اصول رفتار سياسي دولتمردان با مردم
1. حاكمان نسبت به سامان دهي امور زندگي مادي و اجتماعي مردم و اصلاح معنوي آنان مسئوليت دارند.
2. تقوي بزرگترين و مهمترين ويژگي لازم براي يك حاكم اسلامي است.
3. تبعيت از فرامين قرآن در واجبات و سنن نتيجه اين تقوي است.
4. ويژگي ديگر حاكم، مخالفت دائمي او با هواي نفس و خواستههاي نفساني است.
5. حاكم بايد نگران قضاوت نهايي مردم نسبت به رفتار او باشد؛ زيرا اين قضاوت نشاني درست از قضاوت خداوند است.
6. تنها با تسلط بر هواي نفس و ممانعت نفس از آنچه نارواست حاكمان به صلاح ميرسند.
7. رحمت و محبت به مردم بايد در قلب و عمق جان حاكمان جاي گرفته باشد.
8. اين رحمت بايد نسبت به همكيشان و غير مسلمانان عام و فراگير باشد.
9. حاكم بايد در برابر عصيان و خطاي مردم، روش عفو و گذشت و سماحت پيش گيرد.
10. حاكم بايد حكومت را آزمايش الهي و تنها وظيفهاي براي رسيدگي و خدمت به مردم بداند.
11. كيفر دادن خاطيان، كاري است از سر اضطرار كه نبايد حاكمان را مسرور سازد.
12. با وجود راه گريزي از اعمال خشونت و تندي نبايد حاكمان به اين كار دست يازند.
13. اين گفته و ذهنيت كه ديگران بايد به فرمان من گوش سپارند، تباه كننده دل و دين حاكم و فراهم كننده دشواري براي حكومت اوست.
14. براي پرهيز از خودبيني و غرور و مهار سركشي نفس اماره، بايد نگاه حاكمان بر عظمت قدرت و ملك الهي باشد كه بر سر آنان قرار دارد و آنان را در برابرش جز عجز و زبوني و ذلت تواني نيست.
15. اظهار تكبر و غرور حاكمان، تشبه بر عظمت كبريائي خداوند و نتيجهاش ذلت و زبوني آنان است.
16. حاكم بايد ميان همه مردم به انصاف و يكساني و عدم تبعيض رفتار كند؛ زيرا عدم رعايت مساوات ظلم است و خداوند خصم كسي است كه بر بندگان ظلم روا دارد.
17. هيچ چيزي چون ظلم بر بندگان، به زوال نعمت و فرود آمدن نعمت منتهي نميشود.
18. بهترين تصميم و اقدام حاكمان، اقدامي است كه: 1ـ بيشتر با معيارهاي حق منطبق باشد. 2ـ بيش از همه عدالت را محقق سازد 3ـ رضايت توده مردم را بيشتر فراهم سازد.
19. كارهاي حاكمان بايد به جاي تامين خواست اقشار برگزيده، رضايت توده و عامه مردم را تامين كند زيرا ناخشنودي خواص قابل تحمل است ولي خشم توده مردم قابل تحمل نخواهد بود؛ و ديگر اينكه توده مردم از ارج و ارزش بيشتري نسبت به خواص برخوردارند.
20. حاكمان بايد بيشتر توجه و تمايلشان به عامه مردم باشد نه به خواص و برگزيدگان و مرفهين و قدرتمندان.
21. حاكمان بايد اسرار مردم را پوشيده بدارند و فاش كنندگان عيوب مردم را از خود برانند.
22. حاكمان بايد دل خود را نسبت به آحاد مردم صاف كنند و جز مهر و عطوفت از آنان در دل نداشته باشند.
23. حاكمان بايد از انتخاب مشاوراني كه داراي خصلتهاي ناشايست مانند بخل و ترس و حرصاند خودداري كنند. زيرا اين خصلتهاي ناپسند بدون ترديد در تصميمات و اقدامات و اظهار نظرهاي آنان مؤثر خواهد بود.
