مجنون یا صغیر قانونا یا بر حسب قرارداد به عهده او می باشد در صورت تقصیر در نگه داری یا مواظبت مسوول جبران زیان وارده از ناحیه مجنون یا صغیر می باشد و در صورتی که استطاعت جبران تمام یا قسمتی از زیان وارده را نداشته باشد از مال مجنون یا صغیر زیان جبران خواهد شد و در هر صورت جبران زیان باید به نحوی صورت گیرد که موجب عسرت و تنگدستی جبران کننده زیان نباشد.»

الف) نگاهی به قانون مسوولیت مدنی


این قانون در تاریخ 7/2/1339 ه. یعنی نزدیک به بیست و پنج سال پس از تصویت ماده 1216 قانون مدنی (مصوب 1/7/1314 ه.) به تصویب رسیده است. عام بودن این قانون در زمینه مسوولیت مدنی در ظاهر با قانون خاص پیش از خود، در زمینه مسوولیت محجورین، تعارضاتی ایجاد کرده است. قانون مسوولیت مدنی بر خلاف قانون مدنی که مبتنی بر فقه امامیه است، کاملا بر گرفته شده از قوانین مشابه خارجی بوده و همین امر، دلیل عمده به وجود آمدن این تعارضات است. ماده هفت ق.م.م. ملهم از قانون مدنی آلمان، مواد 829 و 832 می باشد؛ ماده 832 ق.م. آلمان می گوید: « کسی که به موجب قانون متعهد به مواظبت از شخصی است که بواسطه صغر خود یا وضع دماغی و جسمانی خویش نیاز به مواظبت دارد، ملزم به جبران خسارتی است که بوسیله این شخص بر اثر ارتکاب یک عمل غیر قانونی به دیگری وارد آورده است. تعهد جبران خسارت تحقق نمی یابد ، هنگامیکه او، به تعهد مواظبت خود عمل کرده باشد یا وقتیکه خسارت، حتی اگر وی چنانکه باید و شاید مواظبت به عمل می آورده، به بار می آمده است.همین مسوولیت متوجه کسی است که به موجب یک عقد خود را به اِعمال مواظبت متعهد می کند.»

با دقت در این ماده، اثر پذیری ماده هفت ق.م.م ایران از آن روشن می شود. نکته آخر آنکه، اگر چه قانون مسوولیت مدنی و ماده هفت آن نسبت به مواد قانون مدنی، عام لاحق محسوب می شوند، اما بنا بر اصل به هنگام تعارض، عام لاحق ناسخ خاص سابق نمی باشد.

ب) بررسی محشی ماده هفت ق.م.م


1) قانون در اینجا با عدم ذکر نام « سفیه» در کنار صغیر و مجنون، به اصطلاح در مقام بیان بوده است.ماده 1215 ق.م. نیز مقرر می دارد: « هرگاه کسی مالی را به تصرف صغیر غیر ممیز و یا مجنون بدهد، صغیر یا مجنون مسوول ناقص یا تلف شدن آن مال نخواهد بود.» در اینجا نیز قانون با عدم ذکر نام سفیه در کنار دیگر محجورین در مقام بیان بوده ،و آن اشاره به محدود بودن حجر سفیه و دارا بودن قوه ادراک و تمییز توسط اوست، لذا مسوولیت مدنی سفیه همانند مسوولیت کیفری او، تحقق پذیر است، در واقع اگر مبنای مسوولیت را در حقوق ایران نظریه «تقصیر» بدانیم، فرض تقصیر برای سفیه قابل تحقق است، چرا که وجود تقصیر فرع بر وجود قوه تمییز است که سفیه واجد آن می باشد. از سوی دیگر، این ماده اشاره به سرپرست محجور دارد و همانگونه که می دانیم، قیمومت بر سفیه محدود به امور مالی است.

موضوعی که اینجا می تواند مطرح شود آن است که ،اگر سفیه که ممنوع از انجام معامله است ، با فردی معامله نماید و بواسطه وجود سفه به فرد متعامل ضرر وارد نماید ، علاوه بر اینکه در چهار چوب قرارداد فیمابین مسوول جبران خسارت است ، با استناد به ماده هفت ق.م.م. می توان برای سرپرست سفیه نیز بواسطه اینکه مانع از انجام معامله نشده است، و در واقع به موجب تقصیر در نگه داری سفیه مسوولیت قایل شد، البته این در جایی است که متعامل نسبت به حجر سفیه جاهل است ، اما در موارد علم، مسوولیتی نه برای خود سفیه و نه برای سرپرست او پیدا نمی شود چرا که در این مورد به تعبیر مرحوم صاحب جواهر رحمه الله علیه، مالک سفیه را بر مال خود مسلط کرده و این امر حرمت مال او را ساقط می کند، لذا باید گفت که ماده 1215 ق.م. نیز ناظر به وجود جهل است ، چرا که بناء عقلا پرهیز از معامله با سفیه می باشد. در ایالات متحده نیز والدین موظف به آگاه کردن دیگران از حالات خطرناک فرزندان خویش هستند، وگرنه در قبال اعمال ایشان مسوول می باشند.

2) در ماده لفظ صغیر اطلاق داشته و اعم از صغیر ممیز و غیر ممیز است؛ اما از آنجایی که این ماده ناظر به مسوولیت والدین از باب تقصیر در نگه داری است ، در مواردی می توان والدین را از مسوولیت نسبت به اعمال طفل ممیز مبری دانست. قاعده ای در فقه وجود دارد تحت عنوان قاعده «تحذیر» که عنوان می دارد :« قد اعذر من حذر» ؛ در توضیح این قاعده عنوان شده است که تحذیر نسبت به صغیر و مجنون تحقق نمی یابد چرا که ایشان فاقد قوه تمییز هستند، لذا به عنوان مثال اگر طفلی به میدان تیر آمد و مورد هدف قرار گرفت ،رامی نمی تواند با استناد به این قاعده از خود رفع مسوولیت کند. با توجه به این قاعده و با وحدت ملاک گرفتن آن، می توان نتیجه گرفت که اگر چه ماده هفت ق.م.م. استوار بر فرض دایمی تقصیر سرپرست در نگه داری است،اما سرپرست می تواند با استناد به اینکه به طفل ممیز هشدار داده و او را منع کرده است از خود رفع مسوولیت نماید ، هرچند که در موارد دیگر استناد به این مطلب حجیتی ندارد چرا که تحذیر نسبت به فاقد قوه تمییز نفع و اثری ندارد.

با توجه به مطالب عنوان شده نیز می توان نتیجه گرفت که، مسوولیت اشاره شده در ماده هفت ق.م.م. مستقل از مسوولیت وارد کننده زیان است، و ناشی از تقصیر در تکلیف قانونی نگه داری است.

3) در بخشی از ماده آمده است: « کسی که نگه داری یا مواظبت مجنون یا صغیر قانونا یا بر حسب قرارداد بر عهده اوست». اول آنکه »نگه داری» و «مواظبت» گرچه در لغت تقریبا هم منا هستند و هر دو به محافظت و مراقبت تعریف شده اند، لیکن در سیاق متن قانون و با توجه به استعمال کلمه «یا»، در اینجا به یک معنی به کار نرفته اند، و می توان چنین تاویل کرد که نگه داری ناظر به بحث حقوقی حضانت و مواظبت ناظر به نظارت و مواردی است که سرپرستی بر حسب قرارداد ایجاد می شود. به عبارت دیگر نگه داری در مورد سرپرست قانونی و مواظبت ناظر به سرپرست قراردادی است.

الف) سرپرست قانونی

نگه داری قانونی صغار و مجانین در حقوق ایران تحت عنوان حضانت مطرح می شود. حضانت از حضن به معنی پهلو و جنب است، در فقه امامیه حضانت نوعی ولایت است لذا نسبت به پدر تکلیف و برای مادر حق است، به عبارت دیگر پدر قادر به اسقاط آن نبوده اما مادر توانایی عدم انجام آن را دارد، البته قانون مدنی در ماده 1168 مقرر داشته است که :« نگه داری اطفال هم حق و هم تکلیف ابوین است.» اما باید دانست آنگونه که فقهایی مانند مرحوم صاحب جواهر فرموده اند، حضانت نسبت به مادر همانند شیر دهی و رضاع حقی است قابل اسقاط، و اگر پدر و مادر هر دو از حضانت استنکاف کردند، حاکم پدر را ملزم به اجرای حضانت می کند. پس تا زمان بلوغ و رفع حجر از صغیر، حضانت هم بر عهده مادر است و هم پدر و در صورت تحقق موضوع ماده هفت ق.م.م مسوولیت مشترک ایجاد می شود هر چند که سهم پدر در آن بیشتر می باشد چرا که همانطور که اشاره شد حضانت برای پدر تکلیف و برای مادر حق است، و اگر چه ماده 1104 ق.م. زوجین را مکلف کرده است در تربیت اولاد به یکدیگر معاضدت نمایند، اما مطابق ماده 1105 همین قانون، ریاست خانواده از خصایص زوج می باشد. البته اگر مادر حضانت را پذیرفته باشد، دیگر نمی تواند آن را اسقاط کند و برای او نیز به شکل تعهد در می آید، لذا در صورت تقصیر می بایست میزان سهم خود را از محل اموال مستقل خویش تادیه نماید، خصوصا اگر در عوض حضانت، اجرتی دریافت کند؛ البته در صورت اخیر باز مسوولیت پدر منتفی نمی گردد،در واقع مسوولیت پدر دایمی است مگر آنکه مطابق قانون، حضانت منحصرا در اختیار مادر باشد، مانند اعمال حضانت نسبت به طفل تا هفت سالگی پس از طلاق.

مشکلی که در اینجا وجود دارد، عدم وجود ملاک ثابت برای تعیین میزان سهم تقصیر هر یک از والدین است، که در اینجا با توجه به ماده 1174 ق.م. که مقرر می دارد: « در صورتی که به علت طلاق یا به هر جهت دیگر ابوین در یک منزل سکونت نداشته باشند هر یک از ابوین که طفل تحت حضانت او نمی باشد حق ملاقات طفل خود را دارد....» می توان عنوان نمود، مسوولیت کسی که طفل بیشتر در پیش اوست، بیشتر می باشد.

مطابق قانون در صورت فوت یکی از ابوین حضانت طفل با آنکه زنده است خواهد بود هر چند توسط پدر برای او قیم انتخاب شده باشد( ماده 1171ق.م. )، همچنین طبق نظر حضرت امام رحمه الله علیه در صورت فقدان ابوین حضانت حق جد پدری است و در صورت نبود او حق وصی پدر یا جد و پس از آنها حضانت بر عهده خویشان کودک به ترتیب طبقات ارث است، اما مطابق قانون در صورت نبود ابوین و ولی خاص، برای طفل و مجنون قیم تعیین می شود، و مسوولیتی اقربایی که همراه ایشان زندگی می کنند محدود به، مکلف بودن به درخواست تعیین قیم شده است( ماده 1220 ق.م.) در مورد افراد تحت قیمومت ماده 1218 ق.م. مقرر داشته است: « برای اشخاص ذیل نصب قیم می شود:

1) برای صغاری که ولی خاص ندارند.

2) برای مجانین و اشخاص غیر رشید که جنون یا عدم رشد آنها متصل به زمان صغر آنها بوده و ولی خاص نداشته باشند .

3) برای مجانین و اشخاص غیر رشید که جنون یا عدم رشد آنها متصل به زمان صغر آنها نباشد.))

پس با توجه به این ماده، سرپرستی قانونی مجنونی که جنونش از زمان طفولیت می باشد بر عهده ابوین و ولی خاص است، مگر آنکه قانون برای او سرپرست جدیدی معرفی کرده باشد مانند دارالمجانین، که در اینصورت سرپرستی قانونی مجنون بر عهده آن موسسه خواهد بود.

با توجه به مواد قانونی، باید گفت با وجود قیم یا سرپرست قراردادی در کنار سرپرست قانونی، در صورت تحقق موضوع ماده هفت ق.م.م. تنها فردی که قانونا حضانت را بر عهده دارد مسوول است، مگر آنکه بر حسب قرارداد، سرپرستی در مدت زمان معین بر عهده شخصی قرار داده شده باشد، مانند پرستار خانگی، و او در طی مدت قرارداد ، در مواظبت تقصیر کرده باشد ، که در اینجا مسوولیت قراردادی( نقض تعهد) تحقق می پذیرد، اما بهر حال زیان دیده می بایست از سرپرست قانونی مطالبه خسارت نماید، و سرپرست قانونی پس از تادیه، حق رجوع به سرپرست قراردادی را دارد.

نکته آخر آنکه « تربیت» از عناصر حضانت و نگه داری بوده، و بر خلاف آنچه که برخی مانند دکتر کاتوزیان تشکیک کرده اند که جایگاه تقصیر در تربیت، در حقوق ایران روشن نیست، باید گفت در حقوق ایران همانند دیگر کشورها مانند آلمان، تقصیر در تربیت را می توان فرض نمود چرا که قانون ابوین را مکلف کرده در حدود توانایی خود نسبت به تربیت اطفال خویش اقدام نمایند(ماده 1178 ق.م.) ، البته از این ماده می توان استنباط کرد، که نگه داری و تربیت صغیر یا مجنون در صورتی که خارج از توانایی سرپرست باشد، مسوولیتی ایجاد نمی کند، در واقع ماده هفت ق.م.م. اماره ای است بر وجود تقصیر، که اثبات خلاف آن ممکن است.

ب) سرپرست قراردادی


در ظاهر مصداق بارز سرپرست قراردادی ، سرپرستی اصفال بدون سرپرست می باشد، که تحت قانون حمایت از کودکان بی سرپرست است، اما با توجه به ماده ده این قانون که مقرر می دارد:« وظایف و تکالیف سرپرست و طفل تحت سرپرستی او از لحاظ نگه داری و تربیت و نفقه و احترام نظیر حقوق و تکالیف اولاد و پدر و مادر است.» می توان این نوع سرپرستی را در حکم سرپرستی قانونی دانست، چنین است که در حقوق نهاد سرپرستی از نهاد قیمومت مستقل و جداست.

همانطور که عنوان شد، سرپرست قانونی می تواند در چهار چوب قوانین و با رعایت ماده ده ق.م. «مواظبت» از طفل را به صورت محدود بر عهده شخصی اعم از حقیقی یا حقوقی( مثل مهد کودک) بگذارد، اما باید توجه کرد که ماده هفت ق.م.م. بر تمامی قراردادهای سرپرستی حاکم بوده، و حتی در صورت سکوت قرارداد، با تحقق موضوع ماده هفت، امکان رجوع به سرپرست قراردادی می باشد. اشکالی که در سیاق این ماده به چشم می خورد آن است که مسوولیت سرپرست قراردادی را هم عرض و مستقل از مسوولیت سرپرست قانونی قرار داده است، حال آنکه مسوولیت او در طول و ناشی از مسوولیت سرپرست قانونی است، لذا زیان دیده فقط حق رجوع به سرپرست قانونی را دارد، به عبارت دیگر وجود سرپرست قراردادی، بدون سرپرست قانونی متصور نیست، و این سرپرست قانونی است که در چهارچوب قرارداد خویش حق رجوع به سرپرست قراردادی را دارد.

4) مبنای مسوولیت سرپرستان

در میان نظریات گوناگونی که در تبیین مبنای قاعده مسوولیت مدنی ابراز شده است، با توجه به ماده یک ق.م.م. و تقیید ماده به عباراتی مانند «عمدا یا در نتیجه بی احتیاطی» و « ناشی از عمل خود» ، می توان نتیجه گرفت که در حقوق ایران اصل، حاکمیت نظریه تقصیر است که وجود قصد و عمد در آن شرط شده است، هر چند که استثناییاتی مانند ضمان ناشی از تصادمات رانندگی و یا ضمان قهری ناشی از اتلاف در آن وجود دارد. ضمان ناشی از فعل محجورین نیز قهری بوده و مستثنی از قاعده تقصیر است که دلیل آن همانگونه که اشاره شد ریشه در مبانی فقهی دارد، ( البته مفهوم حقوقی مسوولیت با مفهوم فقهی ضمان کاملا منطبق بر یکدیگر نبوده و مسوولیت مدنی اعم از ضمان در فقه می باشد که اثبات آن خارج از حوصله این مقاله است.)

مطلبی که مورد توجه قرار گرفته است و دلیلی بر وجود تعارض این ماده با موارد دیگر می باشد، تکراری بودن ماده هفت با توجه به عمومیت ماده یک ق.م.م. است ، در واقع ماده یک برای عموم افراد با تحقق تقصیر، مسوولیت مدنی قایل شده بود و دیگر نیازی به اختصاص دادن ماده هفت به مسوولیت سرپرست محجورین ، که آنهم بر مبنای فرض تقصیر است، نبود.

تعارض و ایراد دیگر، مکلف کردن سرپرست به تادیه خسارت وارد شده از سوی صغیر یا مجنون است( تعارض با ماده 1216 ق.م.) ، و همچنین مجاز دانستن سرپرست در استفاده از مال مباشر، برای جبران خسارت. در واقع ایراد اصلی ماده این است که برای سرپرست صغیر یا مجنون بواسطه ایراد ضرر از سوی ایشان، مسوولیت مدنی قایل شده است، حال آنکه مطابق قانون مدنی، صغیر و مجنون خود شخصا ضامن هستند. این ماده می توانست ضمانت اجرای مناسبی برای عدم رعایت تکالیف قانونی نگه داری و مواظبت باشد، بدین نحو که سرپرست قانونی را بواسطه نقض تعهدات قانونی و سرپرست قراردادی را به موجب تخلف از مفاد قرارداد، مسوول بشناسد، و سبب ایجاد این مسوولیت را ایراد ضرر از سوی صغیر یا مجنون قرار دهد. بدین نحو، مسوولیت سرپرست، مسوولیتی مستقل و ناشی از تقصیر در تعهدات قانونی یا قراردادی نسبت به نگه داری و تربیت محسوب می شد.

این منطقی نیست که از یک سو، سرپرست را مسوول فعل زیانبار دیگری(فرد تحت سرپرستی ) قرار دهیم، و از دیگر سوی امکان پرداخت خسارت از مال همان فرد را هم، موجود بدانیم؛ اولا بر خلاف آنچه که اکثر مولفین حقوقی در این باره گفته اند، در اینجا مبنای مسوولیت سرپرست را نمی توانیم قاعده سبب اقوی از مباشر بدانیم، چرا که این قاعده مبتنی بر فرض تقصیر و وجود عمد است، و همانطور که عنوان شد، در فقه امامیه، ضمان ناشی از تقصیر نیست، بنابراین مسوولیت صغیر و مجنون مستقل و قایم به خود ایشان است، و نمی توان فرد دیگری را در آن دخیل دانست. ثانیا اینکه قانونگذار خواسته است برای جلوگیری از حدوث عسرت و تنگدستی سرپرست، راه مفری قرار داده و امکان برداشت از اموال مباشر را فراهم کرده باشد، با انصاف حقوقی سازگار نیست، چرا که اگر کسی هم سزاوار تخفیف باشد، صغیر و مجنونی است که تحت حمایت قانون است، نه سرپرست مقصر ایشان. به نظر می رسد، آنچه که مقصود این ماده بوده ، ایجاد تضمین تادیه خسارت وارده از سوی صغیر یا مجنون می باشد، اما به خوبی روشن است که قانونگذار برای نیل به این هدف صحیح، راه اشتباهی، یعنی ممزوج کردن دو مسوولیت کاملا متمایز از یکدیگر را انتخاب کرده است، که منشا آن ترجمه ای بودن قانون مسوولیت مدنی است. استناد به قاعده مسوولیت مشترک، در توجیه این امر نیز معتبر نیست چراکه، اولا مسوولیت مشترک مبتنی بر فرض اشتراک در تقصیر است و ثانیا آنجا میزان سهم و مدخلیت هر سبب در ایراد ضرر تعیین می شود، که هیچ یک از این دو در اینجا وجود ندارد.

رای وحدت رویه قضایی ردیف 60/1 عنوان داشته است:« مطابق مواد 1216 و 1183 ق.م. در صورتیکه صغیر باعث ضرر غیر شود خود ضامن و مسوول جبران خسارت است، و ولی او به علت عدم اهلیت صغیر نماینده قانونی او می باشد. بنابراین جبران ضرر و زیان ناشی از جرم در دادگاه جزا به عهده شخص متهم صغیر است و محکوم به مالی، از اموال خود او استیفا خواهد شد.» این رای نیز به روشنی، وجود تمایز و استقلال ما بین مسوولیت سرپرست و مسوولیت صغیر و مجنون را نشان می دهد.

5) بیمه مسوولیت

مولفین حقوقی در بررسی ماده هفت ق.م.م. عنوان می کنند که اگر سرپرست مقصر باشد، از محل اموال خودش ملزم به جبران خسارت است، و در صورت عدم توانایی در پرداخت ، از مال صغیر یا مجنون که مباشر اصلی هستند تادیه می کند؛ و اگر مقصر نباشد خود محجورین مستقلا مسوول هستند. اما با توجه به اینکه این ماده تقصیر والدین را مفروض دانسته است، با ایراد هر ضرری از سوی صغیر یا مجنون، دو مسوولیت هم زمان ایجاد می شود، یکی ضمان قهری برای خود صغیر و مجنون به عنوان مباشر فعل زیانبار، و دیگری مسوولیت سرپرست ایشان که ناشی از تقصیر در نگه داری است، که مسوولیتِ در نتیجه فعل خویش است نه ناشی از فعل غیر.اما برای اینکه تادیه خسارت توسط مباشر یا نماینده قانونی او تضمین شده باشد، همانطور که عنوان شد قانونگذار به اشتباه این دو مسوولیت را در هم ادغام کرده است.

اما روش درست برای نیل به این مقصود، چیزی نیست جز ایجاد و اجباری کردن« بیمه مسوولیت»، حتی با تمام تمهیدات اندیشه شده در این قانون، امکان جبران نشدن خسارت باقی است، و آن هنگامی است که نه مباشر و نه سرپرست ایشان، هیچ کدام توانایی تادیه خسارت را نداشته باشند.

با اجباری کردن بیمه مسوولیت و مکلف کردن سرپرست به پرداخت حق بیمه؛ از یک سو خسارات وارده از سوی صغیر یا مجنون بدون جبران باقی نمی ماند، و از دیگر سوی، سرپرست با هزینه کردن حق بیمه در تادیه خسارت دخیل شده است. جایگزین شدن بیمه گر به جای صغیر و مجنون با فلسفه حقوقی حمایت از محجورین نیز سازگار است.

نتیجه گیری

با توجه به تمام مطالب عنوان شده چنین می توان نتیجه گیری کرد که:

الف) مسوولیت محجورین بر مبنای نظریه تقصیر استوار نبوده، بلکه بر مبنای قاعده فقهی ضمان است که از احکام وضعیه می باشد.

ب)مسوولیت سرپرست صغیر یا مجنون، با ایراد ضرر از سوی ایشان تحقق می یابد و ناشی از تقصیر در تکلیف نگه داری و مواظبتی است که بر حسب قانون یا قرارداد بر عهده آنها می باشد، البته مسوولیت سرپرست قانونی مقدم بر مسوولیت سرپرست قراردادی است.

ج) ماده هفت ق.م.م. بدلیل تعارضاتی که در درون خود دارد می بایست اصلاح شود، و لازمه آن ایجاد و اجباری کردن بیمه مسوولیت است.بیمه مسوولیت می تواند به عنوان ضمانت اجرایی عدم انجام تکالیف سرپرست مطرح گردد.
 

*- مقصود از محجورین در اینجا، صغار و مجانین می باشد.


منابع

1) ترمینولوژی حقوق، دکتر لنگرودی، انتشارات گنج دانش.

2) حقوق مدنی، جلد اول، دکتر امامی، انتشارات اسلامیه.

3)حقوق مدنی اشخاص و محجورین، دکتر صفایی، انتشارت سمت.

4)دوره مقدماتی حقوق مدنی(وقایع حقوقی)، دکتر کاتوزیان، شرکت سهامی انتشار.

5)قواعد فقه، بخش مدنی، جلد اول، دکتر محقق داماد، نشر علوم اسلامی.

6)قواعد فقه، بخش مدنی، جلد دوم، دکتر محقق داماد، انتشارات سمت.

7)مقاله دکتر حسنعلی درودیان تحت عنوان «مسوولیت سرپرست صغیر و مجنون»، سایت دادگستری.

8) مقاله دکتر فاطمه میرشمسی تحت عنوان« حضانت در فقه امامیه و وذاهب اسلامی«، سایت دادگستری.

9) مجموعه قوانین مدنی و مسوولیت مدنی، نشر دیدار.


بررسی مسئولیت شرکت‌های خودروسازی

بررسی مسئولیت کیفری شرکت‌های خودروسازی در قبال تصادفات و سوانح ناشی از نقص تولید

میزان تصادفات و سوانح رانندگی در ایران بسیار بالاست و به تبع آن‌ میزان مرگ و میرها و صدمات بدنی و خسارات مالی نیز روند رو به افزایشی دارد.
بعضی از مسئولان پلیس راهنمایی و رانندگی ایران(1) میزان کشته‌های تصادفات رانندگی در کشورمان را با میزان کشته‌شدگان در یک جنگ مقایسه نموده اند. سالانه 23 هزار نفر در تصادفات و سوانح رانندگی کشته می‌شوند. تعداد خودروهای موجود در کشور آلمان با جمعیتی حدود 80 میلیون نفر چهار برابر تعداد خودروها در ایران است؛ اما تعداد کشته‌شدگان در تصادفات رانندگی آن در سال به چهار هزار نفر هم نمی‌رسد. نتیجه‌ای که از این مقایسه گرفته می‌شود، آن است که تعداد بالای خودروها نمی‌تواند عامل اصلی بالا رفتن میزان تصادفات رانندگی باشد؛ زیرا همان گونه که گفته شد آلمان حدود یک ششم ایران تصادف منجر به فوت دارد.


چه عواملی باعث شده‌اند که در ایران میزان تصادفات و مرگ و میرهای ناشی از آن رشد بالایی داشته باشد؟

بدیهی است که بررسی تمامی این عوامل در این نوشتار امکان پذیر نیست؛ اما تلاش می شود نقش نقص تولید در خودرو‌های ساخت داخل که منجر به مرگ و میر و صدمه بدنی و خسارت می شود، مورد بررسی قرار گیرد.
متأسفانه دسترسی به آمار صحیح و عملی و تأیید شده در این حوزه تقریباً امری محال است، ازاین رو تنها به مصاحبه‌های مسئولان پلیس راهنمایی و رانندگی -مندرج در روزنامه‌ها- اشاره می شود.
پلیس راه کشور اعلام کرد:
«امسال در تصادفات ناشی از نقص فنی خودروها سه هزار نفر کشته و 29 هزار و 900 نفر مجروح و مصدوم شدند.
»(2)
این میزان کشته و زخمی در یک سال فاجعه‌ای است که متأسفانه تاکنون از کنار آن با بی‌تفاوتی گذر شده است. سه هزار کشته؛ یعنی سه هزار خانواده داغدار و حدود 30 هزار زخمی؛ یعنی 30 هزار خانواده دردمند و حداقل 30 هزار خودروی خسارت دیده. ممکن است بتوان با پرداخت خسارت، مشکلات مالی را حل کرد؛ اما پاسخگوی سه هزار کشته و حدود 30 ‌هزار مصدوم چه کسی یا کسانی خواهند بود؟
آیا می توان جلوی این فاجعه بزرگ را گرفت؟ چرا تاکنون از بروز این فاجعه جلوگیری نشده است؟
آیا سه هزار کشته و حدود 30‌هزار زخمی در یک سال کافی نیست و اهمیتی ندارد تا به خاطر آن به دنبال یافتن مسبب یا علت این فاجعه باشیم؟ آیا مرجعی وجود دارد که بررسی نماید مجموع خسارات مالی این تصادفات و سوانح رانندگی چقدر بوده است؟
چه کسی این خسارت‌ها را پرداخته است؟ اگر به عنوان خسارت بدنی توسط شرکت‌های خودروسازی در قبال محکومیت مدنی پرداخت شده است، چرا تاکنون بازدارندگی این پرداخت خسارت‌ها نمود خارجی نداشته است؟

بدیهی است که وقتی صحبت از نقص فنی خودروها می‌شود، دو نوع نقص مورد توجه قرار می‌گیرد:
1. عیب و نقص مستمر(3)
2. عیب و نقص حادث

«عیب و نقص مستمر» عیب و نقصی است که به مرور زمان در وسیله نقلیه به وجود آمده و از یک راننده متعارف انتظار می‌رود از آن آگاهی داشته باشد؛ اما راننده به علت بی‌توجهی، به موقع درصدد رفع آن برنیامده و آگاهانه یا ناآگاهانه با آن وسیله نقلیه مبادرت به رانندگی می‌کند که بدیهی است شخص راننده مسئول حادثه ناشی از نقص فنی می‌باشد.
«عیب و نقص حادث» عیب و نقصی است که هنگام رانندگی به صورت آنی در وسیله نقلیه به وجود می‌آید و موجب وقوع حادثه یا تصادف می‌شود. نوع عیب و نقص فنی و نحوه پیدا شدن آن طوری است که از یک راننده متعارف انتظار نمی‌رود از آن آگاهی داشته باشد.(4)

در اینجا به عنوان مثال می‌‌توان به حوادث رانندگی ناشی از نقص تولید در بعضی خودروها اشاره نمود؛ مانند نقص در سیستم سوخت‌رسانی بعضی خودرو‌ها که منجر به آتش‌سوزی شده و یا نقص در پولوس بعضی خودروها که به علت نقص در آلیاژ آن در حین رانندگی ناگهان شکسته و موجب بروز سانحه رانندگی شده است. در این گونه حوادث مطمئناً شرکت خودروساز مسئول و پاسخگو می‌باشد و برای آن باید علاوه بر مسئولیت مدنی -که خسارت‌های ناشی از این گونه حوادث را از محل درآمدهای شرکت خودروساز می‌پردازد- مسئولیت کیفری نیز در نظر گرفته شود.

نوع دیگری از نواقص فنی در خودروها وجود دارد که از آن می توان به عنوان «عیب و نقص ناشی از به کار نبردن تجهیزات ایمنی استاندارد و مناسب در خودروها» نام برد.

در حال حاضر در کشورهای اروپایی و آمریکایی، نصب سیستم ترمز ضد قفل و کیسه هوای ایمنی جزو ضروریات یک خودرو می‌باشد. البته تعداد موارد ایمنی مورد توجه این کارخانجات تولید خودرو بسیار زیادند؛ اما چون بررسی همه این موارد ایمنی نیاز به وقت کافی دارد و از حوصله این مقاله خارج است، فقط به ذکر این دو مورد پرداخته می شود.
بر کسی پوشیده نیست که ترمز ضد قفل از بروز بسیاری از تصادفات جلوگیری می‌نماید و ترمز به موقع و مطمئن، جان راننده و سرنشینان را نجات می‌دهد. در بسیاری از تصادفات، خط ترمزهای طولانی نشان دهنده توجه راننده به محرک و عامل حادثه‌ساز بوده؛ اما عملکرد نامناسب و ضعیف ترمز موجب برخورد و تصادف شده است. همین طور است استفاده از کیسه هوای ایمنی که در صورت نصب در خودروها از شدت صدمات بدنی تصادف می‌کاهد.

حال این پرسش پیش می‌آید که مقصر کیست و چگونه باید مسئولیت کیفری را متوجه او بدانیم و او را مجازات کنیم؟

در این که شرکت‌های خودروسازی مسئول هستند، شکی نیست؛ زیرا وظیفه تولید خودروی ایمن و مطمئن بر عهده شرکت‌های خودروسازی است و باید مطابق استانداردهای ایمنی و با تجهیزات ایمنی مناسب اقدام به تولید خودرو نمایند. آنان موظف هستند برای حفظ جان سرنشینان خودروها، ترمز ضد قفل و کیسه هوای ایمنی در خودرو نصب نمایند و بدیهی است که بهای این تجهیزات در قیمت تمام شده خودرو محاسبه و از مشتری دریافت خواهد شد.

برای این که مسئولیت کیفری قتل‌های غیر عمد و صدمات بدنی غیر عمد ناشی از تصادفات رانندگی در اثر نقص تولید را متوجه شرکت‌های خودروسازی بدانیم، به لحاظ خلأ قانونی موجود باید پیشنهاد و نظریه ارائه دهیم:
1. مطابق مواد 714، 715، 716 و717 قانون مجازات اسلامی هرگاه بی احتیاطی یا بی مبالاتی یا عدم رعایت نظامات دولتی منتهی به قتل غیر عمد یا موجب صدمات بدنی شود، مرتکب به حبس و پرداخت دیه محکوم می شود.
در جرایم غیر عمدی معمولاً سوء نیت خاص مجرمانه وجود ندارد؛ بلکه جرم بر اثر بی مبالاتی، بی احتیاطی یا عدم رعایت نظامات دولتی واقع می شود. پس ما می توانیم ترک فعل شرکت‌های خودروسازی را در عدم نصب تجهیزات ایمنی در خودروها نوعی بی احتیاطی یا بی مبالاتی تلقی کرده و به استناد آن مسئولیت کیفری را متوجه شرکت‌های خودروسازی بدانیم.

2. براساس مواد 363 و365 قانون مجازات اسلامی می توان از باب تسبیب شرکت‌های خودروسازی را مقصر شمرده و مسئولیت کیفری مذکور در قانون مجازات اسلامی را متوجه آنان دانست.
فرض کنیم راننده ای با سرعت مطمئنه در جاده حرکت می نماید. ناگهان خودروی جلویی بر اثر مشاهده یک حیوان وحشی در میان جاده ترمز می کند. خودروی پشتی که با سرعت مطمئنه ضمن رعایت فاصلۀ مناسب با خودروی جلویی در حال حرکت بوده، ترمز می گیرد؛ اما هر دو اتومبیل به علت نداشتن ترمز ضد قفل با هم تصادف می کنند و چون کیسه هوای ایمنی در خودروی آنان نصب نشده، راننده و سرنشینان هردو اتومبیل صدمه بدنی می بینند یا کشته می شوند. در اینجا سبب اقوی از مباشر است و طبق ماده 363 قانون مجازات اسلامی از آنجا که سبب اقوی از مباشر محتاط بوده، ضامن است.
اگر از دید برابری اسباب مؤثر در حادثه نگاه کنیم، براساس مادۀ 365 قانون مجازات اسلامی همۀ اسباب مؤثر مقصر می باشند.