24. حاكمان نبايد به دليل احساس نياز به تجربه و توانايي عناصري كه با رژيمهاي فاسد گذشته همكاري داشتهاند، از آنان در اداره كشور استفاده كنند. زيرا ايشان هيچ گاه حاكم صالح را خودي نميدانند و با او احساس نزديكي و صميميت نميكنند؛ آنان با بيگانگان بيشتر احساس صميميت ميكنند تا با عناصر صالح و مؤمن.
25. حاكمان صالح ميتوانند از ميان عناصر غير وابسته به رژيمهاي گذشته، كساني را پيدا كنند كه از همان توان فكري و قدرت مديريتي و اجرايي برخوردارند. بايد به آنان اعتماد كنند و آنان را در مركز مديريت كشور قرار دهند.
26. نزديكترين مشاوران به حاكم بايد كسي باشد كه بيش از ديگران حقايق تلخ و ناخوشايند را براي او به صراحت بازگو ميكند و كمتر از ديگران در انجام خواستههاي ناصحيح حاكم كه از هواي نفس ـ و نه مصلحت او ـ نشأت گرفته با وي همكاري ميكند.
27. حاكم بايد بيشترين رابطه خويش را با انسانهاي درست و پرهيزكار و اهل تقوي برقرار كند.
28. حاكم بايد اطرافيان خود را عادت دهد كه او را تملق نگويند و ستايش زياد نكنند و او را نسبت به انجام كارهاي خوب و يا نسبت به انجام ندادن كارهاي نادرست، زياده از حد تمجيد نكنند.
29. حاكم بايد مراقب باشد كه نيكوكاران و زشت كاران را همسان نبيند كه اين روش اهل خير و نيكي را نوميد و بدكاران را جري و جسور ميسازد.
30. احسان حاكم بر مردم و كم كردن فشار ماليات بر آنان، محبت و خوشبيني او نسبت به مردم را بيشتر ميكند و رابطهاي خوب ميان آنان برقرار ميكند.
31. حاكم بايد آداب اجتماعي شايسته اي را كه در كشور و در ميان مردم رواج دارد پاسداري و تقويت كند و از پايهگذاري و تقويت آداب ناصحيح خودداري كند.
32. حاكم در اداره كشور و حل مشكلات آن از علم و دانش انديشمندان كمك بگيرد و با اهل علم و دانش ارتباطي دقيق و دائمي برقرار كند.
33. حاكم بايد به درستي ويژگيهاي تمام اقشار جامعه را بشناسد و حقوق هر يك را آن چنانكه در اسلام سفارش شده رعايت نمايد.
34. هر يك از اين اقشار بر گردن حاكم حقي دارند، حق آنان اين است كه حاكم امورشان را سامان بخشد و رفاه آنان را برقرار ميسازد.
35. حاكم جز با تلاش گسترده، استعانت و كمك گرفتن از خداوند، و آمادگي براي اجراي كامل حق و عزم بر ايستادگي و تحمل سختيها و فشارها، به انجام صحيح مسئوليتهاي سنگين خود توفيق نخواهد يافت.
36. حاكم بايد فرماندهان نظامي را از ميان كساني انتخاب كند كه وفاداري خود به خدا و پيامبر و امامشان را ثابت كردهاند و از سلامت معنوي و حلم و بردباري و روحيه مهربان نسبت به انسانهاي ناتوان و قدرت ايستادگي در برابر زورگويان برخوردارند.
37. فرماندهان بايد نسبت به امور ردههاي زيرين اهتمام شايسته بورزند و هيچ كمكي را به خانوادههايشان بويژه در زماني كه مردانشان دور از خانواده و در جبههها حضور دارند دريغ نورزند.
38. حاكم بايد امور مربوط به نظاميان را به دقت دنبال كند و مشكلات و گرفتاريهاي كوچك و بزرگشان را بر طرف كند و به اين وسيله آمادگي و توان رزمي و دفاعي آنان را افزايش دهد.
39. بزرگترين موفقيت حاكمان، برقراري عدالت در شهرها و پيدايش دوستي و صميميت در ميان تودة مردم (نسبت به حاكمان) است.
40. شرط دوستي مردم با حاكمان، نداشتن ناراحتي و خشم از آنان در دل است.
41. شرط خيرخواهي و همراهي مردم با حاكمان آن است كه از مسائل مربوط به حكومت و حاكمان بياطلاع نباشند و روش و شيوة حاكمان را درست و قابل قبول بپندارند و تحمل آن را بر خود دشوار نبينند.
42. حاكمان بايد تا آنجا كه ممكن است خواستههاي مردم را تحقق بخشند و آرزوهايشان را برآورده سازند.
43. حاكمان بايد يكسره مردم خويش را ستايش كنند و كارهاي برجسته و سخت آنها را نام ببرند و تقدير نمايند.
44. نبايد مقام و منزلت بالاي كسي موجب شود كه حاكم كار ارزنده او را بيشتر بستايد و يا شأن اجتماعي پائين كسي باعث شود كار پر ارزش او كمتر ارج نهاده شود و نبايد كار نيك كسي به پاي ديگري گذاشته شود.
45. حاكم بايد در هر تصميمي كه درستي آن را نميشناسد، از كتاب خداوند و سنت پيامبر راهنمايي بخواهد و به جاي سليقه و دلخواه خود و ديگران، از آيات محكم قرآن و روش و گفتار روشن پيامبر (ص) پيروي كند.
46. حاكم بايد كار قضاوت را به برترين و شايستهترين انسانها بسپارد و خود بر قضاوت آنان نظارت كند.
47. قضات بايد از ويژگيهايي چون: توانايي شايسته انجام كار، تيزبيني و قدرت شناسايي عمق قضايا، صبر و حوصله در رسيدگي به اختلافات تا رسيدن به حقيقت، قدرت اعتراف به اشتباه در فهم حقيقت و جبران آن، تحت تأثير تطميع و تملق قرار نگرفتن، و فريب نخوردن و قاطعيت در اجراي حكم صادره برخوردار باشد.
48. حاكم بايد حقوق مكفي به قضاوت پرداخت كند تا آنجا كه هيچ مشكلي در معيشت نداشته باشند.
49. قضات بايد از امنيت شغلي و اعتبار و منزلت اجتماعي والا برخوردار باشند تا در مقابل فشارهايي كه بر آنان وارد ميشود قدرت ايستادگي كامل داشته باشند.
50. حاكم بايد مديران كشور را با معيار توانايي و صلاحيت و براساس اختبار و موفقيت در آزمايش و از اهل تجربه و حياء و از ميان خانوادههاي صالح و باسابقه دينداري انتخاب كند.
51. انتخاب مديران براساس دوستي و منافع شخصي هم خيانت در امانتي است كه به آنان سپرده شده و هم ظلم بر مردمي است كه افرادي ناصالح بر آنان گمارده ميشوند.
52. زندگي مديران بايد به نحو شايستهاي اداره شود تا آنان را از خيانت در بيتالمال بينياز سازد و توانشان را براي كار افزايش دهد.
53. بايد بر كار مديران و مسئولان ناظراني پاك و مورد اعتماد گمارده شوند كه پنهاني بر درستي كارشان و بر مهرباني آنان با مردم نظارت كنند.
54. در صورت شهادت همه ناظران بر خيانت كسي از مديران و مسؤلان، حاكم بايد در كيفر وي كوتاهي نكرده و او را به جرم خيانتش در ذلت افكند و ننگ خيانت را بر گردنش بياويزد.
55. حاكم بايد نسبت به اصلاح و سامان دادن امر ماليات اهتمام ورزد.