3. در مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی یا به عبارت دیگر، در مسئولیت کیفری ناشی از رفتار دیگری، گاه افرادی که به طور مستقیم مرتکب خطایی نشده اند، مسئول جبران خسارت‌هایی شناخته می شوند که به علت عمل دیگری حاصل شده است (5)؛ مانند مسئولیت صاحبان فروشگاه‌ها و مغازه‌ها به خاطر افزایش غیر قانونی قیمت‌ها؛ هرچند این افزایش از طرف کارمندان و بدون اطلاع آنها صورت گرفته باشد.

بر این اساس، ما می توانیم شرکت‌های خودروسازی را مقصر و دارای مسئولیت کیفری بدانیم؛ هر چند فعل مجرمانۀ عدم نصب تجهیزات ایمنی غیر استاندارد یا استفاده از قطعات غیر استاندارد بدون اطلاع آنان صورت گرفته باشد و این روش طبق نظر دکتر صانعی در کشور فرانسه اعمال می شود.

وقتی صحبت از توجه مسئولیت کیفری به شرکت‌های خودروسازی به میان می آید، بدیهی است که مسئولیت متوجه مدیران شرکت‌های خودروسازی است که تصمیم گیرنده هستند. پاسخ به این پرسش که چگونه می توان شرکت‌های خودروسازی را در قبال حوادث رانندگی ناشی از نقص تولید مجازات کرد، احتیاج به بررسی دارد.
شرکت‌های خودروسازی واجد شخصیت حقوقی دارند و در مقابل شخصیت حقیقی که مختص انسان است، قرار می گیرند. شخصیت حقوقی یک شخصیت قراردادی و اعتباری است و به اعتبار آن که از طرف دولت به رسمیت شناخته شده، دارای حق و تکلیف است.
 
حال آیا می توان یک شخصیت حقوقی را مجازات کرد؟
برخی از مجازات‌ها مانند اعدام و شلاق و حبس مختص شخصیت حقیقی (انسان) هستند و نمی توان یک شخصیت حقوقی مانند شرکت خودروسازی را اعدام کرد یا شلاق زد یا حبس نمود.
اما بعضی مجازات‌ها را می توان برای شرکت‌های حقوقی مانند شرکت‌های خودروسازی اعمال کرد؛ مانند مجازات‌های مالی (جریمه و جزای نقدی) و مجازات‌های غیر مالی(انحلال اشخاص حقوقی، سلب صلاحیت از انعقاد قراردادهای دولتی، دستور اصلاح وضعیت جرم زا، انتشار حکم محکومیت و خدمات اجتماعی).

به این ترتیب، با توجه به شرایط و موقعیت و مصالح حکومتی می توان مجازات‌های مالی و غیر مالی را نسبت به شرکت‌های خودروسازی مقصر اعمال نمود.

نتیجه‌هایی که از این پژوهش به دست می آیند، به طور خلاصه به این شرح هستند:

1. لزوم پیشگیری از وقوع قتل غیر عمدی و ایراد صدمات بدنی غیر عمدی بر اثر تصادفات رانندگی ناشی از نقص در تولید خودروها از طریق آگاهی دادن به مردم و ملزم ساختن مسئولان شرکت‌های خودروسازی به رعایت نکات ایمنی در ساخت خودروها.

2. یادآوری به دانش پژوهان درخصوص وجود خلأ قانونی در این خصوص و ضرورت وضع قوانینی صریح برای مسئول شناختن شرکت‌های خودروسازی از باب کیفری.

3. پایین آوردن آمار تصادفات و میزان مرگ و میرها و صدمات بدنی ناشی از تصادفات از طریق بالا بردن آگاهی مردم.

پی‌نوشت‌ها:

1. روزنامه جام جم، مصاحبه اسکندر مؤمنی، فرمانده پلیس راهور ایران، سال دهم، شماره 2772، شنبه 10 بهمن 1388، صفحه 21
2. همان
3. بازدار، نقی، تصادفات وسایل نقلیه موتوری و علل فنی آن، انتشارات دانشگاه علوم انتظامی، چاپ اول، سال 1388
4. همان
5. صانعی، پرویز، حقوق جزای عمومی


مسئولیت مدنی دولت بر مبنای قاعده اتلاف

مسئولیت مدنی دولت بر مبنای قاعده اتلاف

مقدّمه
مسئولیت مدنی مفهومی است كه با ورود ضرر و حصول زیان معنا پیدا می كند و بر اساس آن، زیان وارده باید جبران شود. البته این اصل كه زیان زننده باید از عهده زیان وارده برآید، در روابط میان اشخاص حقیقی و افراد، یك اصل مسلم و عقلایی به شمار می رود و اصولا قوام معاملات و داد و ستدهای رایج میان مردم بر این مبنا شكل می گیرد كه در صورت ضرر و زیان، زیان زننده ملزم به جبران آن خواهد بود. بر این اساس، در موارد متعددی همچون امانت، عاریه، اجاره و حتی تمام قراردادها و عقود انجام یافته میان اشخاص و افراد، جبران خسارت و پرداخت غرامت یك اصل مسلم به حساب می آید. نگاهی گذرا به متون قانونی و دقت در سیره و روش اصحاب معاملات به خوبی این مسئله را روشن می نماید، چنان كه منابع فقهی و احكام شرعی نیز آكنده از دستورات مختلف و متعدد در این زمینه اند. بنابراین، مسئولیت مدنی، هم یك اصل عقلایی، هم یك حكم شرعی و هم یك قاعده حقوقی است كه تضمین كننده خسارات و زیان های احتمالی ناشی از قصور یا تقصیر افراد در معاملات و قراردادها و نیز خسارات ناشی از اعمال زیان آوری است كه خارج از قرارداد صورت می گیرد.
اما آنچه جای بحث و نظر دارد مسئولیت مدنی دولت به عنوان قدرت حاكم و مقام برتر تصمیم گیرنده در رابطه با امور جامعه و كشور است. در گذشته، به دلیل اینكه دولت دارای اقتدار برتر بود و از این منظر، حریم دولت قدسی پنداشته می شد، اصلا انتقاد یا اعتراض نسبت به دولت معنا نداشت، چه رسد به اینكه مردم دولت را به لحاظ اعمال و اقداماتش ملزم به پرداخت خسارت به افراد و اشخاص بدانند. هر چند این تفكر مدتی طولانی بر جوامع بشری حكمفرما بود، اما با پیدایش انقلاب های دموكراتیك و مطرح شدن حقوق بشر و شهروندی و مهیا گشتن زمینه های طرح شكایت علیه دولت ها از جانب افراد، این تابو شكست و اقتدار پر شكوه دولت در انظار مردم خرد گشت، به گونه ای كه امروزه دولت نمی تواند از سر اقتدار و قدرتمندی با مردم روبه رو شود، بلكه كمال دولت در آن است كه بتواند با در پیش گرفتن سیاست های اقناعی، مردم تحت حاكمیت خویش را از راه های گوناگون راضی نگاه دارد. بر همین مبنا، یكی از مباحث مهم و مسائل دارای اهمیت، مسئولیت مدنی دولت در قبال اعمال و اقداماتی است كه احیاناً نسبت به برخی از شهروندان زیان آور تلقّی می گردد. امروزه مسئولیت مدنی دولت، همانند مسئولیت مدنی افراد، یك اصل مسلم به شمار می آید و در این مورد جای هیچ گونه شك و تردیدی نیست. آنچه محل بحث و گفتوگوست ابعاد و زوایای آن است، به گونه ای كه برخی از دیدگاه ها آن را نسبت به تمام اعمال و اقدامات دولت قابل طرح و بررسی می دانند، اما از منظر برخی دیگر، مسئولیت مدنی دولت تنها در رابطه با آن دسته از اعمال دولت مطرح است كه از جهت تصدی گری صورت می گیرد.نوشتار حاضر می كوشد با استناد به یكی از قواعد معتبر فقهی، مسئولیت مدنی دولت را نسبت به تمام اعمال و اقدامات آن، اعم از اعمال مبتنی بر حاكمیت یا تصدی، بررسی نماید. بر این اساس، ابتدا قاعده موردنظر، طرح و از حیث سند و دلالت بررسی و ارزیابی می شود، سپس مبانی نظری مسئولیت مدنی و نیز مسئولیت مدنی دولت مورد بحث قرار می گیرد و در نهایت، با یك جمع بندی و نتیجه گیری به پایان می رسد.

قاعده اتلاف
اساس شكل گیری این قاعده عبارت مشهور «من اتلف مال غیره فهوله ضامن» است كه در بعضی منابع روایی نقل شده است. هر چند در این رابطه روایت معتبری كه بیان كننده این قاعده باشد، از طریق خاصه ثابت نگردیده است، اما برخی از فقها بر آنند كه قاعده مزبور به دلیل كاربرد فراوان در زبان فقها و استدلال و استناد به آن در تمام موارد و نیز اشعار بعضی از نصوص بر آن، مفروغ عنه است.۱به هر حال، چه این قاعده منشا روایی داشته باشد و چه نداشته باشد، بدون شك یكی از موجبات ضمان، مباشرت در اتلاف مال غیر است تا آنجا كه این مسئله مورد اتفاق تمام مسلمانان بوده و اجماع منقول و محصل بر آن قائم گشته است.۲

مستند قاعده
الف. كتاب
آیاتی از قرآن مجید كه به عنوان مدرك قاعده اتلاف مورد استناد واقع گشته اند۳ عبارتند از:
ـ (فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْكُمْ)(بقره: ۱۹۴)؛
ـ (وَجَزَاء سَیِّئَه سَیِّئَهٌ مِّثْلُهَا) (شوری: ۴۰)؛
ـ (وَاِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ) (نحل: ۱۲۶)؛
ـ (وَالَّذِینَ كَسَبُواْ السَّیِّئَاتِ جَزَاء سَیِّئَه بِمِثْلِهَا)(یونس: ۲۷)؛
ـ (یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّمَا بَغْیُكُمْ عَلَی اَنفُسِكُم.) (یونس: ۲۳)
در یك نگاه كلی و در یك جمع بندی كوتاه به این نتیجه می رسیم كه:
آیه سوم به دلیل عدم شمول معنای لغوی «معاقبه» نسبت به اموال، دلالت بر مطلب ندارد.۴ آیه دوم و چهارم نیز یا به دلیل اینكه «سیئه»، ظاهراً انصراف به حالت عمدی دارد، نمی توانند مستند قاعده باشند و یا دست كم اخص از مدّعایند۵ و آیه پنجم، با توجه به صدر و ذیل آن، به نظر می آید راجع به امور اعتقادی و حداكثر مبیّن موازین رفتاری باشد كه ظهور در عمد دارد و از این رو، اخص از مدعاست. اما در مورد آیه «اعتداء» كه بیشترین مباحث را به خود اختصاص داده و نسبت به دلالت آن بر مدّعا، آراء متفاوتی ابراز گردیده است، برخی معتقدند كه «ما» در «مااعتدی» یا مصدریه است ـ كه در این صورت، مفید «مماثلت» بین هر دو اعتداست و شامل مورد نزول آیه (نقض حرمت ماه های حرام) و نیز موارد قصاص نفس یا عضو خواهد بود. بنابراین، می توان مسئولیت كیفری را از آن استنباط نمود ـ یا موصوله است ـ كه در این صورت شامل اموال و افعال می گردد،، اما نكته قابل توجه آن است كه تعبیر قصاص یا «اعتدای بالمثل» متناسب با افعال است نه اموال؛ زیر از یك سو، اتلاف مال در مقابل اتلاف مال جایز نیست و از سوی دیگر، دریافت مثل یا قیمت مال، قصاص به شمار نیامده و مصداق اعتدای بالمثل نخواهد بود. بنابراین، اگر دلالت آیه پذیرفته شود، فقط مفید مثل است و قیمت را دربر نمی گیرد و در نتیجه، به دلیل كثرت موارد اخذ قیمت، تخصیص اكثر لازم می آید.۶
اما مرحوم شیخ طوسی می فرماید: با توجه به اینكه مماثل «ما اعتدی» در مثلی، مثل و در قیمی، قیمت است، این آیه شریفه دال بر تعیین مثل در مثلی و قیمت در قیمی است.۷ ولی در نقد این نظر گفته شده: اولا، آیه فقط اعتدای عدوانی را شامل می شود. ثانیاً، مدلول آن، اعتبار مماثلت در مقدار اعتداست نه معتدی به۸ و ثالثاً ـ بر فرض اینكه مماثلت در اعتدا مراد باشد ـ مراد از آن، مماثلت در اصل اعتداست نه در مقدار آن.۹
برخی از علمای معاصر، با رد این نقدها، بر این باورند كه اولا، به دلیل اینكه میان تعدی عدوانی و غیر آن، كسی قایل به تفصیل نمی باشد، اختصاص دلالت آیه بر فرض تعدی عدوانی مردود است. ثانیاً، ظاهر آیه مفید مماثلت در معتدی به است نه در اعتدا؛ چون در صورت حمل بر مماثلت در اعتدا، مستلزم آن است كه «باء» زاید باشد، و «مثل» صفت مفعول مطلق محذوف (اعتدا) واقع شود، در حالی كه این خلاف ظاهر است.۱۰ پس با توجه به شان نزول آیه و نیز با توجه به روایتی كه حاكی از استشهاد امام صادق(علیه السلام) به این آیه در مورد قاتل و سارق در ماه های حرام است، می توان به این نتیجه رسید كه اطلاق آیه شریفه، مماثلت در اعم از اعتدا و معتدی به است و از این رو، مدلول آن، تنها جواز اعتدای بالمثل است، نه اشتغال و ضمان ذمّه. از آن گذشته، بر فرض دلالت آیه بر ضمان، مطابق نظر مشهور، مماثلت حقیقی و عرفی از آن فهمیده می شود و لازمه آن تعین مثل بر ذمّه تلف كننده است، هرچند كه قیمت مثل، كمتر از مال تلف شده باشد. بنابراین، تطبیق آیه بر مدعای شیخ طوسی صحیح نیست و در صورتی كه آیه شریفه دال بر ضمان باشد، نظر مشهور صحیح است.۱۱
اگرچه مدلول صریح آیه، جواز اعتدا می باشد، اما نباید از این نكته غافل ماند كه جواز اعتدا به لحاظ آن است كه معتدی و متجاوز به خاطر تجاوز و اعتدایش اشتغال ذمّه مادی یا معنوی دارد. همین كه فرد مورد تجاوز مجاز به مقابله به مثل است، گویای این نكته می باشد كه تجاوزگر در برابر او مدیون است؛ زیرا در غیر آن، جواز اعتدای بالمثل بی دلیل خواهد بود. پس می توان گفت: هرچند كه دلالت مطابقی آیه جواز اعتدا می باشد، اما دلالت التزامی آن ضمان ذمّه معتدی است.
وانگهی، هدف از جواز اعتدای بالمثل، استیفای حق از دست رفته شخصی است كه مورد تجاوز قرار گرفته است و بر این اساس، وی حق دارد به مقدار زیانی كه از جانب متجاوز متحمل شده است، مقابله بالمثل كند و این، مفید انحصار در «مثل» نمی باشد، بلكه مطابق دیدگاه شیخ انصاری در صورت تعذر مثل، جبران خسارت زیان دیده با پرداخت قیمت هم امكان پذیر است. در نتیجه، آیه اعتدا هم دال بر اشتغال ذمّه و ضمان زیان زننده نسبت به مثل است و هم مفید جبران خسارت از طریق قیمت.

ب. سنّت
روایات زیادی در ابواب گوناگون فقه، در این زمینه وارد شده است كه هر كدام به نحوی مبین این واقعیتند كه اتلاف مال دیگری و زیان زدن به او موجب ضمان ذمّه است؛ از جمله: ابواب ضمان، حدود،۱۲ دیات،۱۳ اجاره،۱۴ قضاء،۱۵ شهادات،۱۶ عتق،۱۷رهن،۱۸ نكاح،۱۹ وصیت، عاریه، غصب و زكات. در ذیل به برخی از این روایات اشاره می گردد:
_ عن الحلبی عن ابی عبداللّه(علیه السلام) قال: سالته عن الشیء یوضع علی الطریق فتمرّ الدابه فتنفر بصاحبها فتعقره، فقال: كل شیء یضرّ بطریق المسلمین فصاحبه ضامن لما یصیبه.۲۰
ـ عن محمّدبن مسلم عن ابی عبداللّه(علیه السلام) فی شاهد الزّور ما توبته؟ قال یودی من المال الذی شهد علیه بقدر ما ذهب من ماله ...۲۱
ـ عن محمّدبن قیس عن ابی جعفر(علیه السلام) قال قضی امیرالمومنین(علیه السلام)فی رجل شهد علیه رجلان بانّه سرق، فقطع یده حتّی اذا كان بعد ذلك جاء الشاهدان برجل آخر فقالا: هذا السارق و لیس الذی قطعت یده انمّا شبّهنا ذلك بهذا، فقضی علیهما ان غرمهما الدیّه.۲۲
ـ عن السكونی عن ابی عبداللّه(علیه السلام) قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله): من اخرج میزابا او كنیفا، او اوتد وتدا، او اوثق دابه او حفر شیئاً فی طریق المسلمین فاصاب شیئاً فعطب فهو له ضامن.۲۳

ج. عقل
از آن رو كه ضمان ذمّه ناشی از اتلاف مال غیر، مورد تایید عقل است، كبرای مسئله نزد ایشان مسلّم است و در آن تردیدی ندارند. از این رو، در جستوجوی صغرای قضیه اند و به دنبال آنند كه كدام مورد، از مصادیق این قاعده است.

د. اجماع (تسالم فریقین)
به دلیل اینكه قاعده اتلاف ادلّه لفظی دیگری دارد كه ممكن است مورد استناد اجماع كنندگان قرار بگیرد، از این رو، اجماع در چنین مواردی مدركی بوده و نمی تواند حجت باشد، بلكه صرفاً مویّد و استحكام بخش سایر دلایل خواهد بود.۲۴

مفاد قاعده
مطابق عبارت «من اتلف مال غیره فهوله ضامن»، مفاد این قاعده فقط شامل موارد اتلاف و زیان های مالی است، اما با توجه به ادلّه قاعده اتلاف ـ چنان كه بعضاً در كلام فقها هم دیده می شود ـ مقتضای اطلاق قاعده عمومیت و شمول آن نسبت به تمام موارد اتلاف اعم از مالی و غیر مالی است، همان گونه كه اطلاق آن، حالات عمد و خطا و جهل را نیز دربر می گیرد.

۱. عمد و خطا یا علم و جهل

تذكر این نكته لازم است كه اولا، علم و عمد ملازم یكدیگرند و اصلا امكان تصور تعمّد بدون آگاهی وجود ندارد، لكن خطا همواره ملازم جهل نبوده و با وجود علم نیز امكان پذیر است؛ یعنی تمام موارد خطا ناشی از جهل نیست. به عبارت دیگر، اشتباه در حكم، همواره ناشی از جهل است، اما اشتباه در موضوع با وجود علم هم تصور دارد.
ثانیاً، در این مبحث، امور مالی و غیر آن از همدیگر متفاوتند؛ زیرا در اموال، فرض عمد و خطا یكسان است و زیان زننده به استناد جهل یا خطا نمی تواند از مسئولیت تبرّی جوید. بنابراین، آنچه در مورد مسئولیت مدنی نسبت به اموال اهمیّت دارد، صدق عرفی اسناد تلف به شخص و اثبات آن است و هیچ گونه خطا یا عمد در آن لحاظ نگردیده است.۲۵ به بیان دیگر، مراد از اتلاف، نابود كردن عمدی یا خطایی مال مسلمان، بدون اذن و رضایت اوست و با تحقق آن، تلف كننده ضامن است و باید خسارات وارده را جبران نماید.۲۶
اما به نظر می رسد اكثر كلمات فقها در ظاهر، مبیّن حالت عمد در اتلاف است. مواردی همچون ضمان ملوانان، باربران، رنگرزان، صنعتگران، خیاطان و نیز اجاره چارپایان و امثال آن، همگی بر اساس تعدّی و تفریط، كه مستلزم علم و عمد است، شكل می گیرند.۲۷بخصوص با توجه به اینكه «اتلاف در اموال از موارد خاصی كه در آنها حكم به ضمان شده است؛ مثل رهن، مضاربه، ودیعه، عاریه و اجاره اخذ گردیده و از شروط اساسی ضمان در این موارد، تعدی و تفریط می باشد.»۲۸ به علاوه، صحیحه ابی ولاّد كه یكی از منابع معتبر این قاعده است و احكام زیادی در كتب فقهی طبق آن صادر شده، نص در تعمّد است. لكن به دلیل اهمیت حفظ حقوق مردم و عام البلوا بودن مسئله و نیز به منظور حفظ نظم و امنیت اجتماعی، فقهای عظام حالات عمد و خطا را در اتلاف مال دیگران، همانند دانسته و در مواردی بر آن تصریح كرده اند؛۲۹ زیرا در غیر این صورت، روابط مالی و معاملات مسلمانان دچار اختلال گشته و فراتر از آن، نظم عمومی و آسایش اجتماعی مورد تهدید واقع خواهد شد؛ زیرا تلف كننده مال غیر، بر اساس ادعای خطا به راحتی می تواند از زیر بار مسئولیت شانه خالی كند، به ویژه اینكه بار اثبات تقصیر وی هم بر عهده مدعی است كه به سادگی امكان ندارد. از این رو، بعضی از فقها، ضمن برداشتن بار اثبات تقصیر تلف كننده از دوش زیان دیده، به نحوی خود زیان زننده را موظّف می دانند تا بی گناهی اش را اثبات نماید و در صورت قیام بیّنه بر عدم تفریط و تعدی، ذمّه اش را بریء از ضمان می شمارند.۳۰ پس در امور مالی در هر حال ـ عمد یا خطا، دانسته یا ندانسته ـ مسئولیت مدنی زیان زننده ثابت است و باید از عهده آن برآید.
اما در امور غیر مالی، فقها میان عمد و خطا تفكیك قایل شده اند: در صورت اثبات تعمد زیان زننده، جبران آن فقط با قصاص ممكن است، ولی در صورت خطا، غرامت مالی كفایت می كند. یك مورد آشكار آن، شهادت كذب است كه اگر مبنای حكم قاضی واقع شود، پس از كشف واقع، علاوه بر نقض حكم، اگر محكومٌ به از اموال باشد، شاهد دروغگو، ضامن است، یعنی در صورتی كه عین مال موجود است، باز گرداندن آن و در صورت تلف شدن آن، پرداخت غرامت از سوی شاهد ضروری است. اما اگر محكومٌ به غیر از اموال ـ مثل قطع دست، اعدام یا سنگسار ـ باشد، شاهد قصاص می شود.۳۱ مورد دیگر، رجوع از شهادت است؛ مثل آنكه چهار شاهدی كه در مورد زنای محصن شهادت داده اند، اگر بعد از اجرای حدّ و قتل مشهودٌ علیه، یكی از آنها با رجوع از شهادت بگوید: من در مورد آن فرد دچار توهّم شدم و تصور نمودم او مرتكب جرم شده است؛ در این صورت، مطابق روایت، به حد شرعی و پرداخت دیه فرد اعدام شده محكوم می گردد. اما اگر اظهار كند كه در شهادت كذب تعمّد داشته است، كشته می شود.۳۲

۲. عین و منفعت

بنابر دیدگاه برخی از بزرگان فقه همانند صاحب جواهر، مباشرت در اتلاف موجب ضمان است... چه اینكه آنچه تلف شده است، عین باشد ـ مثل حیوان كشته شده یا لباس پاره شده ـ یا منفعت باشد ـ مثل سكونت منزل.۳۳ همچنین علّامه حلی و محقق ثانی نیز بر ضمان منافع تصریح دارند.۳۴ چنان كه ابن قدامه از فقهای اهل سنّت هم در این رابطه می گوید: تلف یك قطعه زمین به آن است كه مثلا دیوار آن ویران شود، آب بر آن رها گردد، خاك آن برداشته شود، سنگ در آن انداخته شود یا نقصی در آن با كاشتن نهال یا ساختمان سازی ایجاد گردد. در تمام این موارد، شخص تلف كننده ضامن است و در این باره هیچ گونه اختلافی میان دانشمندان و عموم اهل مذهب نمی باشد.۳۵
بنابراین، اگر كسی منفعتی را تلف كند، همانند آن است كه عینی را تلف نموده باشد و از این حیث، مباشرت در اتلاف، چه در عین یا منفعت، مستلزم مسئولیت مدنی است كه باید زیان وارده جبران گردد. پس هم اتلاف عین و هم اتلاف منفعت، هر دو، مدلول قاعده اتلاف است و بر اساس آن، می توان نسبت به جبران خسارات وارده در قبال اتلاف عین و منفعت حكم نمود. لكن در رابطه با جبران زیان منافع كه از طریق ارزیابی و تقویم آن انجام می گیرد، نكته قابل تامّلی وجود دارد: علی رغم آنكه به حكم قاعده، ضمان مثلی، مثل و ضمان قیمی، قیمت است و طبعاً در ضمان منافع، منافع مثل یا قیمت آن معیار حكم به غرامت می باشد، اما از نظر بعضی از علمای عامه باید شان و موقعیت اجتماعی زیان دیده مدّنظر قرار گیرد و با توجه به آن، مثل یا قیمت منفعت تلف شده معین گردد. مالك بن انس بر این باور است كه بریدن دم مركب سواری قاضی، به دلیل اینكه در حكم اتلاف خود آن است و قاضی به خاطر اجتناب از اهانت، بر مركب دم بریده سوار نمی شود، مستلزم پرداخت تمام قیمت آن می باشد.۳۶ اما در مقابل، ابوحنیفه، شافعی و شیخ طوسی بر این نظرند كه تفاوتی میان حمار قاضی و حمار شوكی (خاركن) وجود ندارد و در صورت بریدن دم آن، در هر دو مورد، پرداخت تمام قیمت آن لازم است و این حكم اجماعی است، به گونه ای كه برای مازاد بر آن محتاج دلیل هستیم كه با فقد دلیل، اصل برائت حاكم است.۳۷

مبانی نظری مسئولیت مدنی

مسئولیت مدنی به لحاظ حقوقی دارای چارچوب های ویژه ای است كه تبیین آنها بر اساس دیدگاه های پایه و مبنایی در این رابطه صورت می گیرد. ظاهراً رویكردها و نظریات گوناگون نسبت به مسئولیت مدنی برخاسته از همین نكته است. در این فراز از نوشتار سعی می شود نظریات مبنایی موجود در این زمینه بررسی و حتی الامكان از منظر فقهی ارزیابی گردند كه آیا این نظریه ها در فقه نیز مورد توجه قرار گرفته اند یا نه.

۱. نظریه تقصیر

اولین سوالی كه پس از هر حادثه زیانبار ـ به ویژه اگر دامنه آن وسیع باشد و موجب تلفات و خسارات فراوان گردد ـ در ذهن آدمی نقش می بندد این است كه این حادثه در اثر تقصیر چه كسی یا چه كسانی به وجود آمده و مسئول آن كیست؟ در صورتی كه عامل حادثه یك شخص خاص و زیان ناشی از آن نیز متوجه یك یا چند فرد معین است، مسئله ابهام چندانی ندارد. اما در صورتی كه بروز حادثه به عامل مشخص و معینی نسبت داده نمی شود و نهایت چیزی كه می توان گفت آن است كه حادثه در اثر كوتاهی یك شخص حقوقی، آن هم شخص حقوقی حقوق عمومی ـ همانند دولت یا موسسات و نهادهای وابسته به آن ـ به وجود آمده است، در این صورت، بررسی مسئله و رسیدگی به آن پیچیده تر از صورت اول است. چنان كه در موارد گوناگونی از جمله: ریزش پل، عدم نصب حفاظ و علایم ایمنی در كنار جاده ها و پل ها، نقص مستمر چراغ های راهنمایی، حفر خیابان بدون گذاشتن علایم هشداردهنده و قطع مداوم و مكرّر برق ـ كه همگی موجب زیان ها و تلفات فراوانی می گردند ـ یا در انفجار و آتش سوزی در كارخانه ها، پالایشگاه های نفت و گاز، مراكز آموزشی و تفریحی و امثال آن، همین مسئله مطرح می شود. از این روی، نظریه تقصیر بر آن است كه تنها دلیلی كه می تواند مسئولیت كسی را نسبت به جبران خسارت توجیه نماید، وجود رابطه علّیت میان تقصیر و ضرر است. به بیان دیگر، هر جا كه شخصی در پی یافتن مسئول حادثه زیانباری است، نخستین عاملی كه به ذهن او می رسد، كسی است كه در نتیجه تقصیر او ضرر به وجود آمده است. بر این اساس، زیان دیده باید در نقش مدّعی، تقصیر عامل زیان را به اثبات برساند.۳۸
سوالی كه در اینجا مطرح می شود این است كه آیا لازم است به دنبال یافتن مقصر اصلی حادثه باشیم یا تنها اثبات مسئولیت و پاسخگو بودن یك شخص حقیقی یا حقوقی كفایت می كند؟ زیرا در این گونه موارد، اگر یافتن مقصر و اثبات تقصیر او ناممكن نباشد، بسیار دشوار خواهد بود و در نتیجه، مطابق این دیدگاه، حق مدّعی مبنی بر جبران خسارات وارده به طور ناخواسته تضییع خواهد گشت و اصرار بر اثبات تقصیر و یافتن مقصر، ما را از هدف اصلی كه اثبات مسئولیت مدنی عامل زیان است، دور خواهد كرد. بنابراین، به نظر می رسد در این رابطه صرف پاسخگو بودن شخص خاص كفایت می كند و یافتن مقصر اصلی حادثه ضرورتی ندارد. به عبارت دیگر، راه آسان تر و كوتاه تر رسیدن به هدف آن است كه مقصر، توسعه معنایی و مفهومی پیدا كند و تقصیر به جای انتساب به عامل مستقیم و اصلی، به شخص حقوقی حمایت كننده عامل اصلی نسبت داده شود. به هر حال، نظریه تقصیر در فقه نیز مورد توجه قرار گرفته و در موارد متعددی تفریط و تعدی افراد، مدار حكم واقع شده است كه در ذیل به مواردی از آن اشاره می گردد:
ـ هرگاه كسی چشم حیوانی را درآورد، نصف قیمت خود حیوان را باید بپردازد و در صورت كندن هر دو چشم، قیمت كامل آن را باید بدهد.۳۹
ـ كشتیبان اگر در حفظ كشتی كوتاهی كند، ضامن كالای غرق شده است.۴۰
ـ كسی كه مركبی را تا یك نقطه معینی اجاره می كند، در صورت تعدّی از آن، ضامن است.۴۱
ـ اگر كسی لنگر كشتی را رها كند و در اثر آن، كشتی حركت كند و غرق شود، باید قیمت آن را بپردازد.۴۲
ـ اگر شخصی در خارج از ملك خودش چاهی حفر كند و موجب زیان دیگران یا سقوط كسی یا چیزی در آن شود، ضامن است.۴۳
همان گونه كه ملاحظه می شود، آراء یاد شده مبیّن این امرند كه عمد و تقصیر، نه تنها عامل ضمان ذمّه، بلكه عامل مهم و اساسی آن است. پس می توان گفت: اتلاف مال دیگران در قدم نخست معلول تقصیر و تعمّد عامل زیان است و اگر فقها در بعضی موارد، بر عدم فرق میان حالات عمد و خطا تصریح نمی كردند، این برداشت كه از نظر فقهی، مسئولیت مدنی تابع نظریه تقصیر است، صحیح و بجا بود.

۲. نظریه ایجاد خطر

بر اساس این نظریه، صرف وجود رابطه علّیت میان زیان و عمل كافی است تا مسئولیت عامل زیان احراز شود.۴۴ به عبارت دیگر، عمل و فعالیت هر شخص حقیقی یا حقوقی، بدون اینكه تقصیر یا جرم باشد، ایجاد خطر می كند و خود، باید متحمل عواقب آن باشد. یعنی از آن رو كه منافع و عواید كار به كارفرما تعلق می گیرد، زیان ناشی از آن هم بر عهده اوست.۴۵ این دیدگاه شبیه قاعده فقهی «من له الغنم فعلیه الغرم» است. برای مثال، اگر شركت یا كارخانه ای اقدام به تولید فراورده های گوناگون می نماید و یا اداره ای تصدی برخی امور اجتماعی و اقتصادی را بر عهده می گیرد كه سود عاید از آن، نصیب آنها می شود، در صورتی كه از اقدامات و فعالیت های آنان، زیانی به شخص یا اشخاصی برسد، مسئولیت آن را نیز بر عهده خواهند داشت.
ظاهراً این نظریه در واكنش به نظریه تقصیر پدید آمده و در واقع، به دلیل اینكه دغدغه تامین عدالت را دارد، مسئولیت بدون تقصیر را پذیرفته و هرگونه اقدام زیانبار را ضمان آور می داند و هر فعالیتی را كه منفعت زا باشد، مسئولیت آفرین می خواند. از این رو، علی رغم انتقادهای زیادی كه به آن شده، از نگاه جمعی از دانشمندان رویكرد مطلوبی نسبت به مسئولیت مدنی به شمار می آید. همچنان كه در متون فقهی هم مواردی از پذیرش این نظریه مشاهده می شود:
ـ اگر كسی دیگری را به خانه خود دعوت كند و او با اذن صاحب خانه وارد شود و در این اثنا سگ صاحب خانه به او آسیب برساند، صاحب خانه ضامن آن است.۴۶
ـ كسی كه بر مركبی سوار است یا آن را می راند و یا به دنبال خود می كشد، ضامن اموالی است كه حیوان موجب تلف آنها می شود.۴۷
ـ كسی كه حیوانی را بر سر راه رفت و آمد مردم بگذارد، ضامن آسیب هایی است كه حیوان به مردم می رساند.۴۸
ـ اگر كسی در ملك خود چاهی حفر نماید و سر آن را بپوشاند، اما به دیگران اطلاع ندهد، در صورتی كه كسی یا چیزی در آن بیفتد و تلف شود یا آسیب ببیند، ضامن است.۴۹
ـ اگر كسی در ملك خود آب رها كند و در اثر آن، مال دیگری غرق شود یا در آن آتش بیفروزد كه علم یا ظن به سرایت یا اضرار آن به دیگران داشته باشد، ضامن است.۵۰
ـ اگر دیوار كسی در اثر فرسودگی فرو ریزد و باعث هلاك انسان یا حیوان و یا موجب تلف مالی شود، صاحب آن دیوار، در صورت علم به فرسودگی آن، ضامن است.۵۱
همان گونه كه ملاحظه می شود، بر اساس این احكام فقهی، صرف وجود رابطه علّیت میان عمل و زیان موجب ضمان است و این، به معنای آن است كه نظریه ایجاد خطر نیز در فقه مورد قبول واقع شده است.

۳. نظریه میانه
بر اساس این نظریه، فعالیتی موجب ایجاد مسئولیت می شود كه نامتعارف و غیر عادی باشد. این دیدگاه با تاكید بر آزادی اشخاص، تمام اقدامات و فعالیت های آنان را خطرآفرین نمی شمارد، بلكه صرفاً آن دسته از اعمال را كه غیرمتعارف و خارج از حد معمول باشند، مسئولیت آور می داند.
این نظریه، ضمن اینكه از عاملان تلف و اسباب زیان حمایت می كند، معیاری برای تحقق مسئولیت مدنی ارائه می نماید كه یك مفهوم انتزاعی و ذهنی است و به نظر می رسد دست یابی به آن دشوار و نهایت اینكه نسبی خواهد بود. اما با این وجود، هم در متون فقهی و حتی در منابع روایی آثار آن مشهود است. مواردی همچون حفر چاه در ملك غیر یا بر سر راه رفت و آمد مردم۵۲ آب گرفتن یا آتش افروختن بیش از حد ضرورت و نیاز در ملك خود،۵۳ راندن حیوان اجاره ای به نحو غیر عادی و نامتعارف۵۴ و امثال آن، بر این نكته تاكید دارند كه انجام اعمال غیر متعارف و فراتر از حد معمول، به طریق اولی موجب ضمان است؛ زیرا این دسته از اعمال تا حد زیادی ناشی از تقصیر عامل زیان است و یا ـ حداقل ـ نقش تقصیر، برجسته تر از سایر عوامل می باشد.

۴. نظریه تفكیك خسارات

مطابق این دیدگاه، میان خسارات بدنی و مالی و خسارات معنوی و اقتصادی تفكیك صورت گرفته و نسبت به قسم اول، مسئولیت بدون تقصیر و در مورد قسم دوم، مسئولیت مبتنی بر تقصیر پیش بینی شده است؛ زیرا بر اساس این برداشت، خسارات مالی و بدنی به معنای ورود زیان است، اما خسارات معنوی و اقتصادی، سلب نفع است نه ورود زیان. بنابراین، در صورتی كه بر اثر عمل یا اقدام كسی، زیانی به دیگری برسد، اصل مسئولیت بدون تقصیر حاكم است، اما در جایی كه نتیجه یك فعالیت، سلب نفع است، احراز تقصیر، شرط اساسی مسئولیت به شمار می رود.
از مجموع آنچه راجع به مبانی نظری مسئولیت مدنی بیان شد، به این نتیجه می رسیم كه هیچ یك از نظریه های مزبور را نمی توان به عنوان مبنای انحصاری مسئولیت مدنی پذیرفت و بر پایه آن، نظام عادلانه ای ایجاد نمود. از سوی دیگر، نمی توان حقیقتی را كه در هر یك از آنها نهفته است، انكار كرد. آنچه اهمیت دارد، رسیدن به عدالت است و این ابزارهای منطقی تنها وسایل راه یابی به سوی این هدفند.۵۵ شاید بتوان گفت: به دلیل همین ملاحظه است كه در فقه، راجع به مسئولیت مدنی نظریه متعینی ارائه نگردیده است؛ گاهی بر عامل تقصیر تاكید شده و گاهی بر ایجاد خطر، در جایی بر تعدّی از حد متعارف انگشت گذاشته شده و در مواردی هم تمام این عوامل مورد توجه واقع شده است.
بنابراین، راهبرد اساسی فقه در باب مسئولیت مدنی، تامین عدالت و احقاق حق كسانی است كه به نحوی از اعمال و اقدامات اشخاص حقیقی یا حقوقی زیانمند می گردند. در واقع، آنچه در این رابطه اهمیت دارد آن است كه از نظر عرفی میان تلف و كار مباشر عمل باید رابطه علیت مستقیم وجود داشته باشد، به گونه ای كه بتوان گفت: نوعاً یا بر حسب ویژگی های مورد، تلف از لوازم آن كار است و در تمییز مباشر از سایر كسانی كه زمینه تلف را فراهم كرده اند، بهترین معیار، داوری عرف است.۵۶ به ویژه اینكه در متون روایی هیچ یك از عناوین سه گانه مباشرت، تسبیب و ایجاد شرایط وارد نشده و مدار، صدق عرفی عنوان اتلاف ـ چه عمدی یا سهوی ـ است و ظاهراً نصوص خاص هم فراتر از صدق عرفی آن دلالت ندارند.۵۷

مسئولیت مدنی دولت
یكی از مباحث مهم و قابل توجه، كه نیازمند بررسی و پژوهش است، مبحث مربوط به مسئولیت مدنی دولت است. دولت، در گذشته هیچ گونه مسئولیتی را نسبت به اعمال و اقدامات خود كه موجب وارد آمدن ضرر به شهروندان می گشت، نمی پذیرفت و بیشتر به ویژگی سلطه و اقتدار بلامنازع خود متّكی بود و بر اساس آن، خود را آزاد و فاقد مسئولیت می پنداشت. اما در زمان حاضر به دلیل تنوع روابط دولت و ملت و تحول بنیادین آن، مسئولیت مدنی دولت یك اصل مسلّم تلقّی می شود و دولتمردان نمی توانند از پاسخ گویی در قبال اعمال زیان آورشان نسبت به شهروندان سر باز زنند. امروزه سخن از گستره و ابعاد مسئولیت مدنی دولت و از چگونگی آن است نه از اصل آن، و اینكه آیا دولت نسبت به تمام اعمال و اقدامات زیان آفرین كاركنان خود باید پذیرای مسئولیت باشد یا صرفاً در قبال آن دسته از اقداماتی كه به خاطر نقایص فنی و تشكیلاتی اداری عاید مردم می گردد؟ به بیان دیگر، آیا دولت تنها نسبت به اقدامات مربوط به اعمال تصدّی مسئولیت دارد یا نسبت به اقدامات ناشی از اعمال حاكمیت هم باید پاسخگو باشد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش ها لازم است عناصر و مولفه های مسئولیت مدنی دولت مورد بحث و بررسی قرار گیرند.

اركان مسئولیت مدنی دولت

۱. تقصیر یا خطای اداری

تقصیر اداری عبارت از نقض قوانین و مقرّرات اداری است كه عمدتاً بر محورهایی همچون اعمال حقوقی غیرقانونی، تخطّی از صلاحیت ها و خودداری از انجام وظایف قانونی استوار است.۵۸ پس هرگاه سازمان و نهاد دولتی یا كارمند دولت به این موارد مبادرت ورزد، می توان گفت تقصیر اداری به وقوع پیوسته است. اما نكته مهم و قابل توجه در این رابطه آن است كه در صورت تقصیر سازمان یا نهاد دولتی، مسئولیت آن به طور آشكار بر عهده دولت است، اما اگر حادثه زیانبار به طور كامل یا به طور نسبی معلول دخالت كارمندان دولت باشد، مسئله قدری پیچیده و مبهم می شود؛ زیرا حدود تقصیر اداری و شخصی نامعین است و ملاك روشنی برای تمییز آن دو از یكدیگر وجود ندارد. به بیان دیگر، داوری در مورد اینكه حادثه زیان آور، ناشی از تقصیر اداری و نقص فنی و تشكیلاتی اداره یا برخاسته از تقصیر شخصی كارمند و سوءاستفاده وی از قدرت اداری بوده است، بسیار دشوار می باشد. بدین لحاظ، برخی از صاحب نظران دو گونه مسئولیت مستقیم و غیرمستقیم را برای دولت مطرح نموده اند.
در مسئولیت غیرمستقیم، میان تقصیر اداری و شخصی بر اساس معیارهای «رعایت حدود متعارف وظایف» و انجام یا خودداری از «عمل غیرمرتبط با وظایف» تفكیك صورت می گیرد. لكن ابهام و اجمال این امور مانع از آن است كه به عنوان معیار تشخیص، میان تقصیر اداری و شخصی پذیرفته شوند. اما در مسئولیت مستقیم، خطای اداری و شخصی تفاوتی ندارد و در هر حال، دولت نسبت به حادثه زیانبار مسئول شناخته می شود. بر این اساس، كارمندان نقش اعضای شخص حقیقی را نسبت به شخص حقوقی (دولت) ایفا می نمایند. هرچند این نظر هم با انتقادهای متعددی مواجه است و از این رو، نمی تواند قناعت بخش باشد.۵۹
بنابراین، به نظر می رسد تبیین مسئله در گرو آن است كه اولا، ماهیت سلطه كارمند دولت روشن شود و ثانیاً، معلوم گردد كه ایجاد ضرر از سوی وی عمدی است یا خطایی. برخی از صاحب نظران معتقدند كه حق سلطه و تصرف در اشیا و اشخاص به دو طریق ثابت می شود: یا از باب ولایت (ذاتی یا جعلی) و یا از باب تولیت. صورت دوم، یعنی تولیت، از سوی دارندگان ولایت ذاتی یا مجعول به دیگران واگذار می شود و از این رو، ولی كه دارای ولایت ذاتی یا جعلی است، دارای استقلال رای و اطلاق در تصرف می باشد، اما متولی كه از باب تولیت یا ولایت تفویضی تصرف می كند، نه استقلال رای دارد و نه اطلاق ید. از این تفاوت روشن می شود كه سلطه مسئول اداری از باب تولیت است نه ولایت، و كارمند اداری متولی است نه ولی و بر این اساس، باید تمام دستورات حكومت را بدون كم و كاست اجرا نماید.۶۰ از سوی دیگر، امكان تمرّد نسبت به قوانین و سوء استفاده از قدرت اداری در مورد كارمند كاملا متصور و منطقی است. اگر این مسئله را در كنار احتمال منطقی نقص سازمانی اداره قرار دهیم، حاصل جمع آن دو پیدایش تقصیر اداری است كه معلول دو عامل جداگانه، با نامشخص بودن میزان تاثیر هر كدام در خلق حادثه، می باشد. در این حالت است كه مرز میان تقصیر اداری و شخصی به طور درست و دقیق قابل تعیین نمی باشد.
یك راه حل این است كه در تمام حالات عمد و خطا یا تقصیر و قصور، اداره و به طور غیرمستقیم، دولت، مدیون و موظّف به جبران زیان باشد؛ زیرا معامله زیان دیده با كارمند اداری، شخصی نبوده، بلكه به عنوان شخصیت حقوقی و نمایندگی حكومت در رسیدگی به كارهای عامه صورت گرفته است.۶۱ راه حل دیگر بر اساس قاعده «كل نفس بما كسبت رهینه» آن است كه اجرای این قاعده ایجاب می كند هرگاه خسارتی در نتیجه تقصیر كارمند و نقص وسایل اداری به بار آید، كارمند و دولت هر دو، در برابر زیان دیده مسئول باشند.۶۲
مطابق راه حل نخست، تمام مسئولیت به دوش دولت است و زیان دیده از آغاز می داند كه طرف دعوا كیست. اما رسیدگی به عمد و خطای كارمند مربوط به روابط درونی سازمان با كارمند است و هیچ ربطی به زیان دیده ندارد. روابط كارمند و اداره همانند روابط اجیر و موجر یا وكیل و موكل است كه فقط در حالات تعدّی و افراط، ضامن شناخته می شوند.۶۳ پس تقصیر كارمند نزد اداره زمانی محرز می شود كه تعمّد و افراط وی اثبات شود. در این صورت، دولت مطابق مقرّرات به آن رسیدگی خواهد نمود و در غیر آن، كارمند هیچ گونه ضمانی ندارد. طبق این نظر، كارمند در واقع، به دولت زیان می رساند و از این رو، نوع عمل او مطابق با موازین داخلی سازمان تعیین و ارزیابی می گردد. اما بر اساس راه حل دوم، با توجه به تعدد اسباب، مسئولیت تضامنی شكل می گیرد. در این صورت، طرف دعوا متعدد است و تعیین اینكه چه كسی باید زیان را بپردازد در اختیار زیان دیده است.۶۴
از نظر فقهی، در صورت اجتماع اسباب ، یا یكی از آنها به طور مستقل در تلف موثر است یا نیست. در حالت دوم، اشتراك در ضمان و در حالت اول چند وجه متصور است: جمعی سبب متقدم را ضامن می دانند، بعضی قول به اشتراك را پذیرفته و گروهی هم ضمان را بر عهده سبب قوی تر می گذارند. لكن باید دانست كه اگر اسباب تلف همگی عدوانی اند و یا استناد به همه آنها صحیح است، در این صورت، حكم به اشتراك ضمان می شود و تمام اسباب، موظّف به جبران خسارت می باشند. در غیر آن، بعید نیست كه ضمان بر عهده كسی باشد كه تعمّد داشته است.۶۵ بنابراین، اگر تقصیر كارمند و نقص اداری ـ هر دو ـ سبب زیان باشد، باید دید اولا، كدام یك اسبق بوده است و ثانیاً، كدام یك اقواست. در مرحله بعد، با توجه به صدق اسناد عرفی تلف به هر دو، می توان گفت: اشتراك در ضمان و مسئولیت تضامنی موجه تر است. لكن نكته مهم و قابل توجه در این مورد آن است كه امور جمعی دارای آثار و ضرورت های ویژه است و نباید آنها را تركیب ساده ای از تصمیمات شخصی به حساب آورد. چه بسا نقص اداری كه موجب زیان شده است، برایند نادرستی بافت های اجتماعی و چگونگی ساختمان حقوقی سازمان دولتی است و فرد در این میان هیچ نقشی ندارد.۶۶ پس می توان نتیجه گرفت كه مسئول دانستن دولت از قوت بیشتری برخوردار می باشد.
صورت سوم مسئله آن است كه ثابت شود صرفاً تقصیر شخصی كارمند، عامل زیان بوده است. در این حالت، نه مسئولیت مطلق دولت و نه مسئولیت تضامنی، بلكه مسئولیت مطلق كارمند قابل طرح و بررسی است. چنان كه به اجماع فقها، اگر قاضی خطا كند و در اثر آن تلفی پدید آید، اگر در اجتهاد و بررسی خویش كوتاهی نكرده باشد، ضامن نیست؛ زیرا قاضی دارای حسن نیت دانسته می شود و از این حیث، جبران خسارت بر عهده بیت المال خواهد بود.۶۷ مفهوم این سخن آن است كه اگر قاضی در اجتهادش كوتاهی نموده باشد، ضامن است. پس می توان كارمند را در صورتی كه تقصیر وی تنها عامل زیان تشخیص داده شود، مسئول دانست و محكوم به جبران خسارت نمود. لكن برخورد حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) با آنچه كه خالدبن ولید با قبیله بنی جذیمه انجام داد، مبیّن این امر است كه حتی در صورت تقصیر شخصی كارمند، باز هم این دولت است كه باید خسارات وارده را جبران نماید. در آن حادثه، رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)خالد را با نهی از برخورد و نبرد به سوی آن قبیله فرستاد، اما وی طبق میل خود آنان را بست و تعدادی از آنها را كشت و اموالشان را غارت نمود. پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)با شنیدن این خبر، از عمل خالد برائت جست و به دنبال آن علی(علیه السلام) را با مقداری پول و اموال به عنوان خون بها و تاوان خسارات نزد آنان فرستاد. حضرت علی(علیه السلام)خون بهای كشتگان را از همان پول پرداخت و خسارات مالی آنان، حتی ظرف آبخوری سگ هایشان را هم به حساب آورد و تاوان آن را داد و مازاد بر آن را به مردم آن قبیله بخشید. رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)با تایید این كار، از علی(علیه السلام)اظهار خشنودی نمود.۶۸
نكته مهم در این واقعه آن است كه حضرت رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)خالد را از جنگ با قبیله بنی جذیمه بازداشته بود، اما وی به میل خود و برخلاف دستور آن حضرت دست به جنایت زد. رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)علی رغم خودسری و تمرّد خالد، خون بهای كشتگان و خسارات مالی آن قبیله را پرداخت. از این مسئله می توان نتیجه گرفت كه در صورت عدم تمرّد و تقصیر، به طریق اولی دولت مسئول است و اصلا می توان گفت: مفاد و مدلول این سنّت آن است كه از نظر شرعی در اثبات مسئولیت مدنی دولت، نظریه ایجاد خطر و در باب تقصیر اداری، مسئولیت مطلق دولت، دیدگاه مورد قبول واصل پذیرفته شده به شمار می آید.

۲. وجود ضرر

روشن است كه قوام مسئولیت مدنی به وجود ضرر و ورود زیان است، به گونه ای كه با انتفای ضرر و زیان، ضمان ذمّه و مسئولیت مدنی سالبه به انتفای موضوع است. پس به حكم اینكه وجود ضرر در اصل، موضوع مسئولیت مدنی را تشكیل می دهد، بحث از مسئولیت مدنی بدون وجود ضرر اصلا موضوعیت ندارد.

۳. سببیت بین تقصیر و ضرر

ركن سوم مسئولیت مدنی دولت، وجود رابطه سببی و مسبّبی میان تقصیر و ضرر است؛ یعنی ضرر وارده باید معلول تقصیر دولت یا كارمند باشد. از این رو، آنچه اهمیت دارد تعیین رفتار تقصیرآمیز دولت یا مامور آن به گونه ای است كه عملكرد زیانبار آنها علت موثر ورود زیان باشد.۶۹
پس در یك جمع بندی كوتاه می توان گفت: اركان مسئولیت مدنی دولت عبارتند از: تقصیر اداری، وجود ضرر و وجود رابطه سببیت میان تقصیر و ضرر، به گونه ای كه با انتفای یكی از آنها مسئولیت مدنی دولت منتفی خواهد بود.

جمع بندی و نتیجه

با توجه به آنچه تاكنون بیان شد به این جمع بندی می رسیم كه:

ـ بر اساس قاعده اتلاف، هرگونه تلفی نسبت به اموال یا منافع دیگران موجب ضمان است و زیان زننده از بابت آن دارای مسئولیت مدنی می باشد. به بیان دیگر، مفاد قاعده اتلاف عمومیت دارد و شامل هرگونه زیانی می شود كه در اثر تعدّی یا بی احتیاطی و سهل انگاری فردی به دیگران وارد آید. اطلاق قاعده «من اتلف مال غیره فهو له ضامن» اقتضا دارد كه ضمان ذمّه تلف كننده نسبت به عمل زیانبار او در هر حال ثابت باشد؛ چه اینكه در ایجاد ضرر تعمد داشته باشد یا از روی بی احتیاطی و بی توجهی موجب زیان شده باشد و چه اینكه زیان نسبت به عین و مال یا نسبت به منافع صورت گرفته باشد، در تمام این حالات، عامل زیان مسئولیت دارد و ملزم به جبران خسارت می باشد.
ـ بر اساس دیدگاه های فقهی، نظریه ایجاد خطر در اثبات مسئولیت مدنی از قوت بیشتری برخوردار است؛ زیرا اولا، فقها بر عدم فرق میان حالات عمد و خطا در اثبات مسئولیت مدنی تصریح نموده اند. ثانیاً، نظریه ایجاد خطر با قاعده فقهی «من له الغنم فعلیه الغرم» نیز مطابقت دارد. ثالثاً، اثبات مسئولیت مدنی در موارد تقصیر و الزام عامل زیان به جبران خسارت در حالات عمدی از چنان وضوح و روشنی برخوردار است كه نسبت به آن هیچ گونه شك و تردیدی وجود ندارد. از این رو، اثبات مسئولیت مدنی در موارد غیر عمد و در حالات قصور و كوتاهی دارای اهمیت بیشتر و نیازمند بررسی و مطالعه دقیق تر است. آنچه از مباحث فقهی مربوط به دست می آید آن است كه در این موارد، مسئولیت مدنی عامل زیان ثابت است.
ـ با عنایت به عناصر و مولّفه های مسئولیت مدنی دولت و با در نظرداشت نكات مزبور، به این نتیجه می رسیم كه دولت در قبال زیان های ناشی از تمام اقدامات و اعمال خود ـ چه اعمال ناشی از حاكمیت و چه اعمال مربوط به تصدی ـ مسئولیت دارد و به جبران خسارات وارده بر شهروندان ملزم می باشد؛ یعنی قاعده اساسی در این رابطه آن است كه دولت به خاطر تمام اعمال و اقدامات زیان آور خود در قبال شهروندان مسئول است. منتها آنچه برخی از اقدامات ناشی از حاكمیت دولت را توجیه می نماید، حفظ منافع یا تامین مصالح جامعه است كه در این صورت، دولت نسبت به اقداماتی كه در این زمینه انجام می دهد و ممكن است موجب بروز زیان برای شهروندان شود، مسئولیت نخواهد داشت.

مسئولیت مدنیِ سبب مجمل ( قسمت اول )

مسئولیت مدنیِ سبب مجمل

چکیده : این مقاله به طرح و بررسی حکم مساله ای از مسئولیت مدنی میپردازد که در آن ، اشخاصی به طور مستقل اما همزمان ، اعمالی مشابه انجام می دهند و در نتیجه اقدام یکی از آنها که به طور مشخص قابل تعیین نیست ، ضرری به ثالث وارد می آید . برای تعیین مسئولیت جبران خسارت ها روش های مختلفی ،مانند ، اجرای اصل عملی تخییر در موارد علم اجمالی ،تاسیس حکمی فقهی به عنوان اصل در این گونه موارد ،تعیین مسئول به وسیله قرعه ،استناد به اماره قضایی ، جبران خسارت ها از بودجه عمومی ، اجرا و جمع میان دو حکم متعارض ، استناد به نظریه خطر ، استناد به اماره مسئولیت ، و سرانجام ، اعمال ولایت حاکم شرع پیشنهاد شده است . در این مقاله ، هر یک از راههای مذکور مطرح گردیده و مورد بررسی قرار گرفته است .


۱ – مقدمه

مسئولیت مدنی وضمان قهری از مباحثی است که قلمرو بسیار وسیعی دارد و مسائل مختلفی در آن مطرح می شود. زیر مجموعه گسترده این مبحث ، زمینه مناسبی برای تحقیقات حقوقی محسوب می گردد ، بویژه آن که پاره ای از مسائل مندرج در این عنوان ، که دارای مصادیق خارجی و مبتلا به نیز می باشند ، تاکنون در منابع حقوقی ، و حتی فقهی ، اصلاً مطرح نشده یا در سطح بسیار محدود بررسی گردیده اند.
یکی از سر فصلهای ضمان قهری ، قاعده اتلاف ( اعم از بالمباشره و بالتسبیب ) یا ضمان ناشی از اتلاف می باشد . بررسی حکم ناشی از اتلاف ، منوط به تفکیک صورت های مختلفی است که قابل فرض می باشد . و فقها و نیز حقوق دانان ، با اتخاذ همین روش ، به تفصیل ، به بررسی مسائل گوناگون مربوط به قاعده اتلاف پرداخته اند. یکی از صورت های مذکور ، وضعیتی است که مباشر و سبب در ایجاد ضرر مشارکت داشته باشند. با این حال ، این همکاری دو سویه تنها یکی از فرض های قابل تحقق است . ممکن است که چند مباشر یا چند سبب در عرض یکدیگر و با همکاری با هم ، یا چند سبب در طول یکدیگر ، موجبات ورود خسارت را فراهم سازند.
یکی از صورت های محتمل نیز آن است که چند نفر به طور گروهی ، به ارتکاب عملی اقدام کنند ،اما به گونه ای که هر یک عمل مشابه و مستقلی را – همزمان با دیگران – انجام دهد و در نتیجه اقدام یکی از آنها که به طور شخصی قابل تعیین نباشد به ثالثی ضرری وارد شود. در این تحقیق ، بنابر آن است که حکم مساله و چگونگی مسئولیت اشخاص داخل گروه بررسی شود. و در این زمینه احتمال های مختلفی ،مانند عدم ضمان تمام آنها ، مسئولیت مشترک و مساوی آنها و مسئولیت تنها یکی از آنها قابل تصور است .
در این جا جهت اطلاع مخاطبان از گستردگی فحص .و جستجو در این باره و تازگی طرح مطلب ، باید گفت که در فرآیند پژوهش کتابخانه ای ،با وجود بررسی تعدادی از منابع ، در بخشهایی که احتمال طرح مساله در آنها وجود دارد و – به اصطلاح – مظانٌ بحث محسوب می شوند ،سابقه ای از آن یافت نگردید که می توان به این کتابها اشاره کرد : جواهر الکلام ،اثر شیخ محمد حسن نجفی ،جلد چهل و دوم ؛الروضه البهیه فی شرح المعه الدوشقیه ، اثر شهید ثانی ، جلد دهم ؛العناوین ، اثر میر عبدالفتاح حسینی مراغی ، رساله فی الغصب ،اثر میرزا حبیب الله رشتی ؛ القواعد الفقیهه ،اثر میرزا حسن بجنوردی ،جلد دوم ؛ قواعد فقه ، اثر دکتر ابوالحسن محمدی ، قواعد فقه ، بخش مدنی ، اثر دکتر مصطفی داماد ،جلد اول . (۱)
می توان به جرات اظهار داشت که این مساله یکی از دشوارترین و پیچیده ترین مسائل فقهی و حقوقی است ،به گونه ای که نظام حقوقی ایران و متون فقهی مطالعه شده ، پاسخ روشن و کافی برای آن ندارند ، و لذا ماخذ و کتاب مستندی برای بررسی نظریات مربوط به آن مشاهده نگردید . به همین جهت در این تحقیق ، تلاش گردید تا جنبه هایی از مساله ،طرح و بررسی گردد و البته باب تحقیق پیرامون آن ،همچنان باز خواهد بود.
امید است که این مختصر بتواند راهگشای پژوهش های بعدی پیرامون این موضوع گردد.

۲ – اشاره ای به مبانی و ارکان مسئولیت مدنی .
فقها و حقوق دانان ،برای تحقق مسئولیت مدنی ،مبانی مختلفی را پیشنهاد کرده اند. این وضع ، هم در نظام حقوقی اسلام و هم در نظام های حقوقی موضوعه معاصر وجود دارد. در نظام حقوقی اسلام ، قواعد و ضمان های مختلفی ، به عنوان منابع ضمان قهری ،مطرح شده اند . مانند قاعده لاضرر (۲) ضمان ید ، قاعده غرور و قاعده اتلاف .
در حقوق موضوعه هم نظریه های متعددی پیشنهاد شده است ، همچون نظریه تقصیر ،نظریه ایجاد خطر ، نظریه تضمین حق ونظریه های مختلط . با این حال ، می توان گفت که مسئولیت مدنی اصولاً ناشی از تقصیر ،بی احتیاطی و بی مبالاتی است و گاه به طور خاص ،با هدف جبران ضرر نا مشروع وارد شده یا خطر حادث شده برای دیگران ، ایجاد می گردد.
مسئولیت مدنی بر هر بنیانی که مبتنی باشد ، برای تحقق آن ، معمولاً وجود سه رکن ضروری است : (۳)
۱ – وجود ضرر ؛ (۴) ۲ – ارتکاب فعل زیان بار ۳ – رابطه سببیت میان فعل شخص و ضرری که وارد شده است (۵)
بدین ترتیب ، جهت شناسایی مسئولیت هر شخص ، باید هر سه رکن یکجا جمع شوند و در صورت فقدان هر یک از این ارکان نمی توان شخص مورد نظر را مسئول دانست .

۳ – رابطه سببیت ؛ بررسی در مساله مورد مطالعه
چنانکه می دانیم ، صرفاً انجام عملی توسط مدعی علیه – اعم از آن که همراه با تقصیر بوده باشد یا خیر . و نیز ورود خسارت به زیان دیده ، نمی تواند مرتکب عمل را مسئول جبران خسارت بگرداند ؛ زیرا ضروری است که برای اثبات مسئولیت مدعی علیه احراز شود که خسارت از عمل آن شخص ناشی شده و – در اصطلاح فقها – مستند به فعل مرتکب است . چه بسا پس از عمل خوانده ، وقایع دیگری رخ داده باشد که عرف ،ورود ضرر را به تمام یا برخی از آنها منتسب می گرداند. (۶)
تعیین این رابطه که از آن با نام رابطه سببیت یاد می گردد اهمیت بسیاری دارد. باید از میان تمام رویدادها که هر کدام به نحوی در ورود خسارت نقش داشته است عامل اصلی را یافت . البته در صورتی که تقصیر مرتکب ، جزء شرایط تحقق مسئولیت مدنی باشد باید صرفاً به وقایع و نتایجی توجه گردد که بر اثر قصد نامشروع ، بی احتیاطی یا بی مبالاتی او به وقوع پیوسته باشد ، چرا که با فرض مذکور ، هر رویداد دیگری نیز که واقع شده باشد ، آن چه اهمیت دارد اثبات نشات گرفتن خسارتها از یک تقصیر عمده است . در این میان ، گاه باید رابطه سببیت میان ورود ضرر با فعل شخص تحت سرپرستی و مسئولیت مدعی علیه اثبات گردد ، مانند کارگر ، صغیر و مجنون و گاه نیز رابطه مذکور میان وقوع خسارت با اشیاء تحت مسئولیت او ، مانند اتومبیل و حیوان ،باید احراز شود. (۷)
در این تحقیق ، این مساله که باید رابطه سببیت با شخص خوانده یا با شخص یا شیء تحت مسئولیت او قابل اثبات باشد مفروع عنه است و مورد بحث نمی باشد . بلکه آن چه مهم است آن است که افعال متعدد از اشخاص مختلف ، به طور همزمان ، محقق گردیده باشد به طوری که استناد ورود ضرر به هر یک از آنها محتمل باشد . برای مثال ، ممکن است چند کودک که تحت ولایت یا قیمومت یا سرپرستی اشخاص متفاوتی قرار دارند ،به طور همزمان ،خارج از نظارت و مراقبت آنها قرار داشته ،یکی از آنها خسارتی به اموال شخص ثالثی وارد گرداند به گونه ای که احتمال برود هر یک از آنها سبب ورود آن خسارت باشند . باید توجه داشت که در این مساله ، فرض بر آن است که سببی غیر از کودکان مورد نظر – مثلاً – متصور نیست یا در مظان انتساب مسئولیت به آن قرار ندارد.
در مثال دیگری ،ممکن است که تصادم اتومبیل ، مقارن با رمیدن حیوان تحت مسئولیت دیگری به وقوع پیوسته ، ضرری که از برخورد اتومبیل یا حیوان به اموال ثالث وارد شده ، قابلیت انتساب به هر یک از دو رویداد را داشته باشد ،با این پیش فرض که نتوان ورود خسارت را نتیجه هر دو واقعه تلقی کرد.

۴ – جایگاه مساله اجتماع چند مباشر یا چند سبب در موضوع این تحقیق
هنگام بحث درباره قاعده اتلاف به تسبیب و احراز رابطه سببیت ، به مواردی بر می خوریم که چند سبب یا چند مباشر در ایجاد خسارت موثر بوده و دخالت داشته است . این بحث در کتاب های فقهی ،ذیل فروع مختلفی مطرح می گردد. (۸)
در منابع حقوق مدنی ایران نیز بررسی های فراوانی در این زمینه انجام شده است (۹) ولی همچنان که در شماره پیش ذکر شد ، موضوع مورد نظر در این تحقیق از مصادیق اجتماع چند مباشر یا چند سبب یا اجتماع سبب و مباشر نیست . در این مساله ، فرض بر آن است که دخالت چند عامل در عرض یا طول یکدیگر – به عنوان مباشر یا سبب – مطرح نمی باشد. هر چند که وقوع چند حادثه مستقل زمینه بحث را فراهم می سازد و در واقع با وقوع رویدادهای متعدد ، یکی از شرایط این مساله محقق می گردد ؛اما هدف آن نیست که مسئولیت تمام یا تعدادی از آنها را اثبات کنیم ، بلکه فرض حقوقی مورد نظر در این مساله ، وجود تنها یک مسئول واقعی – هر چند نامعین و ناشناخته – است . این فرض حقوقی ،تاکنون ،در منابع مکتوب به بحث گذارده نشده است و هدف این نوشتار ، طرح کردن مساله و یافتن پاسخی برای آن می باشد.

۵ – طرح مساله ؛ ذکر چند مثال
در خلال بحث های گذشته ، ویژگیهای مساله روشن شد. در این جا برای تببین بیشتر ، مثال هایی را که به طور پراکنده مطرح شده است نقل می کنیم :
۱ – گروهی با هم به شکار می پردازند. در این اثنا گلوله ای از تفنگ یکی از آنها به اسب کشاورزی اصابت می کند و می میرد و می دانیم که با وجود شلیک گلوله های متعدد توسط شکار چیان ، تنها گلوله یکی از آنها به اسب اصابت کرده است . (۱۰)
۲ – چند نفر به طرف ماشینی سنگ پرتاپ می کنند . در نتیجه اصابت یکی از سنگ ها ، شیشه ماشین می شکند یا خسارتی به بدنه آن وارد می شود ، در حالی که معلوم نیست سنگ کدام یک از افراد به شیشه یا بدنه ماشین برخورد کرده است . (۱۱)
۳ – یکی از کارگران کارخانه ای هنگام کار یا به منظور استفاده در حین کار ، آتشی می افروزد و بر اثر سرایت آتش ، همسایه کارخانه متحمل ضرری می شود.
باید توجه داشت که این مثال صرفاً از نظر تکلیف کارگران در برابر کار فرمایی که خسارت زیان دیده را باید جبران کند از مصادیق موضوع این تحقیق تلقی می شود ، ولی از نظر رابطه زیان دیده با کارفرما ، به دلیل آن که مسئولیت عمل گروهی که خسارت ،ناشی از عمل یکی از آنها بوده بر عهده کارفرما ست ، مشخص نبودن افروزنده آتش یا شخص مقصر ، تاثیری در مسئولیت کارفرما ندارد. (۱۲)
۴ – دو نفر تیر انداز ، هر یک به طور مستقل ، تیری را از روی خطا به سوی فردی شلیک می کنند که موجب قتل وی می گردد و معلوم است که قتل ،تنها به وسیله یکی از تیرها صورت گرفته است . (۱۳)
۵ – گروهی با توپ بازی می کنند که در این هنگام ، به دنبال ضربه یکی از بازیکنان و اصابت توپ ، شیشه ای می شکند. (۱۴)
۶ – دو نفر از دو طایفه ، با یکدیگر نزاع می کنند . سپس یک نفر از آنها به میان طایفه خود رفته و بیست نفر مسلح با خود به همراه می آورد و چادرهای طرف منازعه قبلی را که سه نفر در آنها بوده اند هدف گلوله قرار می دهند که در این میان یک نفر مصلح که قصد برقراری آشتی میان آنها را داشته است کشته می شود. (۱۵)
باید توجه داشت که گاه پاره ای مثالهای مشتبه وجود دارد که در ظاهر ، به مساله مورد بحث شبیه می باشد ، ولی در واقع ،در پاره ای عناصر تفاوت دارد. در این باره می توان به این مثال که در ( مجمع الضمانات) مطرح گردیده اشاره کرد : دو نفر در خانه ای بوده و در حالی که حضور نداشتن و دخالت نکردن فرد سوم ، مفروض می باشد ،با پیکر بی جان یکی از آن دو نفر روبرو می شوند.
برخی از فقها اهل سنت معتقدند که شخص دیگر ، ضامن دیه مقتول است ،ولی برخی دیگر از آنان ، به جهت این احتمال که ممکن است او خودش را کشته باشد ، شخص زنده را ضامن ندانسته اند. (۱۶)
همچنین هر گاه مردی که از محله ای عبور می کرده مورد اصابت تیر یا سنگی قرار گیرد و بر اثر آن بمیرد ، بی آنکه دانسته شود که آن شیء از کجا پرتاپ شده است ، به عقیده برخی از فقهای اهل سنت ، قسامه و دیه بر عهده اهل آن محله قرار دارد . (۱۷)
در این مثال نیز هیچ جمع مشخصی وجود ندارد تا احتمال انتساب ضمان به یکی از آنها قابل طرح باشد.
با این حال ، نویسنده کتاب مذکور ، در باب اتلاف مال غیر ،مثالی را طرح می کند و می گوید : (اگر) روز جمعه که مردم جمع شدند عده ای برخی دیگر را با فشار به سمتی حرکت دادند. اشخاص اخیر بر شیشه مغازه سفالگری و دیگ های او افتادند و آنها را شکستند ، به اعتقاد فقهای اهل سنت ، در صورتی که شکستن بر اثر نیروی فشار و کنار زدن ، حادث شده باشد کسی که نیرو را وارد کرده ضمان است (۱۸)
چنان که ملاحظه می شود ، این مثال نیز از قلمرو بحث ما خارج است ، زیرا در این مثال کسانی که در شکستن اشیاء مباشرت داشته اند معلوم می باشند و اسباب نیز مشخص اند و مساله صرفاً مربوط به تعیین ضامن از میان مباشر و سبب است ، در حالی که در بحث ما ، اساساً مباشر خاصی شناسایی نگردیده بلکه تنها این اندازه مشخص است که یکی از آن جمع ، به این کار اقدام ورزیده است .