56. بايد توجه حاكمان بيش از گرفتن ماليات، به آباداني كشور و سرزمينها باشد و مراعات سبكي ماليات و رفق بر رعيت را بكنند. زيرا بدون آباداني كشور، گرفتن ماليات كشور را ويران ميكند..
57. معاونان و همكاران حاكم در مركز اداره كشور، بايد از ميان بهترين مديران انتخاب شوند تا كارهاي كشور را طبق دستور و با توانايي كامل، و بدون كمترين نقص انجام دهند. (زيرا اندكي خلل در اين بخش به تمام بخشهاي مديريت كشور منتقل ميشود).
58. حاكم در انتخاب معاونان خود (در مركز اداره كشور)نبايد به فراست و فهم و تشخيص خويش اعتماد كند، بلكه بايد سابقه كار آنان را در نظر گيرد و قضاوت مردم را در مورد ايشان مبناي انتخاب خود قرار دهد.
59. حاكم بايد بر امور تجارت و بازرگاني نظارت كند و با اعمال نظارت و كنترل بر اين بخش، از احتكار و ساير عوامل رشد بيرويه قيمتها جلوگيري كند.
60. رسيدگي به امور محرومان و مستمندان و ناتوانان جامعه از مهمترين مسئوليتهاي حاكم است.
61. حاكم بايد بخشي از بيت المال را براي رفع نياز اين قشر اختصاص دهد.
62. انجام كارهاي بزرگ در كشور به هيچ وجه عذر و بهانه براي كم توجهي به رفع محروميت از اين قشر نيست.
63. بايد گروههايي ويژه از سوي حاكم براي بررسي وضعيت اقشار محروم و حل مشكلات آنان تشكيل شود و مستمراً گزارش كار خود را به شخص حاكم ارائه دهند. زيرا اين قشر بيش از اقشار ديگر محتاج توجهاند.
64. اصولاً اهتمام به امور محرومان براي حاكمان كه سرگرم امور به ظاهر مهمترند، مشكل و ثقيل است ولي اين امر بر آنانكه نگاهشان به آخرت است و براي رضاي خداوند كار ميكنند دشوار نيست.
65. حاكم بايد شخصاً وقتي را براي رسيدگي به امور كساني كه براي حل مشكلات خود به وي مراجعه ميكنند مشخص كند. ديداري عمومي را براي اين كار با حضور خود و مسئولان ذيربط به طور منظم ترتيب دهد و در آن ديدار، خود با تواضع بنشيند تا هر صاحب حاجتي بتواند بدون هيچ واهمه و ترس و لكنت زباني خواسته اش را اظهار كند.
66. اگر كسي در اظهار حاجت خود تندي كرد بايد حاكم آن را با تواضع تحمل كند و آنگاه خواستههاي ممكن آنان را با شيريني عملي سازد و نسبت به خواستههاي ناممكن با خوشرويي و زيبايي عذرخواهي كند.
67. حاكم بايد دو كار را شخصاً مباشرت كند: نخست حل مشكلات مديران و مسئولان كشور در مواردي كه معاونان او قادر به حل آن نيستند. دوم: رفع سريع نيازهاي مردم كه معاونان قادر به پاسخگويي آن نيستند.
68. حاكم بايد بهترين وقت خود را به عبادت خداوند اختصاص دهد.
69. با آنكه همه اوقات حاكم كه صرف اداره امور حكومت ميشود در صورتي كه با نيت خالص انجام شود و به سود و صلاح مردم باشد، براي خدا مصروف ميگردد ولي عبادت و بخصوص انجام فرائض، كاري است كه حاكم بايد بر آن اهتمامي ويژه بورزد.
70. حاكم كه تمام روز خود را صرف امور مردم ميكند، بايد از استراحت خود كم كند و بخشي از شب را به عبادت بگذارند و در اين كار، هر چند بر بدن خستة او فشار آورد، كوتاهي نكند.