۶ – جایگاه این مساله از نظر علم اصول فقه ؛ علم اجمالی در شبهات محصوره همان گونه که از بحث های پیش و مثال های ذکر شده به دست می آید ،آن چه در مساله مورد نظر ، قطعی و مسلم تلقی گردیده ورود خسارت به شخصی و انتساب و استناد آن به عمل یکی از چند شخص معین و معلوم است که انجام اعمال خاص توسط این اشخاص نیز مورد تردید نمی باشد. دلیل قانونی جبران خسارت ، به نظر برخی ، ممکن است قاعده اتلاف باشد که براساس آن ، هر گاه کسی مال دیگری را تلف کند ضامن است ؛ یا قاعده لاضرر باشد که به موجب آن ، هر نوع ضرر نامشروعی بایستی جبران شود. (البته بنابریک استباط از این قاعده ) ؛ در حالی که از سوی دیگر ، با توجه به نا مشخص بودن تلف کننده یا عامل ورود ضرر ، این گونه به نظر می رسد که قواعد مذکور اساساً شامل چنین موردی نمی گردد. (۱۹) بلکه علم اجمالی به لزوم جبران خسارتی قطعی که بر مبنای نامشروعی ایجاد شده است ،ما را به سوی یافتن مسئول و ضامن و شیوه جبران خسارت سوق می دهد.
برای تببین صورت اخیر ، لازم است که به علم اجمالی و مراحل دخالت آن در احکام و تکالیف اشاره شود.
به طور کلی در دو مرحله ،از علم اجمالی شخن به میان می آید . مرحله اول ،علم اجمالی به ثبوت تکلیف ( مانند وجوب و لزوم جبران خسارت) است و مرحله دوم ، امکان سقوط تکلیف و تحصیل برائت ذمه با عمل کردن بر طبق علم اجمالی است .
در همان مرحله اول ،یعنی ثبوت تکلیف ، دو مفهوم و کاربرد برای علم اجمالی وجود دارد :گاه مقصود از علم اجمالی ، قطع وجدانی به ثبوت تکلیف است در حالی که احتمال وجود حکمی مخالف با آن تکلیف را قبول نداریم و معتقدیم که شارع و قانون گذار اجرای همان وظیفه معلوم را خواسته است ؛ و گاه مقصود از علم اجمالی ، در دست داشتن دلیل معتبر شرعی و قانونی اما همراه با اجمال در مفهوم یا مصداق موضوع است ، مانند آن که دلیل معتبر برای اثبات مفادع قاعده اتلاف در دست داریم ولی شخص تلف کننده ، به طور معین ، شناخته شده نمی باشد ، و صرفاً می دانیم که آن شخص یکی از چند نفر مورد نظر است . به عبارت دیگر ، اجمال در مصداق دلیل قانونی وجود دارد ، هر چند که خود دلیل ، ثابت و معتبر است . این بحث از جمله مسائل مربوط به یکی از اصول عملی در علم اصول فقه ،یعنی اصل اشتغال ،است . (۲۰)
به نظر میرسد که مساله مورد بررسی از موارد مفهوم دوم علم اجمالی است و لذا باید به مرحله بعدی تحقیق ،یعنی نحوه تعیین مسئول ، وارد شویم . با این حال ، اگر این نظر نیز پذیرفته نشود مساله از موارد مفهوم اول علم اجمالی است که قطع وجدانی نسبت به لزوم جبران خسارت وجود دارد و همین علم و قطع وجدانی علت تامه برای رعایت مقتضای آن است . (۲۱) (۲۲)
به همین دلیل ، در مساله مورد نظر نمی توان تمام اطراف اجمالی ،یعنی تمام افرادی را که احتمال انتساب ورود ضرر به آنها وجود دارد ، بری الذمه دانست ، زیرا این امر به معنای مخالفت قطعی با آن علم وجدانی است و از سوی دیگر ، مسئول دانستن تمام آنان نیز با فرض مسئول بودن تنها یکی از آنها متناسب نیست .
با این حال ، با توجه به پذیرش اعتبار علم وجدانی اجمالی نسبت به تکلیف و یا علم تفصیلی نسبت آن و علم اجمالی نسبت به مصداق مساله ، در صورتی که نتوان به مقتضای علم و قطع خویش ،به گونه ای تفصیلی و با تعیین واضح مصادیق ، عمل کرد رعایت اجمالی آن نیز کافی است هر چند که نوعی تکرار در مصادیق مکلف به لازم آید. (۲۳)

۷ – روش شهید اول در طرح بحث
شهید اول به شیوه دیگری به مساله می پردازد ، بی آنکه اصل مساله مورد بحث ما را مطرح کند . به نظر ایشان ،اگر در تحقق سبب و علت حکم مورد نظر ،تردید وجود داشته باشد اصل ، مبنای حکم قرار می گیرد که برای تعیین آن اصل ،دو صورت را می توان به طور جداگانه تصور کرد : – اصل بر حرمت است و در تحقق سبب حلیت و جواز تردید شود ، مانند آنکه شکاری پس از تیر خوردن بیفتد و تردید شود که آیا به وسیله تیر کشته شده است یا خیر ؟ در این حال ،اگر گمان قوی بر تاثیر سبب وجود داشته و موجب اطمینان به تحقق سبب حلیت و جواز گردد – یعنی شکار به علت دیگری غیر از تیراندازی کشته نشده باشد ،مورد از شمول جریان اصل حرمت ، خارج می گردد.
۲ – اصل بر حلیت است و در تحقق سببی که موجب تحریم است ،شک وجود داشته باشد ؛در این صورت ، اگر نسبت به تحقق سبب حریم ،گمان قوی وجود داشته باشد ، بنابر حرمت گذارده می شود. هر چند اگر این گمان به دور از حقیقت باشد ،مانند توهم حرام بودن آن چه در دست دیگری است ،اثری بر این گمان مترتب نمی شود و تنها تقوا و پرهیزگاری اقتضا دارد که از آن چه در نزد کسی است که از محرمات دوری نمی گزیند ،اجتناب کند.
اما اگر احتمال حرمت و حلیت برابر باشد ، مانند احتمال وجود گوشت مردار میان گوشت های تزکیه شده نامحدود و متعدد ، یا وجود خواهر ناشناخته شخصی در میان زنان غیر محصور ( در باب نکاح ) قول نزدیکتر به صحت این است که بنابر حلیت و جواز گذارده شود ، هر چند که ترک امور شبهه ناک احوط است ؛ و اگر اشتباه و تردید در حکم ،مصادیق منحصر و خاصی وجود داشته باشد حکم به حرمت سزاوارتر است ،زیرا که امر واجب ( اجتناب از حرام) جز به اجتناب از همه موارد شبهه ،محقق نمی گردد (۲۴)
به نظر می رسد که ضمان هر یک از سبب های محتمل ، از مصادیق صورت نخست می باشد؛زیرا اصل درباره آنها ، حرمت اخذ خسارت از آنهاست مگر آنکه دلیل بر جواز و حلیت اخذ غرامت اثبات شود و در مساله مذکور ، نسبت به هر یک از آنها بتنهایی ، تردید وجود دارد و صرفاً – بنابر اعتقاد شهیداول – در حالتی می توان از آنها غرامت گرفت که ظن و گمان بر تحقق سبب مشخصی وجود داشته باشد .
اما آنچه که در مساله مورد بحث وجود دارد و در تقسیم بندی شهید اول ذکر نگردیده این است که خود حکم جواز اخذ غرامت از یکی از آنها ، ثابت و قطعی است وآن چه که مورد تردید می باشد تعیین عاملی است که سبب را محقق ساخته است .

۸ – تعیین اصل حاکم در مساله
براساس بحث ها پیشین معلوم گردید که تعیین ضامن در مساله مورد نظر در بوته تردید و اجمال قرار دارد و با آن که ممکن است حکم کلی (یعنی لزوم جبران خسارت ) را قطعی وجدانی یا حکم ظنی معتبر (بنابر دلایل قاعده اتلاف ) بدانیم ولی حکم مساله از جهت تعیین مصداق تلف کننده و مسئول ، دچار ابهام است . به همین جهت و برای اجرای حکم کلی ،باید از اصول عملیه کمک گرفت که در موارد تردید و شک اعمال می گردد.
بر حسب استقرای مجاری اصول و نیز به موجب انحصار عقلی مجرای آنها ، چهار اصل عملی وجود دارد که فراگیر و شامل موضوعات مختلف است . (۲۵) بدین ترتیب که اگر موضوع از مواردی است که وضعیت پیشین آن معلوم و معتبر (۲۶) است ،قاعده استصحاب درباره آن جاری می شود ،اعم از آن که شک در مورد تکلیف باشد یا در مورد مکلف به ، و اعم از آن که احتیاط ممکن است باشد یا خیر. اما اگر موضوع ،سابقه معلوم و معتبری ندارد ،در صورتی که تردید درباره مکلف به باشد ،در حالی که اصل تکلیف معلوم است ،دو حالت ممکن است وجود داشته باشد :
الف – احتیاط کردن نسبت به اطراف علم اجمالی ممکن باشد که در این باره اصل اشتغال (احتیاط ) اجرا می شود ؛زیرا شرایط تنجز حکم ، به دلیل علم اجمالی ، وجود دارد و لذا مخالفت قطعی عملی با آن حرام و ممنوع است (۲۷)
ب – احتیاط ممکن نباشد ، مانند تردید میان دو امری که رعایت هر دو ممکن نیست ( که از آن با عنوان دوران بین محذورین نام برده می شود) ؛ در این حالت ، اصل تخییر اعمال می گردد (۲۸)
در مساله مورد بررسی ،سابقه ای از مظنونان به مسئولیت ، وجود ندارد یا اگر باشد مفروض آن است که تاثیری در ضمان کنونی آنها ندارد. همچنین با توجه به قطع داشتن به ورود ضرر و علم اجمالی درباره عامل ورود آن و وجود رابطه میان عمل یکی از مظنونان با ورود ضرر ، نسبت به لزوم جبران خسارت – به طور کلی – تردیدی وجود ندارد و از سوی دیگر ، از تمامی مظنونان نمی توان خسارت دریافت کرد. این حکم ، حداقل در مرحله بدوی تصمیم گیری ، واضح است ، زیرا فرض آن است که تنها یکی از آنان مسئول و وارد کننده زیان است و دریافت خسارت از سایر اشخاص ممکن است مصداقی از استیفای ناروا و اکل مال به باطل تلقی گردد. بنابراین مساله از مصادیق دوران امر بین محذورین ، که در ادامه توضیح داده می شود ،محسوب می گردد و اطراف علم اجمالی نیز شبهه های محدود و قابل احصا ست .
نکته دیگری که لازم به ذکر می باشد ،این است که بحث درباره مسئولیت تضامنی مظنونان نیست تا اشکال وجود یک دین بر عهده چند نفر مطرح گردد ، بلکه صرفاً یک دین و یک مسئول واقعی وجود دارد اما مسئولی که نا مشخص است .
همچنین براساس نظریات موجود در اصول و مبانی فقه ،تقسیم بندی مذکور از نظر توجه به احکام تکلیفی ( احکام پنجگانه وجوب ، استحباب ، اباحه ،کراهت و حرمت ) یا احکام وضعی ( مانند لزوم معاملات ، ضمان ، شرط بودن چیزی و…) تفاوتی پیدا نمی کند. (۲۹) بر این مبنا تقسیم مذکور درباره ضمان های مالی نیز قابل بررسی و مطالعه است .

۹ – شرایط تحقق وضعیت دوران امر بین محذورین و اقسام این دوران

به منظور آن که مساله از مصادق تردید میان دو یا چند حکم غیر قابل جمع تلقی گردد به دو نکته باید توجه داشت :
۱ – وضعیت مذکور تنها میان احکام الزامی قابل بررسی است ،مانند وجوب و حرمت ،و در صورتی که احتمال حکمی غیر الزامی در کنار حکمی الزامی وجود داشته باشد ،نسبت به حکم الزامی ،اصل برائت جاری می شود. در مساله مورد نظر نیز لزوم جبران خسارت تو.سط مسئول واقعی و ممنوع بودن دریافت خسارت از دیگران مطرح است .
۲ – ضروری است که یکی از اطراف مورد نظر در علم اجمالی ، به طور مشخص و معین ،مجرای قاعده استصحاب نباشد ؛ در غیراین صورت ، بایستی استصحاب را در آن مورد اجرا کرد و در نتیجه ، علم اجمالی نسبت به چند احتمال از بین می رود و با اجرای استصحاب ، علم اجمالی تبدیل به ظن معتبر و شبهه بدوی می گردد و مساله از قلمرو اصول دیگر خارج می شود (۳۰) وجود این شرط نیز در مساله مورد بررسی آشکار است .
اما از نظر صورت هایی که در آنها در دوران بین محذورین ایجاد می گردد ، دانشمندان سه صورت را تصور کرده اند. در دو صورت ، تنها یک شیء یا شخص وجود دارد که احتمال انتساب احکام غیر قابل جمع درباره آن مطرح است ، با این تفاوت که در صورت اول ، موضوع از اموری است که نیاز به قصد تقرب ندارد ( امور توصلی ) و صورت دوم مربوط به امور تعبدی است .
هیچ یک از این دو صورت به مساله مورد نظر ما مربوط نیست ، بلکه صورت سوم مورد بحث قرار دارد ؛ یعنی در جایی که چند موضوع وجود دارد ، اعم از آنکه تعبدی باشند یا توصلی (۳۱) در مساله مورد بحث نیز چند نفر در مظان انتساب مسئولیت به آنها قرار دارند که حکم یک نفر با حکم سایرین تفاوت داشته و مسئول شناختن همگی آنها ممکن نیست .
بایستی در این جا اضافه کرد که تعدد واقعه و موضوع و در نتیجه ، تعدد حکم در صورت سوم ،گاه تعدد طولی است و گاه تعدد عرضی . تعدد طولی آن است که هر یک از احکام در ادامه و در طول حکم دیگر قرار گیرد ، مانند آن که دو نفر شکارچی ، به طور مستقل ،موجب ورود دو خسارت متفاوت از یکدیگر شده باشند. به گونه ای که عامل هر یک از خسارت ها مشخص نباشد ولی به طور اجمالی معلوم باشد که آن دو نفر خسارت ها را ایجاد کرده اند. در این مثال ، اگر یکی از آنها مسئول جبران خسارت نخست باشد ،دیگر نسبت به خسارت نخست مسئول نخواهد بود و اگر نسبت به خسارت اول مسئول نباشد ،نسبت به خسارت دوم قطعاً مسئول است و همچنین است در مورد شکارچی دیگر.
تعدد عرضی ، برخلاف تعدد طولی ، آن است که مسئولیت نسبت به موضوعات ،در عرض یکدیگر قرار می گیرند. (۳۲) برای مثال ،یک متعهد قراردادی ، با شرط ضمن عقد که در قرارداد درج نشده است ، تعهد می کند که کالایی را تهیه کند و از انجام کاری خودداری ورزد.لیکن پس از انعقاد قرارداد ،درباره تعیین امر لازم و امر ممنوع اختلاف ایجاد می شود بی آنکه هیچ یک دلیلی برای اثبات مدعای خود داشته باشند. در این مثال ، هر یک از دو امر می تواند موضوع اجبار به انجام یا منع از انجام قرار گیرد ، ولی کدام یک مشمول اجبار به انجام می گردد وکدام یک ممنوع از انجام ؟
به نظر می رسد که مساله مورد بحث از نوع تعدد عرضی است ،زیرا در همان زمان ضمان مسئول واقعی ، دیگران ثبوتاً بری الذمه می باشند.

۱۰ – بررسی حکم مساله براساس وضعیت دوران امر بین محذورین با تعدد عرضی.

در وضعیت مذکور ،برخی معتقدند که حکم الزام به جبران یا منع از دریافت ، درباره هر یک از اطراف علم اجمالی قابل اجراست . یعنی قاضی در تعیین هر یک از آنان به عنوان مسئول . تخییر دارد. استدلال اینان بر این پایه است که هر یک از آنان ، مرتکب عمل مستقلی گردیده است که حکم الزام یامنع در مورد او قابل اعمال است و از سوی دیگر ، دراین ضعیت ، موافقت قطعی با علم اجمالی و ترک مخالفت قطعی با آن ـ هر دو مقارن یکدیگر – ممکن نیست . همچنین ضمیمه کردن چند عمل به یکدیگر از جهت حکم ضمان ، دارای دلیل معتبری نیست و بناچار باید هر یک ازآنها را به طور مستقل در نظر گرفت و این شرایط ، اقتضای چیزی جز تخییر را ندارد. (۳۳)
ممکن است گفته شود که نتیجه استدلال فوق آن است که بتوان نسبت به تمام افراد حکم به عدم ضمان صادر کرد یا تمام آنها را ملزم به جبران ساخت یا برخی را ملزم به جبران و برخی دیگر را بری الذمه تلقی کرد.
اما این نظر از این جهت مردود اعلام گردیده است که در وضعیت مذکور ، یک علم اجمالی به امر جامع میان دوحکم ( یعنی الزام ) مطرح است ؛یعنی الزام به ایفای خسارت توسط یکی از اطراف علم اجمالی و الزام به عدم دریافت از سایرین وجود دارد که هر چند به دلیل محال بودن موافقت قطعی با علم اجمالی و نیز محال بودن ترک مخالفت قطعی با آن درباره هر یک از افراد بتنهایی ، رعایت علم اجمالی به طور قطعی ممکن نیست ؛ ولی باید توجه داشت که علم اجمالی داشتن به امر جامع ، خود متضمن دوعلم اجمالی دیگر است : (۳۴) اول . علم اجمالی به الزامی بودن پرداخت تو.سط یکی از آنها و دوم . علم اجمالی به برائت ذمه دیگران . علم اجمالی به لزوم پرداخت خسارت اقتضا دارد که حکم به لزوم پرداخت ، درباره تمام آنها صادر گردد تا موافقت قطعی حاصل شود و از سوی دیگر علم اجمالی دوم مقتضی آن است که تمام افراد ، بری الذمه محسوب گردند ،تا مطمئن شویم که مخالفت قطعی با آن نکرده ایم . بنابراین ، چون جمع میان این دو غیر ممکن است ، لازم نیست که دو علم اجمالی مذکور به طور قطعی رعایت گردد ، به تعبیر دیگر ،این دو علم ،منجز نمی باشند و رعایت قطعی آنها لازم نیست .ولی در صورتی که تمام افراد ، مسئول شناخته شوند یا بری الذمه گردند مخالفت قطعی با مجموع دو علم اجمالی صورت خواهد گرفت و ترک این مخالفت قطعی از امور ممکن است . بنابراین لازم است که یکی از اطراف علم اجمالی ملزم به پرداخت گردد.و طرف های دیگر بری الذمه محسوب گردند تا موافقت احتمالی به دست آید و از مخالفت قطعی نیز جلوگیری شود. (۳۵)
تاکنون نظر کسانی مطرح گردید که علم اجمالی را ، چه در امور مالی و چه در غیر آن ، به طور یکسان منجز می دانند ، و لذا احکام فوق باید رعایت شود ؛ ولی اگر ،چنانچه از مرحوم سید محمد کاظم طباطبایی یزدی در کتاب حاشیه مکاسب نقل گردیده است . آثار علم اجمالی در امور مالی را با آثار آن در امور غیر مالی متفاوت دانسته ، علم اجمالی در امور مالی را منجز ندانیم و در نتیجه ،رعایت موافقت قطعی با آن و نیز ترک مخالفت قطعی با آن الزامی نباشد در این صورت ،علم اجمالی از این جهات فاقد تاثیر خواهد بود و برای تعیین حکم ، باید از دیگر دلایل و اصول استفاده کرد.
در توجیه این نظر گفته شده است که علم اجمالی تمام اطراف را ملزم نمی سازد ؛زیرا مخالفت قطعی عملی به وجود می آید که بنابر اعتقاد تمام فقها و اصولیون حرام وممنوع است و قابل استناد نیست . همچنین این گونه نیست که علم اجمالی شیوه تجزیه خسارت را تنجیز و تایید کند ،یعنی هر قسمت از خسارت بر عهده یکی از اطراف علم اجمالی قرار گیرد (۳۶) زیرا با پرداخت خسارت توسط افراد غیر مسئول ، بازهم مخالفت قطعی عملی محقق می گردد که ممنوع است و از طرفی موافقت قطعی نیز محقق نگردیده است ،زیرا تنها یک نفر باید تمام خسارت را بپردازد در حالی که هر نفر فقط بخشی از آن را می پردازد.
بدین ترتیب ، علم اجمالی در امور مالی نمی تواند ، همانند امور عبادی یا تعبدی ،لزوم موافقت قطعی یا ترک مخالفت قطعی را ایجاد کند. در تکمیل این نظر باید اظهار داشت که ، به اعتقاد برخی از اصولیون مانند آخوند خراسانی ، علم اجمالی در صورتی منجز بوده و رعایت متقضای آن الزامی است که دو امر تحقق یابد:
۱ – حکم به گونه ای – ولو با علم اجمالی – بیان شده باشد ؛ ۲ – امتثال و رعایت امر معلوم – ولو به صورت احتیاط – ممکن باشد. در وضعیت دوران امر بین محذورین ، هر چند حکم به صورت اجمالی بیان شده است ، اما امکان رعایت آن وجود ندارد (۳۷) بدین ترتیب باید پذیرفت که علم اجمالی در این صورت تکلیفی ایجاد نمی کند یا به عبارت بهتر ، اگر تکلیفی هم ایجاد می کند قابل رعایت نیست . لذا نمی توان در انجام وظیفه و رعایت مقتضای حکم معلوم ، به آن استناد کرد و برای یافتن پاسخ ، به راههای دیگر نیازمندیم .

۱۱ – حکم مساله از دیدگاه تکلیف قاضی نسبت به فیصله دادن دعوی

هنگامی که دعوایی به قاضی ارجاع می گردد وی براساس فقه و قانون اساسی (۳۸) وفقه موظف است که به دعوا رسیدگی و فصل خصومت کند. اگر مساله مورد بررسی به محکمه ارجاع شود ، قاضی چگونه باید حکم صادر کند ؟آیا می توان شیوه ای را برای رفع تنازع بین طرفین مطرح کرد و قاضی را مکلف به رعایت آن دانست ، هر چند که نتوان برای اثبات مسئولیت هر یک از اشخاصی که علیه آنها اقامه دعوا گردیده است ، دلیل مستقلی ارائه کرد؟ این مساله ، با دیدی دیگر ،توسط شهید اول مطرح گردیده است ،و پاسخ هایی به آن داده شده است که مطالعه آن مناسب به نظر می رسد . ایشان در کتاب القواعد و الفوائد ، قاعده چهل ودوم ، به بحث درباره مقابله ضررها و تحمل ضرر ومفسده سبکتر برای دفع ضرر و مفسده سنگین تر پرداخته و ذیل فصلی ،مساله مکره ساختن یک شخص برای وارد آوردن دو ضرر به دو فرد دیگر و اختیار مکره برای انتخاب میان یکی از آن دو را مطرح ساخته و احکام آنها را بیان داشته است . به اعتقاد ایشان ، عناصری همچون تساوی یا عدم تساوی دو ضرر ،کفر یا اسلام آن دو طرف ،خویشاوندی و عدم آن ، در تعیین حکم موثر است و می فرماید :
(گاهی به اعتبار مساوی بودن دو ضرر ، تخییر تحقق می یابد ،مانند کسی که برای گرفتن درهمی از زید یا عمرو مجبور می شود … و از همین قبیل است مخیر بودن امام در کشتن یکی از دو دشمن که از دو سمت آمده اند در صورتی که از جمیع جهات با یکدیگر مساوی باشند ؛و ممکن است توقف ( در رای و حکم ) مطرح باشد ، مانند حادثه ای که برای اطفال مسلمانان ( در مرئی و منظر شخصی که قادر به دور کردن تنها یکی از اطفال است ) پیش می آید که اگر شخص ناظر آن حادثه را بر یکی از ایشان متوجه گرداند او را می کشد و اگر به سوی دیگری متوجه کند دومی را دومی را می کشد) (۳۹)
بدین ترتیب شهید اول ، گاه از صدور حکم فقهی امتناع می ورزد و تنها می توان گفت که در مقام عمل ، بناچار ،شخص به یکی از آن دو طرف مبادرت می ورزد که از این وضعیت ، با عنوان تخییر عقلی – در برابر تخییر شرعی – تعبیر می گردد. ایشان در توجیه مقدم داشتن یک طرف بر طرف های دیگر می گوید :
( هنگامی که مصلحت و مفسده در مقابل هم قرار بگیرند ، چنانچه مفسده غلبه داشته باشد دفع می گردد ؛ مانند حدود شرعی که اعمال آنها از نظر ایجاد رنج و درد ( برای محکوم علیه ) مفسده دارد ولی در ترک حدود ، مفسده بیشتری وجود دارد که با اجرای آنها این مفسده بزرگتر دفع می شود. زیرا در استیفای حدود ، امری که شایسته تر است ، مراعات می گردد و در گفتار خداوند متعال : (از تو درباره شراب و قمار می پرسند ( ای پیامبر ) بگو که در آن دو گناه بزرگ است در حالی که نفع هایی ( نیز) برای مردم دارند و گناه آن دو بزرگتر از سود آنهاست .) (۴۰) به همین معنی اشاره شده است (۴۱)
در مساله مورد بحث ، قاضی براساس اصل ۱۶۷ ق . ا مکلف به رسیدگی و صدور حکم درباره دعوای مطروحه است ولی ، چنانچه گفته شد ،در قوانین موضوعه حکمی در این باره یافت نمی شود . در احکام فقهی نیز به حکم روشن و صریحی در این زمینه برخورد نکرده ایم و واضح است که نمی توان از قاضی تکلیفی را خارج از توان وی درخواست کرد. بر همین اساس ، ذیل اصل ۱۶۷ به قاضی اجازه ،بلکه دستور داده است که حکم قضیه را از میان فتاوای معتبر یا منابع معتبر اسلامی بیابد و با اصدار آن ، به منازعه خاتمه دهد. بنابراین باید این حکم که چندان هم راحت به دست نمی آید از پیش ، مطرح و بررسی شده باشد تا دست قاضی برای تطبیق واقعه بر مساله و تعیین حکم آن باز باشد .
شهید اول دو نظر را مطرح کرده است : ۱- تخییر شرعی ۲ – توقف در حکم شرعی و تخییر عقلی در عمل . در واقع ، رای دوم به همان جهت است که به هر حال ، باید برای دعوای مطروح حکمی صادر کرد و آن را فیصله داد. به نظر می رسد که نتیجه هر دو نظر ، اختیار قاضی در انتخاب یکی از طرف هاست ولی در مساله مورد بحث ، تعیین یک نفر به عنوان مسئول جبران خسارت – با فرض فقدان هر گونه قرینه ای – چگونه ممکن است ؟
اکنون که بحث به این جا رسید ،خوب است نظریه ای را درباره ترجیح یکی از احکام مشتبه مطرح کنیم که ممکن است در مساله مورد نظر در این تحقیق ،به عنوان موید ،مورد استناد قرار گیرد. در زمینه تعارض مصلحت و مفسده احکام و ترجیح یکی از آنها، نظریه ای نیز از جانب شیخ انصاری مطرح شده است که براساس آن ، در شبهه تحریمیه ،اگر شارع به استناد دلیلی خاص ، ارتکاب یکی از اطراف علم اجمالی را مجاز بداند و طرف دیگر را بدل از حکم واقعی ممنوع تلقی کند و – فقط – اجتناب از آن را کافی بداند ، در این صورت نیازی به اجتناب از هر دو طرف علم اجمالی وجود ندارد. (۴۲)
نتیجه این نظر آن است که شارع و قانون گذار می تواند در مرحله اجرای احکام دخالت کند و موافقت احتمالی با علم اجمالی را از طریق یکی از اطراف علم اجمالی بپذیرد و مصلحت انجام یکی از معلوم های اجمالی را جهت رعایت آن کافی بداند. بدین ترتیب ، اذن شارع در انجام یک حرام واقعی (البته اگر آن چه انجام می شود حرام واقعی باشد) ، در حالی که امر حلال واقعی را بدل و جانشین آن می سازد ، قبیح نخواهد بود و مصلحت این ترخیص و اجازه ،جبران کننده مفسده انجام حرام واقعی می باشد.
در مساله مورد نظر نیز مصلحت اخذ خسارت از یکی از طرف های مورد نظر (که احتمالاً مقصر واقعی نیست ) – با تشبیه شبهه تحریمیه به دوران محذورین – مفسده ناشی از رها ساختن مقصر واقعی را جبران می سازد . این نظریه مبتنی بر آن است که علم اجمالی را مقتضی وجوب موافقت قطعی بدانیم نه علت تامه آن ، زیرا اگر علم اجمالی علت تامه برای وجوب موافقت قطعی با آن باشد ، ترخیص در ترک یکی از اطراف آن ، بی معنی خواهد بود.
با این حال ،باید دانست که نظریه اخیر ، توسط آخوند خراسانی ،مردود اعلام گردیده و گفته شده است که اثر علم اجمالی نسبت به وجوب موافقت قطعی و نیز حرمت مخالفت یکسان است .
به زبان دیگر ، علم اجمالی یا هر دو تکلیف را ایجاد می کند یا هیچ کدام را به وجود نمی آورد ،لذا هیچ توجیهی برای تفکیک میان وجوب موافقت قطعی و حرمت مخالفت قطعی وجود ندارد . (۴۳)
پذیرش هر یک از این نظریات ، به روشنی در وضعیت دوران امر بین محذورین نیز موثر و قابل بررسی است .
بدین ترتیب ، به نظر می رسد که از این راه نیز به حکم روشن و قاطعی دست نمی یابیم و باید راههای عمومی را در چنین مواردی بررسی کنیم.

مسئولیت مدنی سبب مجمل ( قسمت دوم )

مسئولیت مدنی سبب مجمل

12– بررسی حکم مساله از راه قرعه
یکی از راههای مورد نظر ، تعیین شخص مسئول توسط قرعه است . بر این اساس ، قاضی بناچار و برای جبران خسارت زیان دیده که به طور قطع و بر مبنای علم اجمالی لازم است انجام گیرد و نیز برای رهایی از ایرادهای وارد بر نظریه ای که صرفاً به علم اجمالی مستند باشد ،باید یک نفر را به حکم قرعه ملزم به جبران نماید . بریژه آن که طبق گفته مشهور ، قرعه راه حل هر امر مشکلی است .
به نظر برخی از فقها و حقوق دانان ،قرعه در موارد مشکل ، یعنی جایی که دلیل شرعی و قانونی معتبر برای خروج از شبهه و اجمال وجود ندارد ، از راههای معتبر است (۴۴) و خروج موارد متعددی از موضوعات از قلمرو آن ،موجب تضعیف اعتبار آن نیست ؛ زیرا خارج بودن موارد مذکور ، نه به دلیل تخصیص اکثر موارد ، که قبیح و غیر عقلایی است ، بلکه به دلیل خروج تخصصی آنهاست ؛به این معنی که موارد مذکور از ابتدا جزءقلمرو قاعده قرعه نبوده اند تا سپس با ورود دلایل خاص ،از شمول آن بیرون آمده باشند. (۴۵)
مولف کتاب هدایه المسترشدین نیز نظریه ای منسوب به برخی از فقهای امامیه را نقل می کند که به موجب آن ، برای تعیین مصداق امر مجاز یا ممنوع ، از روش قرعه استفاده می شود. به اعتقاد این گروه ، قبل از تعیین مصادیق احکام به روش قرعه ،شخص مکلف ( در این جا قاضی ) حق ارتکاب هیچ یک از اطراف علم اجمالی را ندارد ،اما با انجام قرعه ، شرعاً شبهه رفع می گردد و ارتکاب مصداق مجاز ،مانعی نخواهد داشت (۴۶)
با این حال ، این استدلال ، مورد پذیرش دیگران قرار نگرفته است و دلایل قاعده قرعه ضعیف و سست ارزیابی شده است (۴۷)
در تایید این نظر باید به مساله اجتماع چند سبب اشاره کرد. در این مساله نیز با آنکه میان فقها اختلاف نظر وجود دارد و آرای متعددی صادر شده است ،مانند ضمان سبب مقدم در وجود خارجی ، ضمان سبب مقدم در تاثیر ،ضمان سبب متاخر در تاثیر و اشتراک در ضمان ؛ (۴۸) ولی با این حال هیچ یک از فقها نظریه قرعه را نپذیرفته است . یکی از فقهای محقق می گوید : ( … روشن گردید که حکم در اجتماع دو سبب ، منحصر در ترجیح دادن یکی از آنها بر دیگری است نه اشتراک هر دو سبب در ضمان . در صورتی که ضمان یکی از دو سبب ، ترجیح داده نشود ، حکم به قرعه یا تخییر در انتخاب یکی از آنها داده می شود ولی هیچ فقیهی را که یکی از این دو راه اخیر را پذیرفته باشد ،نمی یابیم ) (۴۹)


13 - پرداخت خسارت از بودجه عمومی

یكی دیگر از راههای قابل پیش بینی ، پرداخت خسارت از بیت المال و بودجه عمومی است . برای توجیه این رای ، ممكن است گفته شود كه با تنقیح مناط از مسائل دیگر ، مانند هنگامی كه شخص بر اثر ازدحام جمعیت كشته می شود و دیه او از بیت المال پرداخت می گردد ، می توان نظر داد كه خسارت مورد بررسی نیز كه ناشی از یكی از چند سبب احتمالی است از این راه جبران شود یا آن كه به طور كلی ،قاعده ای عام برای این گونه موارد استخراج گردد.
این نظر نیز مورد انتقاد قرار گرفته است با این استدلال كه از چند مثال پراكنده درباره جبران خسارت ها از بیت المال كه در منابع روایی وارد گردیده است ،نمی توان قاعده ای كلی استنباط كرد. به عبارت دیگر ، نمونه های مذكور از باب ( قضیه فی واقعه ) و ( احكام خاص در موضوعات خاص ) تلقی می گردد و تعمیم حكم مندرج در آنها به سایر مسائل صحیح نیست . همچنین احكام مذكور ، بدان دلیل كه مربوط به حراست از جان انسان هاست یا به اشتباه قاضی در تعیین حكم مربوط می شود ، از اهمیت ویژه برخوردار بوده یا ناشی از تصدی امر قضاوت توسط حكومت است و قابل تسری نیست .

14 - عمل كردن به دو حكم متنافی

یكی از بحث های مطرح در مساله مورد بررسی این است كه در صورت فقدان دلیل اجتهادی برای تعیین حكم قضیه ، هر یك از سبب های محتمل ، - یعنی هر یك از افرادی كه احتمال انتساب ورود ضرر و ضمان به وی وجود دارد - ممكن است مشمول دو حكم متنافی قرار داشته باشند. از یك سو ، حكم حرمت و ممنوعیت اخذ خسارت از هریك از مظنونان - بتنهایی - درباره آنها جاری است و از سوی دیگر ، حكم لزوم جبران و پرداخت خسارت زیان دیده مطرح می باشد . سوال این است كه آیا می توان به گونه ای بین این دو حكم ناشی از آنها جمع كرد و هر دو را به مقداری كه ممكن است اجرا كرد؟
پیش از پاسخ به این سوال ، بهتر است دیدگاه شهید اول درباره عمل به دو حكم متنافی را مطالعه كنیم . ایشان درباره این موضوع ، ضمن قاعده یكصدو دوازدهم دلایل خویش را این گونه اظهار می دارد :
( عمل نمودن به دو حكمی كه نسبت به یكدیگر تنافی دارند ، در مسائل بسیاری واقع می گردد . دلیل صحت اعمال هر دو حكم عبارت است از این كه :
1 - اعمال دو امر متنافی ، غالباً از باب احتیاط است .
2 - روایتی كه در قضیه عبدبن زمعه از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است كه ایشان فرمود : ( پسر از آن توست ، ای عبد بن زمعه ! زیرا فرزند به فراش تعلق دارد ؛ و ای سوده ! خود را از او بپوشان ) (50)
گفته شده است كه چون حضرت (ص) ، در آن پسر شباهتی به عتبه بی ابی وقاص مشاهده كرد ، این بیان را اظهار داشت ؛ لذا جهت فراش ، فرزند را به عبد بن زمعه ، برادر ام المومنین ( سوده) (51) ملحق كرد و ( با وجود آن كه در این صورت سوده ، عمه فرزند تلقی می گردد ) پیامبر (ص ) به دستور داد كه خودش را از آن پسر بپوشاند.
3 - روایت نقل شده از ائمه (ع) درباره كسی كه با كنیزش نزدیكی كرده و بیگانه ای نیز با كنیز زنا كرده است ( و كنیز باردار شده ) ، در حالی كه نشانه ای درباره این كه فرزند متعلق به صاحب كنیز نیست ، وجود نداشته باشد. در این حال ، گفته شده است كه (كنیز را می تواند بفروشد در حالی كه كودك را نمی تواند به فروش برساند ولی او را به مانند فرزندانش نیز ارث نمی دهد ) (52) و (53)
ایشان در ادامه ،این مثال را ذكر می كند كه اگر كسی درباره كودكی اعتراف كند كه كودك ،فرزند او از زوجه خودش می باشد ،ولی نزدیكی با زوجه اش را انكار نماید ،فرزند به مرد ملحق می گردد و با این حال ، محصن بودن مرد اثبات نمی شود زیرا باردار شدن زوجه از نطفه زوج ،بدون این كه نزدیكی انجام شده باشد ،قابل تصور است (54)
از مطالعه دلایل ابراز شده برای امكان اعمال دو حكم كه یكدیگر را نفی می كنند چنین استنباط می شود كه :
اولاً :هر چند موارد مذكور ، احتیاط ممكن باشد ، در مساله مورد بررسی در مقاله حاضر ، این احتیاط ممكن نیست ، زیرا از یك سو ، حكم لزوم جبران خسارت شخص زیان دیده اقتضا می كند كه به گونه ای ، مانند پرداخت خسارت توسط مسببان احتمالی ، این ضرر تدارك گردد و از سوی دیگر ، تحمیل غرامت به مسببان احتمالی ،نوعی ظلم در حق آنان - به دلیل فقدان دلیل قابل استناد و محكم - و مخالف با اصل برائت و عدم ضمان می باشد و لذا از هر دو طرف ، خلاف احتیاط است .
ثانیاً: در دلیل دوم مذكور توسط شهید اول ، دو نفر مطرح می باشند كه حكم هر یك متفاوت است ( پدر كودك و عمه وی ) . هر چند حكم هر یك ـ بتنهایی ـ زمینه حكم دیگر را برطرف می كند ،به دلیل جمع كردن میان دو وجه مساله و رعایت احتیاط ، تنها بخشی از آثار هر حكم درباره هر یك از آن دو اعمال می گردد كه به طرف دیگر مربوط نباشد.
این در حالی است كه در مساله ضمان سبب اجمالی ، نسبت به هر یك از مسببان احتمالی دو حكم احتمالی ، وجود دارد و به علاوه ، حكم احتمالی هر یك از مسببان احتمالی با حكم دیگری تفاوتی ندارد و موضوع حكم دقیقاً یكی ، یعنی ضمان خسارت ها وارده ، می باشد.
ثالثاً : هر چند در دلیل سوم ، شهید اول تنها یك طرف را موضوع حكم دانسته است كه دو نوع حكم متفاوت ( و در واقع ، حكم ظاهری و آثار مترتب بر آن ) درباره او فرض شده است كه ایشان از اعمال آثار حكم اول احتراز جسته اند ، از توضیحات پیشین روشن می شود كه در مساله مورد نظر ما ، اساساً دو حكم متفاوت مطرح نیست ؛ بلكه درباره هر شخص مظنون ، دو حكم متناقض - یعنی ضمان و عدم ضمان - مطرح است و این گونه نیست كه بتوان هر دو حكم را درباره یك شخص اجرا و اعمال كرد.
بدین ترتیب ، به نظر می رسد كه مساله مورد بررسی از دایره و قلمرو این بحث خارج است و نمی توان آن را از این دیدگاه مطرح و مورد كنكاش قرارداد.

15 - دیدگاه حقوق موضوعه ، مسئولیت مشترك یا تضامنی

در حقوق موضوعه نیز با آن كه رابطه علیت میان عمل هیچ یك از خواندگان با تلف احراز نمی شود ولی در پاره ای از قوانین خارجی مانند م .830 ق.م. آلمان و.م.719 ق.م. ژاپن وم.137 ق.م. لهستان ،برای آنان مسئولیت جمعی و تضامنی مقرر شده است (55)
در نظام حقوقی فرانسه ،وضع متفاوت است . (56) در حالی كه قانون فرانسه در این باره حكمی ندارد. رویه قضایی این كشور شركت داشتن در گروهی را كه خطا توسط یكی از افراد آن گروه رخ داده در حكم ارتكاب تقصیر مشترك دانسته و همانند جایی كه چند نفر ، به طور مشترك ، تقصیری را مرتكب می شوند ، در این مساله نیز تمام اعضای گروه را مسئول می شمرد ، زیرا عمل آنها محیط خطرناكی را فراهم آورده است . این نظر یادآور نظریه ریسك ( ایجاد خطر) درباره مبنای مسئولیت مدنی است كه البته به طور مطلق پذیرفته نشده است . بعلاوه ، پذیرش این پاسخ از آن جایی مشكل است كه - دست كم - در پاره ای از مثال ها ، خود عمل ارتكابی توسط اشخاص ، مباح بوده است و به همین دلیل نمی توان آنها را مقصر قلمداد كرد.
در برابر رویه قضایی ، حقوق دانان فرانسه درصدد برآمده اند تا با گسترش مفهوم شخصیت حقوقی ، گروهی را كه از دیدگاه جامعه شناسی به عنوان یك جامعه شناخته شده نیست ، در جهان حقوق به رسمیت بشناسند. لذا بر این اساس ، حكم صادر كرده و اعضای تشكیل دهنده این شخصیت حقوقی فرضی را مسئول جبران خسارت های وارد به ثالث تلقی كرده اند. (57) ولی باید از این نویسندگان سوال كرد كه اگر شناسایی عامل واقعی ورود خسارت ، تا این حد ،دچار ابهام و تردید نمی گردید باز هم شخصیت حقوقی اجتماع نامبرده را كه هیچ قصدی در ایجاد آن ،به عنوان واحدی حقوقی ، وجود نداشته و هیچ رسمیتی نیز از سوی منابع حقوقی ندارد ، مسئول جبران خسارت می دانستند یا عامل واقعی را ؟
چنین به نظر می رسد كه هر چند نتایج این نظریات برای جبران خسارت و جلوگیری از هرج و مرج حقوقی موثر است ،مبنای آنها را به دشواری می توان در نظریات كلاسیك یافت.

16 - اماره مسئولیت

برخی دیگر از حقوق دانان ، مسئولیت افراد مذكور را مبتنی بر ( اماره مسئولیت ) دانسته اند ، اماره ای علیه هر یك از خواندگان به سبب ارتكاب فعل زیان بار ، كه تنها در صورت اثبات خلاف آن ، بری الذمه خواهند شد و به منظور توجیه آن نیز توزیع منصفانه بار اثبات دعوی را مطرح ساخته اند. (58) به نظر می رسد كه این اماره نه جنبه قانونی دارد و نه جنبه قضایی ، زیرا چنین اماره ای در هیچ متن قانونی یافت نمی شود و هنگام رسیدگی قضایی نیز ، این علم و قطع وجود دارد كه خسارت از ناحیه تمام خواندگان وارد نشده است . صحیح است كه خواهان می تواند اثبات كند كه ضرر از ناحیه شكارچیان - مثلاًبه او وارد شده است و همین دلیل - اگر هر یك از افراد بتنهایی اقدام كرده باشد - كافی به نظر می رسد و این امر یك نوع علم اجمالی برای قاضی ایجاد می كند ولی با تمام این اوصاف ، دلیل معتبری برای توزیع خسارت محسوب نمی گردد. از سوی دیگر ، در این نظریه با نوعی دور منطقی مواجه می باشیم . زیرا از یك طرف ، اماره مسئولیت را قبول می كنیم تا بار اثبات دعوی به طور منصفانه میان خواندگان تقسیم گردد و از طرف دیگر ، توزیع منصفانه را امری وجدانی و ضروری تلقی می كنیم تا بتوان اعتبار اماره مسئولیت را ثابت كرد.

17 - جمع بندی آراء

از بررسی آرا می توان نتیجه گرفت كه هدف اصلی ، جبران عادلانه ضرری است كه ورود آن احراز شده است و مرتكب آن به طور اجمالی معلوم است كه در جمع آن گروه خواندگان قرار دارد ، هر چند كه هیچ یك از نظریه ها در اثبات رابطه سببیت و انتساب حكم ضمان به افراد گروه ، موثر و كافی نیست و ذهن را قانع نمی سازد. به نظر برخی از حقوق دانان در مجموع ، هنگامی می توان مسئولیت جمعی برای آن گروه تصور كرد كه شرایط زیر وجود داشته باشد :
1 - علم اجمالی نسبت به اینكه سبب واقعی در میان آن جمع است ، وجود داشته باشد. بنابراین صرف امكان و احتمال ، موجب اسناد ضرر به گروه و مسئول شناختن آن نیست .
2 - گروهی كه سبب در میان آن است ، تعداد محدود و مشخصی داشته باشد ، به گونه ای كه بتوان تمام اعضای آن را شناخت ؛ زیرا در این صورت است كه ظن به اضرار معنا پیدا می كند.
3 - اقدام زیانبار افراد گروه ، مانند تیراندازی در شكار ، به طور همزمان صورت پذیرد ، زیرا تنها در این وضعیت می توان - برای مثال - همه سلاح ها را در حكم سلاح جمعی محسوب كرد.
دیوان كشور فرانسه بر مبنای بند یك از ماده 1384 ق.م. تیراندازی گروهی و همزمان را در حكم یك خط آتش مشترك و زیانبار شمرده است تمام تیراندازان را مسئول می داند ، زیرا در خط آتش مشترك ، تمام آنها دخالت داشته اند . به عبارت دیگر ، اتلاف به وسیله خط آتش مشترك وواحدی صورت پیذیرفته كه همه در ایجاد آن دخالت داشته اند. (59)
با این حال ، به نظر نگارنده . شرایط نخست و دوم همان ویژگیهای مساله در منطق فقهی است كه در ابتدا ذكر گردید. بدین معنی كه شرط اول ، بیانی دیگر از وجود علم اجمالی و شرط دوم ،بیانگر ویژگی شبهه محصوره است . شرط سوم ، نیز در مقابل توضیح ویژگی این نوع مسائل ، یعنی اقدام همزمان چند نفر و ناشناخته ماندن عامل واقعی در میان جمعی محدود و مشخص است . اما اگر مقصود آن است كه اقدام همزمان افراد، یك عمل واحد جمعی تلقی گردد ، این امر فرضیه ای بیش نیست كه فاقد دلیل اثباتی است و صرفاً به منظور توجیه ذهنی مسئولیت مشترك ابراز گردیده است ، در حالی كه هدف اصلی ، یافتن مبنایی واقعی در فقه و حقوق برای تعیین حكم مربوط می باشد.

18 - راه حل نهایی فقهی ، اعمال ولایت حاكم شرع در فقه نیز ، در صورتی كه قاضی نتواند خواندگان را به مصالحه دعوت كند یكی از راه حل های نهایی استناد به ولایت قاضی شرع است كه بر این اساس ، وی می تواند حكم به توزیع جبران خسارت های وارد شده كند. در این صورت ، او می تواند برای جلوگیری از هرج و مرج و به منظور فصل خصومت ، با فرض مسئولیت مشترك برای خواندگان ، هر یك را مسئول جبران نسبتی مساوی از خسارت تلقی كند. (60)
صاحب كتاب عناوین موارد متعددی را به عنوان مثال ذكر می كند كه فقها معتقدند در این گونه موارد ، حاكم از باب ولایت خویش دخالت و تصرف می كند ،مانند ولایت او در مال امام (ع) و تركه كسی كه وارث ندارد ، ولایت در اجرای حدود و در قضاوت كردن میان مردم ،در اخذ مقاصه از مال شخص غایب ، در اجبار كردن شخص ممتنع به پرداخت نفقه و در طلاق دادن زوجه مفقودالاثر . به تعبیر ایشان ، فقها در این گونه موارد ، به عمومیت ادله ای كه دال بر ولایت حاكم شرع است ، استناد می كنند. (61) و در این صورت ، اخذ غرامت از مظنونان احتمالی در مساله مورد بررسی ،می تواند یكی از اقدامات حاكم شرع جهت اجرای حكم لزوم جبران خسارت باشد.
شهید اول ، معیار و ضابطه ولایت حاكم را هر قضیه ای می داند كه در آن نسبت به اثبات یا نفی یا كیفیت چیزی نزاع و اختلاف وجود داشته باشد . همچنین در هر موردی كه علما اختلاف داشته باشند ، مانند ثبوت حق شفعه یا نیاز به تعیین قیمت باشد ، مانند ارش و نفقه ، یا در موردی كه باید مهلتی تعیین گردد ، مانند ایلاء و ظهار ، این امور به حاكم غایب ،مانند ودیعه ها و اموال پیدا شده ، از اختیارات حاكم است (62)

ملا احمد نراقی نیز دو وظیفه كلی برای حاكم بر می شمرد :

1 - هر وظیفه ای كه پیامبر (ص) یا امام (ع) داشته ، حاكم نیز دارد مگر آن چه به دلیل خاص استثناء شود
2 - هر كاری كه به امور دنیوی یا اخروی مردم مربوط باشد و بناچار باید انجام شود و عقلاً یا عادتاً نمی توان از انجام آنها گریخت . البته در صورتی كه زندگی یا معاد یكی یا گروهی از مردم به آن وابسته باشد و نظم امور دینی یا دنیوی شرعاً بدان جهت به آن منوط باشد كه درباره آن ، اجماع ، نفی ضرر یا ضرر ، نفی عسر و حرج ، نفی ایجاد فساد به ضرر مسلمانان ، یا به هر دلیل دیگری یا اذن شارع برای ورود در آن رسیده باشد و برای یك شخص یا گروهی معین یا نامعین ،تكلیفی قرار داده نشده باشد ؛ بلكه تنها لزوم انجام آن و اذن شارع نسبت به آن ، دانسته شده باشد بی آنكه امر مورد تكلیف یا اذن ، شناخته شده باشد. اینها از وظایف فقیه است (63)
بدین ترتیب می توان ، و بلكه باید ، تعیین تكلیف نهایی در مساله ضمان سبب مجمل را نیز به قاضی و حاكم شرع واگذار كرد.

منابع:

یادداشت ها

1-در این كتاب ها ، غالباً مبحث اتلاف و تسبیب و قاعده مربوطه به آنها و نیز غصب ملاحظه گردید ،‌ولی اثری از مساله در آنها یافت نشد. برخی از منابع ، مانند جواهر الكلام ، العناوین و رساله فی الغصب ، به تفصیل و با دقت ، به بررسی صورت های مختلف موارد اجرای قاعده اتلاف پرداخته اند ولی مساله مورد نظر را مطرح نساخته اند.
2-فقها درباره این كه قاعده لاضرر ، موجب ضمان عامل ورود ضرر می گردد یا خیر ، اختلاف نظر دارند . با این حال ، برخی از ایشان به این ضمان تصریح كرده اند : سیر میر عبدالفتاح حسینی مراغی ، العناوین ، ج 1 ، ص 316-322 ، موسسه نشر اسلامی
1- در فقه : محمد حسن نجفی ، جواهر الكلام ، ج 42 ، ص 43 و ص 95 -97 ؛ شهید ثانی ، الروضه البهیه (‌شرح لمعه) ، ج 10، ص 105-108؛ ابوالحسن محمدی ، قواعد فقه ، ص 22 ،23 ، 27 ؛ مصطفی محقق داماد ، قواعد فقه ، بخش مدنی ، ج 1 ، ص 115 ، 122 ، 123 ، 129 ؛ میرزا حسن بجنوردی ، القواعد الفقیهه ،ج2 ، ص 24 به بعد - همچنین در حقوق موضوعه : ناصر كاتوزیان ، حقوق مدنی ، الزام های خارج از قرارداد (ضمان قهری ) ، ج 1 ، ش 87 ، ص 217.
4-با این حال ، باید توجه داشت كه در برخی از قواعد مذكور ، مانند قاعده غرور ، وجود ضرر به معنای مصطلح ، مورد نظر نیست و به نظر نگارنده ، تحمل نوعی غرامت ، برای استناد به آن كافی است . برای مطالعه بیشتر رجوع شود به : محسن صفری ، فریبكاری و آثار آن ( قاعده غرور) در حقوق مدنی ایران و فقیه امامیه ، ص 166 ، 169 و 170.
5-مقصود از سببیت در این جا ، مفهومی در برابر مباشرت در قاعده اتلاف نسبت ، بلكه مقصود ، ناشی شدن ضرر از فعل شخص است.
6-میرزا حسن بجنوردی ، القواعد الفقهیه ،ج2 ،ص 36.
7- ناصر كاتوزیان ، ضمان قهری ،‌ج 1 ،‌ش 197 ، ص 366و 367
8- برای مطالعه در این باره ، می توان به كتب فقه ، استدلالی و نیز قواعد فقه در باب های مربوط به اتلاف ، تسبیب ،دیات،و غصب مراجعه كرد.
9- برای نمونه : ناصر كاتوزیان ، ضمان قهری ، ج 1 ،ش 203 به بعد.
10-ناصر كاتوزیان ، همان ، ش 200.
11- لطف الله ، جامع الاحكام ، ج 1 ، ص 370
12- ناصر كاتوزیان ، همان ، ش 201.
13- صافی گلپایگانی ، همان ، ج 2 ، ص 341 ؛ مثال مذكور ، در یك استفتاء مطرح شده است .
14- ناصر كاتوزیان ، همان ، ش 200.
15- سید محمد رضا گلپایگانی ، مجمع المسائل ، ج 3 ، ش 218 ، ص 286 و 287( در یك استفتاء)
16- ابو محمد بن غانم بن محمد بغدادی ، مجمع الضمانات ، بیروت ، عالم الكتب ، چاپ اول ، 1407 ه .ق.(1987 م ) ص 169.
17- همان ، ص 173
18- همان ، ص 149
19- در توجیه این نظرچنین اظهار شده است كه در صورت اعمال قاعده اتلاف ، نمی توان از هیچ یك از مظنونان ، جبران خسارت را مطالبه كرد (‌چرا كه هیچ یك بتنهایی مصداق قطعی و مسلم تلف كننده محسوب نمی شوند) و در صورت اعمال قاعده لاضرر ، به منظور جبران خسارت زیان دیده لازم می آید كه برخی از اشخاص غیر مسئول نیز خسارت بپردازند.
20- برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع شود به : امام خمینی ، تهذیب الاصول ، ج 2 . ص 123 -124 ؛ سید ابوالقاسم خویی ، مصباح الاصول ، ج 2 ، ص 67 به بعد.
21- بحث درباره ضرورت رعایت مقتضای علم وجدانی نسبت به تكلیف ،‌از مباحث عقلی است كه ذیل عنوان (( قطع )) و (( علم اجمالی )) در كتب اصولی مطرح می گردد و منشا ضرورت مذكور آن است كه در صورت عدم ضرورت ، اجتماع دوامر نقیض به دست می آید كه از نظر عقل ، امری محال است . به همین علت ،‌مخالفت قطعی با آن علم اجمالی ( به مفهوم اول ) ،‌ممنوع و رعایت قطعی ( و نه صرفاً احتمالی ) آن الزامی است . برای مطالعه بیشتر ، می توان به منابع پیشین رجوع كرد ، چرا كه این تحقیق بیش از این مقدار، گنجایش بحث های مبنایی را ندارد. همچنین علاوه بر كتب مذكور ،‌رجوع شود به : شیخ محمد تقی بن عبدالرحیم ایران كیفی ،‌هدایه المسترشدین فی شرح معالم الدین ، چاپ سنگی ( فاقد شماره صفحه ) ، بخش شك در مكلف به .
22- در علم اصول فقه ، درباره این كه آیا علم اجمالی علت تامه برای رعایت معلوم بالاجمال است یا صرفاً مقتضی آن است ، مباحثاتی صورت گرفته است . در این مقاله ، در بخش اخیر از شماره 11 ، به این مساله اشاره شده است .
23- سید ابوالقاسم خویی ،‌همان ، ص 77 ، به نظر ایشان ، حتی در احكام عبادی ، چه قبل از تحقیق درباره تكلیف یا مصادیق واقعی و چه پس ازآن ، و نیز چه درباره اطراف علم اجمالی و چه نسبت به شبهه های بدوی ،‌اعم از حكمی و موضوعی ، همان حكم مذكور در متن جاری است . واضح است كه در این نوشتار مختصر ، نمی توان این مساله را به تفصیل بررسی كرد و خوانندگان محترم ، در صورت ضرورت مطالعه بیشتر ، می توانند به منابع ذكر شده در اینتحقیق و مانند آنها مراجعه كنند.
24- شهید اول ، القواعد و الفواید ( عنوان ترجمه شده : قواعد فقه) ،‌مترجم : دكتر صانعی ، ج 1 ، قاعده 55 ، ص 199 -201
25- شیخ مرتضی انصاری ، فرائد الاصول (رسائل ) ص 2 ، چاپ سنگی ؛ سید ابوالقاسم خویی ، همان ،‌ص 248.
26- سید ابوالقاسم خویی ،‌همان ص 249 ، شرط معتبر بودن وضعیت سابق به این دلیل است كه گاه تردید در بقای حكم قبلی یا موضوع قبلی ، به جهت تردید در بقای مقتضی آن موضوع یا حكم است كه در این صورت ، برخی معتقدند كه استصحاب اجرا نمی شود . صورت های دیگری نیز وجوددارد كه در مبحث استصحاب ، در كتاب های اصول فقه ، مطرح می شود.
27- آخوند خراسانی ، كفایه الاصول ( همراه با شرح آن : منتهی الداریه فی توضیح الكفایه ، سید محمد جعفر جزائری مروج ) ، ج 6 ، ص 8-13 و 27-29.
28- شیخ انصاری ، همان ؛ سید ابوالقاسم خویی ، مصباح الاصول ، ج‌2 ، ص 248-249.
29- سید ابوالقاسم خویی ، همان ، ص 249.
30-همان ، ص 327 . 328
31-همان ، ص 328.
32- همان ، ص 339 - 340، توضیح آن كه مثال ها از نگارنده است .
33- محمد تقی بن عبدالرحیم ایوان كیفی ،‌هدایه المسترشدین ، مبحث شك در مكلف به ، چاپ سنگی ( فاقد شماره صفحه است) سید ابوالقاسم خویی ، همان ، ص 340 . صاحب كتاب قوامع الفضول ، نیز هنگامی كه صورت های مختلف شك در مكلف به را بررسی می كند در صورت سوم می گوید:
(( الثالث فی محتملها ای الوجوب و الحرمه بدون امر ثالث ، بان دارالامر بین وجوب احد الفعلین و حرمه الاخر لابین وجوب فعل و حرمته ، لانه الموضع الثالث من مواضع الشك فی التكلیف و قدم تقدم ؛ و الحكم هنا وجوب الاتیان باحدهما و ترك الاخر ، مخیراً فی ذلك ، لان الموافقه الاحتمالیه فی كلا التكلیفین اولی من الموافقه القطعیه فی احدهما و المخالفه القطعیه فی الاخر، ضروره قبح ارتكاب الضرر المقطوع احتیاطاً لدفع الضرر المحتمل كما لایخفی : محمود بن جعفر عراقی ، قوامع الفضول ، ص 465 ، چاپ سنگی .
34- در این جا لازم است به این نكته اشاره شود كه برایاجرای اصل احتیاط و اشتغال ،‌معلوم بودن حكم و تكلیف ، ولو به صورت اجمالی ، یكی از شرایط ضروری است ؛ با این حال ، درباره آن چه باید معلوم باشد میان علما اختلاف نظر وجود دارد. برخی مانند شیخ انصاری معتقدند كه باید نوع حكم ، یعنی وجوب یا حرمت ، مشخص باشد و دیگران ، مانند آخوند خراسانی و آیت الله خویی معتقدند كه معلوم بودن جنس حكم ، یعنی صرف الزام ( اعم از الزام در انجام فعل یا الزام در ترك فعل) كافی است تا مساله از مصادیق شك در مكلف به و مجرای اصل احتیاط تلقی گردد. به نظر می رسد كه عقیده اخیر ، یك تحلیل ذهنی صرف است كه در عالم واقع ، مصداق ندارد در حالی كه احكام شرعی و تبادر ذهنی در میان عرف عموم ،‌ به نوع احكام توجه دارد. برای مطالعه بیشتر رجوع شود به : سید محمد جعفر جزایری مروج ، منتهی الدرایه فی توضیح الكفایه ، ج 6 ، ص 5 و 6
35- مستفاد از بحث های : سید ابوالقاسم خویی ،‌همان . ص 340-341
36- لطف الله صافی ، جامع الاحكام ، ص 370
37- آخوند خراسانی ، حاشیه الرسائل ، ص 139 ( به نقل از : سید محمد جعفر جزایری مروج ،‌منتهی الدرایه فی توضیح الكفایه ، ج 6 ، ص 6 )
38- اصل یكصدوشصت وهفتم ق.ا.ج.ا.ا. : (( قاضی موظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر ، حكم قضیه را صادر نماید و نمی تواند به بهانه سكوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه ، از رسیدگی به دعوا و صدور حكم امتناع ورزد.))
39- شهید اول ، القواعد و الفوائد ( با عنوان ترجمه شده : قواعد فقه ) مترجم :‌دكتر صانعی ، قاعده 42 ، ص 139 - 140.
40- سوره بقرة آیه 219
41- شهید اول ، همان ص 140
42-شیخ انصاری ،‌فراید الاصول ،‌چاپ سنگی ؛‌سید محمد جعفر جزایری مروج ، منتهی الدرایه فی توضیح الكفایه ، ج 6 ، ص 27.
43- بحث مذكور در همین جا خاتمه نیافته و مباحث دیگری را به دنبال دارد كه برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به : سید محمد جعفر جزائری مروج ، منتهی الدرایه فی توضیح الكفایه ، ج 6 ، ص 27 به بعد.
44- تعبیر مذكور توسط صاحب عناوین ارائه شده است . به نظر ایشان لازمه معتبر نبودن قرعه در موارد مشكل به مفهوم فوق الذكر ،‌رها ساختن و تعطیل كردن حكم و تكلیف است كه این امر مستلزم هرج و مرج می باشد و شارع حكیم چنین وضعی را نمی پذیرد. پس باید راه آشكاری عرضه شود و آن ، جز قرعه نیست : عناوین ، ج 1 ، ص 251 و 252.
45- میر عبد الفتاح مراغی ،‌ص 352 - 360 ابوالحسن محمدی ، قواعد فقه ، ص 100 - 108
46- شیخ محمد تقی بن عبدالرحیم ایوان كیفی ، هدایه المسترشدین فی شرح معالم الدین ، چاپ سنگی ( فاقد شماره صفحات) بخش مربوط به شك در مكلف به برخی از فقها معتقدند در صورتی كه از روش قرعه استفاده شود باید سوگند را نیز به آن ضمیمه كرد تا قاضی بتواند حكم صادر كند. محقق حلی ، هنگام بحث درباره ادعای چند نفر نسبت به یك ملك - با ادعای سهم های مختلف در آن - صریحاً اعلام می دارد كه در صورت فقدان دلایل اثبات ادعای هر یك ، در هر مقدار سهمی كه مورد اختلاف است قرعه انداخته می شود و سپس كسی كه قرعه به نام اصابت می كند باید سوگند بخورد و اگر همه مدعیان از سوگند خوردن امتناع ورزند سهم مورد اختلاف ، به طور مساوی ، میان آنها تقسیم می گردد. ( شرایع الاسلام ،‌كتاب القضاء ،ص 332 و333 ، چاپ سنگی به خط عبدالرحیم ) همچنین شهید ثانی در مورد مذكور ،‌در صورتی كه هر دو مدعی ،‌بینه اقامه كنند، با قبول قرعه انداختن ، سوگند خوردن را نیز لازم می شمرد و اگر پس از امتناع كسی كه قرعه به نام او اصابت كرده است ، طرف دیگر نیز از ادای سوگند خودداری ورزد ، مال مورد ادعا بین آنها به طور برابر تقسیم می شود. با این حال ،‌ایشان در تمام موارد مذكور در كتاب شرایع الاسلام ، قرعه را مطرح نساخته ، بلكه ابتدا سوگند و در صورت امتناع ، تقسیم به تنصیف را بیان كرده است(شرح لمعه ، ج 1 ، كتاب القضاء ، ص 288 و 289 ، چاپ سنگی به خط عبدالرحیم)
47- لطف الله صافی ، همان ؛ ایشان در ادامه ، از نظر برهم زدن نظم عمومی جامعه ، در مثال مربوط به سنگ پرانی به سوی ماشین دیگری ،‌اشخاص پرتاپ كننده را مستحق تعزیر می داند.
48- میرزا حبیب الله رشتی ، رساله فی الغصب ، چاپ سنگی ، ص 35 به بعد.
49- همان ، ص 42.
50- عن عائشه ، قالت : كان عتبه بن ابی وقاص عهد الی اخیه سعد بن ابی وقاص : ان ابن ولیده زمعه منی فاقبضه. قالت : فلما كان عام الفتح ، اخذه سعد بن ابی وقاص و قال : ان اخی قد عهد الی فیه . فقام عبد بن زمعه ، فقال : اخب و ابن ولیده ابی ولد علی فراشه . فنساوقا الی النبی (ص) .فقال سعد : یال رسول الله ! ابن اخی كان قد عهد الی فیه. فقال عبد زمعه :اخی و ابن ولیده ابی ولد علی فراشه.فقال رسول الله (ص): هو لك ، یا عبد بن زمعه ! ثم قال النبی (ص) : الوالد للفراش و للعاهر الحجر . ثم قال لسوده ، بنت زمعه ، زوح النبی (ص) : احتجبی منه … ( صحیح بخاری ، ج 4/8 )؛ همچنین : سنن ابن ماجه ، ج 1/646 ( با اندكی اختلاف )
51- سوده ام المومنین ، دختر زمعه بن قیس و خواهر عبد بن زمعه است( به نقل از: حاشیه محمد الحسینی بر: القواعد و الفواید،ص 140)
52- وسائل الشیعه ( چاپ جدید ) چاپ چهارم ،ج 14 ، ص 565
53- قواعد فقه ، ترجمه القواعد و الفواید ،شهید اول ، مترجم دكتر مهدی صانعی ، ج 1 ، قاعده 112 ، ص 364-366.
54- همان، ص 366 . 367
55- ناصر كاتوزیان ، ضمان قهری ، ج 1 ، ش 200،ص 369
56-ناصر كاتوزیان ، تقریرات درس مسئولیت مدنی تطبیقی ، نیمسال اول تحصیلی 77-78 دوره دكترای حقوق خصوصی .
57-همان
58-همان
59- به نقل از : ناصر كاتوزیان ، تقریرات درس مسئولیت مدنی تطبیقی ، نیمسال اول تحصیلی 77-78
60-برای مطالعه درباره ولایت حاكم شرع مراجعه شود به : میر عبدالفتاح حسین مراغی ، العناوین ، موسسه النشر الاسلامی ، 1418 ه.ق. ج 2 ، عنوان 74، ص 562 به بعد.
61- عناوین ، ج 2 ، ص 563
62- شهید اول ،‌القواعد و الفواید ، ج 1 ، ص 405 ، قاعده 147 ،( به نقل از عناوین ، ج 2 ، ص 570 و 571)
63- ملا احمد نراقی ، عواید الایام ، عائده 54 ، ص 187 و 188.