71. حاكم بايد نمازهاي جماعت و جمعه را امامت كند و در انجام آن حال مردان و زنان ناتوان را رعايت كند و نماز را طولاني نسازد.
72. حاكم نبايد حضورش در ميان مردم كم و رابطهاش با مردم اندك باشد. نتيجه كاهش حضور وي از يك سو، كم شدن اطلاع حاكم از اوضاع كشور و وضعيت مردم و از طرف ديگر، ضعف آگاهي مردم از امور حكومت است.
73. نتيجه كم شدن اطلاع حاكم از اوضاع كشور و وضعيت مردم، نشناختن اخبار و اطلاعات راست و دورغ از يكديگر در مورد وضعيت مردم و كشور است و نتيجة كاستي آگاهي مردم، زشت ديدن كارهاي خوب حاكمان، و بزرگ ديدن نقايص كوچك و كوچك ديدن كارهاي بزرگ آنها و در نهايت آميخته شدن حق و باطل در نظر مردم و حاكمان است.
74. حاكم بايد نسبت به دستاندازي نزديكان و بستگان خود به بيتالمال و ترجيح منافع شخصي و اعمال تبعيض نسبت به ديگران از سوي آنان نگران باشد و با برخورد قاطع خود، اين گونه رفتار غير عادلانه را ريشه كن سازد.
75. حاكم نبايد از زمينهاي در اختيار دولت به نزديكان خود به صورت اقطاع واگذار كند. هر چند اين كار را نسبت به ديگران انجام ميدهد. زيرا ممكن است آنان به خاطر قرابت با حاكم،حقوق همسايگان را رعايت نكنند. در اين صورت خوشي و منفعتش نصيب آنان ميشود و بار مسئوليت و گناهش بر دوش حاكم قرار ميگيرد.
76. حاكم بايد حق را در همه جا بر دور و نزديك، خويشاوند و دوست اجرا كند و بر اين كار دشوار صبر و ايستادگي بورزد و آن را به پاي خدا حساب كند و اجرش را از او بخواهد و با نگاه به پايان ستوده، سختي اين كار را بر خويش هموار سازد.
77. اگر مردم در جايي نسبت به كار حاكم، به ناحق،گمان ظلم و بي عدالتي بردند راهي جز اين نيست كه حاكم دربارة آن كار براي مردم توضيح دهد و دليل صحيح كار را به آنان اعلام كند و به اين وسيله بدبيني آنان به خويش را برطرف سازد.
78. توضيح حاكم در مورد هر رفتار خويش اين سه فايده را خواهد داشت: نخست اينكه، با اين كار حاكم نفس خويش را رياضت نموده و تمريني سخت را بر نفس خويش اعمال كرده است. دوم اينكه، رفق و صميميت خود به مردم را نشان داده است. سوم اينكه، با زدودن اتهام ظلم و ناحق از حكومت و اثبات پايداري خويش بر طريق حق، هدف حكومت را كه استوار كردن امور مردم و كشور بر اساس ارزشهاي حق است محقق ساخته است؛ زيرا مردم تا ايستادگي حكومت و حاكمان را بر حق و حقيقت باور نداشته باشند خود به ارزشهاي حق استوار نميگردند و دعوت حاكمان به سوي حقيقت را پذيرا نمي شوند.
79. حاكم نبايد از برقراري صلح با دشمن در صورتي كه منطبق با موازين حق و مورد رضاي خدا باشد روي برتابد.
80. حاكم پس از پيمان صلح با دشمن بايد تمام نيروي خويش را براي زير نظر داشتن دشمن به كار گيرد و لحظهاي بدبيني خود به دشمن را به خوش بيني مبدل نكند و از احتمال نيرنگ دشمن هيچ گاه غافل نشود و حزم و احتياط را رها نكند.