اشتباه قاضی و نحوه جبران خسارت

اشتباه قاضی و نحوه جبران خسارت

مطابق قواعد فقهی «لا ضرر» و «تسبیب»‌ هر کس مسوول جبران خسارات وارده بر دیگری ناشی از عمل خود می‌باشد. این قواعد فقهی در سیستم حقوقی جهان مورد پذیرش قرار گرفته است.

چکیده :
مطابق قواعد فقهی «لا ضرر» و «تسبیب»‌هر کس مسوول جبران خسارات وارده بر دیگری ناشی از عمل خود می‌باشد. این قواعد فقهی در سیستم حقوقی جهان مورد پذیرش قرار گرفته است. از طرفی قضات نیز در مقام صدور رای و اجرای آن، از اشتباه مصون نیستند و مطابق قواعد فوق الذکر ملزم به جبران خسارت وارده ناشی از صدور آرای اشتباه می‌باشند. اصل ۱۷۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران لزوم جبران خسارت وارده ناشی از اشتباهات قضایی را مورد توجه قرار داده و با درایت مقنن، اصل فوق در سال ۱۳۷۰ وفق ماده ۵۸ در قانون مجازات اسلامی گنجانده شد و بدین صورت قابلیت اجرایی پیدا نمود.

مطابق ماده فوق که تقریباً‌تکرار اصل ۱۷۱ قانون اساسی است، چنانچه در اثر تقصیر یا اشتباه قاضی در موضوع یا تطبیق حکم بر مورد خاص، ضرر و زیان مادی یا معنوی متوجه کسی گردد، در مورد ضرر مادی در صورت تقصیر،‌مقصر طبق موازین اسلامی ضامن است و در غیر اینصورت خسارت به وسیله دولت جبران می‌شود. در موارد ضرر معنوی چنانچه تقصیر یا اشتباه قاضی موجب هتک حیثیت از کسی گردد باید برای اعاده حیثیت او اقدام شود.

کلید واژه :قاضی، اشتباه در صدور حکم، ضرر و زیان، جبران خسارت

مقدمه :
«قضا» واژه‌ای عربی و در لغت به معنای حکم، سخن گفتن، دستور، آفریدن، کارکردن و به آخر رساندن (عمید،‌فرهنگ فارسی عمید، ص ۹۰۲) و مشهورترین معانی آن حکم است. قاضی در میان مردم،‌فصل خصومت می‌کند؛ یعنی حقی را ثابت یا ادعایی را نفی می‌نماید. مسند قضاوت از مناصب حکومت است که قاضی به واسطه آن ولایت و سلطه‌ای بر اشخاص و حقوق آنان پیدا می‌کند و سمت قضاوت سمتی است که از ناحیه پیامبر و بالتبع ولایت مطلقه قاضی اعطا می‌گردد.(موسوی الخمینی،‌تحریر الوسیله، ج ۴، ص ۸۷۰)

ولایت قاضی چون ولایت پیامبران و جانشینان آنهاست. در اسلام اولین قاضی پیامبر(ص) بوده که احادیث و روایات بسیاری در طریقه قضاوت ایشان آورده شده است. قرآن کریم در چگونگی قضاوت می‌فرماید: «یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی «ای داوود، ما تو را خلیفه روی زمین گردانیدیم. در میان مردم به حق داوری کن و از پی هوای نفس مرو.» (ص، ۲۶)

لذا قضاوت به رغم تصور عامه شغل نیست بلکه ولایتی است بر مردم و به همین سبب هم در اسلام از شرایط نصب قاضی و آداب القضاء بسیار سخن گفته شده است. شرایط قاضی منصوب عبارت است از: بلوغ، عقل، ایمان، عدالت، اجتهاد مطلق، مرد بودن، طهارت مولد و اعلمیت نسبت به کسانی که در شهر یا نزدیک آن هستند بنا بر احتیاط و همچنین احوط است که دارای حافظه باشد به گونه‌ای که فراموشی، غالباً او را نگیرد. (موسوی الخمینی، تحریر الوسیله، ج ۴، ص ۸۵)

در وجوب شرایط ذکر شده در اسلام برای قضات منصوب محاکم (مجتهد جامع الشرایط) هیچ شکی نیست. امروزه نیز هیچ شکی نمی‌باشد که مصلحت و نیاز جامعه ایجاب می‌نماید که قضات منصوب به اجرای عدالت بپردازند که این به دو دلیل می‌باشد: اول آنکه تعداد افراد واجد شرایط قضاوت اسلامی در قوه قضائیه به تعداد کافی نیست تا اجرای عدالت تحقق یابد و دوم آنکه مقید بودن قضات به قوانین و مقررات عمومی - لازم الاجرای مصوبه - بخصوص در بعضی امور جزایی که اصل قانونی بودن جرایم و مجازاتها بر آن حکومت می‌نماید - تصور وجود قاضی واجد شرایط (مجتهد جامع الشرایط) و چگونگی قضاوت چنین قاضی‌ای را غیر ممکن می‌سازد؛ زیرا علم قاضی اسلامی دارای حجیت ذاتی است[۱].

در حالیکه قاضی امروزی مقید است علم شخصی خویش را با مستندات و قرائن و امارات همراه سازد[۲] تا بتواند به ظهور اصل برائت فائق آید. قاضی امروزی در بند آیینهای دادرسی و دیوان عالی کشور است و دادگاه انتظامی قضات هم بر تخلف وی از قوانین و مقررات نظارت می‌نماید؛ قوانین و مقرراتی که درگیر نمودن قاضی واجد شرایط اسلامی با آنها، با جامع الشرایط بودن او منافات دارد. به همین سبب است که تبصره ماده ۲۹ قانون تشکیل دادگاههای کیفری ۱ و ۲ مصوب ۱۳۶۸ چنین مقرر داشته است: «در صورتی که قاضی، مجتهد جامع الشرایط باشد و فتوای فقهی او مخالف قانون مدون باشد، پرونده جهت رسیدگی به قاضی دیگر محول می‌شود.»

اصول پذیرفته شده در آیین دادرسی اسلام از جمله اصل وحدت قاضی و اصل قطعیت احکام صادره توسط قاضی، به دلیل قرار دادن شرایط شاقی است که اسلام برای قضاوت در نظر گرفته است و فقط خداوند متعال است که بر کار چنین قاضیانی نظارت واقعی دارد. امروزه قضات ماذون – که اکثریت قریب به اتفاق قضات را تشکیل می‌دهند- باید با رعایت آیینهای دادرسی و قوانین و مقررات موجود حکم دهند و حتی کوچکترین تصمیمشان مستند به مواد قانونی باشد؛ به همین جهت هر چند طبق ماده ۲۳۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۱۳۷۸، اصل بر قطعی بودن آرای دادگاههای بدوی است اما استثنائات این اصل آنچنان گسترده است که «اصل» را تحت الشعاع قرار داده است. پس بهتر است بگوییم احکام دادگاهها قابل تجدید نظر هستند مگر تعداد معدودی که مجازات آنها تقریباً فاقد اهمیت است؛ به همین جهت است که اصل تعدد قاضی بخصوص در مراجع قضایی بالاتر از جمله دادگاههای تجدید نظر و دیوان عالی کشور پذیرفته شده و تشکیل هیات منصفه نیز از همین اصل پیروی می‌کند.

بالاخره باید گفت از آنجا که قاضی انسانی غیر معصوم و جایز الخطاست، لذا مقنن در خصوص احکام قطعی نیز راهی برای رفع اشتباه قرار داده است که در ماده ۲۳۵ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری و ماده ۳۲۶ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب ۱۳۷۹ بر آن تاکید گردیده است.

این مقاله در توضیح و تفسیر مواد فوق به چگونگی رفع اشتباه از احکام قضایی و راههای جبران خسارات ناشی از اشتباه و خطای قاضی در دو بخش می‌پردازد:

بخش اول : چگونگی رفع اشتباه از احکام
بخش دوم : جبران ضرر و زیان ناشی از اشتباه قاضی



بخش اول : چگونگی رفع اشتباه از احکام قطعی محاکم


درباره مراحل رسیدگی به دعاوی در حقوق ایران باید گفت قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۳۷۳ و قوانین آیین دادرسی کیفری و مدنی آن، یک مرحله تجدید نظر از آراء دادگاههای بدوی قرار داده است که این راه حل عام برای اعتراض به آرای دادگاههای بدوی می‌باشد.[۳] همچنین دو راه حل استثنایی نیز جهت رسیدگی مجدد به آرا در نظر گرفته شده است:

۱- اعمال ماده ۳۱ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب:
که تکرار ماده هفدهم اصلاحی قانون تجدید نظر آرای دادگاهها مصوب ۱۳۷۲ است و مطابق آن محکوم علیه می‌تواند از دادستان کل کشور رسیدگی احکام قطعیت یافته هر یک از محاکم را که قابل درخواست تجدید نظر بوده، از تاریخ ابلاغ حکم تا یک ماه درخواست نماید. دادستان کل کشور در صورتی که حکم را خلاف بین با شرع یا قانون تشخیص دهد از دیوان عالی کشور درخواست نقض می‌نماید. و دیوان عالی کشور در صورت نقض، حکم رسیدگی را به دادگاه هم عرض ارجاع می‌دهد. رای دادگاه در غیر موارد مذکور در ماده هجدهم (اشتباه قاضی یا عدم صلاحیت وی) غیر قابل اعتراض و درخواست تجدید نظر است؛ بنابراین شرایط اعمال ماده ۳۱ عبارت است از: درخواست محکوم علیه، قطعی بودن رای، ادعای خلاف شرع یا قانون بودن آن، عدم انقضای بیش از یک ماه از مهلت تجدید نظر خواهی یا قطعیت حکم.

۲- اعاده دادرسی:
وفق ماده ۲۷۲ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۱۳۷۸ احکام قطعی دادگاهها – چه حکم از ابتدا قطعی و غیر قابل تجدید نظر بوده یا پس از اعتراض و رسیدگی در مرجع تجدید نظر قطعی گردیده باشد یا به علت انقضای مهلت اعتراض و عدم اعتراض قطعی باشد – در مواردی قابل رسیدگی مجدد است. این موارد محصور در هفت بند ماده ۲۷۲، هر چند محدود و نادر است، اما تحقق هر یک از آنها به محکوم علیه، دادستان کل کشور و رئیس حوزه قضایی اجازه درخواست اعاده دادرسی از دیوان عالی کشور را می دهد تا در صورت پذیرش درخواست، پرونده جهت رسیدگی مجدد به دادگاه هم عرض ارسال گردد.

موارد فوق الذکر راههای عادی و استثنایی تجدید نظر از احکام صادره از دادگاههای بدوی می‌باشد اما موضوع مورد بحث ما تجدید نظر بر آرای قطعیت یافته است که قوانین متعددی دارد؛ از جمله ماده ۲۸۴ قانون اصلاح موادی از قانون آئین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۶۱، مواد ۶، ۷ و ۸ قانون تعیین موارد تجدید نظر احکام دادگاهها و نحوه رسیدگی آنها مصوب ۱۳۶۷، ماده ۱۸ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۳۷۳ و بالاخره آیینهای دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (ماده ۳۲۶) و در امور کیفری (ماده ۲۳۵)؛ البته با توجه به حاکمیت داشتن قوانین اخیر(مواد ۳۲۶ و ۲۳۵) از بحث پیرامون قوانین قبلی که بعضاً منسوخ گردیده‌اند خودداری می‌نماییم.

مواد ۲۳۵ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در ۳۲۶ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، امکان رفع اشتباه از احکام قضایی را غیر محدود کرده است. مطابق مواد فوق آرای قطعی دادگاهها در سه حالت قابل تجدید نظر است:

اول: وقتی قاضی، خود به اشتباه موجود در رای صادره پی ببرد.

دوم: وقتی قاضی دیگری که پرونده از راه قانونی به دست وی رسیده است به اشتباه پی‌ببرد.

سوم: وقتی مشخص شود قاضی صلاحیت رسیدگی و انشای رای را نداشته است.


رفع اشتباه
مــوارد قابل تامل در خصــوص رفــع اشتباه عبارت است از: مفهــوم اشتباه، مرجــع اعــلام کننــده اشتباه، مـرجـع رسیدگی کننده به اعــلام اشتباه و چگــونگی رسیدگی به اشتباه.

مفهوم اشتباه : اشتباه به معنی «تصور خلاف واقعی از چیزی»(جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، ص ۴۵، ش ۳۳۱) رافع مسوولیت کیفری بطور نسبی می‌باشد و در قانون جزا همانند صغر و جنون از عوامل رافع مسوولیت جزائی محسوب نگردیده است. اشتباه در تقسیم کلی به دو نوع حکمی و موضوعی طبقه‌بندی می‌شود. اشتباه حکمی – اشتباهی که نسبت به قانون و یا تفسیر آن صورت می‌گیرد (صانعی، حقوق جزای عمومی، ج ۲، ص ۶۳) - به دو صورت اشتباه و جهل کلی به قانون و اشتباه در تفسیر قانون قابل تصور است. قاعده کلی «جهل به قانون رافع مسوولیت کیفــری نیست» در اکثــر سیستم‌های‌جــزایی پذیــرفتــه شــده است[۴]. هر چند عــده‌ای[۵] معتقدند که این فرض کلی با وجود شرایطی مخدوش می‌گردد اما امروزه رویه قضایی از هیچ مجرمی، عذر جهل به قانونی را که مجرمانه بودن عمل وی را تقنین کرده است، نمی‌پذیرد و انتشار قانون در روزنامه رسمی و گذشت مهلت پانزده روز از آن وفق ماده دوم قانون مدنی[۶] اماره‌ای است مطلق بر آگاهی افراد جامعه به قانون که خلاف آن قابلیت اثبات را ندارد.

در خصوص اشتباه حکمی که ممکن است در تفسیر قانون مبهم یا در موارد سکوت قانون رخ دهد، قاعده «جهل به قانون رافع مسوولیت نیست» تاحدی انعطاف داشته و چنانچه این اشتباه ناشی از سهل‌انگاری و غفلت نباشد باید پذیرفته شود.[۷]

اشتباه موضوعی عبارت است از «اشتباه در موضوعات در مقابل احکام قانونی» (جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوقی، ص ۴۶، شماره ۳۴۱ )؛ مانند اشتباه در هویت مجنی علیه و عناصر تشکیل دهنده جرم یا اشتباه در نتایج حاصله از عمل ارتکابی.

در صدور رای ممکن است سه حالت پیش آید که منجر به صدور حکم غلط شود:


۱) وقوع اشتباه در احراز واقعیت : گاهی اوقات قاضی از مدارک و مستندات دعوی به نتیجه‌ای می‌رسد که خلاف واقعیت است؛ به عنوان مثال قاضی کیفری با اقامه شهادت شهود پی به مجرمیت متهم برده و رای بر محکومیت وی می‌دهد در حالیکه شهادت شهود در برخی جهات دارای تعارض بوده که عقلاً و منطقاً نمی‌توانسته مبنای احراز مجرمیت شود.

۲) وقوع اشتباه در مستندات حکم و موضوع آن به گونه‌ای که بر اساس حکم خدشه‌ای وارد نسازد؛ مانند اینکه در موضوع اتهام تصادف رانندگی منجر به مصدومیت، کارشناس راننده را پنجاه درصد و عابر پیاده (مصدوم) را نیز پنجاه درصد مقصر تشخیص داده و قاضی با پذیرش نظریه کارشناسی و ذکر آن به عنوان مستندات حکم، سهواً محکوم علیه را محکوم به پرداخت کل دیه می‌نماید. یا در خصوص شکستگی استخوان پا که به طور سالم جوش خورده است با استناد به ماده مربوطه (ماده ۴۴۲ قانون مجازات اسلامی) سهواً میزان دیه را بر حسب استخوانی که بطور معیوب جوش خورده است، محاسبه می‌نماید یا در دادنامه نام شاکی و محکوم علیه را سهواً جابه‌جا ذکر می‌کند و غیره.

۳) وقوع اشتباه در مستندات حکم و موضوع
آن به گونه‌ای که اساس حکم را خدشه‌دار کند؛ مانند اینکه عملیات مجرمانه ارتکابی از ناحیه محکوم علیه را که خیانت در امانت است، قاضی آن را سرقت فرض کرده و محکوم علیه را محکوم به مجازات سرقت بنماید یا در محاسبه دیه شکستگی استخوان بینی حکم به پرداخت ارش با نظر پزشکی قانونی بدهد[۸].

اما اینکه کدامیک از این اشتباهات موضوع ماده ۲۳۵ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری قرار می‌گیرد باید گفت اشتباهات نوع اول و دوم قابل رفع در محدوده ماده ۲۳۵ نیست و این ماده فقط در رفع اشتباهات نوع سوم جاری می‌باشد؛ بنابراین هر جا قاضی در احراز واقعیت دچار اشتباه شود، رفع آن تنها با تجدید نظر از رای و در طریق عادی یا استثنایی اعتراض (واخواهی، تجدید نظرخواهی، اعاده دادرسی و اعمال ماده ۳۱) امکان‌پذیر است.

گروه دوم اشتباهات نیز مشمول ماده ۲۳۵ نمی‌گردد؛ در این گونه موارد خود قاضی صادر‌کننده رای با صدور رای اصلاحی، اشتباه خود را تصحیح می‌نماید یا قاضی مسوول تجدید نظر ، با تایید حکم به این امر مبادرت می‌ورزد. ماده ۲۵۰ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در این باره چنین مقرر داشته است: «اگر رای تجدید نظر خواسته از نظر احتساب محکوم به یا خسارت یا تعیین مشخصات طرفین یا تعیین نوع و میزان مجازات و تطبیق عمل با قانون یا نقایصی نظیر آنها، متضمن اشتباهی باشد که به اساس رای لطمه وارد نسازد، مرجع تجدید نظر که در مقام تجدید نظر رسیدگی می‌نماید، ضمن تایید رای آن را تصحیح خواهد نمود.» بنابراین موضوع ماده ۲۳۵ اشتباهات نوع سوم است که درباره چگونگی رفع آن صحبت خواهد شد.

سوالی که در این قسمت مطرح می‌گردد، وقوع اشتباه به دلیل عدم صلاحیت قاضی صادر‌کننده رای می‌باشد.

موارد عدم صلاحیت قاضی به شرح ذیل قابل تفکیک است:


اول: عدم صلاحیت قاضی، به علت عدم صلاحیت دادگاهی که قاضی در مصدر آن حکم صادر نموده است؛ به عنوان مثال قاضی دادگاه عمومی در خصوص جرایم مربوط به قاچاق مواد مخدر که در صلاحیت دادگاه انقلاب اسلامی است، رای صادر بنماید یا قاضی دادگاه عمومی تهران در خصوص وقوع جرم کلاهبرداری در شهرستان ورامین که در صلاحیت دادگاه عمومی ورامین است، حکم صادر نماید.

دوم : عدم صلاحیت قاضی به علت وجود جهات رد: گاهی دادگاهی که پرونده در آن مطرح است صلاحیت ذاتی[۹] و محلی[۱۰] جهت رسیدگی به موضوع مطرح شده و صدور حکم نسبت به آن را دارد، اما قاضی که در راس آن دادگاه می‌باشد به عللی از جمله داشتن قرابت نسبی یا سببی تا درجه سوم از هر طبقه با یکی از طرفین دعوا یا اشخاص دخیل در امر جزایی (مثل شهود) یا داشتن نفع شخصی، صلاحیت شخصی جهت رسیدگی به آن پرونده را ندارد. جهات رد دادرسی و قضات تحقیق در امور کیفری در ماده ۴۶ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری احصا گردیده است.

سوم: عدم صلاحیت قاضی به علت عدم وجود شرایط لازم جهت احراز منصب قضاوت: بدین معنی که فرد صادر کننده حکم به دلایلی از جمله عدم ایمان و عدالت اصلاً صلاحیت قضاوت را ندارد.

سوال این است که مفهوم «عدم صلاحیت» در بند «ج» ماده ۲۳۵ کدامیک از موارد فوق‌الذکر است؟ در پاسخ باید گفت آنچه مرجع اعلام کننده اشتباه قادر به اعلام آن به عنوان «عدم صلاحیت» است، موارد تصریح شده در قانون آیین دادرسی (کیفری یا مدنی)‌می‌باشد که آن نیز عدم صلاحیت قاضی به علت صالح نبودن دادگاه و عدم صلاحیت قاضی به علت وجود جهات رد است. از آنجا که تشخیص عدم صلاحیت از نوع سوم صرفاً بر عهده دادگاه عالی انتظامی قضات است، لذا هیچ قاضی‌ای نمی‌تواند به استناد عدم وجود شرایط قضا در قاضی دیگر، نسبت به حکم وی اعلام اشتباه نماید.

مرجع اعلام اشتباه قاضی: بندهای «الف» و «ب» ماده ۲۳۵ دو مقام را برای اعلام اشتباه صالح دانسته است: ۱) قاضی صادر کننده رای ۲) قاضی دیگری که پی به اشتباه رای صادره ببرد. تبصره یک ماده ۲۳۵ مفهوم «قاضی دیگر» را مشخص می‌کند و آن را شامل رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور ، رئیس حوزه قضایی یا هر قاضی دیگری که طبق مقررات قانونی پرونده تحت نظر او قرار گیرد، می‌داند. در خصوص رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور و رئیس حوزه قضایی، از آنجا که طبق قانون، ریاست فائقه و مقام نظارتی آنها بر تصمیمات و آرای محاکم محرز است، بطور مسلم حق اعلام اشتباه نسبت به کلیه آرای صادره از محاکم را دارند. اما در تعیین گستره «هر قاضی دیگری که طبق مقررات قانونی، پرونده تحت نظر او قرار می‌گیرد»، باید گفت منظور قاضی‌ای است که در سیر طبیعی پرونده، به آن دسترسی پیدا می‌کند که بهترین و رایجترین مثال برای آن قاضی اجرا کننده حکم می‌باشد.

سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چنانچه رای بدوی در دادگاه تجدید نظر، نقض و دادگاه تجدید نظر، حکم دیگری صادر نماید و پس از ارجاع پرونده به دادگاه بدوی، قاضی صادر کننده رای بدوی متوجه اشتباه دادگاه تجدید نظر در صدور رای گردد، آیا می‌تواند اعلام اشتباه نماید؟ در پاسخ باید گفت از آنجا که طبق قاعده «فراغ»[۱۱] قاضی صادر کننده حکم، دیگر حق دخالت در آن را ندارد، اعلام اشتباه به حکم صادره در دادگاه تجدید نظر – که در مقام اعتراض به حکم دادگاه بدوی صادر گردیده است – توسط قاضی دادگاه بدوی غیر ممکن است.

در روشن شدن مفهوم «قاضی دیگر» در بند ۲ ماده ۸ قانون تجدید نظر (بند «ب» ماده ۲۳۵) نظریه شماره ۶۰۱۶/۷ مورخ ۲۲/۹/۷۲ اداره حقوقی قوه قضائیه چنین پاسخ داده است: «قاضی موضوع بند دوم ماده ۸ قانون تجدید نظر آرا دادگاهها آن قاضی است که به لحاظ مقررات و ضوابط قانونی در جریان رسیدگی و صدور حکم قرار می‌گیرد؛ مانند قضات بازرسی کل کشور یا دادسرای انتظامی، ...»(شهری و جهرمی، سروش، نظریات اداره حقوقی قوه قضائیه در زمینه مسائل کیفری، ج ۲، ص ۲۹) و در دنباله سوال که «آیا قاضی مرجع تجدید نظر مشمول آن است» چنین پاسخ می‌دهد: « والا دادرسی که در مقام رسیدگی به دعوی تجدید نظر است باید به تکلیف قانونی خود عمل کند.» (همانجا)

مرجع تشخیص اشتباه قاضی: تبصره ماده ۱۸ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۳۷۳ در خصوص تعیین مرجع رسیدگی کننده به اعلام اشتباه، از مرجع تجدید نظر نام می‌برد و مقرر می‌دارد: «در مورد بندهای ۱ و ۲ (قاضی صادر کننده رای یا قاضی دیگری پی به اشتباه ببرد) مرجع تجدید نظر رای را نقض و رسیدگی می‌نماید و در مورد بند ۳ (قاضی صادر کننده رای صلاحیت رسیدگی و انشاء رای را نداشته باشد) مرجع تجدید نظر بدواً به اصل ادعای عدم صلاحیت رسیدگی و در صورت احراز، رسیدگی مجدد را انجام خواهد داد.» بنابراین قانون فوق صرفاً به عنوان «مرجع تجدید نظر» اشاره کرده است. ماده ۲۳۵ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری نیز که تقریباً تکرار ماده ۱۸ می‌باشد، صرفاً دادگاه تجدید نظر را به عنوان مرجع دارای اختیار برای رسیدگی به اعلام اشتباه معین نموده است.

تبصره ۳ ماده مذکور چنین مقرر می‌دارد: «چنانچه قاضی صادر کننده رای، متوجه اشتباه خود شود مستدلاً پرونده را به دادگاه تجدید نظر ارسال می‌دارد ...» همچنین تبصره ۴ همین ماده نیز در تعیین مقام رسیدگی کننده به اعلام اشتباه چنین مقرر داشته است: «در صورتی که هر یک از مقامات مندرج در تبصره (۱) پی به اشتباه رای صادره ببرند، ابتدا به قاضی صادر کننده رای تذکر می‌دهند، چنانچه وی تذکر را پذیرفت، برابر تبصره ۳ اقدام می‌نماید و در غیر این صورت پرونده را به دادگاه تجدید نظر ارسال می‌دارد...».

همچنان که ملاحظه می‌گردد مواد ۱۸ و ۲۳۵ در خصوص مرجع صالح برای رسیدگی به اشتباهات موجود در آرای صادره از دادگاه تجدید نظر ساکت است و همین سکوت مصدر آرا و نظریات متعددی در این زمینه گردیده است؛ از جمله نظریه شماره ۸۳۷۸/۷ مورخ ۹/۱۲/۱۳۷۳ اداره حقوق قوه قضائیه که مرجع رسیدگی به اشتباهات آرای دادگاه تجدید نظر را، شعب هم عرض همان مرجع دانسته است. متن سوال و نظریه فوق چنین است:

«سوال: اگر قضات دادگاه مرجع تجدید نظر استان راساً یا با تذکر قضاتی که حق تذکر دارند، متوجه اشتباه شوند، برای رفع اشتباه، تکلیف چیست و مرجع رسیدگی حکم صادره کجا است؟

جواب : تبصره ذیل ماده ۲۴[۱۲] قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب در صورتی احکام را قطعی می‌داند که از موارد سه‌گانه مذکور در ماده ۱۸ نباشد؛ به عبارت دیگر احکامی که مبتنی بر یکی از موارد سه‌گانه مذکور در آن ماده باشد، غیر قطعی و بدون رعایت مدت قابل تجدید نظر خواهند بود؛ بنابراین در مورد سوال چنانچه مرجع تجدید نظر اعلام اشتباه نماید چون دیگر حق رسیدگی ندارد باید پرونده را همراه با اعلام اشتباه به دادگاه هم عرض دیگر جهت رسیدگی ارسال تا آن دادگاه ماهیتاً وارد رسیدگی شده و تصمیم مقتضی اتخاذ نماید.»

سکوت ماده ۲۳۵ و اختلاف نظرهای موجود را رای وحدت رویه شماره ۶۲۹ مورخ ۲۹/۱۰/۷۷ پاسخ داده و دیوان عالی کشور را به عنوان مرجع رسیدگی کننده به اشتباهات موجود در آرای صادره از دادگاه تجدید نظر معرفی کرده است. متن رای وحدت رویه فوق‌الذکر چنین است: «منظور مقنن از ذکر جمله «مرجع تجدید نظر، رای را نقض و رسیدگی می‌نماید» در ذیل تبصره ذیل ماده ۱۸ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۳۷۳ مرجعی است که نسبت به دادگاه صادر کننده رای که ادعای اشتباه در آن شده است، از حیث شان و مقام عالیتر باشد. با این کیفیت و نظر به اصل ۱۶۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی در خصوص نظارت دیوان عالی کشور بر اجرای صحیح قوانین در محاکم، چنانچه مرجع تجدید نظر دعوایی، دادگاه تجدید نظر استان باشد، مقامی که حق نقض رای صادره از آن دادگاه را دارد، دیوان عالی کشور خواهد بود. خصوصاً که دادگاه صادر کننده رای علی‌الاصول حق نقض رای خود را ندارد و چون دیوان عالی کشور مرجع نقض و ابرام است، علیهذا رای شماره ۲۸...»

تشریفات و چگونگی رسیدگی به اشتباه قاضی : در این قسمت باید میان مواردی که قاضی صادر کننده رای پی به اشتباه خود می‌برد و مواردی که قاضی دیگری پی به اشتباه می‌برد، قائل به تفکیک شد. تبصره ۳ ماده ۲۳۵ در وظیفه قاضی‌ای که پی به اشتباه خود می‌برد، چنین مقرر داشته است: «چنانچه قاضی صادر کننده رای متوجه اشتباه خود شود، مستدلاً پرونده را به دادگاه تجدید نظر ارسال می‌دارد. دادگاه یاد شده با توجه به دلیل ابرازی، رای صادره را نقض و رسیدگی ماهوی می‌کند»؛ بنابراین در مواردی که قاضی صادر کننده رای پی به اشتباه خود می‌برد از آنجا که مطابق قاعده فراغ دادرس حق انشای مجدد حکم و رفع اشتباه را ندارد، با استدلال، اشتباه خود را به مرجع بالاتر از خود اعلام می‌نماید. این مرجع، دادگاه تجدید نظر نسبت به دادگاه بدوی و دیوان عالی کشور نسبت به دادگاه تجدید نظر است. در مواردی نیز که قاضی دیگری پی به اشتباه در رای می‌برد اولین وظیفه او تذکر به قاضی صادر کننده رای می‌باشد.

چنانچه قاضی صادر کننده رای به اشتباه خود پی ببرد و تذکر را بپذیرد، باید طبق تبصره ۳ ماده ۲۳۵ عمل کند و پرونده را به دادگاه بالاتر بفرستد و در غیر این صورت با استدلال نسبت به رد نظر قاضی اعلام کننده اشتباه و پافشاری به رای خود اقدام و پرونده را به قاضی اعلام کننده اشتباه اعاده نماید. و در این حالت قاضی اعلام کننده اشتباه نسبت به ارسال پرونده به مرجع ذیصلاح – حسب مورد دادگاه تجدید نظر استان یا دیوان عالی کشور – اقدام خواهد کرد. تبصره ۴ ماده ۲۳۵ در این خصوص چنین مقرر می‌دارد: «در صورتی که هر یک از مقامات مندرج در تبصره (۱) پی به اشتباه رای صادره ببرند، ابتدا به قاضی صادر کننده رای تذکر می‌دهند. چنانچه وی تذکر را پذیرفت برابر تبصره (۳) اقدام می‌نماید و در غیر این صورت پرونده را به دادگاه تجدید نظر ارسال می‌دارد....»

سوال قابل طرح این است که علت تذکر به قاضی صادر کننده رای چیست و آیا چنین تذکری بطور قانونی لازم است یا خیر؟ از آنجا که قاضی صادر کننده رای، حق رفع اشتباه خود را نداشته به چه علت باید به وی تذکر داده شود و آیا قاضی دیگری که پی به اشتباه برده است، می‌تواند بدون تذکر به قاضی صادر کننده رای،‌پرونده را به مرجع بالاتر ارسال دارد؟ در پاسخ باید گفت قبل از تصویب ماده فوق در سال ۷۸، پیشینه قانونی این ماده عبارت بود از ماده ۱۸ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب که در آن به لزوم تذکر به قاضی صادر کننده رای اشاره‌ای نشده بود. تنها بند (۲) این ماده در مقام بیان اشخاصی که حق اعلام اشتباه داشتند، چنین مقرر داشته بود: «۲- قاضی دیگری پی به اشتباه رای صادره ببرد به نحوی که اگر به قاضی صادر کننده رای تذکر دهد، متنبه گردد.»‌

قسمت اخیر بند فوق الذکر موجب بروز اختلاف نظرهایی در خصوص لزوم تذکر به قاضی صادر کننده رای اشتباه شده بود تا اینکه رای وحدت رویه شماره ۶۲۲ مورخ ۲۱/۱۱/۷۶ (مجموعه قوانین سال ۱۳۷۶، ص ۱۲۳۵) با رفع این ابهام چنین لزومی را از بند (۲) ماده ۱۸ احراز ننمود و چنین مقرر داشت: «مقررات ماده ۱۸ قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب، مصوب سال ۷۳ تضمینی است در جهت تامین صحت آراء محاکم و عاری بودن احکام از اشتباه و مستفاد از بند ۲ ماده ۱۸ قانون مزبور به قرینه جمله شرطیه مندرج در قسمت اخیر آن این است که اشتباه در رای صادره آنچنان واضح و بین باشد که چنانچه به قاضی صادر کننده رای تذکر داده شود موجب تنبه وی گردد. لیکن حتمیت لزوم تذکر به قاضی صادر کننده رای و حصول تنبه او از آن استنباط نمی‌شود. همین قدر که قاضی دیگری که شاناً و قانوناً در مقامی است که می‌تواند بر اجرای صحیح قوانین نظارت نماید پی به اشتباه رای صادره ببرد و مطلب را کتباً و مستدلاً عنوان کند، مرجع تجدید نظر را را‌ساً به اعمال مقررات تبصره ذیل ماده ۱۸ مکلف می‌نماید...»