81. حاكم مسلمان نبايد نسبت به دشمني كه با وي پيمان صلح بسته خيانت ورزد؛ زيرا رعايت امانت عهدي است كه خداوند ميان انسانها نهاده و حريمي است كه او ميان انسانها برقرار كرده تا در سايه آن به راحتي و آسايش زندگي كنند.
82. قرارداد صلح با دشمنان بايد كاملاً روشن و گويا باشد و راه تفسيرهاي مختلف در آن بسته باشد.
83.هيچ فشار و بحراني مجوز آن نيست كه حاكم مسلمان قرارداد صلح با دشمن را زير پا بگذارد. هر چند اين كار بتواند آن فشار و بحران را پايان دهد؛ زيرا تحمل فشاري كه اميد است خداوند به گونهاي شايسته آن را پايان دهد بسيار بهتر از مكر و فريبي است كه خداوند آن را بازخواست كند.
84.حاكم بايد از ريختن خوني بناحق برحذر باشد. زيرا هيچ كاري بيش از خون بناحق ريخته كيفر ندارد و نعمت خدا را باز نميستاند. و خداوند در قيامت در نخستين داورياش، درباره خونهاي بناحق ريخته قضاوت خواهد كرد.
85.حاكم بايد خويش را از خودپسندي و مغرور شدن به كارهاي خوب خويش بر حذر باشد و از اينكه به اين كارها اعتمادي زياده بورزد دوري كند.
86.علاقه به ستايش و تملق، بهترين فرصت شيطان براي نابودي كارهاي نيك نيكوكاران است پس حاكم بايد از آن بپرهيزد.
87.منت نهادن به مردم به خاطر خدمتي كه حاكم به آنان ميكند؛ بزرگ ديدن كارهايي كه در كشور انجام ميدهد و وفا نكردن به وعدههايي كه به مردم ميدهد، سه آفتي است كه حاكم بايد خود را از آنها دور نگاه دارد. زيرا منت نهادن، نيكي را بيارزش ميكند و بزرگ ديدن كار خوب خود، نور حقيقت و معنويت كار را از دل كننده ي آن بيرون ميبرد و وفا نكردن به وعده، موجب خشم خداوند و مردم ميگردد.
88. شتاب بيجا براي انجام كارهايي كه زمان مناسب آن فرا نرسيده، اقدام نكردن نسبت به كار در زمان شايسته، و سستي در انجام كار در موقع مناسب، و پافشاري و لجاجت در انجام كاري كه شرايط براي انجام آن فراهم نيست، اموري هستند كه حاكم بايد از آنها اجتناب كند و در يك كلام، حاكم بايد با درايت و وقت شناسي تمام، هر كاري را در زمان شايسته و مطابق شرايط لازم انجام دهد.
89.حاكم بايد از اينكه از امكانات و شرايطي كه همگان در آن مساوي هستند به طور ويژه و اختصاصي استفاده كند و خود را در آن امتياز بخشد خودداري كند.
90.حاكم نبايد وظيفهاي را كه بر عهده اوست ناديده بينگارد و بدين وسيله حقي از مردم را ضايع كند؛ زيرا بزودي (در قيامت) آن زمان كه پردهها از روي حقيقت كنار ميرود كساني كه در نتيجه اين بيتوجهي ظلم ديدهاند سراغ او خواهند آمد و حقشان را مطالبه خواهند كرد.
91.خويشتنداري در خشم، بازداشتن دست و زبان و تازيانه از اقدام عجولانه، وظيفه حاكمان است و تنها با ياد مرگ و بازگشت به سوي خداوند است كه حاكم بر انجام آن قادر خواهد بود.
92.در نظر داشتن سيره حاكمان عدل و سنتهاي شايسته گذشتگان، و گفتار پيامبر گرامي اسلام و فرايض ذكر شده در قرآن و دستورات آمده در اين نامه، كاري واجب براي حاكمان است.