اما با تصویب قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۱۳۷۸، نظر به اینکه در تبصره ۴ ماده ۲۳۵ بطور صریح تکلیف «تذکر به قاضی صادر کننده رای»‌درج گردیده است، ناقض رای وحدت رویه شماره ۶۲۲ بوده و قضاتی که پی به اشتباه می‌برند مکلفند ابتدا اشتباه را به قاضی صادر کننده رای تذکر داده، پس از آن، وفق تبصره ۴ ماده ۲۳۵ عمل نمایند. البته در بیان فلسفه این تذکر باید گفت هر چند قاضی اشتباه کننده حق صدور رای صحیح را به لحاظ قاعده فراغ ندارد، اما تذکر به وی موجب می‌گردد تا او به اشتباه خود پی برده و از تکرار آن خودداری نماید.

در خصوص چگونگی رسیدگی‌باید گفت که با توجه به صراحت تبصره‌های ۳ و ۴ ماده ۲۳۵ رسیدگی دادگاه تجدید نظر در مقام رفع اشتباه، رسیدگی ماهوی می‌باشد اما در خصوص رسیدگی دیوان عالی کشور در مقام رفع اشتباه از آرای صادره از دادگاه تجدید نظر هر چند رای وحدت رویه شماره ۶۲۹ مورخ ۲۹/۱۰/۷۷ ساکت است، اما از آنجا که رسیدگی دیوان عالی کشور اساساً از نوع شکلی بوده و صرفاً به نقض یا ابرام آراء صادره اکتفا می‌کند، لذا باید گفت دیوان عالی کشور چنانچه وقوع اشتباه در رای صادره از دادگاه تجدید نظر را احراز نماید با نقض آن پرونده را جهت ارجاع به شعبه هم عرض (شعبه دیگری از دادگاه تجدید نظر) به دفتر کل دادگاههای تجدید نظر استان مربوطه ارسال می‌دارد.

نتیجه: از ایرادات وارد به ماده ۲۳۵ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، تعارض آن با اصل قطعیت دادگاهها و حاکمیت امر مختومه[۱۳] می‌باشد؛ زیرا وفق ماده فوق احکام دادگاهها بدون محدودیت زمانی قابل بررسی و نقض بوده و این امر موجب تزلزل احکام دادگاهها حتی پس از اجرای حکم می‌گردد، اما از طرفی این ماده با اصل عدالت قضایی مطابقت داشته و این امکان را ایجاد می‌نماید که احکام اشتباه را بدون محدودیت زمانی بتوان اصلاح نمود. ایراد دیگر به ماده فوق عدم تقیید آن به وقت و مهلت است که موجب تزلزل آرای دادگاههاست.[۱۴] عدم تجدید تعداد دفعاتی که امکان اعلام اشتباه وجود دارد از ایرادات دیگر وارد به این ماده است.

قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۳۷۳ و آیینهای دادرسی مدنی و کیفری آن با سکوت برای تعداد دفعاتی که امکان اعلام اشتباه وجود دارد، هیچ محدودیتی قرار نداده است؛ بنابراین چنانچه یک بار نسبت به رای، اعلام اشتباه شده باشد و قاضی صادر کننده رای یا قاضی دیگری مجدداً متوجه اشتباه در رای گردد، آیا امکان اعلام اشتباه مجدد وجود دارد یا خیر؟ از طرفی عدم امکان توقف اجرای حکم در صورت تشخیص اشتباه در آن از نقایص دیگر این ماده است در حالیکه چنانچه بدون خدشه به اصل «عدم توقف اجرای آرای دادگاهها» [۱۵] مرجعی ذیصلاح تعیین می‌گردید تا در صورت بین بودن اشتباه و احراز این مطلب که اجرای حکم اشتباه، آثار زیان‌بار غیر قابل جبرانی به بار خواهد آورد، بتواند اجرای حکم را بطور موقت متوقف نماید، بسیار مفید بود.

البته از نظر نباید دور داشت که فلسفه وجودی این ماده، پیشگیری از اجرای احکام قطعیت‌یافته‌ای است که مفاد آن مخالف قانون بوده و بر اساس اشتباه صادر شده‌اند و چنین مبنایی هر‌چند می‌تواند موجب تزلزل آرا باشد، اما مطابق اصل انصاف و عدالت است و دستگاه قضایی را در جهت تحقق وظایف خویش – مندرج در اصل ۱۵۶ قانون اساسی – یعنی احیای حقوق عامه و گسترش عدل و آزادیهای مشروع سوق خواهد داد.

بخش دوم: جبران ضرر و زیان ناشی از اشتباه قاضی


اگر چه قضات ممکن است ملکه عدالت را در خویش متبلور ببینند، اما به علت قابلیت خطا و غیر معصوم بودن، از اشتباه بری نیستند و تصور بروز اشتباه از آنان امری ممکن است. هر اشتباهی نیز نتایج زیانباری را در پی دارد که باید برا ی جبران آن تدبیری اندیشید.

نظام حقوقی اسلام به جبران خسارات زیان دیده توجه کافی داشته و با قواعد فقهی «لا‌ضرر» و «تسبیب» جبران هر گونه خسارتی را امکان پذیر ساخته است؛ هر چند که عامل ورود خسارت، مقصر نباشد.
 


تأملی در قصور پزشکی

تأملی در قصور پزشکی

وقتی بی احتیاطی به مرز تخصص سرک می‌کشد

چند روزی از مرگ آتنا قجر دختر بچه 3 ساله ای که به دنبال جراحی لوزه سوم دچار مرگ مغزی شد و پس از چند هفته جان خود را از دست داد نگذشته بود که مدیرکل کمیسیون های پزشکی قانونی کشور از افزایش 12درصدی پروندههای شکایت قصور پزشکی در سال 89 نسبت به سال 88- از 13 هزار و 614 پرونده به 15 هزار و 241 پرونده- خبر داد.
خطای پزشکی را تنها نمی توان مختص ایران دانست، به طوری که در دهه های گذشته این مساله و تبعات آن در نظام سلامت در سطح جهانی به طور جدی مورد توجه مردم و رسانه ها قرار گرفته و زمینه ساز گشوده شدن پرونده های قضایی شده است.
دقت، مهارت و پایبندی به اخلاق پزشکی حداقل انتظار بیمار از پزشک خود است که متاسفانه در مواردی از سوی برخی پزشکان رعایت نمیشود و سبب بروز حوادث و تشدید بیماری افراد و حتی گاهی فوت بیمار میشود. از چنین اتفاقاتی معمولا به عنوان "خطا" و "قصور" پزشکی یاد میشود زیرا معمولا ماهیتی عمدی ندارند اما در نظر بیماری که بر مشکلاتش افزوده شده و بخشی از سلامت جسمی و روحی خود را از دست داده و خانوادهای که عضوی از پیکرهاش را رنجور و آسیب دیده میبیند، این قصور میتواند خطایی جبران ناپذیر تلقی شود.

رشد ۱۲ درصدی پرونده های قصور پزشکی در سال ۸۹

خطاهای پزشکی در کشورمان همانند سایر نقاط دنیا با رشد همراه بوده است و پرونده های قضایی متعددی را دربرمی گیرد.
مدیرکل کمیسیون های پزشکی قانونی کشور در مورد نتیجه پرونده های قصور پزشکی در دو سال گذشته گفت: در سال ۱۳۸۸، در یکهزار و ۵۴ مورد، کادر پزشکی مقصر شناخته شدند. و یکهزار و ۱۵۳ مورد رأی برائت برای کادر پزشکی صادر شد. در سال ۱۳۸۹ هم در یکهزار و ۳۵۸ مورد از پرونده های قصور پزشکی، کادر پزشکی مقصر شناخته و یکهزار و ۵۶۷ مورد نیز تبرئه شده اند.
دکتر کامران سلطانی ، بیشترین تعداد شکایات پرونده های قصور پزشکی در سال ۱۳۸۸ را مربوط به رشته دندانپزشکی می‌داند و توضیح می‌دهد: بعد از دندانپزشکی، زنان و زایمان و رشته ارتوپدی به همراه هم در دومین رتبه و جراحی عمومی، سومین رشته ای است که بیشترین شکایات را داشته است.
مدیرکل کمیسیون های پزشکی قانونی کشور، بیشترین محکومان پرونده ها را در سال ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹، پرونده های دندانپزشکی اعلام می‌کند و می‌گوید: در سال ۱۳۸۸ بعد از دندانپزشکی، بیشترین محکومان، جراحان عمومی و پزشکان زنان و زایمان بودند، اما در سال ۱۳۸۹، بعد از دندانپزشکی، بیشترین محکومان به پزشکان زنان و زایمان و بعد از آن به ارتوپدها اختصاص داشت. به عبارت دیگر پزشکان زنان و زایمان در شکایات وارد شده از رتبه سوم در سال ۱۳۸۸ به رتبه دوم سال ۱۳۸۹ رسیده اند.
وی با اشاره به نوع تقسیم بندی پرونده های ارجاعی به کمیسیون های پزشکی قانونی گفت: پرونده ها بر اساس موضوع قصور پزشکی به پرونده های پزشکی قانونی ـ شامل معاینات بالینی و بررسی علت مرگ ـ و پرونده های روانپزشکی تقسیم بندی می شوند.
سلطانی در تشریح میزان پرونده های ارجاعی بر اساس این تقسیم بندی اظهار می‌کند: در سال ۱۳۸۸، دو هزار و ۲۰۷ پرونده قصور پزشکی، هفت هزار و ۷۰۱ پرونده پزشکی قانونی و سه هزار و ۷۰۶ پرونده روانپزشکی داشتیم. در سال ۱۳۸۹ نیز، دو هزار و ۹۲۵ پرونده قصور پزشکی، هشت هزار و ۳۲۵ پرونده پزشکی قانونی و سه هزار و ۹۹۱ پرونده روانپزشکی به کمیسیون های پزشکی قانونی سراسر کشور ارجاع شده است.
وی با استناد به نتایج یک تحقیق، مهم ترین علت شکایت بیماران را عوامل رفتاری عنوان می‌کند و می‌گوید: یک اصل در همه جای دنیا وجود دارد که اگر بیمار در نتیجه اقدامات پزشکی آسیب ببیند شکایت نمی کند، اما وقتی بیمار آزرده و ناراحت می شود شکایت می کند. این اصل در کشور ما هم صدق می کند. ممکن است یک بیمار به مجموعه درمانی مراجعه کند و آن نتیجه دلخواه که مورد نظر بیمار از درمان و اقدامات درمانی است حاصل نشود ولی رفتار خوبی که در آن مجموعه درمانی با بیمار صورت می گیرد باعث شود که عدم بهبودی به حساب درمان ناموفق و قصور پزشکی گذاشته نشود. ولی عکس قضیه هم هست. نتیجه موفق درمانی حاصل شود ولی رفتار مناسبی نباشد.

مدیریت بیمارستانی، عامل ۸۰ درصد خطاهای پزشکی

البته عده ای از کارشناسان و مسئولان حوزه سلامت بر این باورند که ۸۰ درصد خطاهای پزشکی مربوط به مدیریت بیمارستانی است و تقصیری متوجه پزشکان نمی شود.
مشاور معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بیشترین علت بروز خطاهای پزشکی را مربوط به مدیریت بیمارستانی می‌داند و بدون اشاره به آمار مربوط به میزان خطاهای پزشکی در کشور، می‌گوید: بررسی ها در آمریکا و اروپا نشان می دهد بیش از ۸۰ درصد خطاهای پزشکی مربوط به مدیریت در مراکز درمانی است.
دکتر حمیدرضا قضاوی در ادامه بیان می‌کند: براساس آمارهای جهانی، بیشتر خطاهای پزشکی مربوط به خطاهای مدیریتی است و در این گونه موارد نباید پرستار، بهیار و یا پزشک را مقصر دانست.

قصور پزشکی از نگاه آمار

تحقیقات نشان می‌دهد شکایت از رشته های پزشکی در کشور ما به صورت تصاعدی در حال افزایش است.
در ایران کل موارد شکایت از کادر درمانی ارجاعی به سازمان پزشکی قانونی تهران در سال 1374، 134 مورد، در سال 1378 ، 299 مورد، در سال 1383، 833 مورد و در سال 1384 ، 1370 مورد بوده است.
به طور کلی از کل موارد شکایت از کادر درمانی در سالهای 78- 74 بیشترین شکایت بعد از جراحان عمومی، از پزشکان عمومی بوده است.
همچنین نتایج تحقیقی دیگر در رشته تخصصی ارتوپدی طی سالهای 1377 تا 1382 در اداره کل پزشکی قانونی استان تهران نشان میدهد طی این مدت از بین 965 پرونده شکایت از قصور پزشکی 196 مورد (31/ 20درصد) به این رشته اختصاص داشته و از 15 مورد در سال 1377 به 39 مورد در سال 1382 افزایش یافته است.
در 72/ 60 درصد پروندهها رای برائت و در 28/ 39 درصد رای قصور صادر شده است. 59/ 54 درصد پروندهها به مراکز خصوصی و 86/ 17 درصد به مراکز دولتی غیردانشگاهی و 94/ 21 درصد به مراکز دانشگاهی و 61/ 5 درصد به مراکز خیریه مربوط بودند؛ اما میزان قصور در مراکز خصوصی 34/ 52 درصد و در مراکز دولتی غیردانشگاهی 86/ 22 درصد و در مراکز دانشگاهی 93/ 20 درصد و در مراکز خیریه 36/36 درصد بود. 09/ 9درصد از موارد قصور به دنبال فوت بیمار و مابقی به دنبال نقص عضو و کاهش کارآیی اتفاق افتاده بود.

امکان پرداخت خسارات معنوی در قوانین فعلی ما وجود ندارد

مبنای شکایت مبتنی بر قصور پزشکی این است که بیمار بر اساس کوتاهی در استاندارد مراقبت های پزشکی و درمانی ارائه شده،آسیب ببیند؛ به گونه ای که این مراقبت ها کافی و یا مطلوب نبوده است و اگر بیمار بتواند این کوتاهی در استاندارد مراقبت های درمانی را اثبات کند، پزشک باید خسارت مالی به بیمار پرداخت کند.
اگرچه قصور پزشکان غالبا عمدی نیست و برای جبران آن دیه یا ارش پیش بینی شده است. اما به نظر میرسد قوانین فعلی از نظر پیشبینی جبران خسارات معنوی و روانی بیمار با خلأ روبهروست.
پس از تصویب قانون مجازات اسلامی و تعزیرات در سال ۶۱ و ۶۲ و براساس دیدگاههای فقهی، تمام خسارت های جسمی در قالب دیه مقرر و پیشبینی شد و همچنین قانونگذار در مواردی که به بخشی از توانمندی جسم آسیب برسد، «ارش» را تعیین کرد که در این شرایط امکان پرداخت خسارات معنوی در قوانین فعلی وجود ندارد و ازکار افتادگی و نقصان عضو جز در قالب دیه قابل جبران نیست.
اما در مواردی که خسارات مادی مقرر شده کفاف هزینههای پزشکی را نمیدهد، به عنوان مثال اگر کسی برای نقص عضوی، ۱۰ میلیون تومان دیه از طریق دادگاه دریافت اما بیش از ۲۰میلیون تومان هزینه پزشکی صرف کرده باشد، میتواند دادخواست ضرر و زیان بدهد و دادگاهها نیز پس از جلب نظر کارشناس و بررسی صورتحساب هزینه ها نسبت به پرداخت مبلغ مازاد اقدام به صدور حکم خواهند کرد.
همچنین بر اساس ماده ۵۹، اعمال زیر جرم محسوب نمی شود: هر نوع عمل جراحی یا طبی مشروع که با رضایت شخص یا اولیاء یا سرپرستان یا نمایندگان قانونی آنها و رعایت موازین فنی و علمی و نظامات دولتی انجام شود.
در موارد فوری، گرفتن رضایت ضروری نخواهد بود.برای تحقق مسئولیت پزشکی وجود سه عنصر فعل مجرمانه یا خطای پزشکی ، نتیجه مجرمانه یا صدمه وارده و وجود رابطه سببیت میان فعل و صدمه ضروری است. مطابق تبصره ۳ ماده ۲۹۵ قانون مجازات اسلامی «هرگاه بر اثر بی احتیاطی یا بی مبالاتی یا عدم مهارت و عدم رعایت مقررات مربوط به امری، قتل یا ضرب یا جرح واقع شود به نحوی که اگر آن مقررات رعایت می‌شد،حادثه ای اتفاق نمی افتاد قتل و یا ضرب و یا جرح در حکم شبه عمد خواهد بود».
در تبصره ماده ۳۳۶ این قانون نیز آورده شده است: «تقصیر شامل بی احتیاطی ، بی مبالاتی، نداشتن مهارت ، رعایت نشدن مقررات و نظامات دولتی است».
ماده ۳۱۹ نیز آورده شده است: «هرگاه طبیبی گر چه حاذق و متخصص باشد در معالجه هایی که شخصا آنها را انجام می‌دهد یا دستور آن را صادر می‌کند، هر چند با اذن مریض یا ولی او باشد باعث تلف جان یا نقص عضو یا خسارت مالی شود، وی ضامن است.»
و بر اساس ماده۳۲۲: «هر گاه طبیب و یا مانند آن قبل از شروع به درمان از مریض یا ولی او اجازه بگیرد، عهده دار خسارت پدید آمده نخواهد بود.»
و در ماده ۶۱۶ آورده شده است: «در صورتی که قتل عمد به واسطه بی احتیاطی یا بی مبالاتی یا اقدام به امری که مرتکب(پزشک) در آن مهارت نداشته است یا به سبب عدم رعایت نظامات واقع شود، مسبب به حبس از یک تا سه سال و نیز پرداخت دیه در صورت مطالبه از سوی اولیای دم محکوم خواهد شد مگر اینکه خطای محض باشد.»
در مواردی که پزشکان و سایر کادر درمانی به واسطه بی احتیاطی، بی مبالاتی، نداشتن مهارت و یا رعایت نکردن مقررات و نظامات دولتی موجب وارد شدن صدمه جسمی یا بدنی یا نقص عضو به دیگری شوند، بر اساس مقررات قانون مجازات اسلامی چنین اعمالی شبه عمد محسوب می‌شود و هرچند که میزان قصور از درجه بسیار بالایی مثل از بین رفتن بینایی و یا شنوایی بیمار حین عمل جراحی برخوردار باشد، مجازاتی جز پرداخت دیه برای آنان در نظر گرفته نمی شود.
اما اگر به دلیل اقدامات اشتباه پزشک، بیمار فوت کند چنین عملی مشمول مقررات ماده ۶۱۶ قانون مجازات اسلامی است و به موجب این ماده «درصورتی که قتل غیر عمد به واسطه بی احتیاطی یا بی مبالاتی یا اقدام به امری که مرتکب در آن مهارت نداشته است یا به سبب عدم رعایت نظامات واقع شود، مسبب به حبس از یک تا سه سال و نیز به پرداخت دیه در صورت مطالبه از ناحیه اولیاء دم محکوم خواهد شد مگر اینکه خطای محض باشد.»
در نهایت، به نظر میرسد بهبود مناسبات پزشک و بیمار، رعایت اخلاق پزشکی، کاهش روابط مالی میان پزشک و بیمار، افزایش دانش و مهارتهای علمی و فنی پزشکان، توجیه مناسب قبل از انجام فرآیندهای تشخیصی یا درمانی و ارتقای سطح فنی و تجهیزاتی مراکز درمانی در کاهش قصور و شکایت تاثیر بسزایی دارد.

منابع:
1) رفیع زاده طبایی زواره. م، حاج منوچهری.ر، نساجی زواره. م.(1386). بررسی فراوانی قصور پزشکان عمومی در شکایات ارجاعی به کمیسیون پزشکی قانونی مرکز تهران از سال 1382 تا سال 1384. مجله علمی پزشکی قانونی. دوره 12. شماره 3. صفحات 152-157
2) صدر.ش، قدیانی.م ح، باقرزاده.ع ا.(1386). بررسی پروندههای شکایت از قصور پزشکی در رشته تخصصی ارتوپدی در اداره کل پزشکی قانونی استان تهران طی سالهای 1382 - 1377 .سال سیزدهم، شماره 2 (پیاپی 46)، ص 78. چکیده قابل دسترس در: http://www.magiran.com/magtoc.asp?mgID=1595&Number=46
3-سایت پزشکی قانونی کشور

مسئولیت پزشک و بیمار در حقوق موضوعه ایران

مسئولیت پزشک و بیمار در حقوق موضوعه ایران

آیدین مولازاده ( جراح دامپزشک و حقوقدان )

پزشک و بیمار در جریان یک قرارداد درمانی دارای حق وتکالیفی نسبت به هم می‌شوند که بررسی این حقوق وتکالیف می‌تواند در افزایش سطح آگاهی عمومی و حقوقی جامعه و نیز پیشگیری از وقوع برخی جرایم خاص حوزه‌های حقوق پزشکی موثر باشد.

در تعریف مسئولیت گفته شده است که مسئولیت تعهد قانونی شخص بررفع ضرری كه به دیگری وارد كرده است می‌باشد. خواه این ضرر ناشی از تقصیر خود وی باشد یا ناشی از فعالیت او شده باشد. درهمین معنی لفظ ضمان را به كار برده‌اند.

مسئولیت اداری یا انضباطی و مسئولیت تقصیری


(Responsabilite delictuelle) نیز مرادف مسئولیت خارج ازقرارداد است. قصور با معنی جامع و با مفاهیمی است که در پزشکی می‌توان از آن به معالجه نادرست، سهل انگاری وکوتاهی در درمان، عمل برخلاف شئون حرفه ای، عدم رعایت مقررات نظام پزشکی و عدم حضور بر بالین بیمار و... اشاره کرد.

در مسئولیت كیفری اسقاط حق به صلح و سازش میسر نیست( برخلاف مسئولیت مدنی ) و دراین مسئولیت تحقق عمدی بودن عمل شرط تحقق جرم ومسئولیت است که باید توجه داشت که در مباحث حقوق پزشکی ودر اغلب اوقات «قصد فعل مجرمانه» برای آسیب رساندن به بیمار وجود نداشته واینگونه مسئولیت متوجه آنان نمی‌باشد چرا که در صورت احراز قصد مجرمانه، قاضی می‌تواند مجازات دیگر وسنگین تری برای مرتکب در نظر گرفته و احکامی مانند قصاص و اعدام و... صادر نماید.

در فقه از واژه «ضمان» نیز در این معنی استفاده فراوانی شده است. ضمان اتلاف، ضمان اصلی، ضمان تضامنی (Cautionnement solidaire)، ضمان جریره، ضمان عقدی (Cautionnement)، ضمان عینی (Cautionnement reele) و ضمان قهری، ازجمله دیگر مسئولیتهای تعریف شده در قانون به شمار می‌روند.

شرایط تحقق و ایجاد مسئولیت برای پزشک

براساس عرف، افراد برای طی یک دوره درمانی در بیماری‌های مختلف، پس از انتخاب پزشک به تصمیم خود یا معرفی دیگران (در موارد غیر اورژانس) به این شخص (پزشک)، مراجعه و با قبول پزشک برای درمان در حقیقت نوعی از قرارداد خصوصی باعنوان قرارداد درمانی میان این اشخاص منعقد می‌گردد که این قرارداد حق وتکالیفی باخود به همراه دارد.

در این حالت (غیراورژانسی)، همانطورکه بیمار حق انتخاب پزشک را برای خود دارد، پزشک معالج نیز می‌تواند جز در موارد خاص و ضروری، بیمار را به پزشک دیگری ارجاع دهد که موارد اجبار پزشک برای قبول بیمار وشروع درمان در ماده 2 آیین نامه اجرایی قانون مجازات خودداری از کمک به مصدومان ورفع مخاطرات جانی ومصادیق فوریت‌های پزشکی آن آمده است.

فوریت‌های پزشکی در ماده یک آیین‌نامه مذکور به مواردی از اعمال پزشکی اطلاق شده است که باید بیماران را سریع مورد رسیدگی ودرمان قرار داده وچنانچه اقدام فوری به عمل نیاید، باعث خطرات جانی، نقص عضو، یا عوارض صعب العلاج و غیرقابل جبران خواهد بود. در ماده 2 نیز مصادیقی چون مسمومیت‌ها، سوختگی‌ها، زایمان، اغما، خونریزی، شوک، وتشنج به عنوان موارد فوریت پزشکی عنوان شده است که باید توجه داشت این موارد صرفا به عنوان مصادیق «فوریت پزشکی» بوده و بسیاری از موارد دیگر نیز جزو این دسته قرار گرفته وپزشک موظف به شروع عملیات درمانی برای مصدوم و بیمار به ویژه در شرایط اضطراری واورژانس می‌باشد.

قرارداد (Contrat) در فارسی به معنی عقد به‌كار می‌رود. مفهوم لغوی قرارداد شامل عقود تعهد وتملیک و مالی و غیرمالی و معوض و غیر معوض نیز استفاده شده است. در بخشهای مختلف قانون، قرارداد با همین معنی لغوی به کار رفته و اصطلاحی عمومی برای تمام توافقات دو طرفه به کار می‌رود. به نحوی که عقد صلح نیز در این معنی به کار رفته است ومی‌تواند نوعی از توافق میان پزشک وبیمار به شمار رود.

مفهوم کلی قرارداد وقواعد عمومی ناظر برآن نشان دهنده این موضوع است که تعریف حقوقی آن باید مبتنی بررضایت طرفین باشد.یعنی اینکه عقد بین طرفین محقق نمی‌شود مگر با رضایت طرفین و اعلام قبولی توسط آنها که با عنایت به قانون مجازات خودداری از کمک به مصدومان ورفع مخاطرات جانی و آیین‌نامه‌های آن وقواعد انتظامی سازمانهای نظام پزشکی، دامپزشکی، پرستاری و... به نظر می‌رسد که شرایط عمومی قراردادها در رابطه پزشک وبیمار چندان قابل اعتنا نمی‌باشد. بخصوص که در مراجعات اورژانسی مسائل وجدانی واخلاقی نیز نقش بسیار مهمی داشته وتوجه به مسائل حقوقی در درجات بعدی قرارمی‌گیرد.

براین اساس رضایت بیمار به ادامه معالجه وانجام معاینات لازم امری ضروری در توافق دوجانبه بیمار وپزشک است که این موضوع هم با عنایت به مفاد بند دوم ماده پنجاه و نه قانون مجازات اسلامی، در موارد «فوری» لازم نبوده واز موارد اسقاط عنوان مجرمانه به شمار می‌رود که لازم است مصادیق اقدام «فوری» به وضوح تبیین شود. در بند 2 ماده ۵۹ قانون مجازات اسلامی آمده است:

اعمال زیر جرم محسوب نمی‌شود:


- هر نوع عمل جراحی یا طبی مشروع که با رضایت شخص یا اولیا یا سرپرستان یا نمایندگان قانونی آن‌ها و رعایت موازین فنی و علمی و نظامات دولتی انجام شود. در موارد فوری اخذ رضایت ضروری نخواهد بود.

همچنین در ماده 60 همین قانون نیز تصریح شده است که: چنان چه طبیب قبل از شروع درمان یا اعمال جراحی از مریض یا ولی او برائت حاصل نموده باشد ضامن خسارت جانی یا مالی یا نقص عضو نیست و در موارد فوری که اجازه گرفتن ممکن نباشد طبیب ضامن نمی‌باشد.

ماده ۳۲۲ قانون مجازات اسلامی در مفهومی موافق با مادتین فوق عنوان داشته است:

هر گاه طبیب یا بیمار و مانند آن قبل از شروع به درمان از مریض یا ولی او یا از صاحب حیوان برائت حاصل نماید، عهده‌دار خسارت پدید آمده نخواهد بود.

ولیکن این موضوع قابل توجه است که آیا اخذ برائت که امروزه به صورت عادی قبل از اعمال جراحی و... وحتی به نوعی به صورت اجباری اخذ شده ومورد استناد قرار می‌گیرد آیا از بین برنده مسئولیت پزشک می‌تواند باشد؟

مسئولیت مدنی بیمه در مقابل متصرف غیر قانونی

مسئولیت مدنی بیمه در مقابل متصرف غیر قانونی
طبق قاعده اولیه در صورت ایراد خسارت، مرتکب باید آن را جبران کند. اما همیشه وضعیت جبران خسارات و تعیین مسئول ساده نیست. مسایل حقوقی زیادی پیرامون مسئولیت مدنی مطرح شده است. در این باره شاخه‌ای از وقایع خسارت‌بار در فضای رانندگی رخ می‌دهد.
 در این زمینه و با توجه به تاسیس نهاد بیمه، شاهد تدوین قوانین خاصی در این زمینه هستیم. مهم‌ترین قوانین لازم‌الاجرای فعلی در این زمینه، قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مسئولیت ‌مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث است. در این باره گفت وگویی را با دکتر حمید بهرامی احمدی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) ترتیب دادیم که قسمت اول آن در پی خواهد آمد.

همان‌طور که مستحضرید قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مسئولیت ‌مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث در سال 1387 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است. ماده (1) قانون مزبور اعلام کرده که تمامی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی و ریلی اعم از این‌كه اشخاص حقیقی یا حقوقی باشند، مكلفند وسایل نقلیه مذكور را در قبال خسارت بدنی و مالی كه در اثر حوادث وسایل نقلیه مزبور و یا یدك و تریلر متصل به آنها و یا محمولات آن ها به اشخاص ثالث وارد می‌شود،«بیمه مسئولیت »کنند .
 
در مورد مبنای مسئولیت در قانون فوق از سوی حقوق‌دانان چه نظراتی ابراز شده و نظر شما در این زمینه چیست؟
نظریه‌های متعددی در زمینه مبنای حقوقی مسئولیت در قانون مورد اشاره شما ابراز شده است. در این زمینه گفته شده است که مبنای مسئولیت در قانون فوق، تقصیر است. دلیل این دسته از حقوق‌دانان هم این است که در تمامی حوادث مربوط به رانندگی، تقصیر یک نفر باعث بروز حادثه می‌شود، ولی با توجه به این‌که اثبات تقصیر با مشکل همراه است، لذا قانون‌گذار ما اماره تقصیر را در نظر گرفته است. اما به نظر می‌رسد که طبق ماده 1323 قانون مدنی، اماره قانونی تا زمانی جریان دارد که دلیلی خلاف آن وجود نداشته باشد، در حالی که مسئولیت پیش‌بینی شده در ماده( 1) قانون مزبور، مسئولیت موضوعی بوده و امکان اثبات عدم تقصیر دارنده اتومبیل وجود ندارد. براین اساس در تبصره‌های( 2) و ( 6 )ماده (1 ) و تبصره ماده (16 ) و ماده( 18 )لایحه اولیه اصلاح قانون بیمه اجباری مسئولیت ‌مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث که به استناد اصل 85 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران توسط کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی تصویب شده بود، از واژه‌های تقصیر و مقصر استفاده شده بود که در نتیجه تذکر شورای محترم نگهبان مبنی بر تعارض آن با مبانی فقهی، واژه‌‌های فوق در تمامی موارد مندرج، تغییر کردند. عده دیگری از حقوق‌دانان مبنای مسئولیت مندرج در این قانون را نظریه ایجاد خطر دانستند. آنها در توجیه این نظر اذعان داشته‌اند که قانون‌گذار به علت خطری که دارندگان این نوع وسایل ایجاد می‌کنند، جبران خسارت‌های ناشی از آنها را تضمین کرده و اثبات عدم تقصیر دارنده را نیز موثر ندانسته است. در این وضعیت، دارنده وسیله نقلیه تنها در حالتی از مسئولیت مبرا است که اثبات کند، قوه‌قاهره یا فورس ماژور مسبب این حادثه بوده است. البته نظریه دیگری نیز در این مورد مطرح شده است مبنی بر «تقصیر حفاظت» که با اقتباس از نظریه «تعهد به وسیله» و «تعهد به نتیجه» عنوان شده است. نظریه اخیر از حیث مبنا و مفهوم ثمره چندانی ندارد.
به اعتقاد من «بیمه مسئولیت» به مسئولیت مبتنی بر تقصیر پایان داده است، زیرا نتیجه بیمه مسئولیت این است که جبران‌کننده مسئولیت یعنی بیمه‌گر، نه تنها تقصیر، بلکه هیچ نقشی در ایراد ضرر ندارد. هدف قانون‌گذار در تدوین «بیمه مسئولیت» این است که ضرری بدون جبران باقی نماند. نتیجه قطعی این موضوع این است که رابطه مسئولیت با تقصیر قطع شود. براین مبنا می‌توان گفت که مسئولیت موردنظر در قانون بیمه اجباری مسئولیت ‌مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث مسئولیت عینی و خارج از تقصیر است.

با توجه به مفاد قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مسئولیت ‌مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث و فلسفه وضع، به نظر شما آیا فورس ماژور یا قوه‌قاهره باعث رفع مسئولیت از دارنده وسیله‌نقلیه موضوع این قانون خواهد شد؟

از ماده( 1) قانون بیمه اجباری سال 1378 چنین مستفاد می‌شود که هیچ حادثه‌ای حتی قوه‌قاهره نمی‌تواند چیزی از مسئولیت دارنده وسیله‌نقلیه کم کند. به این ترتیب اگر به عنوان نمونه در اثر واقعه‌ای که خارج از اراده دارنده وسیله‌نقلیه است، آن وسیله‌نقلیه آتش گرفته و از آتش گرفتن آن وسیله، خسارتی به دیگری وارد شود، دارنده اتومبیل مسئول خواهد بود. ماده( 7 )قانون موصوف مقرر داشته است که موارد زیر از شمول بیمه موضوع این قانون خارج است: 1-خسارت وارده به وسیله نقلیه مسبب حادثه. 2-خسارت وارده به محمولات وسیله نقلیه مسبب حادثه. 3-خسارت مستقیم و یا غیرمستقیم ناشی از تشعشعات اتمی و رادیو اكتیو. 4-خسارت ناشی از محكومیت جزایی و یا پرداخت جرایم. ممکن است گفته شود، از آن‌جا که این ماده در مقام بیان بوده و فورس ماژور یا همان قوه‌قاهره برخلاف متن قانون سابق ذکر نشده است، این ذکرنشدن، قرینه‌ای است بر این‌که قانون‌گذار مسئولیت دارندگان وسایل‌نقلیه موتوری زمینی را مطلق دانسته و قوه‌قاهره نمی‌تواند در آن تاثیری داشته باشد. ولی واقعیت این است که باید بین دو دسته از حوادث غیرمترقبه و قوه‌قاهره تفاوت گذارد. اولین مورد حوادثی را در برمی‌گیرد که به طور غیرمترقبه در نتیجه فعالیت عادی وسیله نقلیه واقع می‌شود، مثل ترکیدن لاستیک و نظایر آن. در این قبیل موارد می‌توان گفت که مسئولیت موضوعی دارنده وسیله‌نقلیه شامل این موارد می‌شود و در عین حال نیز این مسئولیت قابل بیمه کردن هم هست. دومین دسته از حوادث غیرمترقبه مربوط است به فورس‌ماژور که در معنی مورد نظر ما شامل زلزله، سیل و مانند آنها می‌شود. در این موارد صاحب وسیله‌نقلیه مسئولیت ندارد و به همین دلیل تبصره ماده 337 قانون مجازات اسلامی مقرر کرده است که در صورتی كه برخورد دو وسیله نقلیه خارج از اختیار راننده‌ها باشد، مانند آن‌كه در اثر ریزش كوه یا طوفان و دیگر عوامل قهری تصادم‌ حاصل شود، هیچ‌گونه ضمانی در بین نیست.

در این زمینه دخالت شخص دیگری غیر از دارنده وسیله‌نقلیه در ایجاد واقعه خسارت‌بار چه تاثیری در مسئولیت دارنده ی وسیله‌نقلیه خواهد داشت؟

در پاسخ به این سوال باید گفت که دخالت شخص ثالث که یکی از آنها می‌تواند خود زیان‌دیده باشد، اگرچه از مصادیق قوه‌قاهره محسوب می‌شود، ولی وضعیت این مورد با دیگر اقسام قوه‌قاهره متفاوت است و اصولا در هر کجا که اراده انسان در فورس ماژور دخیل بوده است، با دیگر مصادیق قوه‌قاهره فرق دارد. در صورتی که دخالت شخص ثالث یا زیان‌دیده علت اصلی و تامه حادثه باشد، می‌توان گفت که دارنده وسیله‌نقلیه مسئولیتی نخواهد داشت. در حقیقت دخالت عنصر ارادی انسانی، رابطه ی علیت بین دارنده وسیله ی‌نقلیه و زیان وارده را قطع می‌کند. در مقابل اگر دخالت گفته‌شده در بالا علت تامه در وقوع حادثه نباشد، دارنده ی وسیله‌نقلیه در کنار شخص ثالث یا زیان‌دیده به طور مشترک مسئولیت خواهند داشت.

دلیل این‌که در مسئولیت دارنده ی وسیله‌نقلیه، میان قوه‌قاهره‌ای که به وسیله ی اراده انسانی تولید شده باشد و سایر قوای قهریه فرق گذاشته‌اید، چیست؟

باید بگویم که دلیل این موضوع در این خلاصه می‌شود که فورس‌ماژور در مصادیق غیرانسانی خود، اراده مسئول ندارد. به این ترتیب نمی‌تواند نقش آن جایگزین نقش مسئول انسان و در فرض سوال، جایگزین دارنده ی اتومبیل شود، اما هر فردی مانند دیگر افراد دارای اراده است و چون اراده او مسئول است، لذا به نظر من می‌توان آن را جایگزین اراده مسئول قبلی دانست.
طبق تبصره 1 ماده 1 قانون اصلاح قانون بیمه اجباری، دارنده اعم از مالك و یا متصرف وسیله‌نقلیه است و هر كدام كه بیمه‌نامه موضوع این ماده را تحصیل کند، تكلیف از دیگری ساقط می‌شود.
 
ممکن است متصرف وسیله‌نقلیه، غاصب باشد. در این زمینه نظر شما در ارتباط با توانایی استفاده غاصب از تعهدات بیمه‌گر در قانون بیمه چیست؟
به نظر من متصرف غیرقانونی اتومبیل نمی‌تواند از تعهدات بیمه‌گر در این وضعیت سود ببرد. دلیل من هم در این مورد، آن است که گذشته از اصول کلی نظیر «یوخذ الغاصب باشق الاحوال»، یعنی سخت‌ترین راه‌حل‌ها باید در مورد غاصب اعمال شود، ماده( 3 )قانون فوق تنها منتقل‌الیه را از تعهدات ناشی از قرارداد بیمه بهره‌مند می‌داند و غاصب هم منتقل‌الیه نیست. ولی در عین حال با جمع بین ماده( 1) و تبصره‌های (1 و 2) ماده موصوف و این‌که غاصب نیز به هر حال متصرف وسیله‌نقلیه تلقی می‌شود، می‌توانیم بگوییم که غاصب هم همان مسئولیت سنگین مالک را دارد. در این حالت باید اضافه کنم که اگر اتومبیل مورد بحث به کسی خسارت وارد کند و مالک هم اتومبیل خود را بیمه کرده باشد، شرکت بیمه‌گر در اجرای قرارداد بیمه خسارت‌های مذکور در قانون بیمه اجباری را می‌پردازد، ولی این موضوع بدان معنا نیست که شرکت بیمه‌گر نمی‌تواند از غاصب وجوه پرداختی را مطالبه کند.
به این ترتیب شرکت بیمه‌گر متعاقبا می‌تواند در مورد آن اتومبیل خسارات جبران‌شده توسط خود را تماما از متصرف غیرقانونی بخواهد. البته اگر مالک، اتومبیل خود را بیمه نکرده باشد، براساس ماده( 19) قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مصوب 1378، تنها خسارات بدنی توسط صندوقی تحت عنوان، «صندوق تامین خسارت‌های بدنی» پرداخت خواهد شد. بنابراین نهایتا اگر خسارات دیگری وجود داشته باشد، برعهده متصرف غیرقانونی باقی خواهد ماند.

در مورد متصرف قانونی مسئولیت به چه ترتیب خواهد بود؟

ابتدا باید بین دو مورد تفکیک قایل شد. در حالت اول متصرف قانونی ممکن است وسیله‌نقلیه را برای منافع مالک در اختیار داشته باشد، نظیر امین. در این وضعیت امینی که تعدی و تفریط نکرده، بدون تردید مسئول تلف یا نقص و عیب مال نیست و در مورد خسارتی که به اموال دیگران نیز وارد آمده، نمی‌توان امین را مسئول دانست و چون مال امانی برای منافع صاحب آن و نه برای حفظ منافع امین به امانت بوده، وی محسن تلقی می‌شود. اگر وسیله نقلیه در این حالت بیمه باشد، خسارت امین به عهده شرکت بیمه‌گر و در غیر این صورت، برعهده دارنده یعنی مالک است.
در حالت دوم در صورتی که متصرف قانونی، وسیله‌نقلیه را برای مصلحت خود در اختیار داشته باشد، اگرچه امین است، ولی چون برای منافع خود در آن مال تصرف می‌کند و خودش هم نسبت به آن مال سلطه مادی و معنوی دارد، بنابراین طبق تبصره 1 ماده 1 قانون بیمه اجباری متصرف محسوب می‌شود و مسئول خواهد بود.
  •  
مسئولیت حقوقی دارنده وسیله‌نقلیه
  • بررسی تعارض تساوی دیه زن و مرد در قانون بیمه اجباری

مسئولیت مدنی جزو شاخه‌های کاربردی علم حقوق محسوب می‌شود. با توجه به گسترش وسایل حمل و نقل، ایراد خسارت از طریق این وسایل یک چالش جدی نسبت به جوامع تلقی می‌شود. به این ترتیب قانون‌گذاران کشورهای مختلف از جمله ایران به فکر ساماندهی حوزه مسئولیت در این حوزه افتادند؛ لذا شاهد تصویب قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث در سال 1347 هستیم.
این قانون در ادامه و در سال 1387 اصلاح شد. به مناسبت تصویب قانون مذکور مباحث حقوقی جدیدی در حوزه مسئولیت مدنی مطرح شده است. برای آشنایی بیشتر با ابعاد حقوقی در این حیطه به گفت‌وگو با دکتر حمید بهرامی احمدی، استاد دانشگاه امام صادق و مولف کتاب اصول قراردادها پرداختیم كه در پی خواهد آمد.

ابتدا توضیح دهید که منظور از دارنده ی وسیله‌نقلیه چیست؟

در قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث سال 1347، قانونا توضیحی از دارنده ی وسیله‌نقلیه به عمل نیامده بود. متعاقبا تبصره 1 ماده 1 قانون اصلاحی سال 1387 مشکل مزبور را تا حدود زیادی حل کرد. براساس این تبصره، دارنده از نظر این قانون اعم از مالک و یا متصرف وسیله نقلیه است و هر کدام که بیمه‌نامه موضوع این ماده را تحصیل کند، تکلیف از دیگری ساقط می‌شود.
به این ترتیب مشکل دارنده و متصرف حل شده است و در نتیجه هر کدام از ایشان که موفق به تحصیل بیمه شخص ثالث موردنظر قانون فوق شوند، تکلیف از دیگری ساقط خواهد شد. در حقیقت بارزترین کسانی که ممکن است دارنده ی وسیله‌نقلیه موضوع قانون بیمه اجباری باشند، عبارت است از مالک. همچنین متصرف غیرقانونی می‌تواند مشمول عنوان دارنده ی وسیله‌نقلیه باشد. از طرف دیگر متصرف قانونی که وسیله‌نقلیه موردنظر قانون اخیر را در جهت منافع مالک در تصرف دارد، تحت شمول این عنوان قرار می‌گیرد. در نهایت متصرف قانونی که وسیله ی گفته‌شده را در جهت منافع خود در تصرف دارد، دارنده وسیله‌نقلیه موضوع این قانون قرار خواهد گرفت.

در این مورد به چه کسی «شخص ثالث» اطلاق می‌شود؟

قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه ی موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث مشخص کرده است که منظور از شخص ثالث، هرشخصی است که به سبب حوادث وسایل نقلیه ی موضوع این قانون دچار زیان‌های بدنی و یا مالی شود، به استثنای راننده مسبب حادثه. حکم این ماده از نظر شمول بر مصادیق ضروری شخص ثالث روشن است. هدف قانون مربوط، این بوده است که همه افرادی که از حادثه مربوط به وسایل‌نقلیه موتوری زمینی خسارتی دیده باشند، از امتیازات قانون فوق بهره‌مند شده و تنها کسی را که از شمول ماده مذکور خارج کرده است، راننده‌ای است که حادثه در نتیجه عمل وی اتفاق افتاده است. در زمینه انواع مسئولیت‌ها با سه قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث، قانون مدنی و قانون مجازات اسلامی روبرو هستیم.
 
به نظر شما با مقایسه سه قانون مزبور،به طور کلی نظام حقوقی ما در بخش مسئولیت حقوقی از چه نظریه‌ای تبعیت کرده است؟
از توجه به قوانین مزبور مشخص است که قانون‌گذار در تمام این قوانین به مسئولیت موضوعی یا بدون تقصیر گرایش داشته است. البته اگر هم در موردی به تقصیر توجه داشته، این امر صرفا برای احراز رابطه سببیت بوده است. به عنوان مثال ماده 335 قانون مدنی اشاره کرده است که در صورت تصادم بین دو کشتی یا دو قطار راه‌آهن یا دو اتومبیل و امثال آنها، مسئولیت متوجه طرفی خواهد بود که تصادم در نتیجه عمدیا مسامحه او حاصل شده باشد و اگر طرفین تقصیر یا مسامحه کرده باشند، هر دو مسئول خواهند بود. در نظام مبتنی بر مسئولیت موضوعی که هر دو وسیله‌نقلیه مشمول آن هستند، اگر این دو وسیله‌نقلیه با هم تصادف کنند، برای فهم طرف مسئول چاره‌ای جز توجه به عنصر عمد یا تقصیر آنها وجود ندارد. در این رابطه لازم به توضیح است که در فرض اخیر ما، وقتی دو مسئولیت موضوعی با هم تعارض پیدا می‌کنند، هر دو ساقط می‌شوند و تنها راه شناخت شخص مسئول،احراز عمد و یا مسامحه ایشان است که به این وسیله رابطه سببیت را می‌توان مشخص کرد. در قانون مجازات اسلامی هم رویه به همین منوال است. طبق ماده 336 از این قانون، هر گاه در اثر برخورد دو سواری، وسیله نقلیه آنها مانند اتومبیل خسارت ببیند، در صورتی که تصادم و برخورد به هر دو نسبت داده شود و هر دو مقصر باشند یا هیچ‌کدام مقصر نباشند، هر کدام نصف خسارت وسیله نقلیه دیگری را ضامن خواهد بود، خواه آن دو وسیله از یک نوع باشند یا نباشد و خواه میزان تقصیر آنها مساوی یا متفاوت باشد و اگر یکی از آنها مقصر باشد، فقط مقصر ضامن است. مواد دیگری از این قانون نظیر مواد 330، 331 و 337 نیز برمبنای همان مسئولیت موضوعی می‌باشد. درنهایت در صورتی که بخواهیم راه‌حل برخورد دو وسیله‌نقلیه را براساس قانون بیمه اجباری تجزیه و تحلیل کنیم، به همین راه‌کار ماده اخیر قانون مجازات اسلامی می‌رسیم.

به طور کلی حادثه غیرمترقبه چه تاثیری بر مسئولیت دارنده وسایل‌نقلیه در حوادث خواهد داشت؟

در قانون بیمه اجباری سال 1347 و اصلاحیه سال 1387 آن، عبارت عام‌الشمولی به کار رفته است که این تصور را ایجاد می‌کند که دارنده ی وسیله‌نقلیه موتوری تحت هر شرایطی مسئول هر حادثه‌ای است که از وسیله ی مذکور ناشی شود. این حادثه می‌تواند ناشی از عمد، بی‌احتیاطی و حتی ناشی از قوه‌قهریه باشد. تبصره 5 ماده 1 قانون اصلاح قانون سال 1347 مقرر کرده است که منظور از حوادث مذکور در این قانون هرگونه سانحه‌ای از قبیل تصادم، تصادف، سقوط، واژگونی آتش‌سوزی و یا انفجار وسایل نقلیه ی موضوع این ماده و نیز خسارتی است که از محمولات وسایل مزبور به اشخاص ثالث وارد شود. حوادث مذکور دراین ماده ممکن است به دو سبب به وجود آیند. اگرچه هر دو سبب با توجه به غیرقابل پیش‌بینی و بی‌ارتباط بودن با دارنده، ممکن است تحت عنوان «قوه‌قاهره» شناخته شوند، اما با یکدیگر متفاوت هستند. از یک طرف ممکن است که حادثه در اثر خود وسیله نقلیه یا نتیجه معمول آن رخ دهد، نظیر این‌که لاستیک اتومبیل بترکد و در نتیجه به دیگری خسارت وارد شود.
از سوی دیگر حادثه‌ای قهری ممکن است عامل حادثه باشد که در اثر دخالت بیرونی پدید آید، نظیر آن‌که سیل اتومبیلی را به اتومبیل دیگری بکوبد و به آن خسارت بزند. می‌توان گفت که ضمان حادثه‌ای که ناشی از خود وسیله‌نقلیه یا نتیجه معمولی آن است، به عهده مالک آن باشد. همین موضع در ماده 361 قانون مجازات اسلامی اتخاذ شده که اشعار داشته است، هرگاه کسی که سوار حیوان است، حیوان را در جایی متوقف کند، ضامن تمام خسارت‌هایی است که آن حیوان وارد می‌کند. ولی در حالت دوم یعنی آتش‌سوزی و نظایر آن که در اثر دخالت عواملی خارج از وسیله‌نقلیه به وجود آید، نمی‌توانیم دارنده ی وسیله‌نقلیه را مسئول قلمداد کنیم، به این خاطر که عوامل یادشده هیچ ارتباطی با عملکرد اتومبیل و دارنده ی آن ندارند.
در حقیقت حقوق که مبنای عدالت است، نمی‌تواند نتیجه ای غیرعادلانه داشته باشد. از طرف دیگر حقوق‌دانان نیز نباید جز در مسیر عدالت گام بردارند و نظری غیرعادلانه داشته باشند. براین اساس تبصره ماده 337 قانون مجازات اسلامی می‌گوید، در صورتی که برخورد دو وسیله نقلیه خارج از اختیار راننده‌ها باشد، مانند آن‌که در اثر ریزش کوه یا طوفان و دیگر عوامل قهری تصادم حاصل شود، هیچ‌گونه ضمانی در بین نیست.

به عنوان آخرین سوال، به طور کلی نوآوری‌هایی در قانون اصلاح قانون بیمه اجباری مصوب سال 1387 دیده می‌شود؟

قانون بیمه اجباری مسئولیت مدنی دارندگان وسایل نقلیه موتوری زمینی در مقابل شخص ثالث مصوب سال 1347 و اصلاحیه آن مصوب سال 1387، همان‌طور که از اسم آن به خوبی پیدا است، بیمه مسئولیت مدتی دارندگان وسایل‌نقلیه موتوری زمینی در مقابل اشخاص ثالث را اجباری کرده است، ولی در واقع مبنای جدیدی را برای مسئولیت مدنی در نظام حقوقی ایران پدید نیاورده است. مسئولیت مدنی صاحبان این قبیل وسایل همانند دیگر موارد، موضوعی و براساس «نفی ضرر» است و با احراز رابطه ی سببیت بین عامل زیان و خسارتی که اتفاق افتاده، محقق می‌شود و اگر در جایی تردیدی در بین باشد، باید بر همین مبنا تفسیر شود.در حقیقت هدف اصلی از تصویب قانون مزبور این بوده است که زیانی بدون جبران باقی نماند، لذا اولا بیمه ی مسئولیت دارنده و متصرف وسیله‌نقلیه اجباری شده است. دوم اینکه بر مسئولیت محض و عینی دارنده و متصرف وسایل‌نقلیه موتوری زمینی تاکید شده است. در تعقیب این سیاست که ضرری بدون جبران باقی نماند،در قانون مزبور پیش‌بینی شده است که در صورت فقدان، بطلان یا انقضای بیمه‌نامه، فرار کردن یا شناخته نشدن مسئول حادثه و یا ورشکستگی بیمه‌گر و نظایر آن که خسارت‌های بدنی حادثه‌دیده قابل جبران نباشد،این خسارت‌ها تحت صندوق خاصی پرداخت خواهد شد.
لازم به ذکر است که در قانون اصلاح قانون بیمه اجباری برای اولین‌بار دیه زن و مرد به طور مساوی در نظر گرفته شده است. براین اساس تبصره 2 ماده 4 از این قانون مقرر کرده است که بیمه‌گر موظف است تا در ایفای تعهدات مندرج در این قانون خسارت وارده به زیان‌دیدگان را بدون لحاظ جنسیت و مذهب تا سقف تعهدات بیمه‌نامه پرداخت کند. مبلغ مازاد بر دیه تعیین شده از سوی محاکم قضایی، به عنوان بیمه حوادث محسوب می‌شود. توجیه این مقرره که با پیشنهاد کمیسیون اقتصادی مجلس اضافه شده است، به این صورت است که این تساوی براساس قرارداد با شرکت بیمه است و تعارضی با حکم شرعی تفاوت دیه در موارد خود ندارد. به هر حال باید بگوییم که نظریه تقصیر که نظریه‌ای کهنه و یادگار حقوق رم است، دیگر نمی‌تواند جواب‌گوی نیازهای گسترده جوامع فعلی باشد. تکامل اندیشه حقوقی مسئولیت مدنی به سوی مسئولیت عینی یا همان مسئولیت موضوعی است. همان مبنایی که فقه اسلامی از پیش از هزار سال قبل برگزیده است.

مسئولیت مدنی و یاری نرساندن به دیگری

مسئولیت مدنی و یاری نرساندن به دیگری

جلسه دفاعیه رساله "مسؤولیت مدنی ناشی از ترك یاری رساندن به دیگری" (۱۴ شهریور ۱۳۸۵/ دانشگاه تهران):

۱. مسؤولیتها را می‌توان به سه دسته تقسیم كرد:

الف. مسؤلیت اخلاقی: این مسؤولیت، ناشی از ارتكاب فعلی است كه از نظر یك نظام اخلاقی خاص، نادرست و غیر اخلاقی محسوب می شود.
ب. مسؤولیت كیفری: این مسؤولیت، محصول انجام یافتن كاری است معین كه از منظر قانون كیفری جرم تلقی می‌شود و برای آن مجازات تعیین شده است (اصل قانونی بودن جرم و مجازات).
ج. مسؤولیت مدنی: مسؤولیتهای مدنی در هر موردی ایجاد می‌شوند كه زیانی ناروا به دیگری وارد شده باشد گرچه این خسارت، به‌دقت در قانون پیش‌بینی نشده باشد. به عبارت دیگر، اصلی با عنوان اصل قانونی بودن مسؤولیت مدنی وجود ندارد و لازم نیست كه قانون به تك تك این ضررها اشاره كرده باشد. كاری كه مسؤولیت كیفری تولید می‌كند بر خلاف قانون است لیكن فعلی كه سبب ایجاد مسوولیت مدنی می‌گردد بر خلاف رفتار متعارف است. مسؤولیت مدنی یك انتظار است؛ انتظار انسانی متعارف در جبران زیانی كه از دیدگاه انسانهای شبیه او، باید جبران شود.
بر این بنیاد، اگر ترك یاری به دیگری، عملی غیر متعارف باشد، مسؤولیت‌زا است و ضرورتی نیست كه تمام شرایط ماده واحده ۱۳۵۴ برای ایجاد مسؤولیت مدنی جمع باشد؛ جمع شرایط این ماده فقط برای تحقق مسؤولیت كیفری لازم است.

۲. البته برای ارزیابی داوری عرف درباره ضرورت جبران ضرر، باید به عواملی گوناگون توجه كرد كه شیوه نگاه جزایی جامعه به عمل ارتكاب یافته، یكی از آنهاست. از جمله عوامل دیگر، رویكرد تاریخی ادبیات اجتماعی به كمك رساندن به دیگران است؛ اگر سعدی بنی آدم را اعضای یك پیكر می‌داند كه نباید از محنت دیگران بی‌غم باشند، همو در جای دیگر، به ترك یاری‌رساندن به صاحب حیوانی توصیه كرده است كه در مخمصه‌ای گرفتار شده (مگر آن که این احسان، اتمام شود و یاریگر تا پایان نجات، به یاری خود ادامه دهد):
خری ببینی وبارش به گل درافتاده
برو به دل شفقت كن ولی مرو به سرش
دادرس باید از مجموع این فاكتورها دریابد كه آیا فردی در جامعه‌ای نمونه، می‌تواند كمك دیگری را و تدارك زیان را (در صورت ترك كمك) توقع داشته باشد یا نه، و آنگاه به تدارك یا عدم تدارك زیان حكم دهد.

۳. شیوه جبران خسارت در حادثه ناشی از ترك یاری به دیگری، ممكن است متفاوت از دیگر افعال باشد. در موردی كه شخصی عادی، به مجروحی كمك نكرده و او جانش را از دست داده، شاید حكم به پرداخت دیه كامل، منصفانه نباشد لیكن الزام همان شخص به پرداخت بخشی از دیه و نیز جبران زیانهای معنوی، شرط انصاف را بیشتر رعایت كند. چنانكه در رساله نقل شده، علامه حلی معتقد است اگر كسی به گرسنه‌ای كه خواهان طعامی است كمك نكند و در نتیجه، شخص گرسنه فوت كند، "یاری نرسان" ضامن آن طعام است. این مطلب نشان می‌دهد كه حلّی، گرچه خودداری‌كننده را مسؤول می‌داند لیكن به ضمانی كمتر از دیه كامل قایل است.

منبع : سایت دکتر حسین جعفری تبار

تشتت در قواعد جبران خسارت

تشتت در قواعد جبران خسارت

گروه حقوقی: شاید یكی از اساسی‌ترین مسایلی كه ممكن است برای هر فردی پیش‌آید و او را دچار مسایل حقوقی و جبران خسارات كند، واقعه‌ای اتفاقی است كه هیچ قصد و نیتی پشت آن برای ارتكاب جرم و یا وارد آوردن ضرر نبوده است.

به همین دلیل كه ممكن است این اتفاق برای هر فردی و در هر مكانی رخ دهد. در این زمینه گفت‌وگویی را با دكتر سعید بیگدلی، عضو هیئت علمی دانشگاه زنجان و وكیل پایه یك دادگستری انجام داده‌ایم.

وقایع حقوقی به چه وقایعی گفته می‌شود؟

وقایع جمع واقعه است، در فارسی واقعه جایی به كار می‌رود كه اتفاقی افتاده اما اراده‌ای پشت این اتفاق قرار ندارد. در واقع وقایع حقوقی زمانی اتفاق می‌افتد كه اتفاق عمدی نباشد؛ بر خلاف فعل كه در آن اراده نقش اساسی و عمده را دارد. در نهایت واقعه‌ای كه قصد حقوقی در آن نباشد را وقایع حقوقی می‌گویند. اما این واقعه هم ایجاد حق می‌كند و هم تكلیف. اگر رویدادی اتفاق افتاده و حق و یا تكلیفی را ایجاد كند ولی به وجود آورنده رویداد، نتیجه رخ داده را اراده نكرده باشد، این موضوع می‌شود واقعه حقوقی.
 
بیشتر توضیح دهید؟

ابتدا باید بگویم كه رویداد حقوقی هم مثبت است و هم منفی. وقتی بر اثر رویدادی، فردی صاحب یك چیز و یا مسئول چیزی شود، مثلا كسی كه یكی از نزدیكانش فوت می‌كند و اموالی به او می‌رسد، اینجا فوت اقوام فرد، یك واقعه حقوقی مثبت برای فرد است، چرا كه فوت یك واقعه است و این واقعه حقی را برای دیگران ایجاد كرده كه البته حق مثبت است.
اما گاهی رویداد بدون اراده حقوقی، منجر به ایجاد تعهد می‌شود. مثل این كه در خیابان كسی سنگی پرت كرده و به كسی برخورد كرده و فرد خسارت دیده است. این در حالی است که فاعل قصد نداشته كه این اتفاق رخ دهد اما حال كه اتفاق واقع شده و خسارت داشته، ضامن است. یا مثلا اگر فردی لیز بخورد و مال كسی را بشكند، او باید غرامت دهد.
در كل، می‌توان توضیح داد كه هر جا رویدادی باشد و اثری داشته باشد، اما اثر حقوقی خواسته نشده و ارادی نباشد واقعه حقوقی رخ داده است.
 
با این اوصاف واقعه حقوقی زمینه وسیعی داشته و تقریبا همه دست‌كم، یك بار با آن از نوع مثبت و یا منفی روبه‌رو می‌شوند؟

شاید، اما امروزه بیشترین بخش منفی این اثرات حقوقی كه طرف، ناخواسته ضامن شده، منظور اصلی از واقعه حقوقی است. البته باید گفت واقعه حقوقی می‌تواند بر اثر عمد هم رخ دهد.
 
اما شما ابتدا بیان كردید كه واقعه نباید عمدی باشد؟

نه، واقعه می‌تواند عمدی باشد اما اثر رخ داده خواسته و اراده فرد فاعل نباشد. ببینید مثلا اگر فرد از روی عمد كاری را انجام داده كه نتیجه آن برای طرف بار حقوقی ایجاد كرده در حالی كه او قصد اخذ نتیجه به‌دست آمده را نداشته است. این كار هم جزو وقایع حقوقی است. گاهی طرف به طور ارادی هم كاری را می‌كند كه آثار حقوقی به بار می‌آورد، اما نتیجه با قصد فرد، متفاوت بوده كه باز هم می‌شود واقعه حقوقی، مثلا فردی عمدا كسی را به شوخی هل می‌دهد، اما فرد آسیب می‌بیند و به طور جدی به بیمارستان منتقل می‌شود. این در حالی است كه مرتكب قصد آسیب را نداشته است.
 
منبع اصلی قوانین این وقایع حقوقی كجاست؟

در حقوق ایران عمدتا در قوانین مختلف، موارد متعددی درباره وقایع حقوقی وجود دارد. قانون مدنی و در بخش ضمان قهری (مواد 301 تا 337) اصلی‌ترین منبع حقوقی این بحث است. قانون مستقلی به نام قانون مسئولیت مدنی نیز وجود دارد كه در سال 1330 تدوین شد. در كنار این قوانین، قوانین مجازات اسلامی و بخشی از پرداخت دیه هم جزوی از وقایع حقوقی را تبیین كرده است. قوانین اجباری بیمه و حمایت از مصرف‌كننده و حقوق كار هم درباره وقایع حقوقی موادی را مورد اشاره قرار داده‌اند. همچنین اتفاقاتی مثل تخریب اموال عمومی هم در قانون مسئولیت مدنی آورده شده و هم كیفر دارد، سرقت مال و برگرداندن آن نیز جزو وقایع حقوقی و قانون مسئولیت مدنی است.

ظاهرا قوانین موجود در رابطه با وقایع حقوقی خیلی پراكنده‌اند؟ این ایراد نیست؟

در كل قوانین ما چند اشکال دارد كه پراکندگی قوانین نیز یكی از آن هاست. پراکندگی قانون، نقصی برای قانون‌گذار است. یک ایراد همین است، بخشی از وقایع حقوقی در قانون مدنی و بخشی در قانون مسئولیت مدنی است و بخشی در قوانین کیفری قرار گرفته است. باید گفت كه قانون جامعی در این حوزه وجود ندارد.
 
مواردی كه ذكر كردید به شكل قانون وارد است، اما از لحاظ محتوا هم نقصی در این قوانین پراكنده دیده می‌شود؟

بله از لحاظ محتوایی هم ایراداتی داریم. تشتت محتوایی یكی از ایرادهای مهم وارد بر محتوای قانون است. این كه گاهی گرایش قانون به فقه است و در ضمان قهری بحث كاملا فقهی شده است و گاهی از حقوق دیگر كشورها استفاده شده و بحث اصلا فقهی نیست كه این ایراد دیگری بر محتوای قوانین است. البته مبنای حقوق کشور ایران بر فقه امامیه بنا شده است و جایی که حکم فقهی داریم قانون جدید لازم نیست. در واقع باید گفت قواعد قانون مدنی از فقه گرفته شده ولی قواعد قانون مسئولیت مدنی از قوانین كشورهای سوئیس و آلمان اقتباس شده است که این موضوع باعث ناهمگونی و گاهی تعارض در این حوزه شده است. البته تصویب اولیه قانون مسئولیت مدنی در سال 1339 بوده است و این دلیل موجهی برای برخی از این تناقض‌ها است و دلیل موجهی برای اصلاح این قانون.
 
نمونه‌ای از این تعارضات را بیان می‌كنید؟

ماده 1 قانون مسئولیت مدنی با ماده 328 قانون مدنی در تعارض است. قانون مدنی می گوید: اگر مال کسی را تلف کنید در هر صورت ضامن او هستید، چه زمانی که کسی تقصیر کند و چه تنش ایجاد کند، اما مسئولیت مدنی تعریف دیگری را ارایه می‌دهد. ناهم‌خوانی ماهوی بین قوانین به وجود آمده که این نتیجه تشتت است.
 
اما این قوانین كدام‌ به ‌روز‌تر و منطبق برجامعه امروز تنظیم شده‌اند؟

اشکال سوم همین است . آن هم قدیمی بودن و به‌روز نبودن قوانین است. بحث‌ها و نتیجه‌گیری‌هایی در این مورد صورت گرفته و عده‌ای معتقدند ماندن بر دیدگاه سنتی، ما را به عقب می‌راند چرا كه مبانی ما کشش این را دارد که قوانین مربوطه را با رویه کنونی دنیا به روز کنیم.
 
می‌گویید قانون وقایع حقوقی برخی جاها قدیمی است، برای این مورد مثالی عینی ذكر می كنید؟

مثلا در ماده 11 و 12 قانون مسئولیت مدنی درباره مسئولیت دولت صحبت می‌کند كه اگر کاری را نهاد دولتی کند که خسارت به شخص وارد شود، اول آن كه اگر فرد مامور کوتاهی کرده باشد، باید خسارت را خودش جبران کند، دوم این كه اگر نقص در ابزار دولتی خسارت به وجود آورده باشد، این خود دولت است که باید پاسخگو باشد و درنهایت می‌گوید كه اگر از اعمال حاکمیت دولت خسارتی به کسی وارد شود، قابل جبران نیست!
امروزه در دنیا مورد آخر پذیرفته شده نیست، چرا که این گونه رفتار کردن، مردم را بی دفاع می‌کند. مثلا اینکه اگر آشوبی شود و نیروی انتظامی برای رفع آشوب بی‌گناهی را بکشد یا حتی شیشه‌های مغازه‌ای را بشکند، چون در راه اعمال حاکمیت بوده نباید خسارت دهد؟! این مورد از قوانین غربی اقتباس شده که البته در غرب اصلاح شده، اما در مسئولیت مدنی ما همچنان باقی مانده است . این موضوع در فقه ما قابل پذیرش نیست و فقه می‌گوید اگر در چنین مواقعی به کسی ضربه‌ای وارد شود، خسارت قابل جبران است، این است كه می‌توان گفت قانون در برخی مواقع حرف‌های کهنه دارد.
 
مثال شما درباره قوانینی بود كه از حقوق دیگر كشورها استفاده می‌كردیم، اما آیا در قوانینی كه از منظر فقه بررسی شده نیز احتیاج به روزآمدی وجود دارد؟

بله از لحاظ فقهی هم برخی اوقات نیاز به روزآمدی وجود دارد، چراكه گاهی برداشت‌های ما از فقه درست نیست. تفسیرمان از فقه اشتباه است، برخی اوقات مسایلی را که در قالب فقه عنوان می کنیم درست نیست و باید بیشتر درباره آن بررسی و تحقیق شود كه با كمك مجامع علمی، حوزه و دانشگاه قابل رفع شدن است.
 
مگر نگفتید جایی كه فقه به صراحت درباره چیزی نظر داده نباید قانون جدید وضع شود؟

ببینید همان طور كه عرض كردم به نظر می‌رسد برداشت‌ها از مبانی فقهی ما اجماعی نیست و باید توجه كرد كه مواردی كه در قرآن نیامده، جزو مسلمات نیست. روش استنباط بدیهی‌هات نیز مشكل است.
 
این مشكلاتی كه بیان كردید آیا درباره پذیرش ضرر معنوی نیز وجود دارد؟

در قانون مسئولیت مدنی، مواد 1، 9 و 10 به ضرر معنوی اشاره كرده است، اما رویه قضایی چندان تقویت کننده این نظر نیست. قانون اساسی جبران ضرر معنوی را پذیرفته و از لحاظ قانونی نیز در این بخش مشكل نداریم و مشکلات به حوزه اجرا بر می گردد.
 
در نهایت برای اشكالات شكلی و ماهوی قانون چه می‌توان انجام داد؟

باید تمامی قواعد مربوط به وقایع حقوقی در قالب یك قانون تجمیع شوند. درباره قانون مسئولیت مدنی و قانون مدنی تحقیق كنند و منابع جدید نسبت به اتفاقات روز ارایه دهند. توامان پی‌گیر تفسیر قانون و اصلاح قانونگذاری باشند و تشتت را از بین ببرند و قانونی را طبق نیاز روز تفسیر كنند كه موجب بی‌عدالتی نشوند و خسارات بدون جبران نماند.